سیری در اندیشه سیاسی امام موسی صدر/ آزادی در کنار خیر معنا پیدا می­‌کند

خبرگزاری شبستان:عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بیان داشت:محور همکاری با «دیگران» یعنی غرب، توانایی ذاتی و فکری آن تمدن برای تحقق رسالت الهی در میان انسان‌ها و رساندن آنان به مقام جانشینی خداوند بر روی زمین است.

به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان؛ چنان‌ که‌ از نوشته‌ها و عملکرد امام‌ موسی‌ صدر بر می‌آید، زیربنای‌ ساختار اندیشه‌ ایشان‌ را مسأله‌ «تأمین‌ زندگی‌ اجتماعی‌ شایسته‌ برای‌ انسان‌» تشکیل‌ می‌دهد. در اندیشه‌ امام‌ حیات‌ آدمی‌ وسیله‌ای‌ است‌ برای‌ ارتقای جایگاه‌ او و تحقق‌ ارزش‌های‌ انسانی؛ آن‌چنان‌ که‌ شریعت اسلامی‌ نیز بدان‌ اشاره‌ دارد. در اندیشه‌ امام‌ صدر «آزادی‌» مسئولیتی‌ انسانی‌ در برابر خداوند و مبنای‌ اصلی‌ شکل‌ گیری جامعه‌ انسانی‌ خیرخواه‌ به‌ شمار می‌آید. از سوی‌ دیگر، محور همکاری‌ با «دیگران‌»، و از جمله‌ «غرب‌»، توانایی‌ ذاتی‌ و فکری‌ آن‌ تمدن‌ برای‌ تحقق‌ رسالت‌ الهی‌ در میان‌ انسان‌‌ها و رساندن‌ آنان‌ به‌ مقام‌ جانشینی‌ خداوند بر روی‌ زمین‌ است.خبرگزاری ایکنا در گفتگو با دکتر شریف لکزایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و نویسنده کتاب منتشرنشده اندیشه سیاسی امام موسی صدر به بحث درباره جایگاه آزادی در اندیشه های او پرداخته است که اکنون پیش روی شماست.

آقای دکتر شما اثری در دست طبع دارید که درباره اندیشه امام موسی صدر دارید که در آنجا مبسوط به بحث آزادی پرداختید، ابتدا به صورت مختصر راجع به مختصات اندیشه سیاسی امام موسی صدر توضیح دهید؟

زمانی که با اندیشه سیاسی امام موسی صدر آشنا شدم، انگار با بحث آزادی آشنا شدم. مرحوم آقای دکتر صادق طباطبایی، نوشته­‌ای در سایت بازتاب دهه هشتاد منتشر کرده بود راجع به اندیشه امام موسی صدر، وقتی آن نوشته را خواندم، چون قبلاً بحث آزادی شهید بهشتی را مطالعه کرده بودم متوجه شدم بحث ایشان شباهت بسیاری با بحث شهید بهشتی دارد، همانجا یادداشتی بر‌ای آقای دکتر طباطبایی نوشتم و گفتم بحث ایشان خیلی با مباحث آزادی شهید بهشتی شباهت دارد و از بحث امام موسی صدر تعریف و تمجید کردم.

آقای دکتر طباطبایی بعداً برای من ایمیلی فرستاد و توضیح داد که چرا این شباهت وجود دارد. برایم نوشت که امام موسی صدر و شهید بهشتی با هم ارتباط و مراوده داشتند و در اواخر دهه بیست یا اوایل دهه ۳۰ این دو نفر دو طلبه جوانی بودند که برای اولین بار به دانشگاه تهران رفتند و دانشجو شدند و همزمان با تحصیل در حوزه، در دانشگاه تا مقطع کارشناسی خواندند و با همدیگر مدرک دانشگاهی گرفتند، البته رشته­‌هایشان متفاوت بود. دکتر صادق طباطبایی در این نوشته به نوعی همراهی این دو اندیشمند و نزدیک بودن افکار آنان را مطرح و یادآوری کرد که این دو متفکر، دو صاحبنظر و دو فعال سیاسی آن دوره چقدر اندیشه‌هایشان به هم نزدیک است و شباهت­‌های زیادی دارند؛ هم در حوزه اندیشه و فکر و هم در حوزه عمل.

وقتی این دو متفکر را با هم مقایسه می­‌کنیم می­‌بینیم که در حوزه عمل امام موسی صدر در لبنان مجالی فراهم می­‌شود و ایشان به مدت ۲۰ سال خیلی خوب پیش می‌روند و کار‌هایی که می­‌تواند جامعه را متحول کند، در لبنان انجام می­‌دهند و به موفقیت­‌هایی می‌رسند. شهید بهشتی هم بخشی در ایران (در قم و تهران)، بخشی در آلمان (هامبورگ) و بعد هم در چند سال ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در چنین فضای عملی حرکت می­‌کند و وجه عمل‌گرایی ایشان زیاد است.

تاکیدم بر این است که بگویم من اصولاً با بحث آزادی با اندیشه امام موسی صدر آشنا شدم و کتابی هم که راجع به اندیشه سیاسی امام موسی صدر نوشتم به نوعی نقطه ثقل بحث را بر آزادی قرار دادم. اگر فصول مختلف کتاب را مطالعه کنید، ملاحظه می­‌کنید فصولی را که من نوشتم پشت صحنه­‌اش همین بحث آزادی است، مثلاً در بخش انسان­شناسی، در بخش عدالت و حتی راجع به ولایت از دید امام موسی صدر، درباره آزادی صحبت و بر آن تأکید کرده‌ام. در فصول دیگر به خصوص در بحث مبانی، وقتی از هستی، خداوند و شیطان و دین و ارتباط انسان با این‌ها و ... صحبت کردم، نقطه ثقل و تمرکزِ امام موسی صدر در این مباحث آزادی است، یعنی ارتباط انسان با خدا به آزادی انسان برمی­‌گردد، ارتباط انسان با ملائکه و شیطان به آزادی برمی­گردد، چون ایشان آنجا معتقد است اگر شیطان و شرّ نبود و نباشد، ظرفیت نهفته در درونِ آدمی اصلاً ظهور و بروز پیدا نمی­‌کرد.
وجود شیطان و شر مجالی است برای اینکه انسان خودش را نشان دهد و ظرفیتِ وجودی خود را اثبات کند و به منصه ظهور و بروز برساند؛ دین هم همین است، دین هم برای همین آمده که این ظرفیت را شکوفا و پویا کند و به نقطه قابل اتکایی برساند و ارتباط با علما و عالمان دین هم از همین مسیر است، ارتباطِ با نظام سیاسی هم از همین مسیر است.

به هر حال تفسیری که من از برداشت­‌ها و کار‌های ایشان دارم، پشت صحنه­‌اش همین است، یعنی همه این‌ها را از نگاهِ آزادی می­‌بینیم، البته ایشان نظریه‌ای راجع به آزادی ندارد، تنها یک سخنرانی دارد که در زمان شهادت کمال مروه ایراد کرده است که روی سخنش هم بیشتر مباحثِ آزادی مطبوعات، خبرنگار و رسانه­‌ها است که باید آزادی رسانه­‌ها را محترم بشماریم، باید آزادی خبرنگاران را ضمانت، حفظ و تضمین کنیم تا این‌ها به رسالت آگاهی­‌بخشی خودشان عمل کنند، اما می‌توان با کنار هم گذاشتن گزاره‌های مختلف اندیشه ایشان و خوانش مباحث نااندیشیده ایشان و استنباط مباحث به یک نظریه در آثار ایشان درباره آزادی دست یافت؛ بنابراین من هم نحوه آشنایی‌ام با اندیشه امام صدر را به آزادی مرتبط م‌ی­دانم و من از این منظر با اندیشه آشنا شدم و ورود کردم.
اندیشه ایشان از این منظر برای من جذابیت پیدا کرد، چون هر بحث ایشان را که می‌خواندم حتماً این دغدغه برایم وجود داشت تا ببینم با این تصوری که من از ایشان پیدا کردم راجع به بحثی که خواندم سایر بحث­هایش چگونه است؟ من نکته‌ای ندیدم که برداشت من را نقض کند. این چیزی که در ذهن من ایجاد شده بود که ایشان یک آزادی­‌خواه­، آزادی‌­منش، آزاداندیش و آزادی­گرایِ به تمام معنا است؛ هم در اندیشه و هم در عمل ایشان مشهود است و تا اندازه‌­ای تلاش کردم در اثر خودم این وجه آزادی را برجسته کنم.
در عمل هم به همین ترتیب یعنی شما جامعه لبنان را در نظر بگیرید، اساساً یک متفکر نمی‌تواند در جامعه چندپاره چندفرهنگی و متکثر مانند جامعه لبنان موفق باشد، ولی آزادی را نادیده بگیرد؛ هم شیعیان هستند، هم اهل­ سنت هستند، هم مسیحیان هستند، طوایف مختلف؛ ۱۷، ۱۸ طایفه وجود دارد، در این طوایف مختلف چگونه می­‌خواهید کار را پیش ببرید؟ آیا می‌توان با نگاهِ متصلب و غیرمنعطف و نامنعطف و ناآزادی­خواه با این جامعه روبرو شد؟ ممکن نیست، چون متفکران، صاحب‌نظران و فعالان سیاسی و اجتماعی و دینی دیگری بودند که نگاه‌­هایِ محدود و غیرمنعطفی داشتند و نتوانستند موفق باشند؛ نه در جامعه شیعی، نه در جامعه اهل سنت و نه در جامعه مسیحی.
به نظر می‌­رسد این شخصیت و متفکر و صاحب­‌نظر به گونه­‌ای عمل کرد که جز در فضای آزادی نمی‌­توان آن را تحلیل کرد، البته در کنارش دین و آموزه­‌های شیعه وجود دارد یعنی شما نمی­‌بینید در جایی از آموزه‌هایی که شیعیان ۱۲ امامی معتقد هستند، کوتاه آمده باشد، اصلاً چنین چیزی وجود ندارد و شاید خیلی افراد فکر کنند ایشان که محلِ این اندیشه و عمل بوده شاید از برخی از آموزه‌ها کوتاه آمده، حتی آموزه‌­هایی که امروزه ممکن است اختلافی تلقی شود، اما اصلاً این طوری نیست. درک شرایط و جامعه طایفه‌­ای لبنان و توجه به این تکثر فرهنگی و سیاسی و تنوعِ اقتصادی و فرهنگی باعث شده که نتیجه­‌ای بگیرم که ایشان از این منظر ورود پیدا کرده بود.
 
در شرایطی امام موسی صدر به بحث آزادی در لبنان می­‌پردازد که از قضا شرایطِ بحرانی است یعنی در بحث جنگ‌­های طایفه‌­ای یا جنگ‌­های داخلی و از آن طرف تهدیداتی و حتی حمله‌­هایی که اسرائیل به لبنان دارد و ... در دلِ چنین شرایطی است که امام موسی صدر اندیشه آزادی را پیگیری می‌کند، از یک طرف هم ما می­‌بینیم در اندیشه سیاسی اهل سنت مثلاً آقای عبدالرحمن کواکبی در کتاب «طبایع الاستبداد» نقد می­‌کند و می­‌گوید اندیشمندان اهل سنت به دلیل تأکیدی که روی مقوله نظم و امنیت دارند کمتر به آزادی پرداختند که این در شرایط عادی صدق می­‌کند، حالا می­‌خواهم بگویم چه تفاوتی بین این دو نوع اندیشه است که یک نفر مانند امام موسی صدر در چنین شرایط بحرانی باز هنوز پیگیر اندیشه آزادی است، کما اینکه به طور طبیعی در حالت­‌های بحرانی معمولاً کسی به فکر چنین بحثی نمی­‌افتد؟
اتفاقاً نکته مثبت همین است که امام موسی صدر در شرایطی به اندیشه آزادی توجه می­‌کند و براساس آن عمل می­‌کند که اتفاقاً شرایط بحرانی است و به نظر شرایط لبنان یک شرایط عادی نیست. کشوری که تحت استعمار بوده و فاقد استقلال بوده است و در سال ۱۹۴۳ به استقلال می‌رسد. امام موسی صدر در این فضا وارد لبنان شد یعنی در فضای بعد از استقلال وارد لبنان شده است که هنوز آن رسوباتِ نظام سیاسی استعمارِ فرانسه وجود دارد. اتفاقاً می­‌بینیم نکته مهم و مثبتی که امام موسی صدر روی آن انگشت می­‌گذارد که باید احیا شود همین است، چون اگر آزادی را از انسان­‌ها سلب کنیم، آن ظرفیت و استعدادی که دارند شکوفا نمی­‌شود، حالا نه‌تن‌ها شکوفا نمی­‌شود بلکه به انحراف هم کشیده می­‌شود، وقتی شما تازیانه استبداد و استعمار را بر گُرده خودتان حس می­‌کنید معلوم است هیچ وقت سراغ شکوفاسازی و پویاسازی آن افکار و ایده­‌هایتان حرکت نمی­‌کنید، ضمن اینکه جهل و بی‌سوادی هم مضاف بر علت می­‌شود.
شما با جامعه­‌ای طرف هستید که حداقل بخشی از جامعه شیعیان لبنان و نه حتی اهل سنت و بیشتر حتی مسیحیت، در این فضا مشکلی نداشتند، اما شیعیان در همه قسمت‌­ها و بخش­ها محروم بودند یعنی امام موسی صدر باید بجنگند و تلاش کند تا مثلاً دولت بیاید مدرسه بسازد و بچه­‌های شیعیان هم تحصیل کنند و باسواد شوند تا به فضای جدیدی منتقل شوند، اهل ­سنت تا حدی با این مسئله مواجه نبود، مسیحیان اصلاً مواجه نبودند، عمدتاً جنوب لبنان که شیعیان حضور داشتند با این مشکلات و بحران‌­ها مواجه بودند و دست و پنجه نرم می‌کردند.

حضور و تشکیل کشور اسرائیل بر این مشکلات افزود، همچنین حملات و تهاجماتی که اسرائیل به لبنان و جنوب لبنان داشته است و شرایط را پیچیده‌تر می‌کند، یعنی در شرایط بحرانی ایشان این موضوع را مطرح می­‌کند، چون مسیری که می‌خواهید طی کنید باید آگاهانه آن را انتخاب کنید. این جز با این فضا و تشکیل این فضا و بهره­‌برداری از یک فضای آزاد میسر نیست.

امام موسی صدر بازوی اجراییِ قوی‌­ای نداشت که با زور و قدرت این کار‌ها را انجام دهد، امام موسی در فرمایشی در فصل آزادی به حضرت رسول (ص) اشاره می‌­کند که حضرت در طی ۲۳ سال تحولی در جامعه ایجاد کرد. تصورم این است که امام موسی صدر وقتی وارد جامعه لبنان شد در ۳۱ سالگی، برنامه ۲۳ ساله‌ای برای خود ترسیم کرده تا در این مدت نگاهِ جدیدی به این جامعه بدهد، وضعیت شیعیان را متحول کند و برای مثال برای ارتقای اقتصادی مردم مدرسه صنعتی جبل­‌العامل را تأسیس می­‌کند تا شیعیان حرفه­ای یاد بگیرند تا معیشت­شان را تامین کنند بعد در ضمن آن کارِ فرهنگی هم می­‌کند، آموزش­‌های فرهنگی هم می­‌دهد، بعد جنبش محرومان را شکل می­‌دهد که شاخه نظامی­‌اش «امل» است، در بخش سیاسی­‌اش می­‌بینیم که آن مجلس اعلای شیعیان لبنان را تأسیس می­‌کند که به فضای مذهبی، سیاسی و اجتماعی این قشر و این طایفه رسیدگی کند.

همه این اقدامات اگر با نگاهِ متصلبانه و تحکم‌­آمیزی همراه بود اساساً امکان نداشت، اتفاقاً می‌­گوید شما خودتان بیایید فکر کنید، اگر بخواهند خودشان فکر کنند نباید موانعی وجود داشته باشد تلاش می‌­کند که این موانع برطرف شود، مانع اول مانعِ زیست انسان است، ضروریات زندگی باید تأمین شود، به این سمت می­‌رود که معیشت آن‌ها را تأمین کند.

 تقدمی که به لحاظ رتبی، امنیت بر آزادی در اندیشه ایشان وجود دارد از این باب است؟

از این باب است، تقدم در آنجا رُتبی است واِلا ارزشی­‌ش را بعداً درباره آن صحبت خواهیم کرد، در پرسش­های شما هم بود که بالاخره آزادی دارای چه ارزشی است، خود آزادی هم به لحاظ تفکرِ اسلامی و به لحاظ تفکر فیلسوفانِ متعالی ارزش تلقی نمی‌­شود؛ به لحاظ اوج خودش. وسیله­ای است که شما به مرحله دیگری منتقل شوید. اینجا شما نباید فقیر باشید اگر فقیر باشید ناآزاد هستید و اگر استقلال­تان را از دست بدهید، استقلال خودتان را از دست می‌­دهید و استقلال کشورتان را هم از دست می‌­دهید، چون برای یک لقمه نان باید خانواده و شهر و کشورتان را بفروشید، تفاوتی هم ندارد استبداد باشد که داخلی می­‌شود یعنی فروش امکانات خودش. فردی هم ممکن است کل کشور را بفروشد که این استعمار است آن هم ناآزاد است و آنجا بیشتر استقلال مطرح می‌­شود که ارتباط بسیار مستقیمی با بحث آزادی دارد، یعنی شما آزادیِ کشور را مخدوش کردید، یک کشور با همه امکانات خود ناآزاد شده است. استبداد که عنصر داخلی است که ناآزادی را شکل می‌­دهد از آن طرف فرهنگی هم است.

در حوزه سیاست امام موسی صدر با یک جامعه متکثر، متنوع و متفاوت و چندفرهنگی و هم با یک جامعه در بخش­هایی عقب­‌مانده به لحاظ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ناعادلانه که نابرابری در آن خیلی شدید است مواجه است. در چنین جامعه‌ای خیلی‌ها ممکن است بگویند شما از این مسیر نروید بروید شکم­شان را سیر کنید، شما شکم­شان را سیر کردید آیا توانسته ظرفیت خودش را بروز و ظهور بدهد؟ الان در بحث توسعه برخی از کشور‌ها را فکر می­‌کنیم توسعه­یافته شدند، کشور‌های حوزه خلیج فارس، برج­های آنچنانی دارند که اصلاً در دنیا نیست، ولی آیا این کالای لوکسی که آنجا در اختیارش قرار گرفته مولّد خود این کشور بوده و خود این شخص آمده و تولیدکننده بوده است؟ در مالزی به همین ترتیب خیلی رشد خوبی داشته، ولی به چه قیمتی؟ یا با چه انگیزه­ای؟ آیا من مولّد هستم و من به این نقطه رسیدم که بتوانم برج­‌سازی کنم؟ این تولید محصول کار من است که در این نقطه دارم زندگی­ می­‌کنم یا نه؟! من کسی را آوردم که اینجا انجام بدهد و وقتی او برود همه چیز تعطیل می‌­شود، چیزی که هم در ایران وجود داشته و هم در کشور‌های دیگر تجربه کردیم.

امام موسی صدر این را نمی‌­خواهد، امام موسی صدر دنبال تعالی و آزادی است که بتواند این جامعه را بسازد، اولاً آزادی بتواند انسان را به خودش آگاه کند، یک انسان‌­سازی اتفاق بیفتد، چون در آزادی مسیر می­‌تواند هم سمت راست و هم سمت چپ و هم مستقیم باشد، این را متفکر دارد ارائه می‌­کند و ممکن است آنجا خیلی هم ریزش داشته باشد، ولی با یک جامعه­ای مواجه است که آن جامعه اساساً مانند آفتابی است، آفتاب از آن پنهان نگه داشته شده است، می­‌خواهد این سایه را دور کند، این سایه دور شود، تابش این آفتاب به سر و روی این مردم بتابد، آن زمان این ارزش پیدا می­‌کند، چون آن‌ها در مسیر تابش آفتاب بهتر می‌­توانند مسیر خودشان را پیدا کنند، یعنی آگاهی‌­بخشی در همه زمینه‌­ها، ارتقای وجودی انسان در زمینه‌­های مختلف، دنیوی، معنوی، اخلاقی و فرهنگی تا بتواند این تحول ایجاد شود.

به نظر می­‌رسد از این مسیر امکان پذیر است واِلا هیچ مسیر دیگری به نظر نمی­‌آید که اگر امام موسی صدر در پیش می‌­گرفت می­‌توانست موفق باشد. مثلاً جالب است در بحث پوشش اسلامی و حجاب ایشان توصیه نکرد که زنان حجاب داشته باشند، مثلا چادر یا روسری یا چیز دیگری داشته باشند، اصلاً از این مسیر ورود نکرد. به صورت غیرمستقیم در فرمایشات خودشان است که من یکسال مطالعه کردم تا ببینم چگونه می­توانم وارد این مسیر شوم تا بتوانم مثلاً در فضای بانوان آنجا ورود کنم و تأثیرگذار باشم. خیلی ممکن است فضا را ببینند این توصیه‌­ها را داشته باشند، این جواب نمی­‌دهد، او تو را اصلاً قبول ندارد اصلاً به مجلس شما نمی­‌آید که توصیه شما را قبول کند. امام موسی صدر با چنین جامعه‌ای مواجه است. شاید برخی تصور کنند که امام موسی صدر با یک جامعه آرمانی و مطلوب مواجه بود و همه منتظر بودند ببینند ایشان چه می­گوید تاعمل کنند، در حالی که این گونه نبوده است.
امام موسی صدر ۲۰ سال در لبنان حضور داشته، سال­‌های آخر قبل از ربایش ایشان جنگ­‌های داخلی در لبنان شروع می‌­شود که ایشان می­‌رود، در مسجدی می­‌نشیند و اعتصاب غذا می­‌کند که دیگران هم ملحق می‌­شوند که باعث می‌شود این جنگ خاتمه پیدا کند، برای چه ما باید با هم بجنگیم؟ مشخص است خیلی هم آماده نبوده، حزب­‌الله محصول آن ۲۰ سال فعالیت را درو می­‌کند و خیلی هم خوب درو می­‌کند، ولی بالاخره امام موسی صدر­ آنجا جنگیده و تلاش کرده است، اما این مسیر فراهم می‌­شود؛ این دقیقاً همان مسیری است حضرت رسول (ص) طی کرده است. حضرت رسول (ص) دعوتش را در چه شرایطی و چگونه شروع کرده است؟ خوانش انسان­‌ها به توحید؛ لا اله الا الله بگوئید تا رستگار شوید، نفی الهه‌­هایی که وجود داشته است، هیچ ابزاری هم نداشته است.
به ایشان پیشنهاد می‌­کنند دست از دعوت خویش بردارد، اما ایشان می­‌گوید اگر خورشید را در دست راست من بگذارید و ماه را دست چپ من بگذارید دست­‌بردار نیستم. آن قدرت آگاهی­‌بخشی، یعنی شما این نیرویی را که درون انسان است را آزاد کنید تا خودش براساس فطرتِ پاک الهی وارد مسیر ­شود، ولی شما باید بتوانید آن را قانع کنید، شما باید بتوانید آن را وارد مسیر کنید، جالب این که عموی پیامبر (ص) وارد این مسیر نشد البته بسیاری دیگر وارد این مسیر شدند. اگر اجبار باشد اساساً ارزش ندارد، یعنی شما الان شخصی را مجبور کنید که نماز بخواند این نماز خواندن چه ارزشی دارد.
امام موسی صدر تصریح می­‌کند و در این بخش­‌ها مباحثی دارد که انجام فرائض با اجبار چه ارزشی دارد؟ روزه با اجبار چه ارزشی دارد، حتی کمک به دیگران، حتی مهرورزی به دیگران با اجبار، حتی دروغ نگفتن با اجبار واجد چه ارزش و فضیلتی است؟ ممکن است شخصی شهروند خوبی باشد، مثلا کسی که قانون را می­‌شناسد و تخلف نمی­‌کند شهروند خوبی است، ولی لزوماً انسان خوبی ممکن است نباشد همین شخص در شرایط دیگری بدترین انسان باشد و بدترین فرد روی کره زمین شود، شهروند خوبی است، قانون و نظم را رعایت می­‌کند، ولی لزوماً ممکن است انسان خوبی نباشد. امام موسی صدر به تأسی از پیامبر (ص) بر این است که انسان تربیت شود، اگر انسان، انسانِ خوبی باشد شهروند خوبی هم خواهد شد، چون از قوانین تخلف نمی‌­کند.
درواقع صدر بر آن است که ظرفیت انسان‌ها و فطرت انسان‌ها را احیا نماید که بر اساس فطرت خویش به حرکت بپردازند و منشأ اثر شوند. حضرت امام (ره) وقتی در پاریس بود به اطرافیان می­‌گفت: قانون اینجا را رعایت کنید، تخلف از قوانین اینجا جایز نیست. شما دارید در این کشور زندگی می­‌کنید باید قانونش را حفظ کنید. امام موسی صدر هم در لبنان همین گونه است منتها می­‌جنگند، مقاومت می­‌کند و از فضای درونی فطری خودش استفاده می­‌کند و می‌­خواهد دیگران هم به این فضا ملحق شوند و با آزاد کردن فطرت خویش به پیشرفت نائل شوند.

برای همین است که ما می­‌گوئیم ایشان بحث­های نظری زیادی راجع به آزادی ندارد، ولی نکاتی که دارد نکاتِ بسیار ارزشمندی است، یعنی بر پایه‌­های نظریِ خیلی قوی­ بنا شده است، چون اولاً پایه‌­­های تحصیلی و علمی حوزوی ایشان بسیار قوی است، فردی بسیار باهوش بوده است و برخی از آثارِ حوزوی را طبق نقل­هایی که هست و خاطراتی که گفته شده خیلی سریع مطالعه کرده است، یعنی در یک تابستانی مثلاً بخش­های زیادی از کتاب فقهی لُمعه را خوانده است در صورتی که چیزی که الان معمول است حداقل ۳ سال طول می­‌کشد، ولی ایشان در یک تابستانی با یک استاد نشسته و خوانده است. ایشان همچنین به بحث­‌های جدید توجه داشته است مثلاً زمانی که مجله مکتب اسلام را تأسیس می‌­کند مجله‌­ای که برای اولین بار در حوزه علمیه قم تاسیس و منتشر می‌­شود، ایشان بحث­‌های مکتب اقتصادی اسلام را مطرح می­‌کنند.

متاثر از اندیشه سیدباقر صدر بوده؟

خیر! تا آنجا که بنده اطلاع دارم شهید سیدباقر صدر متأثر از ایشان بوده است، جمله­‌ای هم از شهید صدر نقل می­­‌شود که خودش را شاگردِ یکی از آقایان احتمالاً آیت‌الله حائری می­‌داند، می­‌گویند چطور؟ شما که ایشان را ندیده‌اید و نزد ایشان شاگردی نکرده‌اید؟! می­‌گوید به واسطه امام موسی صدر بحث­‌های ایشان به من منتقل شده است و من خودم را شاگرد ایشان تصور می­‌کنم. شهید سیدباقر صدر خیلی با ایشان متفاوت است، در واقع شهید صدر شبیه شهید مطهری است و از لحاظ نظری بسیار قوی و عمیق بوده است. البته امام موسی صدر هم به لحاظ پایه­‌های نظری و علمی و حوزوی خیلی قوی است و اگر در حوزه علمیه می‌ماند و به درس و بحث می­‌پرداخت حتماً به سمت مرجعیت حرکت می‌کرد و چیزی کمتر از هم عصران خودش نداشت. با این حال ایشان رسالت دیگری را برای خود در نظر گرفت و در پی این رسالت خودش حرکت کرد.

یکی از ایده­‌های امام موسی صدر، آزادی به مثابه توانایی است، بسیار آزادی را به مقوله توانایی ربط می‌­دهد. در بحث تقسیم‌­­بندی­‌های جدیدی هم که از آزادی است، آزادیِ مثبت و آزادی منفی که آیزایا برلین آزادی ایجابی تقسیم‌­بندی کرده و البته دیگرانی هم پرداختند خصوصاً فیلسوفان قاره­‌ای خیلی به آزادی ایجابی پرداختند و این تعبیری است که خود برلین به کار می­‌برد. چقدر این آزادی مثبت یا آزادی ایجابی که به معنای توانایی انتخاب و گزینش کردن است، با اندیشه آزادی به معنای توانایی امام موسی صدر قرابت دارد؟
چون بحث آزادی به مثابه توانایی در اندیشه شهید بهشتی هم مطرح هست من این را در یکی از مقالاتم به صورت مبسوط تحلیل کردم، اینجا هم همان را می­ توان خیلی ضعیف­تر و مختصرتر دید، ولی ایشان تصریح دارد که این تصور از آزادی هم درست است که ما آزادی را امکان، توان و ظرفیت و استعداد تلقی کنیم که اگر در جایی قرار گرفت می‌­تواند ابعاد وجودی انسان را شکوفا کند و به رشد و کمال و توسعه برساند. انسان، جامعه و کشور را به فضای جدیدی منتقل کند، طبیعتاً در مواد می­‌تواند نزدیک باشد یعنی در ماده و محتوایی که ارائه می‌­شود، می­گوییم این‌ها مشترکند و نزدیکند. بُعدی هم ندارد که نزدیک باشند و نگاهِ مشترکی داشته باشند کما اینکه در بحث­های فلسفی هم ممکن است بحث­های زیادی مشترک باشد، چون بحث فلسفی و بحث از هستی و بحث از انسان و بحث از مباحثی که می­‌تواند مشترک تلقی شود، در محتوا و مواد به خاطر اینکه از انسان و هستی صحبت می­‌کند اشتراکات زیادی هم ممکن است داشته باشند، ولی براساس نوع نگاه و مبانی ممکن است تفاوت­های جدی وجود داشته باشد به خصوص در دوره جدید، یعنی ما براساس مبانی می­‌گوئیم این‌ها متفاوتند، ولی این اندیشه جالب است که براساس این مبانی استوار است و آن نگاه براساس مبانی دیگری به آن نتیجه رسیده است، هیچ بُعدی به نظر من ندارد که از دو مبانی متفاوت به نتیجه واحدی برسیم. مانند این است که شما از یک مسیر خاصی مثلاً از اتوبان می­‌خواهید بروید تهران، یکی با دوچرخه ممکن است برود، یکی با اتوبوس برود، یکی با قطار برود، یکی با سواری. این مسیر طی شده است، اما با شیوه­‌ها و وسیله‌­های مختلف، ولی به هر حال در این فضا و در بروز و ظهور و رفت و آمدی که ممکن است داشته باشند، این اتفاق بیفتد و هیچ بُعدی هم ندارد، ولی خود این نگاه موثر است یعنی این نتیجه می­‌آید، حتی اگر شما تصریح هم نکنید بالاخره این مبانی اقتضائاتی دارد که ممکن است اندیشمندی بیاید و براساس این مبانی بحث­های جدیدتری ارائه کند و اندیشمندی براساس این مبانی اصلاً نتواند پیش ببرد یا شما به عنوان مراجعه­‌کننده و مخاطب بتوانید از این مبانی نتایجی را استنباط و الزاماتش را تبیین کنید که خود اندیشمند این کار را نکرده باشد مانند کاری که در فلسفه سیاسی انجام می‌­دهیم و می­گوییم ممکن است اندیشمندی، اثرِ فلسفه سیاسی نداشته باشد، ولی به هر حال این دستگاهِ فلسفی اقتضائات و الزاماتش در حوزه فلسفه سیاسی چیست؟ شما به عنوان صاحبنظر این را ارائه می­‌کنید. همه چیز به این دستگاهِ فکری و نظری و این سنخ مبادی که چیده شده بر می‌­گردد. اگر متفکری می­گوید «انسان، گرگ انسان است» این تلقی در فضای نظام سیاسی­‌ای که تأسیس می­کند، حتی در بحث آزادی نتایج‌اش متفاوت خواهد شد.

امنیت برای امام موسی صدر خیلی اهمیت داشته، چون در شرایطِ خیلی ناامنی در لبنان حضور داشته است، از یک طرف جامعه لبنان تحت تاثیر وضعیتی که در روابط جهان عرب و مسلمانان با اسرائیل به وجود آمده و خصوصاً حضور فلسطینیان در لبنان و جامعه لبنان، حضور مسلحانه گروه­های فلسطینی در لبنان و به خصوص آن تکثری قومی، فرهنگی و جمعیتی که در آنجا وجود داشته هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد و این جامعه به هم بریزید که واقعا همین گونه هم بود. برای مثال یک جوان مسیحی توسط گروه دیگری کشته شده، کلاً جامعه بهم ریخته است، امام موسی صدر وارد می‌­شد و آن‌ها و فضا را با حضور خودش آرام می‌­کند و جریان را به نحوی پیش می‌­برد تا آرامشی برقرار شود. امام موسی صدر­ در فضایی که هر لحظه ممکن بود گلوله‌ای باعث ایجاد ناامنی و بحران جدیدی در این جامعه شود حرفی مانند هابز راجع به انسان ندارد، که می‌گوید «انسان انسان گرگ است»؛ انسان، نگاهِ به انسان، مسیری که انسان دارد طی می­‌کند، از کجا آمده به کجا خواهد رفت این‌ها سؤالات مهمی است و ایشان در پاسخ به این سؤالات مسیری الهی و انسانی را ترسیم می‌کند.

وقتی آفتاب می­‌تابد، شما اجازه ندارید بگویید به این‌ها بتاب و به آن‌ها نتاب، به این کشور بتاب و به آن کشور نتاب، اصلاً چنین چیزی نیست، نگاهِ امام موسی صدر اینقدر وسیع است، این نشان می‌­دهد که چه نگاه عمیقی دارد و چه روشنفکر بزرگی است. می­گوید‌ای انسانها! شما همه آزادید، با هیچ معیاری اجازه ندارید جلوی انسانیت و آزادی خود را بگیرید. انسانیت مانند همین آفتابی که می­‌تابد، این تابش به همه به یکسان سرایت می‌­کند و به همه می‌­رسد، آزادی باید این طوری به همه برسد.

 ممکن است کسی خانه­‌اش را پشت آفتاب بسازد یا رو به آفتاب!

بله! این دیگر خیلی مورد خاصی نیست، ولی تابش به همه وجود دارد، آزادی هم همین است، نه اینکه فقط برای شیعیان باشد. برای کثال درست است که جنبش محرومان لبنان از یک فضای شیعی شروع می‌­شود، ولی فقط فضای شیعی نیست همه حضور دارند و تاکید می­‌کند همه باید حضور داشته باشند، چون هدف ما ارتقای انسان است، هدف ما کمک به انسان است که به لحاظ ذهنی، روانی، اجتماعی و عینی وضعیتش بهتر شود، ادیان هم آمدند به این کمک کنند که آن را یک پله بالاتر بکشند و یک قدم جلوتر بیاورند، نگاهش به عبادت هم همین است، عبادت باید یک پله شما را جلوتر بیاورد نه اینکه شما را گرفتار خرافات کند، شما وقتی نماز می‌­خوانید این نماز باید بتواند شما را به فضای جدیدی منتقل کند، اگر این اتفاق نیفتد مشخص نیست عبادت هم باید در صنف مناسکی و عادت تعریف شود.

ایشان خدمت به انسان را مطرح می­‌کند. پایه خدمت به انسان این است که شما ریشه همه موانع و محدودیت­ها را قطع کنید، با چه؟ با کمک کردن به اینکه این انسان آزاد شود، آزاد از تعلقات خودش و آزاد از تعلقات اجتماعی تا بتواند راحت­تر تصمیم بگیرد، اگر می‌­خواهد الهی باشد و واقعاً در آن فضا حرکت کند، اگر هم نمی‌­خواهد راهش مشخص باشد یعنی شما با شمشیر بالای سر انسان نایستید که باید نماز بخوانید، باید راست بگویید. انجام اجباری عبادات و فرائض و ... ارزشی ندارد. فضیلت اخلاقی که از روی اجبار باشد ارزشمند نیست.

 اندیشه‌های امام موسی صدر بی­بدیل است؟

ایشان به آموزه‌­های دینی شیعی وفادار است. ایشان یک انسانِ مسلمانِ شیعی است که در جامعه­ای مانند لبنان و ایران زیست کرده است و برای اینکه این ارزش­ها تحقق پیدا کند تلاش می­‌کند. هدف اصلی­ این ارزش‌ها این است که انسان را حرکت بدهد، انسانی که اشراف مخلوقات است، انسان گرگ انسان دیگر نیست، این تمایزِ بسیار مهمی است که در این نگاه وجود دارد، البته انسان می‌­تواند گرگ هم باشد نه تنها گرگ باشد از گرگ هم بدتر باشد؛ این را خطاب به اسرائیل می­‌گوید. وقتی می‌گوید اسرائیل شرِّ مطلق است، یعنی چه؟ یعنی از گرگ هم بدتر است.

البته این هم نه بر مبنای نگاهِ ذات­‌گرایانه بلکه بر مبنای اختیار و عمل انسان به دست می­‌آید؟

انتخاب است، اسرائیل این طوری انتخاب کرده است. الان هر اتفاقی در منطقه رخ می­‌دهد زیر سرِ اسرائیلی­هاست. آل‌­سعود که عددی نیستند و نبودند، الان امن­ترین کشور کجاست؟ برای خودشان یک فضای امن و آرامی ترتیب دادند از آن طرف سوریه و عراق غرق در خون است، یمن در مصیبت و درد غرق است، اگر دستشان برسد ایران همین طور و کشور‌های دیگر اسلامی هم همین طور و دارند به ریش مسلمانان می­‌خندند. با هزینه خود مسلمانان در زمین مسلمانان دارند قربانی می‌گیرند و بازی می­‌کنند. راجع به اسرائیل در کتاب اندیشه سیاسی امام موسی صدر چندان وارد نشدم، ولی ایشان نکات واقعاً ارزشمندی دارد که می­‌توان در بحث نظریه مقاومت ایشان که نسبتی هم با آزادی دارد مورد مطالعه و توجه قرار گیرد. یا راجع به غرب و تمدن غرب، ایشان نگاهِ متفاوتی دارد که من آن نگاه را در اندیشه­‌هایی مانند استاد مطهری هم ندیدم.

 تفاوتی که ما در بحث فلسفه سیاسی مدرن و فلسفه سیاسی کلاسیک داریم، در فلسفه سیاسی مدرن نقطه عزیمت بحث آزادی معمولاً خودآئینی است اینکه می­گویند انسان به خود وانهاده است، توانایی انسان در تصمیمات زندگی­اش است و به همین خاطر هم است برخلاف اندیشه سیاسی کلاسیک که یک فضیلت را تعریف می­کند در اندیشه مدرن ما هیچ­گونه هدف­گذاری غایی و پیشینی را به عنوان هدف آزادی نمی­توانیم در نظر بگیریم و حتی تعریفی که هگل دارد می­گوید اگر ما در این فضا رفتیم آن وقت دیگرآئینی اتفاق می­افتد و به شدت فیلسوفان مدرن مانند کانت و هگل با مقوله دیگرآئینی تقابل می­کنند و آن را ممنوع می­دانند موضع امام موسی صدر در این زمینه چیست؟ نقطه عزیمت امام موسی صدر در بحث از آزادی چیست؟ شباهت با فیلسوفان سیاسی کلاسیک دارد یا مدرن؟

خودبسندگی و اومانیزم که در غرب وجود دارد، خودتعیّن­بخشی انسان در بحث امام موسی صدر نیست یعنی امام موسی صدر یک انسانِ مسلمانِ شیعه دوازده امامی است که وقتی امامت و ولایت را تعریف می­کند می­گوید: این همان سیاست و حکومت است؛ ولایت در واقع بخش اجرایی طرح و برنامه­ای است که رسالت پیامبر(ص) اقتضاء می­کرد. از این منظر نگاه می­کند که البته انسان باید با انتخاب خودش آن را بپذیرد. بنابراین این انسان در فضای فضیلت حرکت می­کند و انسان را خودبسنده نمی­داند. درست است از آزادی شروع می­کند ولی آزادی را به همین معنیِ امکان، ظرفیت و توان که می­تواند سایر نیروهای انسان را آزاد کند و به بروز و ظهور آنها دارد نگاه می­کند و انسانی که انا لله و انا الیه راجعون است. بنابراین فکر می­کنم تفاوت در بخش انسان خیلی متفاوت است یعنی شاید لازم باشد جلسه ای درباره انسان­شناسی امام موسی صدر صحبت کنیم که به انسان چگونه نگاه می­کند. ایشان بر این نظر است که انسان خودبسنده و خودبنیان نیست. معتقد است انسان فطرتی دارد و فطرت او الهی است. از نگاهِ امام موسی صدر ما تلاش می­کنیم نشان دهیم این انسان ارتباطش با خدا، ارتباطش با انسان­های دیگر و ارتباط با انبیاء و اولیا و ارتباطش با دین، ارتباطش با حکومت و نظام سیاسی و دیگر پدیده­ها و طبیعت چیست. اینها را توضیح می­دهد، ما مجاز به تصرف غیرناعادلانه و غیرطبیعی از طبیعت نیستیم و امام موسی صدر این را مجاز نمی­داند، شما اجازه ندارید تغییراتِ غیرمعقولی در طبیعت ایجاد کنید به همان گستردگی­ای که ایشان آزادی را می­بینید و شما در هر فضایی می­توانید حرکت کنید، ولی این فضا به گونه­ای ترسیم می­شود که انسان آنجا فاعلِ به تسخیر است، یعنی در گستره هستی شما آزاد هستید و می­توانید عمل کنید، ولی عمل شما باید مطابق خیر باشد. شما در اندیشه های بنتام و میل ببینید که لذت حاکم است، امام موسی صدر فقط لذت نمی­داند، در هابز نگاه کنید می­بینید امنیت و نظم است، در اندیشه اهل سنت هم همین است که این تمام ماجرا نیست و بخشی از واقعیت است، یا شما مانند ماکیاولی نگاه می­کنید، ولی فقط فریب نیست، بلکه همه اینها جنبه­های مختلف انسان هستند، شما باید مسیر اعتدالش را پیدا کنید.

 هر کدام ساحت­‌هایی از وجود آدمی­‌اند؟

بله! یعنی هر سه ساحت در انسان وجود دارد ولی مثلاً از این طرف شما ترس و هراس را دارید از آن طرف جسارت را دارید، ولی نقطه اعتدالش شجاعت است. شما باید بتوانید این مسیرتان را طوری تدوین کنید که اعتدال باشد در آن راستا و در نقطه اعتدال حرکت کنید واِلا این امکان را دارید که این طوری هم حرکت کنید فقط لذت­گرا باشید، فقط لذت را ببینید می­توانید فقط همان نگاهِ گرگی را به انسان داشته باشید یا نگاهِ خوشبینانه مطلق را داشته باشید تفاوتی ندارد. اینها مراتبی از وجود انسان هستند که باید تلاش شود که آن جنبه خیرش شکوفا شود، ولی این آزادی می­تواند آن جنبه شرش را هم شکوفا کند و یا جنبه لذت محض‌اش را و یا جنبه فریب اش را.

 آزادی هم همین­‌جاست که معنای خودش را پیدا می­‌کند؟

بله. شما به عنوان یک متفکرِ مسلمان اصلاً نمی­توانید فقط لذت­گرا باشید، ولی لذت­گرایی هم جزئی از آن ساحت وجود است که باید در حوزه معقول خودش معنا پیدا کند و در زندگی حضور داشته باشد. اتفاقاً در اندیشه شیعی نگاه هابز به انسان، نگاه لاک به انسان، نگاهِ دیگر متفکران هر کدام یک ساحت از ساحتِ وجودی انسان تلقی می­شود شما نمی­توانید آنها را از انسان جدا کنید ولی اینها فقط یک بخش را برجسته کردند.

 مثلاً انتقاد امام موسی صدر در رابطه با آزادی نسبت به جان استوارت میل درواقع در بحث لذت­گرایی در استفاده از لذت نیست در اکتفا به لذت است؟

بحث خیر مهم است. در بحث­های امام موسی صدر هم بحث خیر حضور جدی دارد. از نظر صدر آزادی در کنار خیر معنا پیدا می­کند و باید معنا پیدا کند نه در کنار شرّ، ولی شرّ هم ممکن است تحقق پیدا کند. هیچ اشکالی ندارد، این ظرفیت انسان است به هر حال استوارت میل این طور تصور کرده که فقط باید لذت باشد، اما فقط این نیست ولی این هم است.

 آزادی در اندیشه ایشان خیلی ربط پیدا می­کند به همین واژه­‌هایی که فرمودید مانند واژه خیر و علم. وقتی به معنای لغوی واژه نگاه می­‌کنیم هیچ ربطی به آزادی ندارند در حالی که به نظر می‌­رسد در اندیشه امام موسی صدر اینها بهم ربط دارند، حالا باید این را در شبکه معنایی فهم کرد، این چگونه است؟

امام صدر تصری می کند که «آزادی صحیح آن آزادی­ای است که برخوردار و سرشار از آگاهی و علم باشد.»، اگر آزادی بخواهد یک جهت خیری داشته باشد بدون علم و آگاهی ممکن نیست. شما جامعه ای را آزاد کنید ولی جامعه جاهل و بیسواد باشد، مسلما این جامعه به ضد خودش مبتلا می­شود و هرج و مرج در این جامعه فراگیر می­شود، مانند آفتاب که تابش می­کند و به همه این نور را می­رساند و مثلاً یک گیاهِ خودرویی که مضر است آن هم رشد می­کند، اینجا باید این جامعه اجازه ندهد که آن رشد کند. جامعه هم همین است. شرایطِ بهره­مندی از آزادی چیست؟ نشان می­‌دهد آگاهی و علم است، اگر واقعاً یک جامعه‌­ای، یک کودک خردسالی، شما بگویید او آزاد است هر کاری دلش می­خواهد بکند، مثلاً اگر بخواهد خودش را از پنجره طبقه چهارم به پایین پرت کند، شما اجازه می­دهید؟ نه! خودش تشخیص نمی­‌دهد، چون علم ندارد، آگاهی هم ندارد، مثلاً نمی­‌داند آنجا برود، پایین پرت می‌­شود ولی یک آدم بزرگی که لب پنجره ایستاده شما به او چه می­گویید؟ نحوه برخورد ما با این دو متفاوت است، یک نفر به لبه پنجره رفته و می­خواهد خودکشی کند، شما چگونه می‌­خواهید او را از این کار منصرف کنید؟ جز اینکه بتوانید او را قانع کنید، شاید به خاطر اینکه می­‌خواهد این درد و این مشکل منتشر شود خودش را از پنجره به پایین پرت کند مانند خودسوزی­‌ای که در تونس اتفاق افتاد و منجر به انقلاب شد، اتفاقاً خودسوزی منجر به آگاهی شد ولی بالاخره او مانند آن بچه خردسال نبود که شما جلوی او را بگیرید و بگوئید خودت را آتش نزن، فضای خودسوزی و شرایطی که بتواند خودش را بسوزاند از دسترس او خارج می­‌کنید، ممکن است این اتفاق نیفتد و معمولاً نمی­‌افتد یعنی این امکان را دارد که این اتفاق بیفتد. پس این جمله را که خواندم «آزادیِ صحیح، آزادی­‌ای است که برخوردار و سرشار از آگاهی و علم باشد»؛ در واقع توجه به جایگاه و ارزش آزادی و نگاه به خاستگاه آزادی و نیز آگاهی از مواضعِ آزادی جز از مسیر علم ممکن نخواهد بود؛

پس آزادی در اندیشه امام موسی صدر مشروط است؟

به نظر می‌رسد ابتدائا مشروط به هیچ چیزی حتی خیر هم نیست. یک بچه خردسال چگونه باید رشد کند؟ اجازه می­‌دهید او جست و خیز کند، ولی وقتی رفت کنار پنجره آن وقت می‌­روید سراغ او؛ مانند دو تیم فوتبال است که دارند در استادیوم بازی می‌­کنند اجازه ندارند توپ از این خط عبور کند و باید در فضای محدودشده و خطوط معین بازی کنند؛ یعنی فاعلِ به تسخیر که می­گوییم این است یعنی مراتب دارد. شما برای تربیت یک کودک یا نونهال این فضا را در اختیار او می‌­­گذارید، به او اسباب­‌بازی می­‌دهید و می‌­گویید اینجا بازی کن، خلاقیت خودش را در آن طراحی، اسباب­‌بازی یا کار نشان بدهد و ظهور و بروز پیدا کند.

 در آن چارچوب نباید هیچ محدودیتی برای آن قائل شویم؟

نباید چاقو در اختیارش بگذاریم! بچه آگاهی و علم ندارد و نمی­‌فهمد. البته این بحث مهمی است. شهید بهشتی می­‌گوید در روایت است که شما بچه‌­تان را مجبور کنید که نماز بخواند؛ از ۷ سال به بالا. بعد می­‌گوید عملِ به این روایات آن قدر ظرایف دارد که از عهده هر کسی برنمی­‌آید، درست هم می­‌گوید خیلی از افرادی که از نماززده می­‌شوند، به خاطر رفتار پدر و مادری است که به استناد همان روایت بچه­‌شان را مجبور کردند که نماز بخواند. مثلاً شما می­‌توانید زمانی که نماز می­‌خوانید بچه­‌تان را تشویق کنید مثلاً برویم مسجد ولی صبح که نمازش دارد قضا می­‌شود او را به زور بیدار کند، بلند شو نمازت قضا شد. او متنفر می­‌شود.

کسی را ندیدم که نسبت به روایات این طور نهی کند و بگوید شما اصلاً نمی­‌توانی! شما اجازه ندارید به این روایت عمل کنید، چون بلد نیستید، اگر بلد هستید بسم­‌الله! یک کارِ واقعاً روانشناسانه ظریفی می­‌خواهد که شما انجام دهید. حالا در فضای زندگی دور و برمان که نگاه می­‌کنیم نمونه­‌های زیادی از این چیزها داریم؛ چه در فضای زندگیِ خانوادگی­‌مان، بستگان­‌مان و نزدیکان­‌مان، در فضای مدرسه در حوزه اجتماعی، حوزه اجتماعی این می­‌شود. آقا من اجازه­ دارم به عنوان بزرگ این جامعه یک شرایطی وضع کنم که انسان­‌ها را محدود بکند؟ امکانش است می­‌توانم؟ می­‌گوئیم شما چند بچه را آوردید یک فضایی هم در اختیار آنها قرار دادید که اینها بازی کنند، مراقبت هم می­‌کنید اما آیا جامعه این طوری است؟ ما جامعه را چگونه تصور می­‌کنیم؟

فکر می­‌کنم پیچیدگی زیادی دارد که جامعه دیگر این قدر راحت نخواهد بود، امام موسی صدر هم می­‌گوید: ما براساس نُرم­‌هایی که وجود دارد باید عمل کنیم، مثلاً وقتی من دیندار هستم براساس آن فهمی که وجود دارد باید عمل کنم حالا یا خودم به این فهم می­رسم براساس علم و آگاهی که نقش مهمی دارد. تنها اختیار آزادی و اراده نمی­‌تواند برای انسان فضیلت ایجاد کند. ببینید آفتاب می­‌تابد، این عمل چه فضیلتی است؟ هیچ فضیلتی محسوب نمی‌­شود، چه زمانی فضیلت محسوب می­‌شود؟ وقتی بتواند به تعبیر ایشان شکوفایی انسان را رقم بزند یعنی تابش آفتاب بتواند هستی را زنده کند و حیات ببخشد. اینجا هم همین است، تنها اختیار، آزادی و اراده نمی­‌تواند برای انسان فضیلت ایجاد کند، بلکه همه کرامت­ و فضیلت انسان در این است که راهِ خیر و ثواب را اختیار کند، اگر راهِ خیر و ثواب را اختیار نکند اصلاً نمی­‌تواند در آن مسیر قرار گیرد و خیر معنا پیدا می­‌کند و از آن خودبسندگی رها می­شود.

 یعنی امام موسی صدر، خیر را بیرون از انسان تعریف می­‌کند؟

امام موسی صدر می­گوید: خیر با علم و آگاهی به وجود می­‌آید، راهی به جز این ندارد شما جامعه‌­ای را آزاد می­کنید این جامعه جامعه آگاهی نیست، جامعه عالمی نیست، دست و پای آزادی را قطع می­‌کند. باید آموزش ببیند و فرهنگ جامعه ارتقا یابد.

 آیا این چیزی که فرمودید با علم و آگاهی به دست می­‌آید همان خیر است، این خیر به دست آمده با علم و آگاهی می‌­تواند دو تا معنا داشته باشد، یا کشف می­‌شود یا خلق می­‌شود چیزی که ما در بحث اندیشه اگزیستانسیالیسم داریم که اینها به‌شدت معتقدند که ما خیرها را خودمان خلق می­‌کنیم، آن چیزی که ما تعریف می­‌کنیم خودش فضیلت و ارزش می­‌شود نه اینکه چیز پیشینه بوده و ما آن را کشف می‌­کنیم، این در اندیشه امام موسی صدر چگونه است؟ این خیرها خلق­‌شدنی است یا کشف­‌شدنی است؟

ممکن است هر دو باشد. ممکن است در حوزه اعتباریات باشد که ما باید خلق کنیم ولی در حوزه حقایق و غیراعتباریات، خیر! کشف شدنی است، ولی فکر می­‌کنم اگر واقعاً انسان ظرفیت‌­های وجودی خودش را بخواهد تحقق ببخشد این مسیر شدن را طی می­‌کند، این مسیر شدن براساس نگاهِ حرکتی هر لحظه دارد حیات بخشیده می­‌شود. نفس هر بار که بالا و پایین می­آید به خاطر حیات مجدد است، وقتی این طور نگاه شود خیلی متفاوت است یعنی از آن نگاه اگزیستانسیالیستی به نظر من خیلی متمایز می­شود.

یک جلسه لازم است بحث شود که چه انسانی می­‌تواند آزاد باشد؟ جدا از اینکه ما قائلیم باید عالم باشد، باید بتواند مسیر را تشخیص دهد. اگر مسیر را تشخیص ندهد، چگونه می تواند به سمت خیر برود؟ چگونه می تواند تحلیل کند و مسائل جامعه خودش را فهم کند، چگونه می تواند تفاوت، تمایز و اشتراکاتش را با دیگران تشخیص دهد و ارتباطش را با خدا چگونه تنظیم کند؟ اینها همه در فضایی است که دانش و آگاهی وجود داشته باشد و معرفت، حالا در بحث­‌های ملاصدرا، بحث معرفت خیلی مهم است، در رساله سه اصل ایشان مطرح می­‌کند و می‌گوید: جهلِ به معرفت الله و معرفت نفس شما را به راهِ غیر از سعادت سوق می­‌دهد و حتی بحث گناهان کبیره را هم که ملاصدرا مطرح می­‌کند، می‌گوید: بزرگترین گناه کبیره، سدِ باب معرفت­‌الله است یعنی گناه اجازه نمی­‌دهد انسان آگاهی، دانش و تفکر کند!

 در جهان مسیحیت میوه ممنوعه همان آگاهی و معرفت است؟

اینجا امام موسی صدر دارد زمینه­‌های این آگاهی­‌بخشی را فراهم می­‌کند، این طور نیست که اجبار کند، خیر! می­گوید باید مدارسی تاسیس شود، حوزه علمیه تاسیس می­‌کند و آنجا خودش شرح منظومه تدریس می­‌کند، درس مهمی که من شنیدم در لبنان تدریس کرده است شرح منظومه است. آقای عباسعلی اختری نقل می­‌کند با اینکه من شرح منظومه را در ایران خوانده بودم، وقتی در لبنان حضور داشتم یکسال درس ایشان رفتم. تعریف می‌کند که ایشان چقدر متفاوت شرح منظومه را تحلیل و متفاوت تدریس می­‌کرد، بسیار جالب و جذاب بود. یعنی امام موسی صدر خودش روی بحث فلسفی انگشت گذاشته بود، حالا ممکن است کسی بگوید چرا فقه شروع نکردید؟ آنجا کلاس فقه زیاد بود، اما مباحث فلسفی نبود یا کم بود. علامه طباطبایی هم وقتی در دهه ۲۰ در قم حضور پیدا کردند بررسی می­‌کنند، می­‌بینند درس فقه زیاد است، خلأ در درس فلسفه است و بنابراین به تدریس فلسفه می‌پردازند.

باید چالش را دید تا بتوانیم چالش را برطرف کنیم. حضرت رسول (ص) وقتی در جنگ­‌هایی اسیری گرفته می‌­شد، اگر باسواد بود می­‌گفت: راه اینکه شما آزاد شوید این است که به ۱۰ نفر سواد یاد بدهید، معرفت است. معرفت اولویت اول است، مسیر شما را مشخص می‌­کند. خیلی از موارد که ناآزادی شکل گرفته است به خاطر جهل بوده است. جهل دشمنِ بسیار بزرگی است، واقعاً تاریکی است؛ با جهل، کسی نمی‌­تواند مسیر خیر و شر را تشخیص دهد. به تعبیر امام موسی صدر یک جایی مانند اسرائیل که شرّ مطلق است دائم دارد از فضای معرفتی‌­اش برای تاریکی دیگران استفاده می‌­کند و شما را به تاریکی می‌کشاند، الان زیرساخت‌­های دو سه کشور بزرگ منطقه را از بین بردند با عده نادانی که از نادانی­‌اش به قرآن استناد می‌­کند.

در بحث امام موسی صدر و کلاً حکمای حکمت متعالی بحث معرفت و معرفتِ به خداوند و معرفت به خود انسان، خیلی مهم است، آگاهی، دانش، سواد و معلومات این‌ها اهمیت پیدا می­‌کند، به دلیل اینکه در مسیر زندگی نقش ایفا می­‌کند و مهم‌تر از آن، بحث تفکر است. تفکر اهمیتِ بیشتری دارد، حالا من در آن بحث نیاوردم، ولی اصلاً انسان است و تفکر یعنی انسان از مسیر تفکر انسان است واِلا خوردن و خوابیدن و خوراک و پوشاک و مسکن باشد که حیوانات هم با ما شریکند!
به تعبیر یکی از اساتید کسی صد سال عمر کرده است باید حساب کنیم چند کیسه برنج و چه تعداد گوسفند و مرغ را خورده است، تفاوتش با حیوان چیست؟ جز اینکه انسان بیشتر مصرف کرده است، ولی چه نفعی رسانده مهم است؟ از این منظر فکر می‌­کنم شاید حتی بتوانیم یکبار دیگر بررسی کنیم که نگاهِ ایشان چیست. هم خود انسان و هم مسیری که طی می­‌کند و هم در بحث حکمت متعالیه شدن به انسان این طوری تصریح می‌شود و هر لحظه تعقل و حرکت رخ می‌دهد، هر لحظه جوهر انسان، حیاتِ مجددی پیدا می‌­کند؛ بنابراین با همین نصرت می­‌بینیم ممکن است ارتقای وجودی هم رخ دهد و بحث معرفت اهمیت پیدا کند.

نکته پایانی اینکه من از مسیر آزادی با بحث­‌های امام موسی صدر آشنا شدم و خاطراتی هم که از ایشان نقل می‌­شود شاید جایی و موردی ندیدم که کسی بگوید امام موسی صدر این را تحمیل کرده و تحکمی برخورد کرده است و گفته حتماً باید انجام شود. «باید» وجود نداشته است. اتفاقاً بسیاری از مخالفین ایشان هم مطرح می‌کنند که تعامل و مناسبات ایشان با دیگران و ارتباطات آزادمنشانه­‌ای بوده است. منش و رفتار ایشان که تحقق‌­بخش این نگاه و اندیشه بوده است و حتی نهاد‌هایی هم که تاسیس کرده باید به همین ترتیب باشد، ولی تعاملات گسترده‌ای در سطح لبنان و منطقه داشته، در ارتباطِ علمی و فکری با نخبگان، همه این‌ها از این منظر بوده و جز این نمی­‌تواند باشد.

به نظر می‌­رسد ایشان می­‌خواهد مسیری که پیامبر (ص) در ۲۳ سال طی کرده ایشان در لبنان طی کند البته ایشان حدود ۲۰ سال در لبنان تلاش کرد و رنج و زحمت کشید و تحولِ بزرگی رخ داد که شاید الان ثمراتش در حال شکوفا شدن است. سال قبل که به لبنان رفته بودم از نزدیک شاهد بودم که برای اولین بار شیعیان و حزب­‌الله تعیین‌­کننده رئیس‌­جمهور بودند. دو سال و نیم بود که لبنان رئیس‌­جمهور نداشت تا اینکه همان نگاهی که حزب‌­الله داشت همه پذیرفتند و به توافق رسیدند و میشل عون رئیس­‌جمهور شد، یعنی به تفاهم و توافق رسیدند نه اینکه حزب­‌الله با اسلحه بگوید یا این یا هیچ کس؛ دائم گفت‌وگو کردند و به این نقطه رسیدند که وقتی نظری را می­‌گوید همه گوش می­‌کنند و روی آن حساب می‌کنند.
کد خبر 678191

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha