خبرگزاری شبستان- رشت، مهری شیرمحمدی؛ زنگ بزرگ باغ آنقدر پر سرو صدا بود که نه تنها کارخانه یخسازی «دارکُب یونانی» بلکه کل محله استادسرا را خبر میکرد.
صدای زنگ که بلند میشد، مردم محلهی «استاد ابوجعفر الثومی» میفهمیدند ساعت آغاز بهکار باغِ «الله وردی» آغاز شده است. اگرچه باغ در غربیترین ضلع محله قرار داشت، اما از وقتی «وطن آبادی» محل تخلیه نخالههای ساختمانی و آجرپزی را خرید، این بیغوله تبدیل به باغ زیبایی شد.
دم دمای غروب که از شرجی هوا کاسته میشد، مردم رشت اجازه داشتند دست در دست اعضای خانواده به بهشتی بروند که الله وردی در زمینهای غربی رشت ایجاد کرده بود و از عطر و بوی گلهایی مدهوش شوند که پدر باغداری گیلان برخی گونهها را با مشقت از آن سوی آبهای کاسپین آورده بود.
اکنون اگر به انتهای محله استاد سرا بروید، عطر گلهایی که از دیوار باغ آویزان شده، نه تنها استادسرا بلکه خیابان شلوغ معلم را هم عطرآگین کرده است. اگرچه احداث همین خیابان باعث شد، بخش زیادی از باغ الله وردی وطن آبادی زیر آسفالت برود، اما همین اندک باقیمانده نیز غنیمتی است.
در گذشته باغ وطن آبادی از جنوب به خیابان «استادسرا»، از شمال به «قریه سطله سر» و از طرف غرب نزدیک «باغ کسمایی» و قسمت شرق آن نیز به خانههای محلهی استاد سرا متصل میشد. باغ در ابتدا ۲۰ هکتار بود که هفت هزار متر آن در زمان حیات خود باغبان به فروش میرسد و هفت هزار و ۵۰۰ متر نیز در مسیر تعریض خیابان معلم به بیستون از بین میرود، اکنون حاصل رنج « وطن آبادی» دوپاره در دوسوی خیابان معلم زنده است.
بخشی از باغ با مدیریت «گاردینال وطن آبادی» نوهی ابراهیم وطن آبادی و محمدی همسر وی، همچنان گل و گیاه تولید میکند. هرچند اکنون، باغ وطن آبادی دیگر تفرجگاه مردم رشت نیست، اما انتهای باغ فضایی ایجاد شده تا زوجهای جوان بتوانند عکسهای خاطرهانگیزی از آغاز زندگی مشترک خود را در این باغ به یادگار بگذارند.
اگر از خانه باغهای اعیان - که سفرنامه نویسان، در توصیف رشت نوشتهاند- بگذریم، بر اساس نقشههای بهجامانده از رشت تا سال ۱۳۳۲، شهر رشت ۸۷ باغ درونشهری داشت و باغ الله وردی وطن آبادی یکی از این باغها بود که بر اساس تابلوی سردر به سال ۱۲۹۴ خورشیدی تاسیس شده است.(نام این ۸۷ب اغ در کتاب رشت شهرباران ذکر شده است).
در آن زمان یکی از باغهای محبوب مردم رشت که هم گل و گیاه و میوه تولید میکرد و هم تفرجگاه بود، باغ مرحوم «ابراهیم الله وردی وطن آبادی» بود.
«پروفسور شفیع جوادی» در سفرنامه خود به کرانههای مرداب انزلی درباره باغ وطن آبادی اینگونه مینویسد:« در رشت باغبانی به نام الله وردی یک باغ بزرگ در اختیار داشت و بدون اینکه مهندس کشاورزی باشد، عالیترین میوهجات و صیفیها را پرورش میداد و به کارهای اصلاح نباتات میپرداخت که موجب حیرت استادان دانشکده کشاورزی کرج شده بود، میچورین عالم از شوروی و عدهای دیگر از فرانسه و سرزمینهای دیگر، برای دیدن و آشنا شدن به کارهای علمی باغبانیاش، از باغ وی در رشت دیدن میکردند.»(رشت شرباران، ص:۱۱۶).
محمود نیکوییه همچنین بهنقل از «روزنامه پرورش» درباره محل فروش محصولات باغ وطن آبادی در خیابان «اعلم الهدی» فعلی اینگونه مینویسد:« الله وردی وطن آبادی که در ترتیب گل و میوه تخصصی بهسزایی دارد، در مغازهی آقای جنگلی واقع در خیابان شاه هر قسم گل و تخم گل و میوهها را به معرض فروش گذارده و مشتریان را به زیبایی گلهای نوظهور دعوت مینماید.»
شادروان اکبر رادی در شرح خاطرات کودکی خود ذکری از میوه فروشی مذکور دارد:« میوه فروشی الله وردی با تابلوی زیبای حبیب محمدی(باغی و باغبانی و گلابی تنومندی به کولش) که ویترین خود را با برگ و میوههای نوبرانه تزیین میکرد و فی الواقع بوتیک میوههای فصل بود.»
«محمد علی» فرزند ابراهیم وطن آبادی طی مصاحبهای در یکی از شمارههای ماهنامه گیله وا پیرامون وسعت باغ میگوید: سال ۱۲۹۴ بود که وطن آبادی بقایای کوره آجرپزی از املاک لاکانی را خریده و با خارج کردن نخالهها و تسطیح آن، زمین مذکور را تبدیل به باغ میکند.
محمد علی از زندگی پرفراز و نشیب پدرش اینگونه میگوید: «صبوری و جدیت و پشتکار در حرفهی باغبانی مهمترین شاخصهی او بود. ابراهیم آرزو داشت ۱۰۰ سال عمر کند و جشن صد سالگی بگیرد ولی در نود و هشت سالگی به رحمت خدا رفت. مادرش بیوهای از مردم آذربایجان بود که در زمان قحطی به ایران گریخت، ازدواج مجددش با یک مالک رودباری سه سال بیشتر دوام نداشت. حاصل ازدواجش پسر و دختری است که برادران ناتنی، بعد از مرگ پدر، خواهر یکساله را با تریاک میکشند و برادر سه ساله - یعنی همین ابراهیم - را که مبتلا به حصبه بوده ، در غیاب مادر زنده بهگور میکنند و اعلام میکنند که او مرده است. مادر که خود ماما و طبیبی سنتی است متوجه مکر برادران شده، محل گور را میشکافد ، ابراهیم را از مچ بالای کوره گرم آویزان میکند. ابراهیم، خون دماغ شده و به هوش میآید. مادر از فرط شادی به کوچه رفته و فریاد میزند: الله وردی... الله وردی. یعنی خدا داده است. از آن روز به بعد «الله وردی» نام ابراهیم میشود و زمانی که گرفتن شناسنامه مرسوم میشود، الله وردی نام خانوادگی وطن آبادی را برای خود بر میگزیند و میگوید: کار من آباد کردن وطنم است.
مادر تا زنده بوده با مشاغلی که میدانسته، او را میپرورد. پس از مرگ مادر، الله وردی مشاغل زیادی را تجربه میکند، بیشتر تجربی کار است و بیآموختنِ علم زراعت، باغبان بسیاری از ملاکان رشت و از جمله باغ کسمایی بوده است. ۱۵ساله بود که از رودبار به رشت میآید و خادم تاجری میشود به نام حاج علی طرخانچی و با او به بادکوبه میرود. آنجا مشاغل زیادی را در نزد تجّار مختلف تجربه میکند.
استقلال ابراهیم زمانی است که به گرجستان رفته و خود یک دکهی گل فروشی را از شهرداری اجاره میکند، بهنوعی هم در کار گل فروشی تجربه کسب میکند و هم کار باغبانی میآموزد.
وطن آبادی بعدها به ایران میآید و تجربه حدود ۵۰ سال باغداری خود را در رشت به کار میاندازد. در ابتدا باغبان باغ محمد خان کسمایی میشود، شرط محمدخان کسما ازدواج است. او با دختر ۹ساله رعیت کسما ازدواج میکند. از ۱۲ اولاد الله وردی، ۶فرزند باقی میماند؛ سه پسر و سه دختر.
وی محصولاتی را به گیلان آورده و پرورش میدهد که تا آن زمان مردم با آن بیگانه بودهاند؛ کنگر فرنگی، توت فرنگی، بادام زمینی، لوبیا فرنگی، بامیه و... از دیگر دستآوردهای وطن آبادی، رواج درختچههای زینتی است که با خود از روسیه آورده بود؛ کاملیا، آزالیا، ماگنولیای سفید و... .
در میدان شهرداری فعلی و در نزدیکی مزار استاد ابوجعفر، گاری الله وردی پر بود از محصولات کشاورزی که عمده خریدارانش تجار روس، ارمنی، یونانی و انگلیسی بودند.
مردم به توت فرنگی دست نمیزنند و آن را مردار میخوانند. کشت بادام زمینی هم به واسطهی آقای فرزانگان و توسط الله وردی در زمینهای حسن رود و آستانه پرورش مییابد. مدتی بعد، وطن آبادی با یک ابتکار، گاریاش را به دکهای چهار چرخ تبدیل میکند و جلوی مسجد صالح آباد (سبزه میدان) بساط روزی خود را پهن میکند. زمینی را از شهرداری اجاره کرده و همانجا گل و سبزی و میوه میفروشد. سالی یک بار هم در مهر و آبان گلهایش را برای فروش به لالهزار تهران میبرد.
بعد از احداث خیابان علم الهدی در زمان پهلوی اول (۱۳۰۶) ابراهیم مغازهای در همان نزدیکی اجاره می کند. پدر باغبانی گیلان در سن ۹۸ سالگی و در فروردین ماه ۱۳۳۴ به دیدار حق میرود. مزار ایشان در سلیمانداراب و نزدیک مزار میرزا کوچک خان جنگلی است و بر روی سنگ مزارش این اشعار حک شده است: الله وردی منم، مرگ چو خاموشم کرد که زاهل گل و گلزار فراموشم کرد مسکنم دامـن باغ وطن آبادی بـود حال با خاک سیه فام همآغوشم کرد.
نظر شما