خبرگزاری شبستان: حمید رضا عنایتی-گویی همین دیروز بود که پس از نه سال انتظار برای دیدن «امام علی-علیه السلام-» دیگری، ذیل صفحه ی قاب های شیشه ای حک شد: «سریال مختارنامه ساعت 22». گویی همین دیروز بود که نوایی دلنشین از ما تقاضا کرد تا به احترام «آمدن شور محشر به پا خیزیم» و گوش فرا دهیم «به قصه ای که از سوز جگر بر آمده است» و انگار همین دیروز بود که فریبرز عرب نیا پس از غیبتی طولانی در صفحه رادار دید مردم رصد شد.
اما دی به «لمح البصری» گذشت و امروز فرا رسید. امروز است که یکی دیگر از سریال های فاخر به انجام رسید و میلیون ها ایرانی دریافتند در یکی از حساس ترین برهه تاریخ سهم به سزایی داشته اند. فهمیدندکه پس از سال ها تحقیر جاهلی عربی همچنان پیشگام تحولاتند و شایسته احترام. و آنگاه که که کتاب 40 صفحه ای مختارنامه در قطع سریال سیما تاء تمّت را در خود می بیند ، نقطه پایان آن در انتهای آخرین «لالایی» جانسوزش آغاز ماجرا می شود.
بازگشت شکوهمند میرباقری پس از 9 سال، آن هم با سوغات تاریخی عظیم و سترگ برای مسلمانان، رسالتی سنگین بر گردن افراد می گذارد. ایضاح نکات و خصوصیاتی پیرامون شناخت هنری مختارنامه بر سبیل ایجاز و قصار چه بسا بتواند به شناخت و درک اجزای اصلی این قصه کمک نماید.
برای تحلیل هنری و به اصطلاح سینمایی مختارنامه ابتدا باید شخص یا همان قهرمان و مسأله را مشخص کرد و سپس به خط سیر داستان پرداخت و به بیان مفصل بندی های فیلمنامه نشست. و ما بدینسان قدم به قدم جلو می رویم.
شخص یا قهرمان این مجموعه کسی نیست جز مختار بن ابی عبید ثقفی. در ابتدا شخصیت قهرمان نیازمند پردازش و تبیین است چراکه قهرمان نیازمند همذات پنداری مخاطب می باشد و تا زمانی که مخاطب قهرمان را نشناسد نمی تواند با او همذات پنداری کند. می توان گفت حدودیک چهارم نخست مجموعه مختار نامه به شخصیت پردازی اختصاص دارد و مقدمه ای موفق را ارائه می دهد. فیلم از دهه 40 هجری به روایت زمان امام حسن علیه السلام تا مرگ معاویه و حضور مسلم بن عقیل در کوفه آغاز می شود و با تبیین وقایع تاریخی، بستر زمانی و مکانی شخصیت سیاسی، شهیر، پرآوازه، جنگاور و محب اهل بیت مختار ثقفی به پیش می رود.
و اما مسأله اصلی قهرمان با ورود مسلم بن عقیل به کوفه و حضور مسلم در خانه ی او خود را نشان می دهد. یاری رساندن به امام حسین(ع) و ملحق شدن به قافله ایشان مسألة قهرمان ما است. قهرمان برای رسیدن به هدفش تلاش می کند و این تلاش در قالب یاری رساندن به مسلم و جمع آوری یار برای امام حسین است. اما قهرمان به زندان می افتد و در اینجا اولین نقطه عطف اصلی سریال شکل می گیرد. این نقطه عطف متاثر از شهادت امام حسین (ع) است. با رخ داد این واقعه فیلم نامه نویس با چنگکی داستان را به نقطه دیگری پرتاب نموده و برای قهرمان مساله دیگری را ایجاد می کند.
هدف ثانویه قهرمان همان قصاص قاتلین سید الشهدا است که حدودا نیمی از فیلمنامه را به خود اختصاص داده است. قهرمان برای رسیدن به آن هدف اولیه باید به هدف ثانویه برسد و پس از فائق آمدن بر آن هدف باز هم شاهد چنگکی خواهیم بود تا داستان را به همان هدف اولیه باز می گرداند. این چنگک کشته شدن شبث بن ربعی است که باعث رجوع قهرمان به همان هدف اولیه می شود. از اینجا قهرمان دوباره سودای وصال به قافله امام حسین را در سر می پروراند و به دنبال آن است تا این که در آخرین پرده از این نمایش چهل پرده به مقصود خویش می رسد.
تفاصیل ماضی استخوانبندی فیلمنامه را توضیح داده و پیرامون آن به قلم فرسایی پرداخته است اما بدون شک نمی توان خرده فیلمنامه ها را در این سیر نادیده انگاشت.
سخنان یاد شده از فیلمنامه مختارنامه و تشریح وقایع واقعه دلیل و برهان اهتمام ویژه اهالی فرهنگ و هنر و همنشینان سینما به مختارنامه را بیان می کند و همین نیز از امتیازات این اثر به حساب می آید چراکه میرباقری در وهله اول جایگاه خود را به عنوان فیلمنامه نویس (بازنویس) و کارگردان شناخت و به آن تا انتها وفادار ماند.
داوود میرباقری با کارهایی همچون «مسافر ری» و «معصومیت از دست رفته» و با شخصیت هایی همچون «عبد العظیم حسنی» و «شوذب» امیر خراج کوفه و در نهایت هم نوشتن فیلمنامه «سلمان فارسی» نشان داد که به زندگینامه و بیوگرافی افراد در تاریخ اهتمام خاص داشته و قصد دارد در چنین بستری وقایع تاریخی آن دوره را به تصویر بکشد. همین تقاضا و درخواست موجب شده است که آثار او رنگ و بوی هنری گیرد.
با این وصف هنگامی که شخص بستر باشد «شخص و مسأله» که جزء اصلی نگارش فیلمنامه است و اولین قدم نگارش فیلمنامه به حساب می آید، ساده تر شکل می گیرد و با اتکا به قاعده تابع و متبوع درام نیز شکل می گیرد؛ طنز وتراژدی شکل می گیرد؛ قهرمان و ضد قهرمان بوجود می آید؛ نقطه مرگزا بوجود می آید و به تبع آن اجزای دیگر فیلمنامه تشکیل می شود. نتیجتا می توان گفت آن هنگام که سریال تاریخی بستر شخصیتی پیدا می کند شکل گیری درام در آن آسان تر می شود و اثر تاریخی به سوی هنری بودن سوق پیدا می کند.
در اینجا مختار به نمایندگی از یک تفکر و یک جریان هدف خود را دنبال کرده و در مسیر رسیدن به هدفش با نقطه یا نقاط عطف روبه رو می شود، مفاصل فیلمنامه ای را پشت سر می گذارد، رویارویی با نقطه مرگ زا را تجربه می کند و سرانجام هم به هدف خود می رسد. بستری شخصیتی چنین سهولتی را در شکل گیری درام ایجاد می کند.
این مسأله و ویژگی در تمامی قسمت هایی که شخص و مسأله مشخص شده است به چشم می خورد. همین مراعات و مراقبت باعث رخ نمایی سریال در نزد اهالی سینما و منتقدان شده است. البته این مسأله در دیدی موسَّع و عام تر به شخص و مسأله و دیگر اجزای کوچکتر تقسیم می شود؛ که تمام آن در راستای آن هدف اصلی یعنی ملحق شدن به قافله کربلاست.
برای بیان و تبیین بیشتر مسأله به چند مثال به عنوان خرده اجزایی که در بستر و راستای آن هدف اصلی رخ می دهد اشاره می کنیم. مختار در یک دوم ابتدای فیلم در وهله ای در مقابل حصین بن نمیر قرار می گیرد. قهرمان یا پروتاگونیست مختار و ضد قهرمان و آنتاگونیست هم حصین بن نمیر است. مسأله و دغدغه قهرمان نجات حریم بیت الله و جنگ با لشکر کفر یعنی شامیان، می شود. در بخشی دیگر ابراهیم بن مالک اشتر در همان دید عام به عنوان نماینده ای از خونخواهان امام(ع) در جایگاه قهرمان قرار می گیرد و عبید الله بن زیاد نقش ضد قهرمان. هدف قهرمان قتل ام الفساد می شود و او این هدف را دنبال می کند. در جایی دیگر کیان ایرانی یا همان ابوعمره کیسان جای قهرمان را می گیرد و شمر بن ذی الجوشن ضد قهرمان گریخته ی ما می شود. ایده و آرمان کیان هم می شود قتل شمر که اصلی ترین مجرم دشت نینوا به حساب می آید.
در تمام سیر سه قهرمان ذکر شده در بالا دیده می شود که تمامی آنها یک هدف را دنبال می کنند و یا حداقل هدفی در راستای همان هدف اصلی دارند. این هدف همان قصاص و خونخواهی از قاتلین سیدالشهدا و مجرمین صحرای کربلاست که مختار در تمامی پنج سال ماضی از واقعه کربلا در سر می پرورانیده است.
پیرامون اجزای فیلمنامه سخن از ضد قهرمان یا آنتاگونیست به میان می آید. ضد قهرمان نقش بسیار بالایی در حرکت روبه جلوی داستان دارد برای همین است که آلفرد هیچکاک کارگردان بزرگ سینما می گوید: در فیلمنامه آنقدر باید به ضد قهرمان قدرت بخشید که دیگر نیازی به تقویت قهرمان نباشد. ضد قهرمان در مختارنامه بهترین نمود و نمایش ممکن را داشت. حضور فعال ضد قهرمان در تمامی سیر داستان موید مطلب فوق الذکر است. مراعات و مراقبت میرباقری از همین اصل یعنی قدرت بخشی به ضد قهرمان باعث شده است که مختارنامه در این بخش هم یک سر و گردن نسبت به سریال های دیگر برتری داشته باشد و مورد توجه قرار گیرد. این تقویت و پرورش ضدقهرمان در تمامی وجوه و ابعاد ملموس و محسوس است. یعنی ضدقهرمان دارای قدرت فیزیکی بالا و مهارت های جنگی فوق العاده ای است. از سوی دیگر ضدقهرمان صاحب منطق و توجیه و توضیح برای خود است و از وجه آخَر نیز صاحب مکتب و ایدئولوژی برای خود است. یعنی ضدقهرمان در عین اینکه منفعل و ایستا نیست دارای نیرو و توانایی فراوانی است و کارهای خود را از روی فلسفه و منطق و پارامتر هایی که برای خود دارد انجام می دهد. با همین اوصاف خود را شخصی معتقد و متدین و مذهبی می داند و به ایدئولوژی خود فخر می کند. این همان نیرو بخشی و ذی قدرت کردن ضد قهرمان است که میرباقری توجه ویژه ای بدان داشته است و تمامی عوامل و اجزا را برای تقریب و تفهیم بیشتر این مسأله به مخاطب به کار بسته است.
گریم، طراحی لباس، صحنه پردازی، انتخاب شخصیت و character، شخصیت پردازی و دیگر اجزایی که در شکل گیری شخصیت ضد قهرمان یا بَدمَن موثر ند و برای این نیرومند ساختن به کار گرفته شده اند. در این بحث بیشترین تکیه و اتکای ما روی قدرت فکری و بینش و ایدئولوژی ضد قهرمان است.
از جمله این عوامل که در این قدرت بخشی موثر بودند طراحی لباس و گریم نقش به سزایی را برای تحقق این اصل ایفا می کرد. و این برای ازدیاد رعب پروتاگونیست ها صورت می گرفت. خود، زره و البسه جنگی ضد قهرمان ها یعنی عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی کلاع چنان هیبتی به آنان بخشیده بود که بعضا مخاطب را به رعب می انداخت. گریم افرادی همچون حرمله بن کاهل یا شبث بن ربعی از همین جنس و نوع بودند یعنی در راستای قدرت بخشی به ضد قهرمان.
برای تصدیق وجود اصل و تاثیر آن در تمامی سریال به مثال هایی از این قبیل اشاره می کنیم. حصین بن نمیر سکونی که از اشقیای واقعه کربلا است؛ هم در جنگ با آل زبیر و هم در نبرد نهر خازر وکشته شدن عبیدالله بن زیاد به دست ابراهیم بن مالک اشتر، شخصیتی مهیب، قدرتمند، خشن، جنگاور و البته بسیار سیاس دارد. در عین حال تمامی اعمالی را که مرتکب شده است از به شهادت رساندن امام حسین(ع) گرفته تا به منجنیق بستن کعبه و سوزاندن آنرا با اتکا به منطق و ایدئولوژی ای که دارد، انجام داده است. او با اعتقاد به خلافت بر حق یزید-البته به زعم خودش- ، تجاوز به جان و مال و ناموس مسلمین مدینه را موجه می داند و احتراق کعبه را هم با ابابیل که محافظ کعبه بودند قیاس می کند. در عین حال کار خود را درست می داند و به زعم خودش برای اینکارها در قیامت مأجور است.
در جایی دیگر با شمر بن ذی الجوشن که یکی از ضد قهرمان های اصلی فیلم است روبه رو می شویم. او در عین قدرت، هیبت و مهارت جنگی بالا فردی معتقد و البته پایبند به مبانی فکری خودش است. به همین دلیل است که در گفتمان با عبدالله ضبابی می گوید که در جنگ با حسین من فریب نخوردم و کار درستی را انجام دادم. این همان دلیل، برهان و منطقی است که بینش و ایدئولوژی این افراد بر آن استوار است و قهرمان باید با منطق و برهان متقن و مستحکم خویش آنرا ابطال کند و ایدولوژی خود را چیره نماید.
برای این بحث به مثالی دیگر بسنده می کنیم. مصعب بن زبیر بن عوام وارث شمشیر زبیر، فرد سیاس و جنگاوری که مختار را به شهادت رساند. اعتقاد او به بطلان مختار و حرکتش نشانگر آن است که فرد جاهل و نادانی نیست که قصد انجام قصوری دارد و برای هیچ می خواهد مختار را به قتل برساند. بلکه سخن از یک پشتوانه فکری مستحکم - برای مصعب- را به میان می آورد. او با دلیل و برهانی همچون ساحر بودن مختار، حکومت طلبی او و همچنین به راه انداختن جنگ برادر کشی مردم ابن الوقت کوفه را هم پای خویش می گرداند و ایدئولوژی مختار را که برای اعتلای علَم اهل بیت(ع) بود به زیر می کشد و آنرا در پیش چشم مردم پایمال شده به نمایش می گذارد.
واین همان قدرتی بود که در ابتدای بحث سخن از آن به میان آمد و از آن ذکر مفصلی گشت.
اما ضد قهرمان های قصه فقط اینها نیستند. موجود دیگری در مجموعه به عنوان ضد قهرمان می گنجد و آن شیطان است. شیطان به عنوان یک ضد قهرمان حضور ملموس و قابل فهمی برای تمام مخاطبان داشته است. این مسأله بیانگر اهتمام و توجه زیاد میرباقری به پدیده ی آنتاگونیسم در یک اثر هنری است. با توجه به تعریفی که از ضد قهرمان وجود دارد شیطان به خوبی توانست بار آن را به دوش بکشد و همواره موانعی رابرای رسیدن قهرمانان به آن هدف غایی و البته معنوی یعنی ملحق شدن به قافله کربلا و سیدالشهداء ایجاد کند.
این حضور از یک چهارم ابتدایی سریال یعنی انذار میثم تمار به مختار مبنی بر مراقبت از خود در مقابل وظیفه سنگینی که به آن مبعوث شده است، دیده می شود و در همه حال با قهرمانان مختارنامه دست و پنجه نرم می کند. در نقطه ای از سریال شاهد قدرت نمایی حرمله بن کاهل اسدی هستیم که قتل او، هم آرزوی معصوم بوده است و هم آرزوی مختار. افرادی همچون عبدالله بن کامل شاکری و أبوعمره کیسان در صدد به قتل رساندن او هستند. اما ضد قهرمانی به نام شیطان در رسیدن به هدف این دو قهرمان اخلال ایجاد می کند و البته غرامت سنگینی را از صاحب مأمورین خفیه ی مختار می ستاند و اهل بیت کیسان را از او می گیرد.
این همان به انجام رساندن وظیفه ی ضدقهرمان بودن است. و می بینیم خود مختار که زخم خورده ی این ضد قهرمان است همواره زبان به موعظه و انذار یاران خویش از شر شیطان می گشاید.
آثار تاریخی همانطور که به آن واقف هستیم سختی های بیشتری را نسبت به آثار دیگر داراست. یکی از این دشواری ها دیالوگ نویسی آثار تاریخی است. دیالوگ نویسی و وضع گفتمان هایی با رعایت قوانین گویش تاریخی و گونه ی آن کار بس دشواری است که عدم توجه بالا به آن موجب ایجاد کسالت و دلمردگی برای اثر می شود و جذابیت و تأثیر گذاری اثر را به شدت کاهش می دهد. ید طولای میرباقری در چنیش گفتمان و جادو کردن با کلام برای افرادی که با آثار او آشنا هستند، شناخته شده است. قرار دادن نرمی و لیّن بودن کلام در کنار تکلف، قرار دادن راحتی در عین خشکی گویش تاریخی مهارتی بود که عدم تسلط به آن موجب به موفقیت نرسیدن مختارنامه می شد.
اما گفتمان میان شخصیت ها در مختارنامه با پارادوکسی سوال بر انگیز وضع شده بود. شخصیت های قرن اول هجری با زبان رایج های قرن پانزدهم هجری قمری تکلم می کردند. البته برای اثری با این تفصیل و این صبغه و روایتی از هزار و سیصد و اندی سال گذشته چنین پارادوکس «لابدَّ منه» بوده است. پارادوکسی که از آن سخن به میان آمد گرچه بعضا سؤالاتی را در ذهن بینندگان ایجاد نمود و این را از نقاط ضعف سریال و دیالوگ دانسته اند اما این پارادوکس همانطور که در ابتدای بحث از آن سخن به میان آمد جای گیری نرمی در کنار نقطة ی مقابل خود یعنی سختی گویش تاریخی بحساب می آید.
احتمالا میرباقری با هراس از کسالت گویش تاریخی و به دنبال چاره ای برای جذب مخاطب برای سفری 40 ساعته به 1400 سال گذشته تصمیم گرفت که در این سفر مخاطب را با گویشی بیگانه روبه رو نکند و اجازه داد تا مخاطب فهم خود از آن دوره را با این دیالوگ ها بدست آورد. استفاده از الفاظ، امثال، نماد ها و تشبیه های دوره ی حیات و معیشت ما همان کاری است که میرباقری بدرستی از پس آن بر آمد در عین وجود و وقوع تمامی این چیزها در مختارنامه میرباقری تخطی و تخلفی نسبت به گویش تاریخی روا نداشت فلذا استواری و ثقل کلام را همواره در دیالوگ ها شاهد هستیم.
عبارت هایی مانند: «ما مثل تو پوست کلفت نیستیم که قیافه ی مادر زادییمان را انکار کنیم.» از سوی سنان بن انس به محمد بن اشعث کندی، بکارگیری لفظ «آی باریکلا» در چند جای سریال بجای احسنت، مثلی که ام ثابت به عمره گفت: «غلام سیاهکم زیبا بود آبله رو هم از کار در آمد!» و یا عبارت «رستم دستان» که به به گفته کیان مختار مشبه به آن است، تنها نمونه اندکی از دیالوگهای مورد اشاره هستند.
این دیالوگ ها دارنده هیچ تکلف و خشونتی نیستند. چنین عباراتی که در آن از کلمات شکسته اثری نیست می تواند برای یک اثر تاریخی جهت امروزی نمودن آن مناسب باشد و تاثیر گذاری خود را نیز حفظ می کند.
آخرین پارامتری که در بحث ذکر شد نماد بود. نمادی امروزی که در مختار برای ارتباط بیشتر با مخاطب و تقریب به ذهن صورت مستفاد گشته بود نماد و نشانه ای بود که برای همه ملموس بود چراکه هر ایرانی آن را می شناسد. این نماد همان «پرچم سه رنگ » بود که ممیزی سربازان «حَمراء» سپاه مختار می شد و ایرانیان را از دیگر اعراب سوا می کرد. البته ذکر از نماد مربوط به طراحی صحنه و لباس می شود و ارتباطی با دیالوگ ندارد اما در این سیر یادی هم از آن شد. با سخنان ماضی تشریح و تبیین چرایی تفاوت گفتمان های وضع شده در مختارنامه صورت پذیرفت.
برای به انجام رساندن مباحث مذکور و نتیجه گیری از سخنان باید به این حرف رسید که مختارنامه بخش بسیاری از موفقیت خود را ابتدا مرهون فیلمنامه هنری و سپس رعایت نکات و جزئیاتی است که عامل سبقت گیری او از آثاری همچون ملک سلیمان، یوسف پیامبر، امام رضا(ع)، امام علی(ع) و دیگر آثار تاریخی گشته است.
پایان پیام/
نظر شما