خاطره مقام معظم رهبری از معلمِ کرمانی دوران دبستان

من از لحاظ تعلیم و تربیت با کرمان ارتباط ویژه‌ ای دارم...دبستانی که من در مشهد می رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانی بود. تنها مدرسه‌ی دینی مشهد هم مدرسه‌ی ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتی».ایشان، هم معلم بود، هم ناظم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان، یکی از مقاطع پرشکوه و بیادماندنی تاریخ کرمان سفر ماندگار و پرخیرو برکت مقام معظم رهبری در اردیبهشت ماه سال ۸۴ به این استان است؛ سفری که تقریباً  ۱۰ روز به طول انجامید و معظم له ضمن دیدار با اقشار مختلف به تعدادی از شهرستان های استان نیز سفر و با مردم آن دیدار کردند.

 

 

معظم له جدای از این سفر که در دوران رهبری ایشان انجام شد؛ قبل از آن نیز در دوران ستمشاهی بخشی از دوره تبعید خود را نیز در استان کرمان گذرانده بودند و از این رو عُلقه ای خاص با کرمان و کرمانی ها دارند به گونه ای که در کتاب شرح اسم آمده است« (در دی ماه ۱۳۴۲ هنگام عزیمت به زاهدان از مسیر کرمان)... تشویق شدم دو سه روز آنجا(مدرسه علمیه صالحیه کرمان) بمانم. با خودم فکر کردم اگر جایی غیر از قم و تهران روی این زمین باشد که من بتوانم آنجا بمانم آن«کرمان» است، از بس از مردم کرمان شور و حرارت و کار و تلاش مشاهده کردم....» 

 

 

یکی از دیدارهای سال ۸۴ معظم له با معلمان کرمان و از حُسن اتفاق در ۱۲ اردیبهشت، روز معلم انجام شد که بخشی از بیانات ایشان به خاطراتی از دوره دبستان ایشان در مدرسه معلمی کرمانی اختصاص یافت که تقدیم خوانندگان می شود:

 

 

« بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌


اولاً به برادران و خواهران عزیز معلم سلام و خوش‌آمد عرض می کنیم. جلسه‌ی امروز ما به یک معنا جلسه‌ی کاری است؛ به یک معنا جلسه‌ی نمادین است. جلسه‌ی نمادین، از این جهت که اصل نشستن ما با معلمان در هر سال، نماد تکریمی است که نظام اسلامی برای قشر معلم در جامعه قائل است. جلسه‌ی کاری، از این جهت که امروز این جلسه مربوط به شماست و شما باید صحبت کنید؛ و این اولین جلسه از این نوع است که ما تشکیل می دهیم.

 

ما با اساتید و دانشجویان جلساتی داشته‌ایم که به جای این‌که بنده صحبت کنم، افرادی از حضار جلسه صحبت میکردند؛ که تأثیر بسیار خوبی هم دارد؛ چون از زبان افراد صاحب‌نظر یک قشر، مسائل مورد اهتمام آنها بیان می شود. این‌گونه جلسات از تلویزیون هم پخش می شود؛ هم مسؤولان می شنوند، هم مردم می شنوند؛ برای بنده هم بسیار مفید است. ما تاکنون چنین جلسه‌یی با معلمان نداشته‌ایم.

 

شاید یکی دو هفته پیش بود که معلمی - نمی دانم با نامه یا با پیغام - اعتراض کرده بود که چرا فلانی برای معلمان چنین جلسه‌ ای را تشکیل نمی دهد. دیدیم حرف درستی است و تصادفاً به این جلسه افتاد. ما از قبل برنامه‌ریزی نکرده بودیم که این جلسه در کرمان برگزار شود؛ بعد که این سفر پیش آمد، دیدار هر ساله‌ی خودم با معلمان را - که مصادف با هفته‌ی معلم است - در این‌جا قرار دادیم و این جلسه تشکیل شد؛ بنابراین جلسه متعلق به شماست.

 

 

من ابتدا چند جمله‌ ای عرض می کنم، بعد دوستان جلسه را اداره می کنند و شما مطالبی را بیان خواهید فرمود.

 

این‌که جلسه‌ی دیدار ما با معلمان در کرمان برگزار شد، به نظر من تصادف عجیبی است؛ زیرا من از لحاظ تعلیم و تربیت با کرمان ارتباط ویژه‌ ای دارم. البته ارتباط من با کرمانی ها در عرصه‌های مختلف خیلی زیاد بوده؛ خیلی از دوستان نزدیک ما در دوران مبارزه و دوران طلبگی، رفقای کرمانی بوده‌اند - مثل آقای هاشمی رفسنجانی، آقای حجتی کرمانی، آقای باهنر و بعضی دیگر - دوستان کرمانی از غیرطلاب هم داشتم که بین من و آنها خیلی محبت برقرار بود - مثل مرحوم اسلامیت و بعضی دیگر - لیکن در زمینه‌ی تعلیم و تربیت، ارتباط من با کرمان از همه‌ی اینها قدیمی تر است.

 

 

دبستانی که من در مشهد می رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانی بود. تنها مدرسه‌ی دینی مشهد هم مدرسه‌ی ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتی». بنده ۶ سال در این مدرسه زیر دست آقای تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابی بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهوری هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهی به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتی است.

 

 

ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‌ ای که داشت، در حیاط مدرسه راه می افتاد و چوبی به دستش می گرفت و البته گاهی هم بچه‌ها را فلک می کرد؛ بنده را هم یکبار فلک کرد. ایشان مرد محبوبی بود. در همان دوره‌ی بچگی هم بنده و شاید همه‌ی بچه‌ها به ایشان علاقه‌مند بودیم.

 

 

وقتی درسم در آن مدرسه تمام شد، یکی از برادرانم در آن‌جا مشغول تحصیل شد؛ ولی باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتی می رفتم شهریه‌ی برادرم را بدهم، ایشان را می دیدم؛ باز هم با همان منش و چهره‌ی محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتی؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت.

 

 

ما در مدرسه محلی داشتیم به نام قصاص‌گاه، که بچه‌ها در آن‌جا مجازات می شدند؛ بنده هم در همان‌جا یکبار قصاص شدم! آن‌جا، هم محل مجازات بچه‌ها بود، هم نوعی زباله‌دانی؛ یعنی بچه‌ها خربزه یا هندوانه می خوردند و پوست‌هایش را باید در آن‌جا می ریختند. ایشان وقتی در مدرسه راه می رفت، با همان لهجه‌ی کرمانی به بچه‌ها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوست هایش را بریزد قصاص‌گاه. از آن سال‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست.

 

 

غرض، این ارتباط نزدیکِ عاطفی را من با مسأله‌ی تعلیم و تربیت در کرمان و با عنصر کرمانی از این سابقه‌ی طولانی دارم. این هم تصادف عجیبی است که این جلسه‌ی تعلیم و تربیتىِ معلمی، با این سابقه، در کرمان اتفاق بیفتد.

 

 

البته بعد از آن هم من با بعضی از معلمان کرمانی ارتباط داشتم. سال‌های آخر دهه ۴۰ و شاید اوایل دهه ۵۰ وقتی برای سخنرانی های مذهبی به کرمان می آمدم، چند نفر از جوان‌های فعال، مبارز و مذهبی دور و بر ما بودند؛ یکی از آنها آقای محمدرضا مشارزاده بود، که ایشان هم معلم بود. بنابراین با معلم‌ها ارتباط خوبی داشتیم.»

 

 

 

کد خبر 923437

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha