خبرگزاری شبستان- گیلان؛ نوشین کریمی، ماهیست که به مهمانی تو دعوت شدهایم و هر کس در جایی ترا جستجو میکند، یکی در حرم امامزادگان، یکی در مسجد و یکی در بستر بیماری و دیگری در دل خانه خویش...
این شبهای منتهی به مهمانی تو وقتی برای رسیدن بیشتر به تو سبقت میگیریم و با صدای از دل برآمده خود «بك يا الله» میگوییم حتما از دلمان خبر داری...
یکی با خواندن قرآن، دعای جوشن كبير، زيارت عاشورا و دیگری با توزيع غذای نذری و یکی هم با پهن کردن سفره افطار ساده توی کوچه و خیابان شهر و آن طرفتر حتی شاطری که با زبان روزه نان صلواتی پخت میکند تا هر کس به شیوه خود این شبهای قدر را در حد توان خویش قدر بداند....
شاید فرصتي كه در یک ماهه ماه مبارک رمضان داشتیم و درک نکردیم در سه شب قدر درکش کرده باشیم، البته شاید.
شب های قدری که فرصت توبه و استغفار داشتیم و به ضرورت باید ارزش و جايگاه خاص آنرا برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرتمان، بزرگ میداشتیم.
فرشتههایت به زمین آمدند و دعاهایمان را با خود به آسمان بردند و در استغاثه من برای نلرزیدن در گناه و توبه کردن در جوانی آمین فرستادند و با من همقدم شدند در شب زندهداری کردن، تا سحر بیدار ماندن و ذکر گفتن در گوشه خلوت تنهاییام با تو....
میگویند شب قدر، شب قدر دانستن آن چیزهایی است که به انسان داده شده است، شب دعا و مناجات برای خواستههای به حقی است که میتواند سرنوشت یکسال پیش رویت را رقم بزند، شب بیدار شدن است نه بیدار ماندن، شب فضل است برای انسانهایی که درک میکنند به اندازه اقیانوس شدن فقط طالب دریا نباشند...
ماه مبارک رمضان است، و قلبت از آتش اشتیاق این مهمانی بزرگ میتپد، روزها را در عطش رضایت خالق هستی طی میکنی تا سیراب شوی از تحسین و تمجید میزبان خود تا دور شوی از هوای نفسانی نفست، در کویر تف دیده شک و یقین...
به مهمانی تو دعوت شده بودیم اما، پای سفره دلمان نشاندیمت تا به نجواهایمان گوش کنی.
از سر تقصیراتمان بگذر که همچون همیشه به فکر مادیات بودیم و از معنویت تو دور ماندیم.
به شکرانه کرامت تو هر لحظه آداب نیایش بجا آوردیم و به بهانه ذکر تو بهای خویش از تو طلب کردیم...
بگذر از ما که نان به نرخ روز میخوریم و به دنبال نام میرویم در حالی که تو خود دندان دادی و نان میدهی و ما یادمان میرود که برای چه به این دنیای فانی، آمدهایم.
کنج مسجد جا خشک میکنیم و قرآن به سر میگیریم و «بک یا الله » میگوییم تا جای خالی ایمانمان را با اشک ندامت پر کنیم و تو چه مهربانی به این بندهای که شیطان به او سجده نکرد و حالا این بنده ترا دیر به دیر سجده میکند.
دو سوم از ماه گذشته است و حالا فکر میکنم، به اینکه آیا در کنار عبادتم دل مومنی را شاد کردم یا خیر!؟ آیا به دنبال روزی حلال رفتم یا خیر!؟ آیا به فقیری، مستمندی، به یتیمی گشاده دست بودم یا خیر!؟ آیا به نیکی صله رحم بجا آوردم یا خیر!؟ زبان از غیبت غلاف کردم یا خیر!؟ چشم از ناپاکیها بستم یا خیر!؟ آیا رضای میزبانی تو را کسب کردم یا خیر!؟ ...
چقدر فهم بصیرت در دین و اندازه گیری درست در معیشت و شکیبایی در گرفتاری و مصیبت را به خصلت درونیام پیوند دادم، نمیدانم، نمی دانم چون همیشه به خدایی تو و ارحم الراحمین بودنت ایمان داشتم.
مرا ببخش که دانسته ترا کم پرستش میکنم، ترا که حرمت مهمان نگاه میداری و هر ساله سفره میزبانی ات را میگسترانی تا راهی برای آمرزشم پیدا کنم.
نظر شما