زمان بهترین مرهم این آلام است / این عصر وارونگی پایانی دارد

حاتمی کیا در گفتگو با چلچراغ گفته: برای من ایران و ایرانی نامی نیست که صرفا در شناسنامه ام ثبت باشد. هشت سال از عمر جوانی ام را به بهای جانم هزینه دادم و به عنوان یک سرباز بر خودم حقی قائلم که از آن دفاع کنم.

خبرگزاری شبستان: ماجرا از زمانی آغاز شد که ابراهیم حاتمی کیا در برنامه راز به طور غیر مستقیم فیلم جدایی نادر از سیمین را مورد انتقاد قرار داد. عده ای این نظر حاتمی کیا را نقد و عده ای پسندیدند و بقیه معتقد بودند این تنها یک برداشت اشتباه است و منظور حاتمی کیا به فیلم فرهادی نبوده است. تا اینکه نامه حاتمی کیا در زمان اکران فیلم سینمایی یه حبه قند میرکریمی منتشر شد.


در این نامه آمده بود: خیر ببینی آقا سیدرضای میرکریمی. کام‌ات شیرین. اگر این حَبّه قندت نبود، یادمان می‌رفت کجایی هستیم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرس‌نشان ایستاده بودیم تا از سرزمین همیشه آفتاب‌مان به جبرِ همکار تلخ‌مزاج، همه مهر دروغ بر پیشانی، متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری بگیریم.

 

خیر ببینی برادر. تو با حَبّه قندی کام دودگرفته‌مان را شُستی و به یادمان آوردی که ایرانی هستیم. نامی داریم و نشانی. ادبی داریم و آدابی، که به وقت شادمانی بدانیم چه باید کنیم و به وقت عزا چه باید باشیم.

 

سیّد عزیز، متوقع نباش که با این حَبّه قندت قادر به شیرین کردن کامِ جفامسلکان باشی. این تلخی به بلندای نسلِ این نهضت همچنان ادامه‌دار است، ولی بدان، این بارانِ سیاهِ جفایِ غریبه‌هایِ دوست‌نما، پایانی دارد. تو حوصله کن و مباد که شکایت به غریبه بری. تو شاگردِ مکتبِ فردوسی و حافظی که نه کوچیدند و نه شوقِ ترکِ سرزمین به فرزندانشان دادند. این عصر وارونگی پایانی دارد برادر!

 

طرفداران فیلم جدایی نادر از سیمین در فضای مجازی و منتقدان این فیلم صراحتا واکنش نشان داده و ابراهیم حاتمی کیا را به حسادت نسبت به موفقیت جهانی فرهادی متهم کردند که با واکنش رضا میرکریمی در نشست نقد و بررسی فیلمش همراه شد.

 

میرکریمی در آن جلسه اشاره کرد: این نامه تنها از فیلم فرهادی انتقاد شده بود نه شخص او. عجیب است که برخی در سینما اینقدر کم طاقت شده اند. کسی که فیلم می سازد خودش را برای هر انتقادی آماده می کند و باید پای همه چیز آن بایستد. ظاهرا برخی از این انتقاد بیشتر از خود فرهادی ناراحت شدند.

 

تا اینکه شعله این داستان با مصاحبه ابراهیم حاتمی کیا با مجله چلچراغ بالاگرفت. حاتمی کیا در این مصاحبه بیان کرد: برای من ایران و ایرانی نامی نیست که صرفا در شناسنامه ام ثبت شده باشد. هشت سال از عمر جوانی ام را به بهای جانم هزینه دادم و به عنوان یک سرباز بر خودم حقی قائلم که از آن دفاع کنم.

 

بخشی از مصاحبه این مجله با کارگردان فیلم سینمایی «گزارش یک جشن» به شرح زیر است:


-من در آخر نامه به اقای میرکریمی نوشتم: «این عصر وارونگی پایانی دارد برادر». چیزی که من به آن اشاره داشتم هیچ ربطی به سینما به مفهوم هنر سینما ندارد. دردی است فراتر از دنیای سینما که در آن وادی دیگر دوست و همکار و برادر نمی شناسند. این فریادی بود و اگر مماشات می کردم، آیندگان این بزدلی را بر من نمی بخشیدند. برای من ایران و ایرانی نامی نیست که صرفا در شناسنامه ام ثبت شده باشد. هشت سال از عمر جوانی ام را به بهای جانم هزینه دادم و به عنوان یک سرباز بر خودم حقی قائلم که از آن دفاع کنم. حتی اگر همه دوستدارانم از من برنجند. وارونگی همین بس که متهم به حسادت شدم. در حیرتم عزیزی که این اتهام را کلید زد، چگونه سال های پایانی مرتضی آوینی هم نفسش بوده و درکی از این مرام این نسل پیدا نکرده است.

 

-من تاجر نیستم که به ضرر و زیان جیب و ابرویم فکر کنم. بی پرده بگویم که این خرس و پلنگ و شیر و حتی سیمرغ استعداد گوساله سامری شدن را دارد و کجاست آن مفسر شجاع همچون مرتضی آوینی که با بیانی حکمیمانه این وارونگی های معنا را توضیح دهد. قدرت قلم من به حدی نیست که بتوانم تشریحی عقلانی از این فریادم داشته باشم. و همین مبهم بودن اشاراتم عزیزانی را از من دلخور می کند. می فهمم که باعث این سرشکستن ها از میل این لیلی نسبت به این مجنون بوده و من باید قدر دان باشم. و البته عزت از ان خداست و باقی هر چه هست عرصه امتحان اوست.

 

شما با فیلمسازی صحبت می کنید که آخرین ساخته اش در محاق توقیف است وخوب می دانید چرا. این نگاه آزارم می دهد. احساس می کنم بعد از نامه به میرکریمی پیاده نظام در اینترنت آرایش جنگی گرفته که متاسفانه حافظه شان مثل ماهی سه ثانیه است و هیچ حریم و حرمتی به گذشته قائل نیست. چرا تا این حد دیکتاتور مطلق نگر می شویم. البته خوشحالم که هیچ حاشیه امن و هاله قدسی اطرافم نیست و همگان می توانند نقد و لعن و تقدیرم کنند. ولی با همه اینها من هم انسانم. عزیزان، من اشاره به فیلمی کردم که از جشنواره فجر دولت آقای احمدی نژاد تا خانه سینما و شهرداری و جشنواره های اروپایی و آمریکایی و آفریقایی و آسیایی جایزه ها گرفته و همچنان می گیرد. پس چرا تا این حد کم تحمل از شنیدن یک صدای دیگر؟ عجبا این حکایت شباهت غریبی دارد با حکایت پادشاه و خیاط که یک جور دیگری گفت. البته زمان بهترین مرهم این آلام است.

 

پایان پیام/
 

کد خبر 89610

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha