تجلی نماد «قِرَدَة» در سیاست‌های فرهنگی و اندیشه‌های صهیونیسم معاصر!

بررسی شاخه‌های صهیونیسم معاصر نشان می‌دهد که بسیاری از ویژگی‌هایی که قرآن با تعبیر «قِرَدَة» بیان کرده، در سطح ساختاری و ژن فرهنگی این جریان سیاسی–دینی حضور دارند. این ویژگی‌ها اغلب در قالب سیاست‌های فرهنگی، تولیدات رسانه‌ای، و اندیشه‌های راهبردی شکل گرفته و به مثابه ابزاری برای حفظ هژمونی و جذب نیرو عمل می‌کنند.

به گزارش گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان: بیستمین جلسه از سلسله‌ جلسات «قوم یهود در قرآن» با سخنرانی حجت‌الاسلام «محمدمهدی میرجلیلی» و موضوع «تحلیل مصداقی صفت تقلید و سقوط عهدی در شاخه‌های صهیونیسم معاصر با ارجاع به نماد قرآنی «قِرَدَة» در الهیات عهد» در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد.

در مطالعات الهیات عهد (Covenant Theology)، رابطه‌ی خدا با قوم بنی‌اسرائیل مبتنی بر وفاداری به احکام و فرمان‌های عهدی است. نقض این عهد نه تنها از منظر ایمانی به معنای سرپیچی از دستور الهی است، بلکه پیامدهای سنگینی در حوزه‌های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی نیز دارد که در متون مقدس به عنوان «لعنت‌های عهد» شناخته می‌شوند. قرآن کریم با بیان داستان‌های عهدی، رخدادهایی را ذکر می‌کند که نشانگر این نقض و سقوط هستند؛ یکی از برجسته‌ترین آنها، ماجرای اصحاب سبت و مجازات «قِرَدَة» است.

در سه آیه (بقره:۶۵، اعراف:۱۶۶، مائده:۶۰)، واژه «قِرَدَة» به کار رفته است. این مجازات، در تفسیرهای مسلمانان، دو قرائت اصلی یافته ‌است:

۱.       مسخ جسمانی؛ که در تفاسیر سنتی و روایی مانند المیزان و تسنیم به عنوان رویداد واقعی جسمانی پذیرفته شده است.

۲.       مسخ روحی یا صفت تقلید؛ که در رویکردهای عقل‌گرایانه و ادبی مانند المنار و دیدگاه سید احمد خان، این واژه نمادی از سقوط فرهنگی و تقلید کورکورانه تلقی می‌شود.

نماد «قِرَدَة» از نظر الهیات عهد، بیانگر گذر از مقام «قوم برگزیده» به وضعیت بی‌منزلتی و وابستگی هویتی است؛ حالتی که می‌تواند همزمان در بعد فردی و جمعی بروز کند. اهمیت این نماد در بحث‌های معاصر آن است که قابلیت تطبیق بر پدیده‌های سیاسی–فرهنگی امروز، به ویژه در شاخه‌های مختلف صهیونیسم بین‌الملل، را دارد. صهیونیسم مدرن، چه در شکل نظامی–امنیتی و چه در قالب پروژه‌های جهانی رسانه‌ای و فرهنگی، نمودهای متعددی از فرهنگ تقلیدی را نشان می‌دهد که به لحاظ دینی و تاریخی، نشانه‌ای از همان سقوط عهدی است که قرآن روایت می‌کند.

نماد «قِرَدَة» در قرآن در سه آیه مشخص آمده است که همگی به سرنوشت گروهی اشاره دارند که پس از نقض فرمان الهی، با این تعبیر مجازات شده‌اند. این رویداد در الهیات عهد مصداق بارز «لعنت‌های عهد» است؛ مشابه هشدارهایی که در تورات، به‌ویژه در تثنیه ۲۸ و لاویان ۲۶ مشاهده می‌شود.

•        ۱. سوره بقره، آیه ۶۵

•        ﴿وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾

•        «و به‌راستی از حال کسانی که از میان شما در روز شنبه تجاوز کردند آگاهید؛ پس به آنان گفتیم: به بوزینگان رانده‌شده مبدل شوید.»

•        ۲. سوره اعراف، آیه ۱۶۶

•        ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَّا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾

•        «پس چون بر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، گفتیم: به بوزینگان رانده‌شده مبدل شوید.»

•        ۳. سوره مائده، آیه ۶۰

•        ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُو۟لَٰئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِیلِ﴾

•        «بگو: آیا شما را آگاه کنم به کیفری بدتر از این نزد خدا؟ آنان که خدا لعنتشان کرده و بر ایشان خشم گرفته و از میانشان بوزینگان و خوکان ساخته و آن‌ها که طاغوت را پرستیده‌اند؛ چنین کسانی از نظر جایگاه بدتر و از راه راست دورترند.»

•        این سه آیه، با وجود تفاوت در سیاق، هر سه بر نقض صریح فرمان الهی و سقوط مقام عهدی تأکید دارند. مفسران در طول تاریخ به دو برداشت اصلی از «قِرَدَة» رسیده‌اند.

•        در برداشت نخست که مبتنی بر مسخ جسمانی است، تغییر فیزیکی انسان‌ها به شکل بوزینه رویدادی واقعی دانسته شده است. این دیدگاه با اتکا بر ظاهر آیات و روایات در المیزان فی تفسیر القرآن (ج ۱، ص ۳۱۴–۳۱۵ و ج ۷، ص ۱۸۹) به عنوان نمونه‌ای از سنّت‌های جزائی الهی تبیین شده و در تفسیر تسنیم (ج ۵، ص ۴۲۲–۴۲۵) نیز ضمن پذیرش مسخ جسمی، بر پیوستگی آن با مسخ روحی تأکید شده است. بر اساس این توضیح، صفات مبتنی بر تقلید و بی‌خلاقیتی پس از رویداد اولیه در نسل‌های بعدی باقی مانده و تبدیل به فرهنگ غالب شده‌اند.

•        در برداشت دوم که نمادین–فرهنگی یا مسخ روحی نامیده می‌شود، مفسران «قِرَدَة» را استعاره‌ای از سقوط اخلاقی، حقارت اجتماعی و تقلید کورکورانه می‌دانند، بدون آنکه تغییر جسمانی رخ داده باشد. این تحلیل در تفسیر المنار (ج ۱، ص ۳۵۸–۳۶۰) با استدلال فقدان شواهد تاریخی خارج از منابع دینی مطرح شده و عقل‌گرایی را مبنای فهم قرار داده است. سید احمد خان (تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۲۱۰–۲۱۲) و فضل‌الرحمان نیز این تعبیر را نشانه وابستگی فرهنگی و فقدان استقلال فکری دانسته‌اند؛ معنایی که در ادبیات عبری–عربی تاریخی نیز دیده می‌شود.

•        در مجموع، هر دو رویکرد بر یک بُعد مشترک متمرکز هستند: از دست رفتن جایگاه «قوم برگزیده» و افتادن به وضعیت وابستگی هویتی و حقارت اجتماعی به سبب نقض بنیادی‌ترین فرمان‌های عهد. این نماد قرآنی از منظر الهیات عهد، پیوند مستقیمی با فرآیند سقوط و انقطاع عهدی دارد و به همین دلیل ظرفیت تطبیق آن بر پدیده‌های معاصر، به‌ویژه رفتار و فرهنگ در شاخه‌های صهیونیسم بین‌الملل، قابل توجه است.

بخش دوم: انطباق نماد «قِرَدَة» بر سیاست‌های فرهنگی و اندیشه‌های صهیونیسم معاصر

بررسی شاخه‌های صهیونیسم معاصر نشان می‌دهد که بسیاری از ویژگی‌هایی که قرآن با تعبیر «قِرَدَة» بیان کرده، در سطح ساختاری و ژن فرهنگی این جریان سیاسی–دینی حضور دارند. این ویژگی‌ها اغلب در قالب سیاست‌های فرهنگی، تولیدات رسانه‌ای، و اندیشه‌های راهبردی شکل گرفته و به مثابه ابزاری برای حفظ هژمونی و جذب نیرو عمل می‌کنند.

نخست، فرهنگ تقلیدی و اقتباسی که در تفسیر فرهنگی آیات («قِرَدَة» به معنای تقلید بی‌خلاقیت) مطرح شده است، در سیاست‌های هویتی صهیونیسم قابل مشاهده است. پروژه‌های فرهنگی–هنری رژیم صهیونیستی، به‌ویژه در حوزه سینما و روایت‌سازی تاریخی، عمدتاً مبتنی بر بازآفرینی و اقتباس از الگوهای غربی با افزودن عناصر اسطوره‌ای–عهدی هستند. به‌عنوان نمونه، فیلم‌ها و روایت‌هایی که هالیوود با پشتیبانی لابی‌های صهیونیستی تولید می‌کند، به‌جای ایجاد مفاهیم نو، تاریخ‌نگاری کتاب مقدس را با تکنیک‌های مدرن غربی «کپی‌سازی» می‌کند (Silverman, Cultural Politics of Zionism, ۲۰۱۳, pp. ۴۵–۴۸). این رویکرد، همان فرهنگ تقلیدی را بازتاب می‌دهد که در برداشت‌های نمادین آیه بقره:۶۵ مطرح است.

دوم، وابستگی هویتی به ساختارهای قدرت خارجی که با مفهوم «خاسئین» در آیات ارتباط دارد، در روابط استراتژیک و فرهنگی صهیونیسم با قدرت‌های غربی آشکار است. روابط ویژه با ایالات متحده، به‌ویژه در حوزه فناوری نظامی، رسانه، و سیاست فرهنگی، نشان‌دهنده یک وضعیت «پیروی ساختاری» است که به‌جای خودبسندگی، وابسته به حمایت و الگوی غربی می‌ماند (Peleg, Zionism and American Patronage, ۲۰۱۷, pp. ۱۰۲–۱۰۵). این وابستگی، در الهیات عهد، همان سقوط از مقام برگزیدگی و نیاز به تایید و حمایت بیگانه تفسیر می‌شود.

سوم، حقارت اجتماعی–اخلاقی پنهان‌شده در پوشش برتری‌طلبی که در آیات مائده:۶۰ به صورت هم‌زمان با مسخ به «خنازیر» ذکر شده، در ساختار ایدئولوژیک صهیونیسم دیده می‌شود. ایدئولوژی برتری‌طلب «قوم برگزیده» (Am Segula) در سیاست‌های رسمی فرهنگی به شکل برنامه‌های آموزشی و موزه‌های هولوکاست بازنمایی می‌شود، اما همزمان با اتکای شدید به روایت‌های ساختگی و بهره‌برداری سیاسی از خاطره تاریخی، نوعی فقدان توانمندی فرهنگی اصیل را برملا می‌سازد (Mosse, The Image of Man, ۱۹۹۶, pp. ۲۱۲–۲۱۵). این دوگانگی، مطابق الهیات عهد، نمود همان «سقوط عهدی با حفظ ظاهر دینی» است.

چهارم، استراتژی پروپاگاندای تقلیدی در دیپلماسی فرهنگی بین‌الملل که طبق تحلیل‌های Halliday (۲۰۱۹, pp. ۸۳–۸۵)، به تقلید از مدل‌های فرهنگی ایالات متحده و انگلستان در تبلیغ تصویر مثبت اسرائیل می‌پردازد. این مدل‌ها حتی در اجرای جشنواره‌های فرهنگی، روایت‌سازی تاریخی، و تبلیغات هنری بازآفرینی‌شده‌اند و به جای ابتکار، تکرار کلیشه‌های موجود را پیش می‌برند. ارتباط این رفتارها با برداشت تفسیری المنار و سید احمد خان از آیه اعراف:۱۶۶ آشکار است، زیرا همین تقلید ساختاری به معنای «از دست دادن قدرت خلاقیت عهدی» است.

در مجموع، صفات «قِرَدَة» به‌عنوان نماد فرهنگی و اخلاقی، در صهیونیسم معاصر نه‌تنها قابل ردگیری هستند، بلکه به عنصر راهبردی سیاست‌های فرهنگی تبدیل شده‌اند. این ویژگی‌ها – تقلید از الگوهای بیگانه، وابستگی ساختاری، دوگانگی هویتی، و پروپاگاندای تقلیدی – از منظر الهیات عهد، نشانه‌هایی از نقض پیمان الهی، تغییر ماهیت فرهنگی، و سقوط از جایگاه برگزیدگی محسوب می‌شوند. این تحلیل، پل مستقیمی میان محتوای آیات و رفتار فرهنگی–استراتژیک صهیونیسم بین‌الملل برقرار می‌کند .

تحلیل ها نشان می دهد سیاست‌های فرهنگی و راهبردهای تصویرسازی اسرائیل در صحنه بین‌الملل، در بخش قابل توجهی بر الگوهای تقلیدی و وابستگی ساختاری به قدرت‌های غربی استوار است. این ویژگی‌ها، همان‌طور که پژوهش‌های Halliday (۲۰۱۹) و Peleg (۲۰۱۷) مستند کرده‌اند، در قالب branding و دیپلماسی فرهنگی بازتولید می‌شوند و به جای خلق عزت هویتی اصیل، کلیشه‌های موجود را تکرار می‌کنند.

بازخوانی این رفتارها از منظر تحلیل فرهنگی نشان می‌دهد که رویکرد تقلیدی نه‌تنها ابتکار را کاهش می‌دهد بلکه وابستگی هویتی را تقویت می‌کند؛ وابستگی‌ای که در روابط ویژه اسرائیل–آمریکا با چارچوب Patronage (حمایت راهبردی ساختاری) ملموس است و در سیاست‌گذاری فرهنگی به یک ستون ثابت بدل شده است. نمونه‌های این وابستگی در هماهنگی جشنواره‌های هنری، برنامه‌های رسانه‌ای، و بازآفرینی روایات تاریخی بر اساس مدل‌های هالیوودی و بریتانیایی مشهود است.

افزون بر این، آنچه در ظاهر با عنوان «برتری‌طلبی فرهنگی» به جامعه بین‌الملل عرضه می‌شود، در واقع لایه‌ای از حقارت پوشیده و هویت‌سازی کلیشه‌ای است که موقعیت اسرائیل را در عرصه فرهنگی شکننده‌تر می‌سازد. این تناقض، پیام مهمی برای سیاست‌گذاران فرهنگی کشورها دارد: ضروری است با شناسایی و واکاوی ساختارهای تصویرسازی رقبا، راهبردهای خلاقانه و مستقل برای دیپلماسی فرهنگی توسعه یابد تا از تکرار الگوهای تقلیدی پرهیز شود.

کد خبر 1841355

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha