به گزارش خبرگزاری شبستان، در مباحث اعتقادى به سه عنوان موحّد، کافر و مشرک برمىخوریم. انسان یا به وجود خداوند اقرار ندارد که در این صورت به او کافر مىگوییم؛ امّا در صورت اقرار، اگر خداوند را به یگانگى نیز بشناسد او را موحّد، و اگر در کنار خدا، شریکانى نیز براى او قرار دهد، او را مشرک مىنامیم. البته برخى از مراتب شرک با ایمان قابل جمع نیست و آن شرک در ذات است که آن را شرک جلىّ مىنامیم و برخى از مراتب شرک همچون ریا، شرک خفى است که با ایمان ظاهرى سازگار بوده و شخص را از جرگه مؤمنان خارج نمىکند. براى توضیح بیشتر این مطلب، به شرح اقسام و مراتب شرک مىپردازیم:
1. شرک ذاتى
اعتقاد به موجودات قدیم دیگرى که در عرض وجود خداى متعال بوده و استقلال در ذات داشته باشند شرک ذاتى است. کسانى که به تثلیث یا ثنویت رو آوردهاند توجه نکردهاند که حق تعالى حقیقت محض و بى نهایتى است که جایى براى وجود شریک باقى نمى گذارد در حالى که اعتقاد به شرک ذاتى سبب محدودیت ذات حق مىشود.خداوند متعال در مورد کسانى که قائل به تثلیث شدند فرموده است: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا انَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةِ وَ ما مِنْ الهٍ الَّا الهٌ واحِدٌ»؛[1] آنها که گفتند: «خداوند، یکىاز سه خداست» به یقین کافر شدند؛ معبودى جز معبود یگانه نیست. هرگز اعتقاد به توحید و مبدأ بودن خداوند براى جهان با اعتقاد به موجودات دیگر در کنار خدا سازگار نیست و چنین اعتقادى که شرک جلى است سبب خروج شخص از حوزه اسلام مىگردد.
2. شرک صفاتى
منظور از شرک صفاتى آن است که کسى صفات خداوند را زاید به ذات او دانسته و یا به تعدد صفات جداى از یکدیگر قائل شود. شهید مطهرى (ره) در مورد این قسم از شرک مىنویسد:
شرک در صفات، به علت دقیق بودن مسأله، در میان عامه مردم هرگز مطرح نمىشود، شرک در صفات، مخصوص برخى اندیشمندان است که در اینگونه مسائل مىاندیشند امّا صلاحیت و تعمق کافى ندارند. اشاعره از متکلّمین اسلامى دچار این نوع شرک شدهاند ... [2]
3. شرک افعالى
شریک کردن غیر خدا، در افعال خدا را ، شرک افعالى گویند و مىتوان آن را به اقسام مختلف تقسیم کرد از جمله:
الف. شرک در خالقیّت
کسانى که با وجود اعتراف به خداوند یکتا در جهان هستى، خلقت برخى از مخلوقات را به غیر خدا نسبت دهند دچار شرک در خالقیت شدهاند، مانند کسانى که شرور را آفریده برخى از مخلوقات مىدانند.
خداوند براى خلقت موجودات نه از کسى کمک گرفته و نه هیچ موجودى توان و قدرت بر چنین کارى را داراست؛ زیرا موجودات هر آنچه داشته باشند خود مخلوق خدایند و هرگز توان قدرت نمایى در برابر ذات الهى را ندارند، خداوند متعال در توبیخ مشرکان مىفرماید: «هذا خَلْقُ اللَّهِ فَارُونى ماذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِه بَلِ الظَّالِمُونَ فى ضَلالٍ مُبینٍ»؛[3] این آفرینش خداست، امّا به من نشان دهید معبودان دیگر چه چیزى را آفریدهاند؟! ولى ظالمان در گمراهى آشکارند.
تنها یک نوع از نسبت دادن خلقت به غیر خدا با توحید سازگار است و آن هم زمانى است که خلقت موجودى با اذن الهى به دست موجودى دیگر انجام شود.قرآن مجید در مورد عمل حضرت عیسى علیه السلام مىفرماید: «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِى فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی»؛[4] و هنگامى که به فرمان من، از گِل چیزى به صورت پرنده مىساختى، و در آن مىدمیدى، و به فرمان من، پرندهاى مىشد.
اینگونه اعتقاد به صدور موجودى از موجود دیگر عین توحید است.
ب. شرک در ربوبیت
ممکن است کسى خالقیت را منحصر به خداوند بداند، امّا معتقد باشد که اداره جهان بعد از آفرینش، توسط موجودات دیگرى به طور مستقل انجام مىگیرد و خداوند دخالتى در تدبیر آفریدهها ندارد، و یا قائل باشد که خداوند شریکانى در تدبیر آفریدهها دارد، چنین شرکى که شرک در ربوبیت است باطل است؛ زیرا مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پیدایش، بلکه در همه شوؤن وجودى خویش وابسته به خدایند و وابستگىهایى که به یکدیگر دارند، در نهایت به وابستگى به خدا ختم مىشود و اوست که بعضى از آفریدگان را به وسیله بعضى دیگر اداره مىکند و روزىخواران را به وسیله روزىهایى که مىآفریند، روزى مىدهد و در یک سخن، اسباب و علل نه تنها در اصل هستى بلکه هرگونه تأثیرى که دارند همه از خداوند است و کارگردانى جهان مختص به ذات مقدس خداوند است. با دقت در مفهوم خالقیت و ربوبیت نیز روشن مىشود که این دو با هم تلازم دارند و محال است که رب و مدبّر جهان غیر از خالق آن باشد؛ زیرا خلق کردن موجوداتى با ویژگیهاى خاص و وابستگى به یکدیگر، عین تدبیر امور آنان است. به طور مثال، وقتى خداوند حیوانى را به گونهاى مىآفریند که براى ادامه حیات، نیاز به علوفه دارد و از سوى دیگر در جهان خارج، علوفه را نیز خلق مىکند، خلقت این دو موجود با این وابستگى یکى به دیگرى عین تدبیر است. به عبارت دیگر مفهوم تدبیر از کیفیت آفرینش و وابستگى یکى از این دو مخلوق به دیگرى انتزاع مىشود، علاوه آنکه لازمه تدبیر صحیح و کامل، علم به ویژگیها، نیازها و استعدادهاى مخلوقات است و شناخت این امور جز از خالق آنها که مىداند آنها را به چه تجهیزاتى مجهز کرده و چه قوا و استعدادهایى در وجود آنان قرار داده است، برنمىآید؛ پس جز خالق آنها، کسى توان تدبیر کامل و جامع براى آنها را ندارد.[5]
نکته حائز اهمیت در اینجا این است که هر چند اعتقاد به نقش موجودات در تدبیر جهان چه بطور استقلالى و چه به نحو شراکت با حضرت حق، سبب ورود به جرگه شرک جلى مىگردد. (همانگونه که بیشتر مشرکان معاصر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در سرزمین عربستان از این گروه بودند) امّا بىتوجهى به مفهوم دقیق توحید ربوبى در بسیارى از موارد انسان را به حوزه شرک خفى مىکشاند؛ زیرا انسان ممکن است در مرحله بینش و اعتقاد به توحید ربوبى معتقد باشد امّا در عمل، تأثیر را بطور استقلالى از موجودات طلب نماید. امامصادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه «وَ مایُؤْمِنُ اکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ الَّا وَ هُمْمُشْرِکُونَ»[6] که مرتبهاى از ایمان و شرک را قابل جمع دانسته است، به همین شرک در ربوبیّت که به هنگام عمل براى بسیارى رخ مىدهد اشاره کرده، مىفرماید: این همان سخن شخص است که مىگوید «اگر فلانى نبود من هلاک شده بودم و اگر فلان شخص نبود به من چنان مصائبى رسیده بود و اگر فلانى نبود، خانوادهام از دستم مىرفت!»، آیا نمىبینى که او براى خداوند شریکى در ملکش قرار داده که به او روزى مىدهد و بلاها را از او دفع مىکند؟ راوى مىگوید: پرسیدم در صورتى که بگوید: «اگر خداوند به واسطه فلان شخص بر من منت ننهاده بود، هلاک مىشدم.» چگونه است، امام فرمود: بلى، این اشکال ندارد.[7]
4. شرک عبادى
توحید عبادى یا توحید عملى یعنى براى خدا عبادت کردن، براى خدا قیام کردن، براى خدا خدمت کردن، براى خدا زیستن و براى خدا مردن.[8] در برابر این قسم از توحید، شرک عبادى قرار دارد که مراتب گوناگونى را شامل مىشود. مرتبهاى از آن که همان شرک جلى و سبب خروج از اسلام است، عبادت در پیشگاه بتها و معبودان، ساختگى است. نمونههایى از این نوع، در جهان گذشته و زمان کنونى وجود داشته و دارد.
امّا نمونههایى از این قسم از شرک نیز وجود دارد که مربوط به حوزه «شرک خفى» است و در آیات و روایات اسلامى ما به آنها اشاره شده است. در اینجا به شرح اجمالى دو نوع آن مىپردازیم.
الف. اطاعت از غیر خدا و غیر اولیاى الهى
در قرآن از اطاعت شیطان و هواى نفس و طاغوتهاى زمان، تعبیر به عبادت شدهاست.
در سوره یس در توبیخ انسان در اطاعت از شیطان مىفرماید: «الَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِى آدَمَ ان لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ ....»؛[9] آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید.
و یا در مورد هواى نفس مىفرماید: «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَوَیهُ ...»؛[10] آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟ قرآن مجید در مواردى، پیروان اهل کتاب را سرزنش مىکند که به عبادت احبار و رهبان پرداختهاند.[11] در حالى که مىدانیم منظور از موارد یاد شده عبادت به معناى مصطلح و رکوع و سجود نیست بلکه مراد، همان خضوع و اطاعت در برابر فرامین آنهاست. امام صادق علیه السلام در تبیین این نوع از عبادت مىفرماید: عبادت، تنها سجود و رکوع نیست بلکه اطاعت از اشخاص است. کسى که مخلوق را در جهت معصیت خالق اطاعت کند او را پرستیده است.[12]
ب. انجام عبادت به خاطر ریا
این قسم از عبادت نیز شرک شمرده شده و شدیداً نکوهش شده است. آیهاى که در این باره، مورد استناد قرار گرفته آیه ذیل است:
«... فَمَنْ کانَ یَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لایُشْرِکَ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَدًا»؛[13] پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، فرمود: پروردگار شما مىفرماید: من بهترین شریک هستم پس کسى که احدى از خلقم را شریک من در عملش قرار دهد من همه عمل را براى او واگذارم و جز عمل خالص را قبول نمىکنم. سپس آیه مذکور را قرائت فرمود.[14]
حضرت على علیه السلام نیز با استناد به همین آیه به ریا اشاره کرده، مىفرماید:«پس اینان (ریاکاران) روزه گرفتند و نماز خواندند و خود را به کارهاى خیر واداشتند، جز اینکه در همه این اعمال منظور ایشان ریا و نشان دادن به مردم بود؛ پس به خاطر این ریایى که انجام دادند کافر شدند.»[15] توجه به مراتب خفى شرک ما را به تأمل در این حدیث پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وا مىدارد که فرمود: (راه یافتن) شرک (در عقاید و اعمال انسانها) از راه رفتن مورچهاى بر سنگ صاف[16]، در شب تاریک، مخفىتر است. کمترین شرک این است که انسان کمى از ظلمرا دوست بدارد و از آن راضى باشد و یا کمى از عدل را دشمن بدارد، آیا دین جز دوست داشتن و دشمنى داشتن براى خداست؟ ...…[17]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مائده( 5)، آیه 73.
[2] . مقدمهاى بر جهانبینى اسلامى، ص 109، انتشارات صدرا.
[3] . لقمان( 31)، آیه 11.
[4] . مائده( 5)، آیه 110.
[5] . ر. ک، آموزش عقاید، مصباح یزدى، ج 1، ص 108.
[6] . یوسف( 12)، آیه 106؛« و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند!»
[7] . بحارالانوار، ج 72، ص 99- 100.
[8] . اقتباس از: مقدمهاى بر جهانبینى اسلامى، ص 92.
[9] . یس( 36)، آیه 60.
[10] . فرقان( 25)، آیه 43.
[11] . شعرا( 26)، آیه 22.
[12] . بحارالانوار، ج 72، ص 94.
[13] . کهف( 18)، آیه 110.
[14] . المیزان، ج 13، ص 406- 407.
[15] . بحارالانوار، ج 72، ص 102.
[16] . در برخى از روایات،« صفاه سوداء» به معناى سنگ سیاه آمده است. رک: بحارالانوار، ج 72، ص 93، حدیث 3.
[17] . الدر المنثور، سیوطى، ج 2، ص 17، دارالمعرفه.
پایان پیام/
نظر شما