خداحافظ»؛ نمایشی درفضایی شبه رئال که به زبان امروز سخن می گوید

نمایش «خداحافظ»، راوی داستانی است که می توانیم شخصیت های اصلی آن را خودمان در نظر بگیریم، نمایشی در فضای شبه رئال که به زبان مخاطب امروز سخن می گوید.

خبرگزاری شبستان: خداحافظ عنوان نمایش نامه ای از محمد یعقوبی است که سلیم باشکوه آن را باز تولید کرد و در روزهای 18 آبان تا 4 آذر در فرهنگسرای ارسباران به نمایش در آمد، این نمایش نخستین بار به نام «رقص کاغذپاره‌ها»به کارگردانی محمد یعقوبی در جشنواره تئاتر سال 1377 دوبار در سالن مولوی و آبان و آذرماه 1378 در سالن سایه به اجرا درامده است.


خداحافظ اولین نمایشی است که سلیم باشکوه، کارگردان جوان شهرستانی به اجرای عمومی در تهران برده است، اگرچه این نمایش در سالن تئاتر فرهنگسرای ارسباران با امکانات محدود به اجرا درآمد، همین اجرا شدنش نقطه امیدی برای ارایه آثار بعدی از سوی این کارگردان است.

 

این نمایش در چهار اپیزود «روزهای دروغ»،«ماه عسل»، « تو با همه فرق داری خشکل من» و «خداحافظ» روای زندگی چهار زوج جوان در مسافرخانه ای در بندر انزلی است.

 

خداحافظ روایتی از روابط حاکم بر آدم های همین آب و خاک که هر هروز در کوچه و خیابان، محل کار، دانشگاه با آنها سر و کار داریم، داستانی که انگار در بغل گوش ما یا برای خود ما اتفاق می افتد. این روایت حاکی از بی ثباتی در روابط عاطفی، دوست داشتن و به سخره گرفتن تعهد در قبال زندگی و مسئولیت در مقابل فرد روبروی ماست، شاید به نظر سوژه ای نخ نما به نظر برسد، اما نحوه ارایه آن به مخاطب این نکته را القا می کند که ممکن است او هم در چنین وضعیتی گرفتار شود.


خداحافظ، نمایشی کاملا رئال است که در فضایی نیمه واقعی با دیالوگ های امروزی و نزدیک با مخاطب ارتباط برقرار می کند به گونه ای که جزوی از داستان می شود و با آن همراه می شود.

 

به  کلیت کار می توان به خاطر متن قوی  نمایش امتیاز داد، اما در مجموع آنچه مخاطب برداشت می کند زبان نرم، اثر است که در پنهان ترین لایه های جان تماشاگر می نشیند، به طوری که حتی ضعف های ساختاری کار را به حساب نمی آورد و به خاطر زبان قوی و تاثیر گذار راضی از سالن بیرون می آید.

 

 اپیزود اول خداحافظ، با دیالوگ های لیلی و مهیار آغاز می شود، زن و شوهری که در تعطیلات به سر می برند و زن مدام در حال صحبت کردن است و مرد با بی اعتنایی می گوید حوصله ات را ندارم، تو بیمار روانی هستی و چنان این صحبت ها به پیش می رود و درگیری ادامه پیدا می کند و در نهایت مهیار از لیلی می خواهد که موافقت کند از هم جدا شوند، زمانی که لیلی می پذیرد و تصمیم بر ترک مهیار می گیرد، می گوید دروغ گفتم ، امروز می دانی چه روزی است لیلی می گوید نه، اول آوریل، اول آوریل در اروپا به روز دروغ معروف است و زن می گوید چه ربطی دارد مگه ما روز ایرانی نداریم، لیلی مدام می گوید حرفهای تو جدی بود و مهیار انکار می کند تا جایی پیش می روند که لیلی هم همان حرف ها را به مهیار پس می دهد و می گوید من اصلا تو را دوست نداشتم و تو را تحمل می کردم!


اپیزود دوم با آمدن فرزاد با چشمانی اشک آلود و به خون نشسته بر صحنه آغاز می شود، آوا و فرزاد زوجی هستند که برای گذراندن ماه عسل به شمال رفته اند، آوا در دریا غرق می شود و فرزاد مانده که چگونه خبر را به خانواده آوا بدهد، روح آوا همراه فرزاد است و به او می گوید از تو دلخورم که کمکم نکردی، تو ترسویی و کمکم نکردی، در نهایت فرزاد می پذیرد که ترسیده است و حتی جرات نکرده خودش را در آب غرق کند، نکته جلب توجه این اپیزود نگاه مهربان اوا به فرزاد است که به عنوان روح بر وی ظاهر شده و می گوید تنهابر نگردی تو نمی توانی رانندگی کنی، فرزاد به خود می آید و رو به تماشاگران می گوید« شاید مرگ اتفاق بدی نباشد ولی ما که زنده ایم رنج می بریم.

 

اپیزود سوم با صدای زنگ تلفن آغاز می شود، بهزاد تلفن را پاسخ می دهد، لیلی شایگان دوست دوران دانشگاه اوست که به دنبال گرفتن وکالت از وی برای طلاق است و برای پس فردا عصر ساعت 5 قرار می گذارند ، همسر بهزاد متوجه می شود و با گرفتن وکالت لیلی از سوی بهزاد مخالفت می کند و همین باعث درگیری آنها می شود و هرچه می خواهد بهزاد را از این قرار منصرف کند موفق نمی شود و تصمیم بر رفتن می گیرد و در نهایت می رود و تلفن دوباره زنگ می خورد.

 

اپیزود چهارم با ورود رامین به صحنه آغاز می شود و آهو بلافاصله پس از وی کوله پشتی به دوش وارد می شود و می گوید رامین خداحافظ، می رود و مرد سیگاری روشن می کند و پکی به سیگار می زند دوباره برمی گردد و می گوید رامین خداحافظ ، اگر بروم بر نمی گردم، رامین اگر می خواهی پیشت بمونم تنها کافی یک کلمه بگی و مرد با بی توجهی میگه برو، وراجی هم نکن! آهو می رود و حال رامین است که به التماس می گوید عذر می خواهم، آهو من واقعا خسته شدم، بیا بریم قدم بزنیم و اگر کمی قدم بزنیم حالم بهتر می شود ،آهو می گوید خداحافظ، رامین دوباره سیگار روشن می کند و آنچه بین او و آهو گذشته است را مرور می کند و آهو باز می آید و می گوید خداحافظ!

 

خداحافظ اگرچه خداحافظی نیست، اما شکستن های عاطفی و گسست بین دونفرهای با هم است که هر کدام در عین با هم بودن قصه هایی در خود دارند که هنگام رفتن چون بغضی کهنه سرباز می کند و با دردآور ترین لحن بر زبان جاری می شود و تماشگر را بهت زده در خود فرو می برد!

 

پایان پیام/

کد خبر 86786

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha