به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری سوره مهر، گودرزی یکی از نویسندگان این اثر درباره داستانها گفت: مضمون داستانها نگاهی اجتماعی به زندگی جانبازان جنگ تحمیلی دارد، که به صورت داستان برای نوجوانان به رشته تحریر درآمده است.
وی ادامه داد: بیشتر جانبازان ما در زندگی های امروزی حضور فعالی دارند لذا سعی کردیم به صورت غیر مستقیم و با شیوه داستانی نوجوانان را با زندگی اجتماعی جانبازان آشنا کنیم.
گودرزی درباره شیوه نگارش این اثر اظهار داشت: از آن جایی که بنده معلم هستم احساس میکنم نوجوانان با داستانهای کوتاه و طنز ارتباط بهتری برقرار میکنند لذا در این داستانها سعی شده است که از تم طنز استفاده و در عین حال با داستانهای کوتاه که مورد علاقه این گروه سنی است، نظر نوجوان را به این مجموعه داستانی جلب کنم.
این نویسنده همچنین اشارهای به همکاری با اسماعیل الله دادی برای نوشتن داستانها کرد و افزود: درطرح اولیه، این اثر را با همکاری دوست خوبم آقای الله دادی پایه ریزی کردیم در ادامه و در مراحل بعد در یک بازه زمانی هر دو ما صورت جداگانه به نگارش داستانها اقدام کردیم که در نهایت از این مجموعه داستانها با همفکری هم تعدادی از آنها انتخاب و پالایش شدند که برای یک دستی نثر داستانها تمامی آنها توسط بنده بازنویسی شدند.
در یکی از داستانهای کتاب این گونه آمده است:
بابا آمده بود مدرسه رضایتنامه امضا کند تا من به اردوی کشوری بروم. آقای مدیر، رضایتنامه را پر کرد و به بابا گفت: «لطفاً امضا و انگشت».
من رضایتنامه را گرفتم و امضا کردم. انگشتم را هم جوهری کردم و زدم پای رضایتنامه. آقای مدیر که خیلی تعجّب کرده بود، به بابا گفت: «چرا خودت انگشت نمیزنی؟»
قبل از اینکه بابا حرفی بزند، من انگشت جوهریام را به آقای مدیر نشان دادم و گفتم: «آخه من انگشت بابا هستم».
بابا هم بلافاصله دستش را که از مچ قطع شده بود، از توی آستینش در آورد و به آقای مدیر نشان داد. آقای مدیر، سرش را تکان داد و گفت: «اشکالی نداره. با اون یکی دستت انگشت بزن».
بابا آن یکی دستش را هم که مصنوعی بود، به آقای مدیر نشان داد. آقای مدیر از روی صندلیاش بلند شد، خندید و به من گفت: «حق با توست. همهی بچهها، عصای دست باباشون میشن. تو انگشتِ دست بابات هستی».
نظر شما