خبرگزاری شبستان- گیلان، «یکی از تفریحات ما در کودکی این بود که از بالای صندوق خانه قسمت لوژنک، زیر بام بالا برویم و از آنجا ساعت عمارت شهرداری رشت را تماشا کنیم.» این را «شهرام نبی زاده تبریزی» میگوید درباره خانه مادربزرگ پدریاش. اگرچه وی اکنون ساکن تهران است اما شیرینترین خاطرات کودکیاش، حضور یک هفتهای در تابستانهای شرجی رشت و بازی در حیاط خانه مادر بزرگ بود.
از وقتی سکانسهایی از فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» در این عمارت زیبا فیلمبرداری شد، نه تنها اولین ساخته بلند «صفی یزدانیان» -که در رشت، انزلی و لاهیجان فیلمبرداری شده بود- بلکه با انتشار فیلم در اردیبهشت ۱۳۹۴، «عمارت نبی زاده» نیز بر سر زبانها افتاد، بهحدی که بعد از نمایش این فیلم، اداره کل میراث فرهنگی گیلان با ارسال نامهای به وراث شادروان «میرکریم نبی زاده» اعلام کرد که این بنا واجد شرایط ثبتی است و در نهایت این عمارت فاخر بهشماره ۳۲۴۸۰ در تاریخ ۲۶فروردین ۱۳۹۸ در فهرست آثار ملی ثبت شد.
اگرچه در پرونده ثبتی اداره کل میراث فرهنگی گیلان قدمت بنا را پهلوی اول نوشتهاند، ولی مالکان بنا اعلام کردند این بنا در پهلوی دوم و به سالهای ۱۳۲۵ ساخته شده است.
در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» علاوه بر بازی خوب «لیلا حاتمی» و «علی مصفا» تعدادی از بازیگران بومی استان گیلان با لهجه شیرین گیلکی ایفای نقش کردند و علاوه بر خانه نبی زاده در محله صومعه بجار، از مغازههایی با درهای چوبی در محله ساغریسازان، میدان شهرداری رشت (پیش از اجرای پیاده راه)، آش طوطی، سبزه میدان و باغ محتشم و... فیلمبرداری شد و کوچه پس کوچههای شهرهای گیلان برای بسیاری در سراسر دنیا خاطره آفرید بهویژه آنکه ترانه قدیمی گیلکی «سیه چومه» به آهنگسازی «کریستف رضاعی» و با لهجه رشتی فرانسوی توانست عشقهای قدیمی را لابه لای بارانهای ریز و پی در پی رشت زنده کند.
«گلی» بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یکباره تصمیم میگیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. همه خاطرات نوستالژیک وی در رشت زنده میشود، هرچند «فرهاد» (همکلاسی دیرین) در رشت به استقبالش میرود و میگوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمیآورد. قابسازی فرهاد پر است از خاطرات نوستالژیک، فرهاد خانه پدری را بهتر از خود گلی میشناسد زیرا فرهاد در غیاب ۲۰ساله گلی، جای پسر نداشته مادر گلی است.
این روزها، جانِ خانه «میرکریم نبی زاده» کم رومق شده است. «وارش» های رشت اگرچه کم جان، اما وقتی سالها سقف عمارت، مرمت نشود، باران پی درپی هم مخرب شده و چکه سقف هم شروع میشود. این را میشود از سطل و قابلمههایی فهمید که در جای جای اتاقها و تالار عمارت گذاشتهاند تا آب باران به کف پل کوبی خانه نفوذ نکند.
شاید بتوان گفت تنها «صندوق خانه» عمارت جان سالم بدر برده است، این صندوق خانه گنجینه خاطرات خانواده «میرکریم نبی زاده» است، دو صندوق روسی در ابعاد مختلف حافظان این گنجینهها.
«شهرام نبی زاده » نوه پسری میرکریم اجازه میدهد تا از عمارت پدر بزرگش دیدن کنیم، سنگفرش صیقلی حیاط خانه از رشد ناموزن گیاهان بهخوبی دیده نمیشود و از شمعدانیهای حوض وسط عمارت هم خبری نیست. تنها سیکاسهای عمارت به همان شکوه گذشته نفس میکشند.
شهرام درباره قدمت و مالک اصلی بنا میگوید: «پدربزرگم «میر کریم» اصالتا تبریزی بود و پسوند نام فامیل ما هم تبریزی است. میرکریم تاجر برنج و فندوق و خشکبار بود و به رشت رفت و آمد میکرد، بعد از تاهل، در رشت ماندگار شد. پدربزرگم این خانه را احتمالا بهسال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۷ خورشیدی ساخت و از ابتدا تاکنون به همین شکل بود تنها یک اتاق کوچک حوالی سالهای ۱۳۴۰ در ضلع دیگر بنا اضافه شد که عمهام در آن زندگی می کرد.»
عمارت اگرچه یک طبقه است اما کرسی چینی آن بلند بوده و گربه روهای عمارت به اندازه انبار بزرگ و یکپارچهای است که به راحتی یک فرد میتواند در آن تردد کند. نبی زاده میگوید:« تمام این «پیچارو ها» (در گیلکی گربه رو) حفاظهای چوبی داشت و به گردش هوا در کف کمک میکرد.»
تصویر «میرکریم نبی زاده تبریزی» با کلاه پشمی پاپاخ، بر دیوار سالن اصلی نصب شده است، تاجری که بخشی از هزینههای زندگی طلاب رشت و مرمت مساجد رشت را تامین میکرد.
شهرام نبی زاده در این باره میگوید: «پدربزرگم فرد بسیار متدین و مذهبی بود. اسناد میزان هزینهکردهای پدربزرگم برای مبلغان دینی و مساجد در خانه ما موجود است از جمله هزینه برای مرمت مسجد کاسه فروشان بازار. پدربزرگم سال ۱۳۶۹ فوت شد و فرزندان به احترام مادربزرگ، خانه را تا زمان حیات ایشان نگه داشتند حتی مراسم سالگرد درگذشت مادربزرگم- که هشت سال بعد به رحمت خدا رفت، در همین عمارت برگزار شد.
خانه سرایداری داشت که از عمارت مراقبت میکرد ولی نگهداری دائمی این عمارت برای مالکان که خود پا به سن گذاشتهاند، هزینهبر شده است.» گنجههای اتاقهای عمارت پراست از خاطرات این خانواده بهویژه سینی طرح داری که تبلیغ موتور سوزوکی است.
شهرام میگوید: «پدرم میرمحسن (متولد ۱۳۱۵) در همین خانه بزرگ شد و تنها فرزند میرکریم است که در رشت ساکن است، پدرم نمایندگی انحصاری سوزوکی را داشت.»
نبی زاده درباره چگونگی ساخت فیلمِ «در دنیای تو ساعت چند است» توضیح میدهد: «عمهام معرف این خانه به کارگردان، صفی یزدانیان بود و هدفش این بود یک یادگاری از خانه پدری بماند. هر چند برخی از وراث مخالف تولید فیلم در این عمارت بودند. همان هم شد و بعد از پخش فیلم، دنبال مجوز نوسازی بودیم که میراث فرهنگی گیلان اعلام کرد عمارت در شرف ثبت است. در صورتیکه مالکین رضایت ندارند و با طرح شکایت خواستار بازگرداندن شماره ثبت هستند. کارشناس دادگستری هم اعلام کرده این بنا واجد شرایط ثبت نیست. سازمان میراث فرهنگی که برای مرمت بنا تسهیلاتی به مالکین نمیدهد و اگر مالک هم بخواهد عمارت را مرمت کند باز باید با نظارت این اداره باشد! »
وی در پاسخ به این سوال که چرا وارثین به فکر احیا و تغییر کاربری بنا نیستند، پاسخ میدهد: «شخص بنده به این دلیل که عضو انجمن کاریکاتوریستهای گیلان هستم، از طریق اداره ارشاد و میراث فرهنگی دنبال دریافت مجوزهای لازم و تسهیلات برای تغییر کاربری فرهنگی عمارت و به دنبال شرایطی هستم که بتوانم با تغییر کاربری عمارت به خانه فرهنگ برای انجمنهای هنری و رستوران سنتی هزینه های نگهداری از یک سو و تداوم فعالیتهای فرهنگی را هم داشته باشم، اما تاکنون موفق نشدهام. به این دلیل که بنده مالک حقوقی بنا نیستم و نظر یکسان ۶ ورثه برای نوع تغییر کاربری مهم است. همچنین احیای چنین بناهایی سرمایه کلانی میخواهد اگر شهرداری و یا میراث فرهنگی به دنبال حفظ معماری بومی است، باید برای مالکان تسهیلات قائل شوند، اما میبینیم با اعطای وام برای بافتهای فرسوده، عملا مالکان برای نوسازی بنا تشویق میشوند. با این حال اگر سرمایه گذاری حاضر به مشارکت باشد، آماده احیا و تغییر کاربری بنا هستیم.»
باران آبان ماه در رشت پی در پی می بارد، صدای چکههای آب در ظرفهای فلزی موسیقی «کی ایسه کی ایسه » کریستف رضاعی را تداعی میکند. گلی درب صندوق خاطرات دلباختگی فرهاد را میگشاید و هرآنچه وی از گلی به یادگار دارد، دوباره خاطره نوستالژیک برای گلی میشود، گلی یکبار دیگر ترانه مورد علاقهاش« سیه چومه» را میشنود و با خواننده زمزمه میکند و با پوشیدن کت و شلوار پدر، یاد پدر را زنده نگه میدارد و فیلمی از مادرش که دیگر سوار آمبولانس نیست. و ساعتی که فکر می کرد خراب شده ولی فرهاد عقربههای ساعت را به دلیل مهاجرت گلی، از کار انداخته بود.
در پایان فیلم، خانه پدری توسط گلی در حال مرمت است و گلی شخصا رنگهای بهجامانده روی شیشهها را تمیز میکند و از پشت شیشه میبیند فرهاد «خو سر واگردسته» همچون وارونگی شهرسازی فعلی ما که برای حفظ و احیای بافتهای تاریخی ارزشی قائل نیست و محلات قدیمی رشت همچون ساغریسازان و صومعه بجار و پیراسرا و... با آن خانه باغهای اعیانی بر دیگر محلات رشت فخر نمیفروشند و بهنام بافت های ناکارآمد با بولدزر خراب میشوند. به راستی در دنیا ما ساعت چند است؟!
نظر شما