خبرگزاری شبستان/خراسان رضوی
اشاره: هرلحظه بودن در آستان مقدس امام رضا(ع) بر روح و روان آدمى، تجربیات معنوى ارزشمندى را نصیب مى کند که غالباً وصف نشدنى است، دراین بارگاه مقدس هرکس به فراخور حال خویش از کرامات، عنایات، توجهات و ... برخوردار مى شود و کسى نیست که به درک حضور نایل شد ولى به بهره اى که ازجمله آن سبکى روح و آرامش روان پس از زیارت است، دست نیابد.
و دراین وادی دلدادگی شاهدیم، زائرانى که گاه زیارت، آن چنان بر آنان اثر مى گذارد که حوائج مادى، دیگر از چشم آنان رخت بربسته و آرزوها و خواسته هایشان در آن محو مى شود، زائرانى که هر روز ده ها هزار تن از آنان سر بر آستان دوست نهاده و مى نهند و صدها هزار خاطره نانوشته را در ضمیر ذهن خود جاى مى دهند.
به خود که آمد صورتش خیسِ خیس شده و حنجره اش درد گرفته بود، ولى درگلویش احساس سبکى خاصى مى کرد، آرامِ آرام شده بود، ولى هنوز در گلویش فریادى را حس مى کرد که ناگهان آن را در حنجره اش ناکام گذاشتم.
احساس پرواز مریم یوسف از کنیا در اولین لحظه دیدن گنبد حرم رضوی
پرسیدم اسمت چیست و اهل کجایی؟ گفت: مریم یوسف از کنیا هستم به بهانه برگزاری اولین همایش بین المللی گردشگری دینی و توسعه فرهنگ زیارت به این دیار دعوت شده ام که این دعوت مرا از خود بی خود کرد و اکنون که درمحضر آقا ایستاده ام در پوست خود نمی گنجم و احساس پرواز دارم....
همانطور که قطره های اشکش صورتش را زیبا کرده بود چرا که تجلی بندگی بنده بود، یک لحظه با خود گفتم من مجاور کجا و تو زائر کجایی!
در واقع من در محضر تو باید درس عاشقی و دلبری به خاندان اهل بیت(ع) را بیاموزم و دوباره پرسیدم برای اولین بار است که به مشهد می آیی؟ چه احساسی داری؟ دستش را آرام روی قلبش گذاشت، براى لحظاتى نفسش گرفت همانطور که به نداها و نجواهای زائرین گوش می داد، گفت: برای اولین بار است که به همراه دوستم خدیجه عبدالله که او هم وکیل است، به ایران می آیم. همیشه در رویاهایم لحظه آمدن به حرم را برای خودم به تصویر می کشیدم اما اکنون که در مقابل بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) ایستادم از بیان احساسم و نوای قلبم، ناتوانم.
نمى دانست چه کند؟ مى خواست تمام نیاز و نیتش را در همین لحظه آغازین به زبان جارى کند! قطرات اشک هنوز هم آهسته صورتش را مى پوشانید. درحالى که لبهایش مدام بر هم مى خوردندند و زائرین دیگر، به وضوح مى شنیدند که او با خود مى گفت:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الامامُ الشَّهیدُ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الامامُ الْغَریبُ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الامامُ الْهادِى
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلِى َّ بنَ مُوسَى الرَّضا!
دوست دارم امام رضا رابه جهانیان معرفی کنم
در همین لحظه دوباره از او پرسیدم امام رضا(ع) را چقدر می شناسی؟ آیا مردم کنیا هم ایشان را می شناسند، آیا ایران با نام علی بن موسی الرضا برای مردم کشور شما معرفی می شود؟ تمام نیرویش را در لب هاى خشکیده اش جمع کرد و گفت: من امام رضا (ع) را به اندازه قطره ای از دریا می شناسم، او نوه پیامبراکرم (ص) است، از مرو به خراسان آمد به دعوت اجباری مامون و.... "دوست دارم امام رضا(ع) رابه جهانیان معرفی کنم".
مریم یوسف در ادامه با بیان اینکه شیعیان در کشور ما زیاد نیستند، ادامه داد: اما همین تعداد کم، علاقه بسیاری به امام هشتم(ع) دارند و هر زمان که اسم ایران به میان می آید، گویی این سرزمین فقط و فقط مشهد را دارد چرا که خیلی از هموطنان من بلافاصله بعد از شنیدن ایران اسم امام رضا(ع) را برلب جاری می سازند و صدای قلب و ارادتشان برای زیارت وصف ناشدنی است.
گویا تمام دنیا را یکباره به او داده بودند! چند بار خدا را شکر کرد، حال غریبى داشت نسیم بسیار ملایمى، صورت عرق گرفته اش را نوازش داد و سردى دلچسبى را احساس کرد. صداى قلبش را که به شدت مى تپید و برایش احساس خوشایندى ایجاد کرده بود، مى شنیدم، مرتب خدا را شکر می کرد و از آقا تشکر مى کرد. اى على ابن موسى الرضا! چطور داخل شوم آقا!؟ یا ضامن آهو! چه کنم؟ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلِى َّ بنَ مُوسَى الرَّضا!
احساس مى نمود که دلش مى خواهد در بهشت باشد
قطره اشک خود را که هنوز هم از گوشه چشمش سرازیر می شد و همه صورتش را خیس کره بود پاک کرد، احساس مى کرد امام رضا(ع) او را لایق دانسته و برایش این چنین وسیله زیارتى، قرار داده است! احساس مى نمود که دلش مى خواهد در بهشت باشد! با حرم مطهر، تصویرى از بهشت را در ذهنش مجسم مى کرد و باور داشت که این مکان مقدس قطعه اى از بهشت است. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِى ِّ بنِ مُوسَى الرِّضَا المُرتَضَى الامامِ التَّقِى النَّقِى ِّ ...
بهترین سوغات برای مرم کنیا وصف صفات کریمانه امام رضا(ع) است
فکرى مثل برق از ذهنش گذشت. گفتم بیائید برویم سوغاتی بخریم، با نگاهی عمیق به من گفت: بهترین سوغات من برای مردم کشورم، بیان کرامت های ایشان است که غریب نواز و میهمان دوست است و کریمانه دست مستمندان را می گیرد.
لحظه اى بعد درحالى که بسیار شاد نشان مى داد با هم به حرکت درآمدیم میهمان مهمانسرای حضرت بودیم خشنود از زیارت آن روز، درحالى که اشک شوق، پهنه گونه هایش را مرطوب کرده بود، به قصد خداحافظى با حضرت آقا، امام رضا(ع) و به نشانه احترام به ایشان، دست بر سینه خود گذاشت، بار دیگر چشم به ضریح مطهر دوخت و با قلبى سرشار از آرامش، چندین بار تکرار کرد: یا ضامن آهو! یا ضامن آهو! یا ضامن آهو! و....
پایان پیام/
نظر شما