دغدغه حضرت حجت(عج) درباره سادات

خبرگزاری شبستان: امام زمان (عج) به این عارف فرمودند: «تو فکر می کنی، ما بچه های مادرمان زهرا(س) را نمی توانیم غذا دهیم؟» و رفتند. این عارف پیش خود گفت: بعد از ۴۰ روز در به دری و ذکر و یک عمر دنبال ایشان رفتن، چرا امام(عج) با من اینگونه سخن گفت!

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از کانال تلگرامی مسجد مقدس جمکران، حجت الاسلام سید احمد دارستانی، کارشناس مذهبی اظهار کرد: عارفی نزد رجبعلی خیاط رفت و گفت: می خواهم امام(عج) را ببینم، نفسم بند آمده است و طاقت دوری ایشان را ندارم، رجبعلی نگاهی به وی کرد و دید اهل دل است و فرمود: به مدت 40 شب ، هر شب این آیه را «رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا ؛ پروردگارا مرا [در هر كارى] به طرز درست داخل كن و به طرز درست خارج ساز و از جانب خود براى من تسلطى يارى بخش قرار ده»  بخوان و در شب چهلم امام را می بینی.

 

وی اضافه کرد: عارف می گوید: 40 شب ، شبی صد بار این آیه را خواندم اما شب چهلم خبری نشد، همه خوابیدیم، نیمه های شب دیدم صدایم می کنند، دیدم این صدایی که مرا می خواند، زن و بچه ام نمی شنود، به حیاط آمدم، دیدم صدا از داخل کوچه است ، وقتی وارد کوچه شدم، دیدم امام زمان (عج) داخل کوچه ایستاده است و به صورت خود پوشیه زده است اما به نور صورتش، تمام کوچه روشن است.

 

دارستانی ادامه داد: امام زمان (عج) به این عارف فرمودند: «تو فکر می کنی، ما بچه های مادرمان زهرا(س) را نمی توانیم غذا دهیم؟» و رفتند. این عارف پیش خود گفت: بعد از 40 روز در به دری و ذکر و یک عمر دنبال ایشان رفتن، چرا امام(عج) با من اینگونه سخن گفت!

 

این کارشناس مذهبی با اشاره به اینکه این عارف صبح نزد رجبعلی خیاط رفت، افزود: ماوقع را شرح داد و رجبعلی فرمود: عارفی که مغازه عطاری داری! یادت است که دیروز صبح، آن بچه یتیم علوی و سید به مغازه تو آمد و گفت: مادرم خواست یک صابون به ما بدهی تا بچه هایش را بشوید و گفت بعدا پولش را پرداخت خواهم کرد و تو از جای دیگری ناراحت بودی و فریادی بر سر این بچه زدی که برو، مادر تو هم فقط مغازه من را بلد است؟ و دل بچه سید را شکستی!

 

وی اضافه کرد: رجبعلی گفت: فرموده امام زمان (عج) که تو فکر کردی ما نمی توانیم بچه های مادرمان حضرت زهرا(س) را غذا بدهیم، برای این بود.

 

دارستانی با اشاره به اینکه فردی نزد امام جواد (ع) آمد که گرفتار هستم، گفت: امام(ع) چند برگ زیتون کند و به آن فرد داد و فرمود: «برو بفروش» و بعد آن فرد دستش را نگاه کرد و دید همه نقره است و یا در روایتی دیگر داریم که امام صادق(ع) خاک را برداشت و در کف دست فقیری ریخت و فرمود: «برو به بازار طلافروشان بفروش» و آن فرد پرسید خاک را؟ سپس به دستش نگاه کرد دید، پر از طلاست.

 

این کارشناس مذهبی خاطرنشان کرد: آیا امام زمان (عج) نمی توانند تمام سادات و فرزندان حضرت زهرا(س) را روی زمین روزی دهند، آن زمان ما را در این دوران، به چه چیزی امتحان کنند!

کد خبر 677819

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha