«حجتالاسلام سید مجتبی حسینی یمین»، در گفتوگو با خبرنگار شبستان در همدان، گفت: برای اینکه یار امام زمان باشیم باید خود را به ویژگیهای حضرت عباس نزدیک کنیم و اولین ویژگی مهم حضرت عباس که در زیارتنامه ایشان میخوانیم عبد بودن است و این به معنای گناه نکردن است.
استاد حوزه و دانشگاه یادآور شد: امام زمان در نامهای به شیخ مفید نوشت «گناهان شما باعث میشود که ما را نبینید.» گناه باعث می شود که عجایب نمیبینم و حلاوت ایمان را اگر درک نمیکنیم.
وی با اشاره به روایتی در مورد داستان حضرت یوسف اضافه کرد: در این روایت گفته شده «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» نگفته است غَلَق الباب! ابواب یعنی چند تا درب. یعنی به درب یک قفل نزده بلکه چند قفل زده است؛ روایت میگوید [زلیخا] هفت در را بسته و بر هر دری سه قفل زده و سپس به یوسف میگوید من برایت آمادهام. خب حضرت یوسف چه کار کرد؟ فرار کرد به سمت درب بسته، این کار ایشان با عقل ما جور در نمیآید، یعنی یوسف هم باشی در این موارد باید فرار کنی حتی به سمت دربی که میدانی بسته است.گاهی ما خود را دست بالا میگیریم و میگوییم نه انشاالله ما اینطور نیستیم و حواسمان است، اما آیات قرآن میگویند یوسف هم باشی باید فرار کنی.
حسینی یمین با اشاره به آیه ۲۴ سوره یوسف گفت: «آن زن(زلیخا) باز در وصل او اصرار و اهتمام کرد و یوسف هم اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق را ندیده بود (به میل طبیعی) در وصل آن زن اهتمام کردی، ولی ما این چنین کردیم تا قصد بد و عمل زشت را از او بگردانیم که همانا او از بندگان برگزیده ما بود. در این آیه کلمه «لَولا» امتناعیه است، یعنی امکان ندارد. یوسف برهان پروردگار را دید، اگر نمیدید یوسف هم به او میل داشت. خدا میخواهد کار را تمام بکند.
وی بیان کرد: روایت است از امیرالمومنین(ع) که فرمود «پیامبر به خانمها سلام میدادند اما من به خانمهای جوان سلام نمیدهم چون میترسم که در دلم یک چیزی ایجاد شود.» امیرالمومنین(ع) این حرف را میزند باورتان میشود؟ برخی با نامحرم شوخی میکنند. در حالی که امیرالمومنین میگوید من سلام نمیدهم، میترسم اتفاقی بیفتد.
در مسائل مربوط به محرم و نامحرم لیبرال شدهایم
این استاد حوزه و دانشگاه تأکید کرد: متاسفانه در این مسائل بسیار لیبرال شدهایم، آزاد و رها. از آقای مجتهدی میپرسند که چرا قدیمیها کراماتی مثل طیالارض و چشم برزخی و ... داشتند، امام زمان را میدیدند، بعد از عزاداری برای ارباب اتفاقی برایشان میافتاد اما جدیدیها اینطور نیستند؟ ایشان میفرماید قدیمی ها دو حکمی بودهاند اما شما پنج حکمی هستید. آنها میگفتند یا حرام است یا واجب. شما میگوئید مستحب است، مکروه است، مباح است و ... همه را با هم قاطی کردهاید. باید رعایت کنید، اگر چشم آلوده شد انسان را خیلی عقب میگذارد. انصافا در این دنیا نگه داشتن دین مثل نگه داشتن آتش در دست شده است، خیلی کار مشکلی است.
وی با اشاره به داستان بلعم باعورا اضافه کرد: شخصی که از علمای بنیاسرائیل اسم اعظم بلد است و مستجاب الدعوه است. «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ و بخوان بر این مردم (بر قوم یهود) حکایت آن کس (بَلْعَم باعور) را که ما آیات خود را به او عطا کردیم، و او از آن آیات بیرون رفت و شیطان او را تعقیب کرد تا از گمراهان عالم گردید.» (اعراف/ آیه ۱۷۵)کسی که مستجاب الدعوه بود دامن از دست داد. روایت از امام صادق است وقتی که خواستند او را دار بزنند، شیطان به او گفت تو که اینکار را کردی میخواهی نجاتت بدهم؟ سجدهای به من بکن. گفت دست و پاهایم را بستهاند نمیتوانم سجده کنم. شیطان گفت با چشم هم سجده کنی قبول است.
تقوای قوت و تقوای ضعف در اسلام
وی ادامه داد: این آلودگی متاسفانه اگر دامن کسی را بگیرد بسیار اتفاقات بدی برای انسان میافتد، اما شهید مطهری درمان را دارد. ایشان در کتاب ده گفتار در بحث تقوا مسئلهای دارد، میفرماید ما دو نوع تقوا داریم، تقوای ضعف و تقوای قوّت.
حسینی یمین افزود: آن تقوایی که اسلام قبول دارد تقوای قوت و قدرت است. یعنی اگر در بیابان زندگی کردی و شخص خوبی بودی خیلی با ارزش نیست، استاد مطهری مثالی از مولانا میآورد داستان دو برادر که یکی پیش زرگر بود و آن یکی در بیابانها بود، داستان از این قرار است که:«میگویند دو برادر بودند که پس از مرگ پدر، یکی جای پدر به زرگری نشست و دیگری برای اینکه از شر وسوسههای شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفت و غار نشین گردید. روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.منظور این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بیآنکه بریزد.
وی ادامه داد: چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد. چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
وی افزود: در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد. چون زرگر این را میبیند میگوید «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند»
وی توضیح داد: یعنی باید در شهر و در اجتماع باشی تا عیارت مشخص شود. تقوای ضعف پذیرفته نیست. آیا اسلام اجازه میدهد ما یک تیزی به زبانمان بزنیم و زبان را زخم کنیم تا نتوانیم غیبت کنیم؟! خیر. اسلام این اجازه را نمیدهد. این تقوای ضعف است و مورد قبول نیست.
نظر شما