بچه های مسجد گلستان

  • روایت مبارزه ستاره‌ای مسجدی با پژاک و اشرار تا شهادت در راه عمه سادات(س)

    روایت مبارزه ستاره‌ای مسجدی با پژاک و اشرار تا شهادت در راه عمه سادات(س)

    صبح همان روز شهادتش که می‌خواست برای شناسایی برود منطقه، چفیه‌اش را روی زمین پهن کرد و برعکس همیشه همان صبح نماز استغاثه‌اش را خواند. انگار خودش از شهادتش آگاه بود و می‌خواست نمازش را ادا کرده باشد.  یک تسبیح تربت هم داشت که همیشه در دستش بود و ذکر می‌گفت. همیشه به من می‌گفت: «با تسبیح تربت ذکر بگو، چون یه وقتی اگر فرصت نکنی یا مثلا نرسی ذکر بگی، این تو دستت هم که باشه، ملائکه به جای شما ذکر می‌گن.»