خبرگزاری شبستان// گیلان
انگار همین امروز بود برای اومدنش آماده شدیم و از خونه دلمون گرفته تا خونه زمینیمون رو غبار روبی کردیم. قرار بود ما رو به یه مسافرت یک ماهه ببره. قرار بود مهمان سفره آسمونیش بشیم و دلمون رو زلال کنیم.
هر شب و روزش دعای جوشن بخونیم و شب قدری، قدر عمری که هدیه داد به ما رو بدونیم. مسافر کهکشون بشیم و بریم تا یکسال زندگی رو واسه خودمون آبی رنگ کنیم. باید عجله می کردیم تا از کسی عقب نمونیم.
نمی دونم حالا رسیدیم که تموم شد یا نرسیده تموم شدیم.
نمی دونم دنیا تا کی فرصت این دیدار رو به ما میده که صله رحم بجا بیاریم و بشینیم کنار نون و پنیر و سبزی و خرما بگیم " فزت و برب الکعبه"
اصلا کسی امروز حال منو درک می کنه؟
دلواپسم، دلواپس اینکه آیا فردای عید فطر تا سال دیگه ماه مبارک رمضان رو هستیم تا ببینیم یا فرصت فقط امسال بود و دیگه......
اینقدر بی ریا و مهربون ما رو سر سفره اش نشوند و دست و پای شیطان رو بست و گفت بیاین اینجا همگی مهمون من، که فکر نکردیم چقدر گناهکاریم چقدر بی گناه.
چقدر تاب تحمل تشنگی وسط تابستون رو داشتیم یا نداشتیم، فکر نکردیم قراره مسلمونای سومالی تشنه و گشنه تر از ماه مبارک رمضان منتظر سخاوت ما باشند.
نشمردیم توی کل شهرها و روستاهامون چند تا جشن گلریزان گرفتیم، چند تا زندانی آزاد شدند، چند نفر شیطان نفسمون رو زندانی کردیم....
بزار حالا که سفره های اطعام نیازمندا رو پاک می کنیم ببینیم چند نفر رو روی سفره چشامون مهمان کردیم، بزار همه دنیا بدونند ما واسه بچه های بی سرپرست شهرمون دعا کردیم که یکی بیاد و قیم شادی هاشون بشه، یکی که بتونه اشک رو از دلاشون پاک کنه.
داره صدای رفتنش میاد.....
گوش کن ببین داره میاد!؟
میخواستم بگم تور رو خدا، نماز عید فطر رو که خوندی یادت باشه، توی قنوت دستات چشمای منتظر مسافری رو که سال هاست گفته برای فرجم دعا کنید، دعا کنید.
آخ که چقدر دلم هوای باریدن داشت.....
التماس دعا
نوشین کریمی
پایان پیام/
نظر شما