خبرگزاری شبستان_ گیلان، روستای «خَرَفکُل»، تپهای که تماما محل رویش «سرخس»هایی بود که در پایان عصر یخبندان از خاک گیلان سر برآورد تا نگهدارنده برف و یخ باشد. گیاهی که در زبان محلی به آن «خَرَف» میگویند.
«خرفکل» در جنوب شهرستان «شفت» و در شرق روستای «احمدسرگوراب» قرار دارد. نزدیک به کانال آب و قبل از چهارراه، تابلوی خیابان جمهوری اسلامی راهنمای مسافران به سمت «امام زاده ابراهیم» و «امامزاده اسحاق» است، اگرچه نامی از روستای «خرفکل» بر تابلو دیده نمیشود، ولی نام روستاهای در مسیر همچون «بَداب» و «چُوبر» راهنمای خوبی است.
جاده منتهی به روستاهای مذکور، با تپهها و شیبهایی که در مسیر دارد و درختانی که در دو طرف جاده، شاخ و بالهای سبز خود را گستردهاند، تونلی از طبیعت را پیش چشم میگشاید. نزدیک به رودخانه اصلی، خودروهای راهسازی مشغول کارند و بهنظر میرسد پل جدیدی در دست احداث است و یا قرار است پل قدیمی تعریض شود.
یکی از اهالی، از طغیانهای فصلی این رودخانه میگوید و در توصیف وجه تسمیه روستا که از همین رود گرفته شده است، میافزاید:« از قدیم می گفتند، آبش بَد است، گاه و بیگاه طغیان میکند و به زمینهای کشاورزی خسارت میزند.»
روستای خرفکل در امتداد کانال آب بر، همچون نگینی در دل جنگلهای شفت میدرخشد. کانال نسبت به جاده در ارتفاع بلندتری قرار دارد و زیبایی اطراف کانال قابل وصف نیست؛ از اردکهایی که در آب غوطهورند، تا گاوهای یله که از علفهای سبز و ترد بهاری با لذت تمام میبلعند. قورباغههایی که فصل زادآوریشان است، مامن خوبی در کنار ماندآبهای اطراف کانال یافتهاند و زنجیره غذایی طبیعت حکم میکند که مارها نیز در این اطراف باشند. کمی سکوت و دقت در اطراف بوتههای وحشی، کافی است تا پیچ و تاب یک مار بزرگ را ببینم. سر از آب بیرون آورده و با اندک صدای خش خشی، پیچ و تابش را برای در امان ماندن از خطر بیشتر میکند.
بر اثر بارشهای فصلی، آب کانال بهحدی بالا آمده که پایههای پل چوبی احداث شده بر روی کانال، پیدا نیست. نگرانی از سست شدن پایههای پل مانع از رفتن به روستای آن سوی کانال میشود، اما این پلها روزانه مردمان زیادی را به خانه و مزرعه شان رهنمون میشود.
بعد از «شهرک صنعتی شفت»، تابلویی در کنار جاده خودنمایی میکند، تابلویی با نام «سرخس تپه» و داخل پرانتز (خرفکل)، امان از این نامگذاری های جدید دهیاریها که به پیشینه و زبان بومی توجه نمیکند. «خَرفکُل» باید با همان جاینامه قدیم خود باقی بماند تا نشان از گذشتههای دور خود را گم نکند، بهویژه آنکه در زبان گیلکی، صفت بر موصوف مقدم است و همین نحوه چینش کلمات است که در زبانهای گیلکی و تالشی، نام کلمات را خوش آهنگ میکند.
یکی از اهالی روستا، درباره وجه تسمیه «خَرفکُل» میگوید: کُل در زبان تالشی به معنی جای بلند و تپه است و «خَرَف» یا «کَرَف» نام یک گونه از سرخس است. این منطقه پر از گیاه خرف بود. در قدیم که یخچال وجود نداشت و مردم از انباشته شدن برفهای زمستان در برف چالها استفاده میکردند، برای ماندگاری بیشتر، روی برفچالها را با گیاه خرف میپوشاندند. این گیاه نقش خنککنندگی داشت و باعث میشد برف در این یخچالهای طبیعی تا تابستان بماند.
«علی صادقی» میافزاید: در گذشته جنگلهای این منطقه پر از پرنده «تورنگ» یا قرقاول وحشی بود ولی در اثر شکار بی رویه تعداد آن کم شده است. کمی جلوتر که بروید، روستای «پلنگ دره» است و در قدیم پلنگ در این بیشه دیده میشد. روستای خرفکل چهار محله به نامهای کافرِ سل، دوشاب کوره، چولاب محله و خرفکل دارد.
وی جنگلهای بالادست را نشان داده و میافزاید: «در گذشته تهیه ذغال چوب در این منطقه زیاد بود، ولی اکنون کورههای ذغال را خراب میکنند.» هم او از پیشینه «شال بافی» در منطقه میگوید که به رونق گذشته نیست. وقتی خریداری نباشد، تولید صنایع دستی هم رو به افول میرود.
صادقی درباره درختان «اَربِه» یا همان «خرمالوی وحشی» منطقه اینگونه توضیح میدهد: دروی برنج که تمام میشد، کار دوشاب پزان شروع میشد. مردها به جنگل می رفتند و «اربه» جمع میکردند و زنها چند روز با این اربهها مشغول بودند تا عصاره آن را گرفته و «اربه دوشاب» بپزند. اما الان درختان اربه هم کم شده است.
لابد نام روستای دوشاب کوره هم از همین دوشاب پزان گرفته شده است. در دو سوی جاده، شالیزارهای پر آب، انتظار بانوان شالیکارانی را میکشند که با یک تشت نشای برداشت شده از خزانه برنج، زمین آماده را بنشانند. زمینهای تسطیح شده هنوز به روش سنتی نشا میشود و با کمرنگ شدن سنت همیاری در زمان کاشت، کارگرهای فصلی پاسخگوی به موقع تمام شالیزارها نیستند.
گلهای محمدی روییده در حاشیه جاده و نزدیک به پرچین باغها، نسیم اردیبهشت را معطر میکند و تهیه مربای گل محمدی که زینتبخش فرنیهای گل پالودههای سفرههای افطار است، دلمشغولی این روزهای زنان شفت است.
در دیگر سوی جاده و همعرض کانال آببر، منطقه حفاظت شده جنگلهای «چوکا» است. جنگلهایی که با سیم خاردارهای زنگار بسته، تردد عابران را به داخل جنگل محدود میکند، با این حال در جایی که ساختمان نگهبانی جنگل هست، میتوان بدون خودرو به داخل جنگل رفت. جنگلی که یک جاده خاکی، مسیری از طبیعت بکر را هدیه میدهد. مسیری سرشار از صدای طبیعت؛ چهچه بلبلهای پنهان شده لای درختان ازگیل وحشی که این روزها شکوفههای سفیدش لبخند میزند تا پاییز که ازگیلهای آبدار قهوهای رنگش، نقش خزان بگیرد.
در جاده، زنی را دیدم که بقچهای به سر و زنبیلی بهدست، عمق جاده خاکی جنگل را به تنهایی طی میکرد. لابد راه بلد بود و آن سو، زاد و بومش. شاید آن زنبیل نیم چاشتی برای شالیکارانی بود که در چولاب شالیزار مشغول نشا هستند.
درختان کاج، با برگهای سوزنی خود مسیر جاده و جنگل را فرش کردهاند. از گیاهان معطر محلی همچون «خالی واش» و «چوچاق» که بگذریم، سرتا سر جنگل قارچهای خودرو روییده است. بوتههای تمشک وحشی، چنان وحشیانه شاخههای خاردار خود را گستردهاند که اجازه هیچگونه دستبردی را به گلهای سفیدش نمیدهد. اما کمتر از ۱۵ روز دیگر، سرخی همین تمشکها -که در زبان محلی «بولوش» یا «ولش» خوانده میشود- نمیتواند مانعی برای چیدن باشد.
در عمق جنگل، صدای دارکوبی که منقار بلندش را تَرق تَرق بر تنه درختان میکوبد، سکوت جنگل را با آهنگی یکنواخت میشکند و درختان پوسیده و افتاده در میانه جنگل، شاید خبر از آفتی میدهد که به جان سوزنی برگها افتاده است.
لابه لای درختان، مرد جوانی در حاشیه رودخانه ایستاده و «آب تک» قلاب ماهیگیریاش در آب نمایان است و به سوالهای من درباره چند و چون ماهیگیری اینگونه جواب میدهد:« امسال ماهیها خیلی کم شدهاند. یک دلیلش برداشت بیرویه شن و ماسه در بالادست است، آن هم در فصل تخمریزی ماهیها. همینطور ادامه یابد، نسل خیلی از ماهیهای منطقه منقرض میشود.»
او که خود چند «ماهی کپور» کوچک صید کرده، میافزاید: «این رودخانه در واقع، از آب اضافی کانال منشعب میشود و از دل جنگل به روستای پایین دست میرود.» او را با هجوم پشههای اطراف رودخانه و در سایه سار درختان جنگل تنها میگذارم. از روستای «خرفکل» خداحافظی میکنم و به سمت روستای «شاه بقال» و «چوبر» می روم و آرزو میکنم دست طبیعت خود محافظ زیست بوم تورنگهای وحشی این منطقه باشد.
نظر شما