به گزارش خبرگزاری شبستان: آیتالله العظمی «عبدالله جوادی آملی» در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود در مسجد اعظم، به تفسیر آیات ۳۳ تا ۴۲ و بیان موضوعاتی مانند سرنوشت اختلاسگران، جای خالی فردوسی برای شعرسرایی در مورد عظمت انقلاب و ملت ایران و دفاع هشت ساله و مباحث تفسیری و ادبیاتی آیات پرداخت. متن تفسیر آیات ۳۳ تا ۴۲ سوره مبارکه نازعات به شرح زیر است:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳) یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ (۳۴) وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ (۳۵) وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ (۳۶) لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ (۳۷) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸) ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹) وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (۴۰) تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱) أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲)﴾.
بنا شد یک بازنگری در این سوره مبارکه معروف به «عبس» ارائه شود. چون این سوره در مکه نازل شد و مطالب اصلی سور مکی اصول اعتقادی و خطوط کلی اخلاق است، این سوره هم برابر همان خطوط کلی اعتقادی و اخلاقی را ذکر فرمودند. در مکه آنها معتقد بودند که خالق آسمان و زمین خداست که ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾[۱] مدبّر کلّ هم که «ربّ الأرباب» است، آن هم برابر آیات سوره «یونس» برمیآید که آن کسی که مدبّر کلّ است و این أرباب و آلهه جزء را تدبیر میکند، او خداست و او «ربّ العالمین» است؛ اما آلهه و اربابی که اینها به ربوبیت و الوهیت اینها معتقد بودند، اینها کارهای جزئی جهان را به استقلال ـ معاذالله ـ به عهده دارند و اینها میتوانند عبادتکنندههای خود را به خدا نزدیک کنند و شفیع اینها نزد خدا بشوند؛ لذا گفتند ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی﴾[۲] این شفاعت را بالاستقلال ـ معاذالله ـ برای اینها قائل بودند اینها اصلاً لیاقت شفاعت ندارند «فضلاً» از استقلال.
رد توحید ربوبی از سوی مشرکین
«فتحصّل أن هاهنا أموراً»: اینها موحد کلّ بودند؛ یعنی خدا را به عنوان خالق کل و به عنوان «ربّ العالمین» قبول داشتند، اما به عنوان أرباب متفرقه، آلهه متفرقه، إله زمین و إله انسان، مدبّر انسان و نافع انسان، اینها را نمیپذیرفتند و میگفتند این أرباب و آلهه و خدایان ما اگر معبود ما باشند، ما را به آن «ربّ العالمین» نزدیک میکنند ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی﴾ که قرآن کریم توحید افعالی را ثابت کرد، ربوبیت غیر خدا را باطل کرد، الوهیت غیر خدا را باطل کرد، که از جمله بحثهای توحیدی است.
در جریان معاد، رأساً منکر بودند؛ حالا یا قائل به استحاله بودند یا قائل به استبعاد بودند یا در إبهام بودند یا در شک بودند. به هر حال معاد را هرگز نمیپذیرفتند؛ لذا بسیاری از سور قرآنی در جریان معاد اصرار دارد که انسان هرگز تلف نخواهد شد، جهان یاوه و باطل نیست و انسان نمیپوسد، بلکه با مرگ از پوست به در میآید و مانند آن. این سوره بخشهای اخلاقی را هم در همین سور مکی به عهده دارد؛ اول این سوره با اخلاق شروع شد، پایان آن هم با معاد ختم شد.
در جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی﴾[۳]مثلثی ترسیم شده است که یک ضلعش آن شخصی بود که أعمی بود و پنج صفت داشت که هر کدام از آنها شایسته تکریم بودند یا شایسته ترحّم بودند. إکرام، احترام یا ترحّم برای هر کدام از این خصوصیات پنجگانه ضلع اول. ضلع اول مربوط به آن سائل است که او أعمی و «یتزکّی» بود، او ﴿یَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْری﴾[۴] بود، او ﴿جاءَكَ یَسْعی﴾[۵] بود، او ﴿وَ هُوَ یَخْشی﴾[۶] بود؛ اهل سعی، اهل خشیت، اهل تزکیه روح، اهل تذکره نفس و نابینا بود؛ این ویژگی پنجگانه مربوط به ضلع اول بود.
ضلع دوم مربوط به آن مستغنی بود که حرف در او اثر نمیکرد که ﴿أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ و ﴿وَ ما عَلَیْكَ أَلاَّ یَزَّكَّی﴾[۷] بود. حرف هم در او اثر نمیکرد؛ این هم یک آدم مستغنی بود که ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾.[۸] ضلع سوم که مربوط به حضرت بود ﴿فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی﴾[۹]بود که بر اساس این خصوصیتها بود و هرگز این «أنت» به حضرت خطاب ندارد و آن ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی﴾ هم به حضرت خطاب ندارد و شواهد فراوان عقلی و نقلی هم بود که این عبوس و مانند آن مربوط به حضرت نیست.
لزوم احترام به فقرا
اما از اینکه سؤال شد که چرا سخن از دفاع از فقیر نبود و فقط از نابینا سخن آمد و آن شخص مستغنی و سرمایهدار بود در قبال آن سرمایهدار، فقیر را باید پروراند، فقر را باید احترام کرد. جواب آن این است که در این قسمت آن شخصی که أعمی بود و این فضایل را داشت؛ أعمی بودن خصوصیتی است که جنبه بینالمللی و جهانی دارد. هر انسان نابینایی چه غنی باشد، چه فقیر، باید به او کمک کرد. اما جریان غنا در برابر مال، آن را در سوره مبارکه «قلم» مشخص کرد. کاملاً بحث سرمایه و سرمایهداری را محکوم کرد و فرمود: ﴿وَدُّوا﴾ همین سرمایهدارها ﴿لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ٭ وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ ٭ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمیمٍ ٭ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ ٭ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنیمٍ ٭ أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾[۱۰] چون سرمایهدار است خودسر است و این همه آیات در مذمّت او و نکوهش اوست که اینها میخواهند با روغنمالی، مسئله نظام و حکومت را حل کنی. «دُهن» و «وهن»، هر دو مذموم است؛ «دُهن» یعنی روغن، «مُدهِن»؛ یعنی روغنمال؛ یعنی کار را با روغنمالی و با بیاساسی و بیریشهگی میخواهید حل کنید، «وهن» هم به معنی سستی است.
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَی مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان»؛[۱۱] نه ما روغنمال هستیم و نه سستکار؛ «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَی مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان»؛ ما اهل روغنمالی نیستیم ما اهل سستی نیستیم. این بیان نورانی حضرت امیر را از این گونه آیات گرفتند که ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾؛ اینها میخواهند تو روغنمالی کنی با مسامحه و شُل و وِلکاری حل کنی. این طور نیست؛ باید طوری باشد که غنی و قوی باشی. حتی در سوره مبارکه «توبه» که در مدینه نازل شد، فرمود گرچه شما به کسی حمله نمیکنی، اما آن قدر ستبر و قوی و غنی باشید که هیچ بیگانه در شما طمع نکند ﴿وَ لْیَجِدُوا فیكُمْ غِلْظَةً﴾[۱۲] این ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ امر غایب است؛ کفّار امر حاضر را گوش نمیدهند، چه رسد به امر غایب. ضمیر به کفار برمیگردد؛ یعنی کفار حتماً باید از شما بترسند. این اسلامهراسی دو معنا دارد؛ یک معنای بسیار بدی است که هرگز اسلام این امر را ندارد و نظام هم این را ندارد و مسلمانها این را ندارند، اینکه بخواهند به این و آن حمله کنند.
جای خالی فردوسی برای بیان عظمت انقلاب
بارها به عرض شما رسید که ما شعرهایی آیینی اشک و گریه برای شهدا داریم، اما یک فردوسی نداریم که عظمت این شهدا، عظمت این مبارزه و عظمت این پیروزی را بازگو کند. جای فردوسی خالی است؛ او فیلسوف، حکیم، فقیه، نامآور و جنگآور بود. بسیاری از این خصوصیتهایی که بعد از جریان عملیات مرصاد، آن بزرگی که شما ایرانیها و مسلمانها و حوزویها و دانشگاهی کردید، این یک فردوسی میخواهد که آن عظمت را روشن کند. نمیخواهیم از خودمان تعریف کنیم، ولی ما ایرانیهای مسلمان، خیلی بزرگ هستیم! الآن روی کره زمین مثل ما کسی نیست. چرا؟ برای اینکه ما در کشور خودمان بودیم و کاری به کسی نداشتیم و این صدّام به ما حمله کرد و همه هم گفتند برای چه چیزی حمله کردی؟ او را وادار کردند که به ما حمله کرد. ده سال ما در این کشور کشته و شهید دادیم، دو سال جنگ داخلی بود که فقط خورد بود، نه زد و خورد. آن ده سالی که منافقین ترور میکردند، بیش از هفتاد نفر، دفتر رئیس جمهوری، شهید باهنر، شهید رجایی و شهید قدّوسی را در کوچه و پسکوچه شهید کردند و این همه شهید بر ایران تحمیل کردند. اینها دو سال بود و بعد از آن جنگ هشتساله شروع شد.
ما جنگمان در حقیقت ده سال بود، نه هشت سال. آن دو سال فقط خورد بود، نه زد و خورد. آنها دیدند که کار را پیش نمیبرند، اصرار کردند، مسئولین این اطراف ایران را وادار کردند بیایند حضور امام که قطعنامه را قبول بکنند. امام قبول نکرد، به هر حال تا مصلحت ایجاب کرد که امام قطعنامه را قبول کرد. حالا که قطعنامه را قبول کردند، نگاه کنید عظمت ایران را! نگاه کنید بدرفتاری دشمن را! امام که قطعنامه را قبول کرد، همه عزیزان ما، اعم از سپاهی، ارتشی و بسیجی، همه از جبههها به خانههایشان آمدند. جبهه خالی شد. همین صدّام که اصرار میکرد شما قطعنامه را قبول کنید، وقتی جبهه خالی شد و همه عزیزان به خانههایشان آمدند، این منافقین که در چنگ او بودند، اینها را وادار کرد عملیات مرصاد را انجام بدهند؛ حالا همه جبههها خالی است و آنها هم با همه توانی که داشتند، حمله کردند؛ یک بخشی از ایران را هم دوباره گرفتند. در عملیات مرصاد کاملاً باید یادتان باشد، استاندار جنوب میگفت که آقایان! اگر عصر امروز نیایید، فردا صبح دیر است؛ تازه این عزیزان خسته بودند و به خانههایشان آمدند. این یعنی چه؟ بدترین بیعهدی را اینها در عملیات مرصاد کردند. اگر یادتان باشد، این کار را کردند و عده زیادی را هم شهید کردند؛ بخشی از خاک ایران را هم گرفتند. خدا غریق رحمت کند مرحوم شهید صیاد شیرازی(رضوان الله علیه) و سایر عزیزان ما را که اینها زود رفتند جبهه و اینها را سرجایشان نشاندند.
بینظیری فداکاری ملت ایران
اینکه عرض میکنم مثل شما الآن روی کره زمین کسی نیست به همین دلیل است. عملیات مرصاد با فداکاری تمام شد. صدّام را خدا گرفت. او وقتی قدرت دستش بود، به کویت حمله کرد، به عنوان اینکه کویت یک جای زرخیزی است و نفت فراوانی دارد و از طرفی کشور کوچکی هم هست. گفت اینجا یکی از استانهای عراق است. حمله کرد به کویت و کویت را گرفت و آنچه هم که مقدورش بود، غارت کرد. من عکس امیر کویت را در روزنامهها دیدم که دستش از عبای مطلّا درآمده، نزد همین غربیها دستمال درآورده گریه کرده و از آنها کمک خواست که بیایید من سرمایه نفتی دارم بیایید مرا نجات بدهید. آنها هم به نفت طمع کردند و به هر حال به حمایت کویت آمدند که صدّام را سرجایش بنشانند و از کویت بیرون کنند، تا اینجا شد؟ همه کسانی که اتّحادیه تشکیل دادند، هم به بیت امام گفتند هم به مسئولین گفتند، هم به غالب ایرانیها گفتند که شما هم چهار تیر در شرق عراق بزنید که ما با سرمایه کمتر، صدّام را خاموش کنیم؛ ما گفتیم این کار را نمیکنیم. شما جنگ دارید و به طمع نفت آمدید، ما قطعنامه را قبول کردهایم و ما پای امضای خودمان ایستادهایم. توصیف این واقعه فردوسی میخواهد. اینجا جای گریه نیست، اینجا مردانگی است. یک تیر از ایران خارج نشد؛ نه مردم این کار را کردند، نه مسئولین این کار را کردند؛ گفتند صدام یک آدم بد و اهل جهنم است. خونخوار، خونریز و هتّاک است؛ اما حالا که قطعنامه را قبول کردیم، ما حالا چرا برای حمایت شما تیراندازی کنیم؟ اگر از این طرف چهار تیر میانداختند، یک گوشهای از عراق را هم میگرفتند، حق مسلّم بود.
اسلامهراسی مقدس
مگر قطعنامه این نبود که تمام خسارتهای جنگ را عراق بپردازد؟ قطعنامه این بود و صدّام باید بپردازد. این کار را نکرد. این را چه کسی تربیت کرد؟ این را همین قرآن تربیت کرد. قرآن فرمود شما اسلامهراسی به این معنا نداشته باشید که کسی از شما بترسد که فلان جا حمله کنید یا حمله نکنید، زیرا این یک امر مذموم است. اما یک اسلامهراسی مقدس خوب الهی وجود دارد و آن این است که به قدری نیرومند و قوی باشی که هیچ کس طمع نکند که به شما بیادبی کند ﴿وَ لْیَجِدُوا فیكُمْ غِلْظَةً﴾. این ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ امر غایب است، یعنی آنها حتماً باید بترسند که به خدا و قیامت معتقد نیستند. آنها نه امر حاضر را گوش میدهند و نه امر حاضر را. این امر غایب است نسبت به آنها. درونش امر حاضر است نسبت به ما؛ یعنی به قدری غیرتمند و مبارز و موشکی و پهبادی باشید که بیگانه طمع نکند. همین!
الآن هم به لطف الهی ایران دارد به همین سمت میرود. فرمود حتماً دشمن باید از شما بترسد. الآن هیچ عاقل با چهار تا بیل و کلنگ به جنگ قله دماوند نمیرود. قله دماوند ایستاده است و مرتّب دارد خیر میرساند؛ اما هیچ عاقلی طمع نمیکند با چهار تا بیل و کلنگ برود دماوند و قله دماوند را فتح کند. فرمود شما این طور مانند قله دماوند باشید ﴿وَ لْیَجِدُوا فیكُمْ غِلْظَةً﴾ یعنی آن قدر قوی باشید که غلظت، ستبری و عظمت شما را دیگران بیابند؛ معنای آن این است که از نظر نظامی، فرهنگی و اقتصاد خیلی قوی باشید که بیگانه به شما طمع نکند و نتواند نه زمینه آشوب را فراهم کند، نه فقری بر شما تحمیل کند، نه تحریمی را بر شما تحمیل کند. این طور باشید؛ این دستور قرآن است ﴿وَ لْیَجِدُوا فیكُمْ غِلْظَةً﴾ امر غایب است و مفید وجوب است. آنها نه امر حاضر را گوش میدهند، نه امر غایب را. در حقیقت خطاب به ماست که ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[۱۳] باشید، مستقیم باشید ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾[۱۴] باشید و مانند آن.
اینها را ذات اقدس الهی در مکه و مدینه به پیروان قرآن و عترت تفهیم کرد. اما در مکه فرمود آنها که وضع مالیشان خوب بود ﴿أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾ اینها فکر میکردند که با دُهن و تدهین و اینها حل میشود. نخیر! با ﴿وَ لْیَجِدُوا فیكُمْ غِلْظَةً﴾ حل میشود، با ستبری حل میشود با روغنمالی و با مسامحهکاری و با ندانمکاری و با سستی و با فساد و اینها نمیشود کشور را اداره کرد. اینکه عرض کردم در این هفت میلیارد یا هشت میلیارد نمیبینید، در کدام قسمت از کره زمین این گونه از گذشت را شما دیدید؟ نیست. اینها را قرآن تربیت کرد و این روحیه باعظمت را قرآن فرموده. اما فرموده اهل دُهن و وهن نباشید با روغنمالی نمیشود کشور را اداره کرد. اینها هم درباره سرمایهدار بود که پشتسر هم گفت، او این امور را میخواهد، چون وضع مالی او خوب است.
مال حرام هیزم جهنم است
در سوره مبارکه «توبه» که آن البته در مدینه نازل شد، فرمود اینها که وضع مالیشان خوب است، حواسشان جمع باشد، اگر از راه حلال جمع کردند که خدا امضا میکند، اما اگر از راه حرام جمع کردند، همان طوری که ما از جنگل هیزم نمیآوریم، خود این شخص هیزم جهنم است ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[۱۵]. ما از جای دیگر فلز نمیآوریم که داغ بکنیم، بلکه همین سکهها را داغ میکنیم و بر بدن آنها میمالیم. ببینید در سوره مبارکه «توبه» فرمود کثیری از احبار و رهبان، اموال مردم را میخورند و در راه خدا ﴿وَ الَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا﴾[۱۶] همین سکههای حرام را که اختلاس کردند یا نجومی گرفتند، همین سکهها را داغ میکنیم و به پیشانی، پهلو یا پشت اینها میچسبانیم؛ اینها را نقرهداغ و طلاداغ میکنیم و همین اسکناسها میشود کاغذ نسوز.
سرانجام اختلاسگران در روز قیامت
یک وقت است انسان از جای دیگر آهن میآورد و داغ میکند که این خیلی دردناک نیست؛ یک وقت همین سکههای اختلاسی را میگوید ما داغ میکنیم. این ﴿یَوْمَ یُحْمَی﴾ ضمیر به چه برمیگردد؟ یعنی ما از جای دیگر سکه میآوریم؟ درهم و دینار میآوریم؟ یا همینها را میآوریم؟ آیه قبلش را ملاحظه بفرمایید که فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ یَكْنزِونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ﴾ طلا و نقره ﴿وَ لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی﴾، این ﴿یُحْمَی﴾ به چه چیزی برمیگردد؟ به همین ذهب و فضه برمیگردد. ما از جای دیگر سکه و آهن نمیآوریم، بلکه همین نقره و طلای اختلاسی و نجومی را داغ میکنیم و به پیشانی اینها میمالیم تا غم و اندوهشان بیشتر بشود ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَی﴾ یعنی داغ میکنیم. این بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه است که اگر حرف اثر نکرد، «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَی»[۱۷] این «کَی» اجوف واوی است، «کَوی یکوی»؛ یعنی داغ کردن؛ این «واو» تبدیل به «یاء» میشود، میشود «کیّ». اینکه حافظ میگوید: «علاجِ کیّ کنمت کآخر الدواء الکیّ»،[۱۸] نه «علاج، کِی کنم»! این مشدّد است، یعنی به هر حال داغ میکنم «علاجِ کیّ کنم» چرا؟ چون «کآخر الدواء الکی»؛ این «آخر الدواء الکیّ» عبارت نهجالبلاغه است و آخرین راه داغ کردن است.
اسرار داغ کردن پیشانی، پهلو و پشت
اینجا هم فرمود ﴿فَتُكْوَی﴾ اجوف واوی است؛ ﴿فَتُكْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُم﴾؛ حالا این ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی﴾ باید ببیند که چرا این سه قسمت را گفت؟ اول پیشانی، بعد پهلو و بعد پشت! برای اینکه آدم یک فقیری و یک آبرومندی را که اول میبیند، اول عبوس میکند که این کیست که آمده؟ بعد کمکم نیمرخ صورت را از او برمیگرداند، بعد پشت میکند و به او بیاعتنایی میکند؛ سه تا کار میکند. این آیه میگوید ما همین سه جا را داغ میکنیم؛ اول که چهرهاش را نسبت به این آبرومند عبوس کرد، این را داغ میکنند؛ اینکه نیمرخ برگشت پهلویش را داغ میکنیم، وقتی به این آبرومند پشت کرد پشتش را داغ میکنیم، به آن طرف کاری نداریم، این طرف را کار داریم؛ قرآن به چه نحوی بگوید؟.
معنای شعار اباذر «یا مرگ یا واو»
اینکه میبینید اباذر(رضوان الله علیه) شمشیر به دوش گرفته در همان شام، گفت «یا مرگ یا «واو»»، ترجمه فارسی همان شعار رسمی اباذر است. دیدند اباذر شمشیر گرفته در بازار دارد راه میرود و این شعار را میدهد: «لا اضع السیف من عاتقی حتی توضع الواو فی مکانها»؛[۱۹] من شمشیر کشیدم، مگر اینکه «واو» سرجایش باشد. اینها نمیدانستند که او چه میگوید، خوب گوش دادند، گفتند خلاصه حرف او این است «یا مرگ یا واو»! گفتند کدام مرگ کدام «واو»؟ گفت اینها یعنی معاویه در همین شام، در جلسات قرائت قرآنشان تصمیم گرفتند کمکم این واو را بردارند این واو ﴿وَ الَّذِینَ﴾ را چرا؟ برای اینکه اگر این واو ﴿وَ الَّذِینَ﴾ برداشته بشود، معنایش این است که احبار و رهبان نمیتوانند اکتناس کنند، اما غیر آنها میتوانند، غرض معاویه این بود که این آیه درباره احبار و رهبان است، نه درباره ما مسلمانها. اصل آیه این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ كَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ﴾ اگر این «واو» ﴿وَ الَّذِینَ﴾ را بردارند این ﴿الَّذِینَ﴾ بیان همان احبار و رهبان میشود ﴿الَّذینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ﴾.
اصرار آنها این بود که این واو را بردارند تا ﴿الَّذینَ یَكْنِزُونَ﴾ برای احبار و رهبان باشد؛ یعنی آنها اگر اکتناز بکنند، بد است، اما کاری با مسلمانها ندارد. اباذر فهمید در جلسه قرائت قرآن، امویها که کارشان همین قرآن به نیزهکردن است و تصمیم گرفتند این «واو» را بردارند، آن شعار را در بازار دارد که «لا اضع السیف من عاتقی حتی توضع الواو فی مکانها»؛ تا زندهام نمیگذارم شما دست به این واو بزنید؛ اینکه میگویند یک واو کم و زیاد ندارد، همین است.
[۱]. سوره لقمان، آیه۲؛ سوره زمر، آیه۳۸.
[۲]. سوره زمر، آیه۳.
[۳]. سوره عبس، آیه۱.
[۴] . سوره عبس، آیه۴.
[۵] . سوره عبس، آیه۸.
[۶] . سوره عبس، آیه۹.
[۷] . سوره عبس، آیه۷.
[۸] . سوره علق، آیات۶ و ۷.
[۹] . سوره عبس، آیه۶.
[۱۰] . سوره قلم، آیات۹ ـ ۱۴.
[۱۱] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه۲۴؛ «وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان».
[۱۲] . سوره توبه، آیه۱۲۳.
[۱۳]. سوره انفال, آیه۶۰.
[۱۴]. سوره نساء، آیه۷۱.
[۱۵]. سوره جن، آیه۱۵.
[۱۶]. سوره توبه، آیات۳۴ و ۳۵.
[۱۷]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه۱۶۸.
[۱۸]. دیوان حافظ، غزلیات، غزل۴۳۰.
[۱۹]. الدر المنثور فى التفسیر بالماثور، ج۳، ص۲۳۲.
منبع: خبرگزاری ایکنا
نظر شما