مرد صمیمی جبهه مقاومت، دانش آموز فداکار مدرسه

سردار حسنی سعدی با بیان جلوه هایی از مهربانی و رأفت سپهبدشهید حاج قاسم سلیمانی گفت: وجه غالب او عطوفت و صمیمیت و قلب رقیق بود که درباره آن کمتر صحبت شده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان، سردار محمدرضاحسنی سعدی، در شب عید مبعث در ویژه برنامه مجازی«سین سلیمانی» از گلزار شهدای کرمان با بیان اینکه لحظه لحظه زندگی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خاطره است؛ گفت: وجه غالب این مرد بزرگ جهادی«صمیمیت، مهربانی، عاطفه و احساسات» بود.

 

مدیرکل سابق بنیادشهید و امورایثارگران استان کرمان افزود: چه بسا موارد موفق بسیاری که در جبهه مقاومت اعم از عراق و سوریه و... داشت همین وجه غالب بود که با عواطف و مهربانی پیروز و سربلند می شود و تسخیر قلوب می کرد زیرا در دل همه جا داشت و کسی روی حرفش حرف نمی زد.

وی با اشاره به اینکه ما از این وجه غافل هستیم و کمتر درباره آن گفته شده، به خاطراتی از رابطه صمیمی بین خود و سردار سلیمانی پرداخت و با بیان اینکه هنوز مزه مهربانی های او زیر دندان من مانده، گفت: اما وقتی حمله به دشمن شروع می شد او دیگر آن فرد مهربان نبود بلکه شیر بیشه شجاعت بود.

 

سردار حسنی سعدی با بیان این مطلب که روانشناسان، جامعه شناسان، علمای اخلاق و... باید شخصیت او را واکاوی کنند؛ افزود: درود خدا بر سردار سلیمانی که وقتی دبستان می رفت مداد خود را دو نیم می کرد و نیمی از آن را به همکلاسی نیازمند می داد؛ دفتر 40 برگ خود را 10 برگ 10 برگ بین دانش آموزان نیازمند تقسیم می کرد و خودش از دفتر برادر بزرگش کاغذ می گرفت و مشق هایش را می نوشت و حتی غذای خود را در مدرسه با دانش آموز نیازمند تقسیم می کرد.

 

وی با ابراز این مطلب که درود خدا بر او که با 400 هزار تومان هسته تیپ ثارالله آن زمان و لشکر قهرمان 41 ثارالله را تشکیل داد؛ تصریح کرد: هشت سال شبانه روز در دفاع مقدس کار و تلاش و جهاد کرد و عزیزان و دوستانش را از دست می داد و در کربلای 5 شاید 500  نفر شهید داد و تحمل کرد و خسته نشد؛ درود خدا بر او که استعفا نداد، خسته نشد و تقاضای بازنشستگی نکرد و تا آخرین لحظه حیات تلاش کرد و دوید و کار و خدمت کرد؛ 21 سال دشمن سایه به سایه دنبالش بود اما موفق نشد.

 

سردار حسنی سعدی خاطرنشان کرد: وقتی 19 هزار انسان عزیز در آمرلی در محاصره دشمن بودند و اواخر نان خوردن نداشتند؛ او شبانه وارد آنجا شد که در محاصره 360 درجه ای دشمن بود و جوانان را بسیج داد و دشمن را تارومار و شهر را آزاد کرد.

 

وی ادامه داد: وقتی 10 تا 12 روز که حلب در محاصره دشمن بود هم نماز شبش را می خواند هم مطالعه می کرد و هم تلاوت قرآن داشت و هم تدابیر و طراحی های جنگی را می کرد و در نهایت به یکی از دوستانش گفته بود به درگاه خدا دعا کردم خدایا تو می دانی من هیچی نیستم نه نظامی هستم نه تدبیر دارم نه سیاسی هستم و نه دیپلماسی می دانم و...هر چه هست از توست» و بعد از آن محاصره حلب شکسته می شود و پیروزی ها یکی پس از دیگری اتفاق می افتد.

کد خبر 907506

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha