به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان؛درسگفتار «روش صحیح تفسیر قرآن از دیدگاه اهل بیت(ع)» امروز، ۱۴ اسفندماه با سخنرانی زهره اخوانمقدم عضو هیئت علمی دانشگاه علوم قرآنی تهران، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. اخوان در این نشست به ارائه توضیحاتی پیرامون رساله دکتری خود که در همین چارچوب سالهای قبل سامان یافته و رتبه اول پایان نامهها را به خود اختصاص داده و نیز نامزد کتاب سال شده و اکنون نیز تبدیل به کتاب شده است، پرداخت.
وی در ابتدا با طرح بحث جایگاه و اهمیت روش بیان کرد: در گذشته میگفتند کثرت علوم به کثرت مسائل آن است، ولی در قرن حاضر و در این ۵۰ سال اخیر، روش به قدری مهم شده که میگویند تمایز علوم به تمایز روشهای آن است و نه مسائل آن، به این معنا که ممکن است یک علم داشته باشید، ولی متمایز از یکدیگر باشند چون روش آنها متمایز میشود. در اهمیت روش نیز بحثهای زیادی صورت گرفته و شاهد تالیفاتی در این زمینه نیز بودهایم.
اخوان در ادامه تصریح کرد: در ارتباط با روش به این مسئله پرداختهام که وقتی میگوییم میخواهیم روش تفسیر قرآن را از روایات استخراج کنیم به این معنا است که اهل بیت(ع) روشی برای تفسیر قرآن ارائه کردهاند و پیش فرض ما نیز بر همین اساس است و برای این که این پیش فرض ثابت شود، باید دلایل عقلانی داشته باشیم، چون آنها روشمند بودهاند و از اینجا است که علم با دین گره میخورد.
وی در ادامه افزود: میخواهم بگویم که اگر الان قصد دارم در مورد علم و دین صحبت کنم به خاطر این است وگرنه قصد ارائه بحث تعارض علم و دین را نداریم. میخواهم بگویم که اگر علم را از دین جدا کنیم، بحث روش در حوزه علوم مطرح میشود و در بحثهای دینی باید چشم خود را ببندیم و از روش صحبت نکنیم و بگوییم دین جای روش نیست، و همین جا یکی از زمینههای تعارض علم و دین مطرح می گردد.
اخوان گفت: در رنسانس اتفاقی که افتاد این بود که قبل از آن، هر چقدر حرف علمی میزدند کلیسا آن را قبول نمیکرد و میگفتند علم نمیتواند حرف دین را نفی کند و شما میخواهید حرف کلیسا را نفی کنید، لذا علما کافر هستند. شهید مطهری در کتاب «علل مادیگری» این بحث را به خوبی مطرح کرده است؛ ایشان میگوید چرا بشر سراغ مادیگرایی رفته است، چون کلیساها بد رفتار کردند و مردم از دین زده شدند و به همین دلیل سراغ ماده و علم رفتند، چراکه نزاع دین و کلیسا را با علم به چشم دیدند.
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم قرآنی بیان کرد: یعنی بد رفتاری کلیسا باعث شد مردم از دین زده شوند و سراغ علم بروند؛ با این فکر که علم و دین معارض هستند، در حالی که اصلا تعارضی نبوده بلکه عملکرد آنها موجب تعارض شد. وقتی مردم از کلیسا زده شدند سمت علم آمدند و علم هم ماده است و کم کم مادیگرایی به وجود آمد و اساس این کار در حوزه مسیحیت اتفاق افتاد اما وقتی یک بحث در یک دین مطرح میشود، حاشیه آن به دیگر نقاط هم میرسد و از آنجا به ادیان دیگر هم کشیده خواهد شد و در نتیجه گفتند همه دینها با همه علوم در تعارض هستند و متولیان ادیان تصمیم به حل تعارض گرفتند.
وی در ادامه افزود: آقای «جان اف هات»، میگوید بررسی رابطه علم و دین تا آنجا مهم است که اقرار نیست اگر بگوییم تصمیم هر نسل در مورد رابطه این دو، مسیر آینده آن نسل را نشان میدهد و این یک سؤال کم اهمیت نیست، رابطه این دو مهم است و اگر این دو را تبیین کنیم در آینده خودمان تأثیر گذار بودهایم، اما سؤال اینجا است که چرا اینگونه میگوییم؟ چون این دو، دو نیروی قوی در زندگی انسان هستند که در زندگی او اثر میگذارند، لذا باید توجه داشت که حد دین و علم کجا است.
اخوان با اشاره به نظریات سهگانه پیرامون رابطه علم و دین تصریح کرد: در مورد این که رابطه علم و دین چه رابطهای دارد، سه نظریه مطرح شده است که بنده نظریه سوم را میپذیرم. اولین نظریه این است که چون دین را خداوند که خالق عقل است و برای عقلا فرستاده، پس حتما دین عقلانی است، از طرفی هم میگوید علم هم برگرفته از عقل است و فرد عاقل است که موجب پیشرفت علم میشود. پس علم و دین عقلانی هستند و تعارضی با یکدیگر ندارند.
وی در ادامه افزود: این نظریه ظاهرا زیبا است اما اشکالات زیادی دارد، از جمله اینکه دین در این صورت باید ضمانت دهد که از همه علوم دفاع کند، یعنی اگر یک نفر گفت علم موسیقی، باید پاسخ آن را نیز بدهد، اما نظریه دوم این است که، بین مبانی اصلی دین با فهم روشمند از دین باید تفکیک قائل شویم، مبانی دین یک بحث است و فهم روشمند یک بحث دیگر و آن تضادها به دلیل فهم ما است و مبانی دین و علم جدای از هم هستند. در اینجا نیز مشکل ایجاد میشود و آن این که طبق این نظریه، روش برای علم است و دین نقش الگویی ندارد و یکسری مطالب و دستورات است که ثابت هستند و از این قوانین نمیتوانید روش جدید استخراج کنید و با روش جدید نمیتوانید فهم جدید داشته باشید و این مشکل ایجاد میشود که دین در حوزه روششناسی حرفی برای گفتن ندارد.
وی بیان کرد: ممکن است بگویید نداشته باشد، اما وقتی معلوم شد که روش مهم است، در این نظریه دین را جیره خوار علم کردهایم که در همه روشها باید وامدار علم باشد؛ و روش از دین جدا میشود که این نظریه، نظریه خوبی نیست و وقتی روش را از دین برداریم به دین ضربه زدهایم.
اخوان بیان کرد: اما نظریه سوم این است که، هدایتگری خداوند عام است و به همین دلیل اصلا ارسال رسولان را بر خود واجب کرده است و در قرآن هم میگوید من رسولان را فرستادهام که کسی نگوید تو پیامبری را نفرستادی و من باید حجت را تمام کنم؛ پس دین خدا عام است و شمولیت دارد، وقتی قبول کردیم که دین شمولیت دارد باید بگوییم در همه زمینهها دارای شمولیت است، حتی در ارائه روش، یعنی دین به ما روش میدهد.
وی در ادامه افزود: اصلا دین است که علم را به دینی و غیر دینی تقسیم میکند، اگر یک کسی بمب اتم میسازد میشود این را پیشرفت علمی دانست؟ دین اصلا این را علم نمیداند و چقدر در روایات داریم که علم دو نوع است، علم مذموم و ممدوح که البته با مسامحه اینگونه گفتهاند، چون علم فقط ممدوح است و آن بخش مذموم اصلا علم نیست، پس دین، علوم را تقسیم به دینی و غیر دینی میکند و اتفاقا اگر در یک جامعه دینی بروید، میبینید که سمت و سوی علم فرق دارد با جامعه دیگر که اینطور نیست. دین هر علمی را به هر قیمتی قبول ندارد و در احادیث داریم که «اَلْعِلْمُ نُورٌ»، یعنی جنس علم باید روشنایی باشد و پیشرفت و اصلاح را داشته باشد.
اخوان بیان کرد: اما سؤال ایجاد میشود که این علم کجا است؟ این علم « اَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّه ُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ»، اگر نورانیت نداشته باشد فقط سواد است، این است که میگویند علم حجاب اکبر است، علم حجاب است، به این معنا است که مراقب باشید این علم دینی باشد نه غیر دینی، علم دینی هم فقط فقه و تفسیر و ... نیست بلکه فیزیک و شمی هم اگر رنگ و بوی دین داشته باشد دینی است، به شرط این که به جای تولید بمب اتم داروی ضد سرطان تولید کند.
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم قرآنی تصریح کرد: پس میگوییم هدایتگری قرآن عام است، وقتی میگوییم قرآن جامع است، یعنی برای روش هم حرف زده و برای ما روش دارد، نتیجه این که اگر دین در روش دخالت داشته و شأن عام دارد، پس باید برای یکی از شاخههای علم که علم تفسیر است نیز روش داشته باشد. وقتی ثابت کردیم که دین در روش شناسی حتما باید حرف داشته باشد، میگوییم علم تفسیر هم روش میخواهد و دین باید برای تفسیر هم روش داشته باشد، در واقع این اصل تزِ بنده بوده است که باید برای تفسیر روش داشته باشیم و دین به ما روش میدهد.
وی در ادامه افزود: در اینجا چهار واژه داریم که عبارت از اصل، قاعده، مبنا و روش هستند. تمام کتب لغات اصل و مبنا و قاعده را گفتهاند که پایههای یک چیز هستند، اما در اصلاح سلیقهای میشود که در اینجا هم خیلی از بزرگان گفتهاند یکی هستند است به این معنا که در لغت و در اصطلاح یکی هستند.
اخوان بیان کرد: اما در مورد روش، اشاره میکنم که روش کلمه پر باری است که از آن استفاده سطحی کردهایم، برای این که مشخص شود روش چیست یک مثال میزنم، مثلا میگویند از تاریخ دوم شهریور انتخاب واحد دارید اما چطور؟ یعنی به چه روشی؟ میگویند دو روش وجود دارد؛ یک این که حضوری باشد و یا اینترنتی، اگر اینترنتی باشد روش آن این است که باید مسیری را طی کند که در نهایت به ثبت نام میانجامد، در اینجا روش ثبت نام کردن را داریم که به این نتیجه رسیده است.
وی در ادامه افزود: آیا کلا شما چیزی دارید که بشمارید و انجام دهید و برسید به تفسیر یک آیه؟ تفسیر یعنی کشف مراد خداوند، علامه هم این ادعا را نداشته است که تفسیر کامل را ارائه داده، لذا نوشته است و الله اعلم، میگوید من به این جا رسیدهام لذا برخی از دیدگاهها نقیض هم هستند یا حتی یک مفسر دو معنای ضد یکدیگر میدهد، مثلا علامه در مورد تأویل دو نظر نقیض هم دارد، چون ما روش یک تا پنج و ... نداریم که واقعا به تفسیر آیه برسد، لذا روش را در تفسیر نباید مطرح کنیم، چه رسد به این که بخواهیم روشها را مطرح کنیم. روش را تنها میتوانیم به عملکرد تک تک مفسران اطلاق کنیم که مثلا علامه اول ترجمه را آورده، بعد قرآن به قرآن است، یک جا به کتاب لغت مراجعه میکند، یک جایی به روایت تکیه میکند و یک جایی اصلا تکیه نمیکند و تازه یک عنوان بحث فلسفی و ... نیز دارد، پس میتوانید بگویید روش علامه در تفسیرش این چنین است.
اخوان گفت: اما چرا باید از اهل بیت(ع)، اصول تفسیری را بگیریم، چون بلد نیستیم از اهل بیت(ع) کمک میگیریم، در این کتاب نیز از وجوه کلی برتری تفسیر اهل بیت(ع) استفاده کردهام. وجوه کلی تفسیری اهل بیت(ع) نیز یکی مقام و منزلت کلی ایشان در آیات و روایات است، دوم جایگاه علمی ایشان، سپس جایگاه ایشان در علوم مربوط به قرآن و چهارم تفاوت مبانی تفسیر اهل بیت(ع) با بقیه است.
وی در ادامه با اشاره به مبانی تفسیری اهل بیت(ع) بیان کرد: مبانی تفسیری اهل بیت(ع) بر دو پایه استوار است که یکی خاص اهل بیت(ع) است و دیگری خاص ایشان نیست و بقیه بدان دسترسی دارند، ولی در این جا هم اهل بیت(ع) در اوج هستند ولی ادعای انحصار نشده است. این مبانی تفسیری نیز دو قسمت شده است که عبارت از مبانی غیر معرفتی و معرفتی هستند.
اخوان گفت: مبنای اول ناظر به منابع معرفت است، منابع معرفت یک سری اختصاصی و یکسری هم غیر اختصاصی است، اختصاصی همان علم لدنی است و همان چیزی است که اصطلاحا حضوری و در مقابلِ اکتسابی است، این قسمت خاص اهل بیت(ع) است و یک ویژگی برتر دارد که باید اصول تفسیری را از آنها گرفت؛ آنها علومی دارند که حصولی است. نوع دوم حصولی، اکتسابی و عقلانی است و همان است که شیخ طوسی و طبرسی و ... از آن استفاده کردهاند.
وی در ادامه با اشاره به منابع تفسیر گفت: منابع تفسیر اهل بیت(ع) نیز از این قرار است که یکی علم آنها است و دومی سنت ائمه(ع) قبل از ایشان است که در برخی مواضع امام صادق(ع) میفرماید که «قال ابی، عن علی بن ابی طالب عن رسول الله»، در واقع از رسول خدا(ع) نقل میکند و علت این است که به غیر معصوم نیز یاد بدهند که از سنت پیشین نگذرید و به این سیر توجه داشته باشید و اگر یک تفسیر به روایات پرداخت، آیا میتوانیم بگوییم روش آن روایی است یا منبعش روایت است؟ پاسخ این است که منبع آن روایت است نه این که روش روایت باشد.
اخوان بیان کرد: اگر قرار بود که این تفاسیر روششان روایی باشد، با یک روش ثابت باید به یک نتیجه ثابت رسید، اما میبینید که تفاسیر روایی با هم متفاوت هستند، لذا تفاسیر روایی هم در گزینش روایت و هم در چینش روایت اجتهاد کردهاند و غلط مفتضح این است که میگوییم روش تفسیر طبری روایی است، در حالی که بسیار زیاد اجتهاد کرده است. ما نیز نمیدانیم که کلمه روش روایی چه بار معنایی را دارد. اگر بار معنایی روش و روایی را بفهمیم کمتر از اینها استفاده میکنیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم فنون قرآن گفت: اما ائمه منابع غیر معرفتی نیز دارند که یکی از آنها عصمت است؛ یعنی از جنس معرفت نیست اما بر معرفت اثر میگذارد و دیگری تقوی است، عصمت خاص و تقوا عام است که در تقوا هم ائمه(ع) در اوج هستند. سیوطی علم موهبتی را مطرح میکند که این علم در تفسیر به این معنا است که مفسر باید تقوا داشته باشد، وقتی اینطور شد این علوم بر شما سرازیر میشوند و الّا مستشرقان هم یک معنایی از قرآن میفهمند اما معنایی که برداشت کردهاند با واقعیت فاصله زیادی دارد، اما علامه طباطبایی با آن تقوای زیاد یک فهم دیگری دارد که اتفاقا آن فهم فاصلهاش با واقعیت کمتر میشود.
وی در ادامه افزود: هدف این است که استخراج اصول تفسیر از روایات اهل بیت(ع) را داشته باشیم و پیش فرض این بوده که معصومان(ع) نه میخواستند و نه میتوانستند به معنای این که ممکن نبود که همه آیات را تفسیر کنند، اما چرا اینگونه بوده است؟ یک این که ائمه(ع) میدانستند که در زمان حضورشان همه مردم به امام دسترسی ندارند، امام صادق(ع) در مدینه هستند و بقیه مردم در اقصی نقاط عالم مستقر هستند، پس اگر تفسیر هم کنند همه به آن دسترسی ندارند و دوم این که همه ائمه(ع) میدانستند که غیبتی در کار است.
اخوان بیان کرد: پس کسی که خدا هدایت مردم را به او سپرده، باید به فکر همه مردم و زمانهای مختلف باشد. ائمه(ع) همه قرآن را تفسیر نکردند به دلیل این که اولا پیشبینی زمان غیبت را داشتند و ثانیا مردم در مکانهایی بودند که دسترسی نداشتند و دیگر این که میدانستند یک زمانی مقدمات علمی به وجود میآید که فهم فلان آیه بر آن اساس روشنتر میشود.
وی در نهایت اشکالی را مطرح کرده و پاسخ داد. اشکال این که: اگر اینها علم لدنی داشتند و منابع اینها مانند مصحف امام علی(ع) و کتاب علی و ... بود و فهمشان هم که لدنی بوده اما چرا از روش استفاده کردند؟ و یکباره نتیجه تفسیر آیه را نگفتهاند؟ پاسخ این است: اولا به این دلیل که به مردم آموزش دهند، لذا امام باقر(ع) در جواب سؤالکننده برای وضو فرمود لمکان الباء. ثانیا این که مردم همه شأن علمی و مرجعیت دینی ائمه را قبول نداشتند، لذا نتیجه بدون ذکر دلیل را نمیپذیرفتند. لذا معصومان برای احتجاج در مقابل مخالفان نیز از روش استفاده کردهاند.

خبرگزاری شبستان: ائمه(ع) به این دلیل که به شیعیان خود آموزش دهند و به قول معروف ماهیگیری را به شیعیان آموزش دهند، قطعا در صدد بودند تا روش تفسیر را آموزش دهند، نه اینکه صرفا تفسیر چند آیه را مطرح کنند.
کد خبر 693745
نظر شما