خبرگزاری شبستان: می دانید! واقعیت خیلی تلخ و دردناک است. در"واقعیت"، هیچ امیدی وجود ندارد. چون هر چه قدر هم که خوشحال و مطمئن از آینده باشید، پایان واقعیت، "مرگ" است.
اما چه می شود کرد؟ همین است که هست و علاجی قطعی برای آن وجود ندارد.
واقعیت همواره با رنج خودآگاهی همراه است، بنابراین برای فرار از واقعیت باید از خودآگاهی خلاص شد تا حداقل لحظاتی را بتوان از بستر پر اضطراب واقعیت آزاد شد.
فرار از رنج خودآگاهی
تاکنون بشر راه های زیادی رو برای فرار از رنج خودآگاهی تجربه کرده. از مصرف مشروبات الکلی گرفه تا مواد مخدر. که اتفاقاً تنوع روز به روز و گسترش بی محابای این نوع "داروها" خود به خوبی نشان گر رنج عمیق بشر امروز از هوشیاری و تمایل او به تجربه فوق العاده وغیر قابل توصیف بی خیالی و بی رنجی است.
اما آن چه در همه این روش ها مشترک و ثابت است، وابستگی به یک چیز برای رهایی از چیزهای دیگر است. به عبارت دیگر عدم وابستگی به دنیا و آزاد شدن از یوق سنگین آن، از طریق وابسته شدن به یک چیز دیگر حاصل شده و به همین خاطر است که اگر به یک معتاد، مواد نرسد کلافه می شود. و به همین خاطر هم او را معتاد نامیده اند.
"Inception"
حال می رسیم به "Inception" آخرین ساخته کریستوفر نولان که فعلاً معادل آن را "سرآغاز" در نظر می گیریم. "سرآغاز" هم، در عمق پیچیدگی ظاهری اش از همین قانون ساده طبعیت می کند: واقعیت کافی نیست. دیالوگ های متعددی در این زمینه در متن فیلم گنجانده شده که یکی از بهترین آن ها مربوط به زمانی است که "کاب" برای یافتن یک طراح به سراغ استاد خود می رود.
استاد سخنانی به این مضمون می گوید: دست از توهم بردار و به واقعیت بازگرد. نمی توانم اجازه دهم یک نفر دیگر را هم مثل خودت کنی.
کاب پاسخ می دهد: چرا این فرصت رو از اون ها می گیری. چرا اجازه نمی دهی به مدینه فاضله ای که همواره در ذهنشان مجسم می کرده اند، واقعیت ببخشند!؟
و استاد در مقابل این استدلال تسلیم می شود تا آریادنی را به او معرفی کند.
آخرین دستاورد بشر
تلاش نولان در این فیلم نمایانگر آخرین حربه (دستاورد) بشر برای فرار از واقعیت تلخ موجود و ساختن واقعیت شیرین مطلوب است.
قهرمانان "سرآغاز" می توانند سال ها (هر چه قدر بخواهند) در واقعیت خودساخته، آن طور که می خواهند زندگی کنند. و چه چیزی می تواند هیجان انگیزتر و در عین حال آرامش بخش تر از این باشد؟
وضعیت موجود جهان به پارامترها و متغیرهای متعددی وابسته است که انسان به طور فردی که هیچ، حتی به طور جمعی هم توان تغییر در یکی از آن ها را ندارد چه رسد به کلیت آن.
فیلم نولان ایده ای است که تا حد زیادی انسان جدید آینده را خوشحال خواهد کرد. انسان جدید گذشته تصور می کرد که با رشد سریع علم، بیماری مرگ برای همیشه درمان خواهد شد و او برای همیشه همیشه جاودان خواهد بود. اما این ایده خیلی زود شکست خورد تا طرفداران نولان نیز نگران این باشند که نکند ایده نولان هم عملی نباشد؟ نکند به ما نرسد؟ و هزار اما و اگر دیگر؟
به نظر می رسد روش جدید نولان یک پله بلند، بالاتر از روش های قبلی باشد. اما باید توجه داشت که این ایده نیز، با روش های پیشین تفاوت مبنایی ندارد و صرفاً صورت آن متفاوت است. چرا؟
در همه روش های- قدیم و جدید- فرار از واقعیت، واقعیت جدید و خودساخته از راه غفلت از واقعیت موجود حاصل می شود. واقعیتی جدید می سازیم و جایگزین وضع موجود می کنیم. در این جا وضع موجود از بین نرفته و هم چنان هست و به محض بازگشت به آن، دوباره همان تلخی بی پایان آغاز شده و ادامه می یابد. پس ما فقط برای مدتی - کوتاه یا بلند- واقعیت را به فراموشی سپرده ایم.
واقعیت یا توهم واقعیت
حال که از سلسله تجربه های انسان در راه رهایی از واقعیت سخن گفتیم این سؤال بنیادین مطرح است که آیا واقعاً واقعیت جهان تلخ و دردناک است؟ چرا انسان به همین وضع موجود راضی نمی شود و کیفیت و کمیت بیشتری را از عالم طلب می کند؟ آیا میان آن چه دردرون انسان و آن چه در بیرون می گذرد فاصله ای پرنشدنی و تناقضی غیر قابل حل وجود دارد که همه این تضادهای میان انسان و واقعیت جهان به آن بازمی گردد؟
آیا می توان گفت که همه انسان ها، از "مرگ" به معنای نقطه پایان زندگی و آغاز نیستی آزرده خاطراند؟ "میل به جاودانگی"
آیا می توان گفت که انسان هر آن چه داشته باشد بازهم راضی نمی شود و در پی بیشتر می گردد؟ "میل به کمال"
و باز هم این سوال تکرار می شود که آیا واقعیت جهان همین ظاهر تلخ و غیرقابل تحمل است؟ یا جهان واقعیتی هماهنگ و همراه با آن چه در درون انسان می گذرد، در درون خود دارد؟
آیا میان انسان و جهان جدایی و دوری برقرار است یا هماهنگی و نزدیکی؟
این برداشت ها ادامه دارد...
یادداشتی از محمد پورعلم
پایان پیام/
نظر شما