از دموکراتیزه شدن فرهنگ تا ظهور دوباره پوپولیسم و سرمایه محوری

نگرش به «فرهنگ و هنر» پس از مدرنیسم رویکردهای مختلفی چون «ارتقای جایگاه نوآوران»، «جهانی سازی»، «پست مدرنیسم»، «سرمایه محوری» و «پوپولیسم» را تجربه کرده است.

خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : تاریخ زندگی انسان بر زمین از گذشته تا امروز گونه های مختلفی از روابط میان اقوام، سلسله ها و کشورها را تجربه کرده است. از زمانی که هنوز «ملیت» معنای امروزین اش را نداشت تاکنون، همواره می توان شیوه های متنوعی از تعامل میان گروه های متنوع انسانی را دنبال کرد. از قرن ها منازعه برای گسترش قلمرو گرفته تا به گفتگو نشستن درباره مشترکات و اختلافات.

 

گرچه در همه رویدادهای مهم -از گذشته تاکنون- رد پای عنصر «منفت طلبی» یک گروه انسانی در مواجهه با گروه دیگر پیداست، اما این منفعت طلبی در دوره های مختلف، صورت های متفاوتی به خود گرفته است. به عبارت دیگر هر گروه انسانی -چه در قالب یک قوم، قبیله یا ملت- همواره در مواجهه با گروه دیگر به دنبال منافع خود است. حال گاهی این منفعت به شکل حمله نظامی و تلاش برای کسب قلمرو بیشتر نمود پیدا می کند و گاه در قالب بهره مندی از مزیت های نسبی دیگری. آن چه گفته شد امروز به عنوان اصلی در سیاست خارجی کشورها مطرح می شود و آن  «اولویت منافع ملی» است.

 

اما در دهه ها و خصوصا سال های گذشته شکل تازه ای از تعامل میان کشورها را شاهدیم که بر تبادلات و تعاملات فرهنگی استوار است. گفتمانی که نه تنها از سوی کشورهایی با سابقه تمدنی و فرهنگی غنی، بلکه از سوی کشورهایی که تاریخ شان به چند سده هم نمی رسد، مشاهده می شود.

 

انگار تجربه تاریخی همگان را به این نتیجه رسانده که «رویکرد فرهنگی» کم هزینه ترین و پردرآمدترین راه کسب منفعت از تعامل با کشورهای دیگر و تاثیرگذاری بر آن هاست. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که هیجان اروپای پس از رنسانس و انقلاب صنعتی برای ساختن آرمانشهر، به دو جنگ جهانی خانمان سوز در دوره مدرنیسم منجر شد که نه تنها اروپا را در رقابت با آمریکا و شوروی عقب انداخت بلکه موجب نوعی سرخوردگی فلسفی در میان آن ها شد.

 

اما ایالات متحده آمریکا نمونه بارز رویکرد بهره مندی از فرهنگ و مظاهر آن در دهه های گذشته است. منطقه ای که تا سه قرن قبل حتی کشوری واحد نبود و عنصر هویتی مختص خود نداشت، امروز به بزرگ ترین عرضه کننده محصولات فرهنگی مبتنی بر جهان بینی آمریکایی و تهدیدی برای همه فرهنگ های بومی -حتی اروپایی- تبدیل شده است.

 

اروپایی ها که در ظاهر بیشترین قرابت را با فرهنگ آمریکایی دارند، آن جا که پای اصالت های فرهنگی به میان می آید، خود را قربانی نفوذ و همه گیر شدن فرهنگ آمریکایی می دانند. نمونه بارز این مساله، سینمای اروپاست که در دهه های اخیر برای بقا و حفظ جایگاه خود بسیار کوشیده است.

 

آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و در حالی که به خاطر دوری از جنگ، دست نخورده باقی مانده بود به ابرقدرتی تبدیل شد که حالا باید وارد رقابتی از جنس جنگ سرد با شوروی می شد. جنگ سرد با شوروی گرچه چندین بار تا مرز جنگ هسته ای پیش رفت اما تا پایان، «سرد» باقی ماند. آمریکا و شوروی به عنوان دو ابرقدرت در این دوره طولانی تنها به دنبال غلبه نظامی و امنیتی بر یکدیگر نبودند. رقابت علمی و اقتصادی از دیگر زمینه های مقابله دو کشور بود به طوری که هنوز رقابت دو کشور برای رسیدن به فضا و حاشیه های آن در ذهن ها باقی مانده است.

 

اما آن چه ممکن است در این میان، کمتر مورد توجه قرار گیرد، رقابت فرهنگی و تبلیغاتی آمریکا و شوروی است. اقناع مردم یک کشور به لزوم ادامه روند موجود و تحمل شرایط جنگ سرد فرسایشی که تکلیف آن به زودی مشخص نمی شود، کار ساده ای نیست. در شرایطی که فضای رقابتی میان دو کشور تا این حد جدی است، علاوه بر اقناع ملی، باید مردم را به کار بیشتر برای پیروزی در جنگ ترغیب کرد. این جاست که نگاهی به تاریخ، از موفقیت آمریکا در این رشته از جنگ پرده برمی دارد تا آن جا برخی، یکی از دلایل فروپاشی شوروی را موفقیت آمریکا در تصویرسازی برای مردم شوروی برمی شمرند.

 

بازگردیم به رویکرد فرهنگی کشورها در روزگار خودمان. درست است دهه های گذشته، دوران توجه بیشتر به نقش فرهنگ است و به همین خاطر ساختار فرهنگ و هنر جهانی دموکراتیک تر شده است اما پذیرش این که در جهان امروز، ایده «فرهنگ برای فرهنگ» پیگیری می شود و «فرهنگ» در نگاه کلان، ابزاری برای پیشبرد قدرت اقتصادی سیاسی نیست، اندکی دشوار می نماید.

 

نگاهی به تحولات اجتماعی -از زمان شکل گیری مدرنیسم تاکنون- نقاط مهمی را پیش رو قرار می دهد. به طور مثال یکی از این نقاط، ابتدای مدرنیسم در کشورهای صنعتی است که نوآوران از جمله هنرمندان و صنعت گران از جایگاه اجتماعی بی بدیل برخوردارند، چنان که یک «کارفرما» به سادگی حق تغییر در خانه طراحی شده خود به دست یک «معمار» شناخته شده را ندارد. در دوره های پیش از آن موفقیت نوآوران وابسته به اقبال پادشاهان و خانواده های ثروتمند بود. 

 

دوره مهم دیگر «جهانی سازی» منبعث از مدرنیسم است که با اهداف اقتصادی-سیاسی اما با رویکرد فرهنگی در جهان رخ می دهد. در نتیجه این رویکرد، ارزش های جهان اول به سایر نقاط جهان عرضه می شود و از فرهنگ آن کشورها اصالت زدایی می شود. گرچه با قوت گرفتن تفکر پست مدرنیسم از شدت آن کاسته شد و رویکرد تنوع فرهنگی اهمیت یافت.

 

نقطه مهم دیگر گسترش شبکه اینترنت در سراسر جهان است که هم به دموکراتیزه شدن فرهنگ کمک کرد و هم ابزاری شد در دست سرمایه داری. نگاهی به تحولات شبکه ارتباط مجازی در جهان به خصوص در دهه های اخیر، نشانگر بهبود وضعیت اهالی فرهنگ و هنرمندان نسبت از طریق به اشترک گذاشتن آثار و تفکرات آن هاست اما در سال های اخیر، شیوه بهره گیری از هوش مصنوعی در موتورهای جستجو و شبکه های اجتماعی -از جمله در انتخابات آمریکا و برزگزیت- بحث برانگیز شده است.

 

در دهه های اخیر جهان شاهد غلبه رویکرد سرمایه محور در همه حوزه ها از جمله فرهنگ و هنر است. از سوی دیگر پوپولیسم بار دیگر سربرآورده و یکه تازی می کند. ترکیب این دو می تواند نتایج مخرب بسیاری به همراه داشته باشد؛ گرچه هنوز تلاش گروه های معتقد به اصالت فرهنگ روزنه های امید را گشوده نگاه داشته است.  

کد خبر 801379

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha