به گزارش خبرگزاری شبستان از مشهد؛ محمد رضا زارع یکی از بچه های مسجدی از کانون فرهنگی هنری نورالثقلین مسجد جامع قوژد کاشمر است که قدم در راه عاشقی نهاده و امسال همگام با زائرین پیاده رضوی راهی مشهدالرضا(ع) شده است.
این خبرنگار مسجدی سفری از عشق را روایت میکند، جایی که حس و حال اربعین دارد؛ اما در دیاری دِگر، جایی که مقصد، نگین طلایی خراسان؛ حرم آقا علی بن موسی الرضا است:
هوا کمکم روشن میشود...
هماینک عازمیم، عازمیم سوی دیار عاشقی؛ به سوی جایی که قطعهای از بهشت است.
هر سال اوضاع همین است؛ همینکه نزدیک دهه آخر صفر و شهادت علی بن موسیالرضا(ع) میشویم، خیلیها راهی دیار عاشقی میشوند، اینجا همان اربعین است؛ با همان حس و حال، مسیر هم متنهی به عشق، عشقی وصفناشدنی...
در اربعین باید کیلومترها راه را طی کرد که به مقصد رسید، اینجا هم همین است؛ مقصد، دیاری نایاب است: مشهدالرضا؛ منتظر زائرانش است.
در راه، دستانی پر از مهر از زائران آقا پذیرایی میکند، این حس میان این مردمان خونگرم، مسری و طبیعی است؛ خاصیت مردمان خراسان همین خونگرمی و مهمان نوازی آنها است.
قدم گذاشتن در این مسیر، قدم گذاشتن بر بال فرشتگان الهی است؛ فرشتگانی که بالهایشان را برای زائران آقا، همانند چتری گشودهاند. هر قدم که جلوتر میروی، گویا بالهای پروازت بزرگتر میشوند و گویا قلبت برای رسیدن به مقصود بیشتر میتپد.
چند روزی در راهی... پاهایت خستهاند، اما مقصد را میشناسند ؛ پس قلبت امیدوار و روحت بیشتر مشتاق وصال یار میشود.
این دیار عاشقی، گویا آبوهوایی عجیب دارد، وقتی که در مسیرش قدم برمیداری، حسی وصف نشدنی به آدم دست میدهد ؛ حس میکنی پشت سرت، سپاهی از فرشتگان در این مسیرند، جنس این مسیر، سراسر عشق و ایمان و معنویت است.
در این مسیر، هر قدم یک قصه در کتابی پر از ورق است؛ گاهی یک سلام ساده، شروعی تازه در این مسیر است؛ گاهی یک نگاه کوتاه، کاری میکند که یکنفس، این مسیر پربرکت را طی کنی.
این مسیر سن و سال نمیشناسد، از کودک درون کالسکه تا پیرمردی که با عصا راه میرود، پا در این مسیر گذاشتهاند، زمان در اینجا معنای دیگری دارد.
پیچها را یکییکی میگذرانی؛ هر کیلومتر را که در این مسیر طی میکنی، انگار دنیای پشت سرت محو و دنیایی نو بر رویت نمایان میشود.
کمکم نزدیک میشویم. چند کیلومتری بیشتر نمانده. کمکم به دیار امام رئوف میرسی. دل تو، دلت نمانده که خودت را به صحن و سرا و ایوان حرم برسانی.
خیابانها را طی میکنی، یکی پس از دیگری. دیگر نوبت آن شد؛ پیچ آخر است. هر درجه که سرت را بیشتر میچرخانی، نگین طلایی خراسان نمایانتر میشود.
این همان روز، همان ساعت، همان دقیقه و همان لحظه است که از اول سفر منتظرش بودی؛ هر قدم که به حرم آقا علی بن موسیالرضا علیه السلام نزدیکتر میشوی، قلبت از شدت شوق این لحظه تندتر میتپد. صورتت غرق در اشک است.
با همین حالِ خوب، قدم برمیداری؛ قدم به قدم... قدم به قدم...
وقت آن شد...
گنبد طلایی آقا از بین ازدحام جمعیت زوار، همچون نگینی درخشان نمایان است، از بین زائران میگذری تا خودت را به پنجره فولاد برسانی. از لابلای پنجره فولاد، سیل میلیونی جمعیت نمایان است، اما ضریح آقا، همچون الماسی است که همه دور آن میگردند.
و این بود حاصل این همه قدم؛ این پایان کار تمام سختیهای مسیر را به فراموشی سپرد...
و این مسیر، همانند آهنربایی شد که هر ساله مردم عاشق؛ ترک و لر، فارس و بلوچ را گرد هم میآورد تا به سرانجامی شیرین و وصفنشدنی برسند.
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
نظر شما