لعنت و تنفر در زیارت عاشورا از جنس کینه جویی معمول  نیست

خبرگزاری شبستان:ای اباعبدالله الحسین من با تنفّر به خطّ غیر شما، بندگی خودم را محکم می‌کنم و از طریقِ این تنفّر به سوی شما می‌آیم. چون تنفّرهای بی‌جهت و وَهمْی، انسان را در خود می‌فشارد و آنچه برای او می‌ماند کینه‌ا‌ی خسته‌کننده و فرسایشی است.

خبرگزاری شبستان -  سرویس قرآن و معارف: "وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْكِینِ مِنْ قِتَالِكُمْ / لعنت خدا بر آن‌هایی که به قتل شما دست زدند و لعنت خدا بر آن‌هایی که زمینه‌ی این قتل را فراهم ساختند و آن را پذیرفتند. ملاحظه کنید چگونه از طریق توجّه به زوایای حادثه‌ی کربلا روح خود را جهت می‌دهید و نگاه خود را متوجه جریان بنی امیه می‌کنید که بستر مبارزه با اهل البیت(ع) را فراهم کردند و منافقانه در لباس اسلام با تجسم اسلام یعنی امیرالمؤمنین(ع) به مخالفت برخاستند. شما در این فراز متوجه صورت‌های مختلف نفاق هستید که به طور مستقیم و غیر مستقیم زمینه‌ی مبارزه با اهل البیت(ع) را فراهم کردند و آن‌ها را لعنت می‌کنید، تا قلبتان جهتِ تنفّر خود را با بصیرت کامل از همه‌ی آن‌ها حفظ کند، ولی نه این که در این تنفّر بماند، بلکه برائت و تنفّری که جهت قلب را به خدا بکشاند. به همین جهت در فراز بعد می‌گوئید:  "َرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ" برائت و تنفّرم به جبهه‌ی ستم، برائتی است از آن‌ها به سوی خدا و به سوی شما ای اهل‌بیتِ پیامبر. برائتی است از همه‌ی آن‌ها و از پیروان و دوستانشان که به قتل شما دست زده‌اند. در این فراز اظهار می‌داری تمامی موضع‌گیری‌هایم در مخالفت با اندیشه‌ی نفاق را با نیت تقرب به ساحت خداوند انجام می‌دهم. فرهنگ تنفّر دینی به ما می‌آموزد که تنفّرِ سرگردان نه! بلکه برائت جهت‌دار. یعنی ای اباعبدالله الحسین من با تنفّر به خطّ غیر شما، بندگی خودم را محکم می‌کنم و از طریقِ این تنفّر به سوی شما می‌آیم. چون تنفّرهای بی‌جهت و وَهمْی، انسان را در خود می‌فشارد و آنچه برای او می‌ماند کینه‌ا‌ی خسته‌کننده و فرسایشی است."

آنچه در ادامه می آید بخش چهارم تحلیل درون مایه و محتوای زیارت عاشورا -  به عنوان یکی از زیارت های غنی تشیع و سفارش شده از جانب اولیا و علما - در کتاب "زیارت عاشورا اتحاد روحانی با امام حسین (ع)" به قلم اصغر طاهرزاده  پژوهشگر برجسته دینی است. نویسنده در این توصیف و تحلیل ها کوشیده است ما را با جوانب و درون مایه غنی و فلسفه این زیارت بزرگ شیعه آشناتر کند.

جایگاه اصحاب حسین(ع) در زیارت عاشورا

حال بعد از نظر به مقام امام حسین(ع) به یاران آن حضرت که به حق در پاک‌باختگی بی‌نظیر بودند، نظر می‌کنیم و عرضه می‌داریم: "السَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ" فِنا، با کسر (ف) یعنی ساحت و بارگاه. سلام بر تو و روح‌هایی که در ساحت مقام تو فرود آمدند و پناه گرفتند. در این فراز از زیارت، توجهِ جان را علاوه بر امام حسین(ع)، متوجه روح‌هایی می‌کنی که در کنار وجود مقدّس آن حضرت جان‌فشانی‌ها کردند. روح‌هایی که در عین امکانِ عبور از کنار امام حسین(ع)، به جهت معرفتی که به امام داشتند و در عین علم به مرگی که با همراهی امام برایشان حتمی بود، کنار امام ایستادند و آنچه باید بکنند، کردند و در مولایشان ذوب شدند و در پناه حسین(ع) حسینی گشتند. سلام بر آن روح‌ها می‌کنی تا همسنخ آن‌ها شوی، چون آن‌ها نشان دادند که این راه همچنان گشوده است تا آنجا که زائر در کنار سلام بر حضرت اباعبدالله(ع) بر آن‌ها نیز «سلام» می‌کند. این روح‌ها آنقدر بزرگ هستند که وقتی انسان می‌خواهد به سوی عالم معنویات سیر کند باید از آن‌ها مدد بگیرد، اَعم از آن که آن روح‌ها حضرت ابوالفضل(ع) و علی اکبر(ع) و علی اصغر(ع) باشند یا مسلم ‌بن‌اوسجه و زهیر بن‌قین. می‌گوئی:  "عَلَیْكُمْ مِنِّی جَمِیعا سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ"
بر شما ای روح‌های بزرگ، بر همگی شما من سلام خدا را می‌فرستم. سلام خدا بر شما تا من هستم و تا روزگار پا برجاست، یعنی آنچه از سلام خدا در ملکوت برای اباعبدالله(ع) هست، برای همه‌ی اصحاب و عاشقان آن حضرت از طرف خدا ارزانی باد.
وقتی انسان مزه‌ی ارتباط با روح اولیاء الهی را چشید، می‌گوید: سلام خدا از طرف من تا زنده هستم بر شما باد. از این طریق یک نوع سیر و سلوک به سوی مقام اباعبدالله(ع) و اصحاب کربلا را در همه‌ی زندگی پیشه‌ی خود می‌کند. اظهار می‌دارد حالِ من چنین است که مسیر تسلیم بر شما در من استمرار دارد و به وسیله‌ی آن همواره روحم را تغذیه می‌کنم. و به واقع با سلام بر حسین(ع) که به خودی خود یک نحوه زیارت و ملاقات است، روح تغذیه می‌شود و از نور ولایت آن حضرت بهره‌مند می‌گردد. به خصوص که قلب او آماده می‌شود که سلام خدا را برآن حضرت و یاران او ابلاغ نماید، آن هم سلامی ابدی و بیرون از محدوده‌ی زمان، تا همواره خود را در جوار حضرت نگه‌دارد.

امام حسین (ع) یا پدر امت

یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِكَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُكَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ: ای اباعبدالله بر ما چه سخت گذشت این عزای برجسته و این مصیبتی که بر شما رفت. نه تنها بر ما سخت گذشت، بلکه بر جمیع اهل اسلام سخت گذشت و نیز در آسمان‌ها، برای اهل آسمان‌ها، آن‌هایی که در بصیرت و عبودیت کامل‌اند، این مصیبت برجسته و سنگین بود.
با ذکر عنوان "اباعبدالله"  برای حضرت امام حسین(ع) به سوی پدر واقعی امت اسلام پناه آورده‌ای و متذکر عمق مصیبتی می‌شوی که بر ما وارد شده، مصیبتی که بر اهل آسمان سنگین است، چه رسد برای ما زمینیان. می‌خواهیم به امام حسین(ع) ارادت‌ خود را اعلام نمائیم و از طریق زیارت عاشورا و ذکر مصائبی که بر آن حضرت وارد شده، جان خود را با امام خود متحد کنیم و به مقامِ انسانِ کامل نزدیک شویم. مصیبت او را مصیبت خود احساس می‌کنیم. در این فراز در مقام ارائه‌ی حال خود هستی که در آن مصیبت بر ما چه گذشت ای اباعبدالله.
از حضرت صادق(ع) روایت داریم: «وَكَّلَ اللَّهُ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً یَبْكُونَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» خداوند متعال چهار هزار فرشته را كه جملگى ژولیده و غبار آلود و گرفته هستند بر قبر حضرت امام حسین(ع)  موكّل قرار داد و ایشان به جهت عشق به حسین(ع) تا روز قیامت بر آن حضرت گریه مى كنند. به عبارت دیگر از روزی که واقعه‌ی کربلا حادث شده، گریه‌ی ملائکه بند نیامده است، از طرفی ملائکه؛ «عِبادٌ مُکْرَمُون» هستند. یعنی عین بندگی‌اند و از طرف دیگر به جهت عشق به امام حسین(ع) همواره گریانند پس اقتضای بندگی آن است که انسان، عین عشق به اباعبدالله(ع) باشد. عشق هم که در فراق محبوب بی‌گریه نمی‌شود. تأمل بفرمائید تا معنای این که می‌گویند «گریه‌ی ملائکه از روزی که کربلا واقع شده است بند نیامده است.» چه پیامی در بر دارد، یعنی هرکس در مقام عبودیتِ صِرف قرار گیرد نسبت به واقعه‌ی عاشورا چنین حالتی پیدا می‌کند که ملائکه در آن قرار دارند. و از آن مهم‌تر سخن حضرت صاحب الامر است که به جدّ بزرگوارشان اظهار می‌دارند: "وَلَاَبْکِینَّ عَلَیکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَنْدُبَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدَّموعَ دَما" هر صبح و شام بر تو گریه می‌کنم و اگر اشک چشمم خشک شود، خون گریه می‌کنم. این‌ها همه نشانه‌ی عظمت مصیبتی است که بر همه‌ی اهل زمین و آسمان وارد شد و درک این مصیبت احتیاج به بصیرتی بزرگ دارد و باید برای شناخت آن برنامه‌ریزی کرد تا برایمان هر مصیبتی در مسیر دفاع از اسلام قابل تحمل گردد و در مقابل فشار‌های دشمن خود را نبازیم.
فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ: پس لعنت خدا بر امتی که ظلم و جور بر شما اهل البیت را پایه‌ریزی کردند.
با این جمله می‌خواهید از طریق تنفّر از دشمنان اباعبدالله(ع) به قلب خود جهت بدهید. می‌گویید لعنت خدا بر آن‌هایی که اساس ظلم و جور را بر شما خانواده‌ی پیامبر(ص) پی‌ریزی کردند. و از این طریق افق اندیشه‌ را می‌کشانید به مبانی فرهنگ فاسدی که مقابل فرهنگ اهل‌بیت پیامبر(ع) ایستاد و خواست این فرهنگ الهی و روشنگر را بی‌رنگ کند و لذا مرز خود را از آن‌ها جدا می‌نمائید. کسی که می‌خواهد خطورات شیطانی را از قلب خود بیرون کند باید مظاهر بیرونی آن‌ها را بشناسد و نسبت به آن‌ها تنفّر قلبی و عملی نشان دهد و تا انسان ریشه‌ی حادثه‌ها را درست ارزیابی نکند نسبت به حوادثی که پیش می‌آید بصیرت لازم را به دست نمی‌آورد.

 وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ
وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِی رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فِیهَا / و لعنت خدا بر امتی که شما را از مقامتان که مقام هدایت بشریت بود، دور کرد و از مراتبی که خداوند شما را در آن مراتب قرار داد تا بشریت از سعادت محروم نماند، برکنار نمود. لعنت بر آن بینش و اندیشه‌ای که ابتدا شما را از مقام حاکمیت بر جامعه کنار زد و سپس «أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ» به‌کلی اندیشه‌ی پذیرش شما را در میان مردم از بین برد. و شما را از درخشیدن در صحنه‌ی جامعه کنار زد، آن درخشیدنی که در واقع درخشش فرهنگ الهی برای بشریت بود تا بشر زنده بماند و معنی زندگی در روی زمین را درست بداند و در زمین و زندگی زمینی سرگردان نگردد. در این فراز در حال اعلان برائت هستیم از هر نوع فرهنگ بشری که ریشه در فرهنگ الهی ندارد. فرهنگی که رسول خدا(ص) در موردش فرمود: «اَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَّمَدٍ لَمْ یشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةَ» بدانید که هرکس با کینه‌ی آل محمد(ص) بمیرد، هرگز بوی بهشت به مشامش نمی‌رسد. و در همین راستا لعنت خدا را اظهار می‌داری و می‌گویی:

این تنفر جهت‌دار است

وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْكِینِ مِنْ قِتَالِكُمْ / لعنت خدا بر آن‌هایی که به قتل شما دست زدند و لعنت خدا بر آن‌هایی که زمینه‌ی این قتل را فراهم ساختند و آن را پذیرفتند.
ملاحظه کنید چگونه از طریق توجّه به زوایای حادثه‌ی کربلا روح خود را جهت می‌دهید و نگاه خود را متوجه جریان بنی امیه می‌کنید که بستر مبارزه با اهل البیت(ع) را فراهم کردند و منافقانه در لباس اسلام با تجسم اسلام یعنی امیرالمؤمنین(ع) به مخالفت برخاستند. شما در این فراز متوجه صورت‌های مختلف نفاق هستید که به طور مستقیم و غیر مستقیم زمینه‌ی مبارزه با اهل البیت(ع) را فراهم کردند و آن‌ها را لعنت می‌کنید، تا قلبتان جهتِ تنفّر خود را با بصیرت کامل از همه‌ی آن‌ها حفظ کند، ولی نه این که در این تنفّر بماند، بلکه برائت و تنفّری که جهت قلب را به خدا بکشاند. به همین جهت در فراز بعد می‌گوئید:  "َرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ" برائت و تنفّرم به جبهه‌ی ستم، برائتی است از آن‌ها به سوی خدا و به سوی شما ای اهل‌بیتِ پیامبر. برائتی است از همه‌ی آن‌ها و از پیروان و دوستانشان که به قتل شما دست زده‌اند. در این فراز اظهار می‌داری تمامی موضع‌گیری‌هایم در مخالفت با اندیشه‌ی نفاق را با نیت تقرب به ساحت خداوند انجام می‌دهم. فرهنگ تنفّر دینی به ما می‌آموزد که تنفّرِ سرگردان نه! بلکه برائت جهت‌دار. یعنی ای اباعبدالله الحسین من با تنفّر به خطّ غیر شما، بندگی خودم را محکم می‌کنم و از طریقِ این تنفّر به سوی شما می‌آیم. چون تنفّرهای بی‌جهت و وَهمْی، انسان را در خود می‌فشارد و آنچه برای او می‌ماند کینه‌ا‌ی خسته‌کننده و فرسایشی است.
از این طریق شما جبهه‌ی‌ خود را تعیین می‌کنید و به زندگی خود شکل می‌دهید و با زندگان حقیقی تاریخِ بشر یعنی با ائمه‌ی معصومین(ع) به سر خواهید برد.
چنانچه ملاحظه می‌کنید در زیارت عاشورا موضع‌گیری‌هایی مطرح است که روح و قلب را جهت می‌دهد، یک حرف ساده‌ی سیاسی نیست، یک نوع برنامه‌ریزی برای زندگی در زیر پرتو دین است، دینی که حضرت باقر(ع) در موردش می‌فرمایند: «هَلِ الدّینُ اِلاَّ الْحُبِّ وَ الْبُغْض؟» آیا دین جز حب و بغض است؟ در این فراز خود را از همه‌ی کفر جدا می‌کنید و می‌گوئید: «مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ» از همه‌ی طرفداران و پیروان و دوستانِ قاتلان شما دوری می‌جویم. آخر مگر شرط دلدادگی به دوست این نیست که خود را در غم و مصیبت با او هم‌نوا کنی؟ آیا دوستی بهتر از امام حسین(ع) هست که با او همدردی کنی و با او همدل شوی؟ لذا برای اثبات همدلی و اعلام یگانگی اظهار می‌دارید:  "یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ" ای اباعبدالله و ای پدر بندگان خدا! در همه‌ی عمر و تا روز قیامت، تسلیم و فرمان‌بر شما و کسانی هستم که فرمان‌بر شما هستند و مخالف کسانی هستم که مخالف شما می‌باشند. در این فراز اظهار می‌داری در تمام ابعاد زندگی‌ام، اعم از امور فردی و اجتماعی دو پرچم در دست دارم، یکی پرچم ولایت و اطاعت و محبت و یاری شما و دل سپردن به آن‌هایی که به شما دل سپرده‌اند، یکی هم پرچم عداوت و کینه و دشمنی با دشمنان شما که حجاب حقیقت شدند و ظلمات را بر عالم حاکم نمودند.
خدایا چقدر زندگی با حسین(ع) و یاران او زیباست. هر کس در دنیای خاص خود زندگی می‌کند و با آرزوهای خاصی به سر می‌برد و براساس آن نوع از زندگی که برای خود پذیرفته ‌است انتخاب‌های خود را تنظیم می‌کند. با این جمله در واقع تعهّد و بیعتی با اباعبدالله(ع) می‌کنم که همواره در آن نوع از زندگی که آن حضرت برای ما تعریف کرده‌اند بمانم و در همان راستا با دوستان حضرت به سر خواهم برد و در مقابلِ دشمنان خانواده‌ی رسول خدا(ع) با تمام وجود مقابله می‌کنم، زیرا زندگی همواره دو طرف دارد، یک طرف محبّت و یک طرف نفرت و هر محبّتی به محبوب به معنی دوری از طرف مقابل است وگرنه محبت، محبتی حقیقی و آرامش‌دهنده نخواهد بود. به همین جهت هم برای این‌که نفرت خود را جهت عینی بدهی و در حدّ تنفّر وَهمی و غیر ملموس نماند، نظر به سردمداران کفر می‌کنی و نام آن‌ها را به زبان می‌آوری تا مصداق تنفّرِ مقابل این محبّت، صورت حقیقی به خود بگیرد.

کد خبر 660382

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha