روایت دردناک خانواده ای  چهار نفره که زندگی ماهیانه آنها با ۷۰ هزار تومان اداره می شود

خبرگزاری شبستان: توصیف وضعیت زندگی خانواده چهار نفره لودابی که تنها با ۷۰ هزار تومان در ماه گذران زندگی می کنند، بسیار سخت و دردناک است.

خبرگزاری شبستان/یاسوج

معلولان بسیاری در ایران اسلامی زندگی می کنند که دارای توانایی های خاصی هستند و معلولیت را مغلوب خود کرده اند برخی از آنها حتی دارای توانایی هایی بیشتر از یک فرد با وضعیت جسمی سالم هستند اما باید قبول کنیم که این توانایی و استعداد را همه معلولان ندارند بله بارها گفته شد که معلولیت محدودیت نیست، اما برخی معلولان واقعا نمی توانند کاری انجام دهند نه توانایی انجام کار دارند و نه استعداد برای خاص بودن .

حدود ۱۸ هزار معلول در کهگیلویه و بویراحمد زندگی می کنند که مثل سایر افراد حق زندگی دارند، حق دارند خانواده تشکیل دهند برخی ازدواج می کنند و بچه دار می شوند؛ اما شاید بخاطر معلول بودن نتوانند جایی مشغول به کار شوند آنها می خواهند خانواده تشکیل دهند و پدر یا مادر شوند .

امروزه وضعیت و توجه به معلولان نسبت به سالهای گذشته بهتر شده که دلیل آن هم توانایی خود آنهاست البته این توجه هنوز رضایت بخش  و انگونه که باید باشد نیست هنوز در ادارت مختلف به ویژه در کهگیلویه و بویراحمد چهار درصد حق استخدام معلولان در ادارات رعایت نمی شود .

آنهایی که ازدواج می کنند می دانند که ممکن است برای امرار معاش زندگی دچار مشکل شوند اما سنت پیامبر را به جا می آورند، برخی نیز تن به ازدواج نمی دهند و توان رویارویی با مشکلات متاهلی را ندارند، ازدواج که نمی کنند بیشتر گوشه گیر و دچار افسردگی می شوند برای این افراد باید چه کاری انجام داد.

معلولی که ازدواج می کند در قبال خود و فرزندان مسئول است و باید تکیه گاهی برای آنها باشد نه خود بر کس دیگری تکیه کند، اما گاهی شرایط به گونه ای رقم می خورد که برعکس می شود و تنها تکیه گاه این معلول با همسر و بچه هایش خانواده می شود، حس استقلال در آنها از بین می رود و ناراضی از همه چیز و نا امید از همه کس تنها سکوت می کند.

من معلولی را می شناسم که هفت سال قبل ازدواج کرده و نتیجه این ازدواج دو پسر به اسم محمد و علی است، زیبایی های علی و محمد هم به پدر و هم به مادرشان رفته است.

این خانواده از اهالی روستای چین از توابع بخش لوداب شهرستان بویراحمد هستند و حدود دو سال است که در حاشیه های شهر یاسوج با همه مشکلاتی که دارند زندگی می کنند .

بعد از معرفی یکی از دوستان برای تهیه گزارش به خانه این معلول رفتم از کوچه پس کوچه ها گذشتم تا به خانه ای رسیدم، دو راه روی تنگ را پشت سر گذاشته و توسط یک درب آهنی وارد خانه شدم.

 در ابتدا ظاهر آن را دیدم گفتم به نظر نمی آید وضعیت مالی بدی داشته باشند و نیازی به تهیه این گزارش نیست، اما لابه لای مصاحبه ام متوجه شدم که این خانه نو ساخته را فامیل های این خانواده برایشان رهن کرده اند و از خود پولی پرداخت نکرده اند.

ابتدا که وارد خانه شدم حس کردم وارد یک سردخانه شده ام، سرد بود و نمناک. هوای بیرون گرمتر از داخل خانه در میان این خانه سرد اتاقی بود که نسبت به بقیه اتاق ها گرمتر بود و  به آن اتاق دعوت شدم و کنار بخاری نشستم.

این پدر رو به روی من بود و  پشت سر او نیز علی دو ساله درون پتویی پیچیده و خواب بود. گفت و گویی گرم و صمیمی را در آن هوای سرد و نمناک با این پدر معلول و مادر آغاز کردم.

راستش من نمی دانستم به میهمانی چه کسی رفته ام، نه اسمش را می دانستم و نه فامیلی اش را .

اسمش را که پرسیدم گفت، سالار پیرشه هستم به دلیل معلولیت که در فک و صورتش داشت متوجه نشدم، برای بار دوم پرسیدم که ببخشید متوجه نشدم باز هم تکرار کرد، اما باز هم متوجه نشدم که این بار از همسرش پرسیدم.

سالار پیرشه زیاد اهل صحبت کردن نبود هر سوالی که می پرسیدم تنها با چند کلمه کوتاه جواب می داد اما به راستی مگر می شود کسی که این همه مشکل در زندگی دارد با دو فرزند ۶ و ۲ ساله حرفی برای گفتن نداشته باشد.

از زندگی اش و اینکه اصالت آنها کجایی است پرسیدم که در جواب گفت: اهل روستای چین هستم و یک سالی است به امید بهتر شدن وضع زندگی به مرکز استان و شهر یاسوج آمده ام، اما ای کاش هیچ وقت نمی آمدم .

بیشتر کلماتش را متوجه نمی شدم یا برای چندمین بار می پرسیدم و یا هم از همسرش جوابم را می گرفتم. همه حواسم را جمع کرده بودم که بفهمم چه می گوید که خدای ناکرده بخاطر چندین بار پرسیدنم دلش نشکند و ناراحت نشود. اما بازهم جملاتی را جا می ماندم.

پرسیدم خرج و مخارج زندگی اش را از کجا تامین می کند که در جواب گفت: درآمد ماهیانه من و همسرم و علی و محمد ۷۰ هزار تومانی است که بهزیستی به حساب ما پرداخت می کند.

پرسیدم وسط حرفش و گفتم یارانه هم هست شما چهار نفرید یارانه هم می تواند دردی از درهای شما را درمان کند، اما جوابی داد که متعجب شدم و گفت: از سال ۹۳ تاکنون یارانه ای دریافت نمی کنیم.

با این حرف این پدر معلول نه تنها من بلکه فردی که همراه من بود هم از تعجب ماتش زد.

یارانه خانواده ای که درآمد ماهیانه آنها ۷۰ هزار تومان است را چرا قطع کرده اند، شاید دولت ۷۰ هزار تومان را با ۷۰ میلیون تومان اشتباه گرفته!!، کدام استدلال قبول می کند که فردی که حقوق میلیونی دریافت می کند یارانه بگیرد، اما خانواده هایی از این دست از گرفتن یارانه محروم باشند.

البته در این استان تنها این خانواده کم درآمد نیست که یارانه آنها قطع شده، بلکه چند روز گذشته نیز به سراغ خانواده ای رفتم که درآمد ماهیانه آنها ۴۰ هزار تومان و یارانه آنها نیز قطع شده بود، این موارد جای بسی تامل دارد برای مسئولانی که مدام حرف از یارانه می زنند و تن هزاران سرپرست خانواده را می لرزانند که یارانه انها قطع می شود.

این پدر با درآمد ماهیانه ۷۰ هزار تومان جلوی زن و بچه اش شرمنده است، فهمیدن این شرمندگی زیاد سخت نبود؛ چرا که در میان صحبت هایش گاهی سرش را پایین می انداخت و سکوت می کرد، اما به نظر من این شرمندگی ندارد سرت را بالا بگیر چرا که تو با اینکه در وضعیت بسیار بد مالی قرار داری اما تن به کارهای خلاف نزده ای دزدی نکردی، کلاهبرداری نکردی، سرت را بالا بگیر دو پسرت را با لقمه ای هر چند کم اما حلال بزرگ می کنی.

چرا یارانه تان را پیگیری نکردید اصلا سراغش رفتید؟

بله فرمانداری، پلیس +۱۰ و حتی تهران هم رفتیم اما فایده ای نداشت دیگر نمی دانم چه کاری انجام دهم؛ به راستی که کم آوده ام نا شکر نیستم، اما در برابر مشکلات کم آورده ام.

این جملات را با همه اندوه و غمی که در صدایش بود  تکرار کرد و می گفت کم آورده ام.

هرچند این خانواده ۱۷ سال است که تحت حمایت بهزیستی هستند ولی پدر خانواده می گوید: از بهزیستی تقاضا کردیم برایمان یک خانه هر چند یک اتاق باشد بسازد اما گفتند ما تنها می توانیم وام دهیم که خودتان خانه بسازید.

به این پدر معلول گفتم این هم خوب است وام را بگیرید خانه ای بسازید در جوابم سرش را پایین انداخت و بعد از چند ثانیه سکوت با صدای لرزان، گفت: وام را چگونه پرداخت کنم.

 

بعد از این جمله اش سکوت کردم دیگر جواب نداشتم درست می گوید او که توانایی کارگری کردن ندارد، یارانه هم نمی گیرد ۷۰ هزار تومان را چگونه خرج کند پول آب، برق، گاز را دهد، چیزی برای گرسنه نماندن زن و بچه اش بخرد، در این زمستان سرد لباسی برای محمد و علی بخرد و یاهم وام را پرداخت کند؛ اما به راستی مگر می شود.

در میان این سکوت بلند شد و شناسنامه زن و بچه هایش و یک سری مدارک را آورد که به من ثابت کند دروغ نمی گوید و یارانه اش قطع است گفتم نیازی نیست حرفتان را باور دارم چرا که کسی که تاکنون لقمه ای حرام به خانه نبرده نمی تواند دروغ بگوید، شاید به اندازه ای در این دنیا و این شهر بی مهری دیده، شاید آنقدر بدقولی و بی اعتمادی دیده که فکر می کرد من نیز باور نمی کنم.

آخرهای صحبتم بود که محمد 6 ساله به خانه آمد و به مادرش چسبید در همین حین نیز علی کوچولو بیدار شد .

دیگر سوالی نداشتم چرا که همه سوالاتم با بودن در آنجا پاسخ داده شدند.

ساکت شدم و با دفترم و خودکارم ور می رفتم و نوشته های قبلی را پرررنگ می کردم و گاهی نیز خط خطی می کردم .

من نمی توانستم برای چشمان معصوم محمد و علی که بهم زل زده بودند کاری انجام دهم نمی دانستم چه بگویم دفتر را بستم و دیگر ترجیح دادم چیزی ننویسم؛ چرا که توصیف زندگی چهار نفر که تنها با ۷۰ هزار تومان زندگی می کنند سخت بود و نمی توانستم توصیفش کنم

شاید سختی که محمد ۶ ساله از نداری کشیده، من تاکنون حتی لمس هم نکرده باشم .

قبل از اینکه از اتاق بیرون بروم اجازه گرفتم که در خانه آنها چرخی بزنم، بر روی دیوار خانه پوستری توجهم را جلب کرد جلوتر که رفتم سه شهید هم فامیلی او یعنی پیرشه دیدم گفتم این سه شهید چه نسبتی با شما دارند؟ گفت: عموهای من هستند. گفتم ای وای شما برادر زاده سه شهید هستید و وضع زندگی شما این است. همین شهدا وقتی برادر زاده شان را ببیند بدون شک دلشان از همه به ویژه از مسئولان می گیرد.

بعد از خداحافطی این پدر تا جلوی درب ما را همراهی کرد نمی دانم در آن لحظات چه در فکرش می گذشت شاید امید دارد بعد از این مصاحبه مسئولان به فریادش برسند، ای کاش امیدش نا امید نشود.

از جلوی خانه آنها رد شدم و نبش کوچه مغازه ای توجهم را جلب کرد که پر از خوراکی های مورد علاقه بچه ها بود، فکر کردم اگر محمد یا علی بخواهند همچون این کودکان به مغازه بروند و چیزی برای خودشان بخرند، آیا پدرشان می تواند پولی به آنها بدهد؛ اگر در یک ماه ۱۰ هزار تومان به آنها بدهد با ۶۰ هزار تومان دیگر چگونه یک ماه را سر کند.

اگر می دانستم به خانه چه کسی می آیم پلاستیکی پر از خوراکی برای محمد و علی می آوردم.

آنها نیز حق دارند کودکی کنند اگر پدرشان معلول است اما دلی پر از محبت دارند محمد و علی دو دسته گل هستند که قرار است با ماهی ۷۰ هزار تومان بزرگ شوند چه آینده ای خواهند داشت.

گزارش ما پایان یافت اما زندگی محمد، علی و پدر و مادرشان ادامه دارد کاش می شد حداقل چهار دیواری به اسم خانه داشتند.

کاش این گونه خانواده ها دیده شوند قطع یارانه این چهار نفر با درآمد ماهیانه ۷۰ هزار تومان در میان افرادی که میلیونی حقوق می گیرند دردناک است. باز خدا خیر دهد آن بنده خدایی را که این خانه را برای آنها رهن کرده است باید گفت دست مریزاد.

اگر فردی قصد کمک به هر نحوی به این خانواده را داشته باشد می تواند با شماره 09175424858 تماس بگیرد این کمک هر چند هم کم، اما می تواند دردی را درمان و شاید بتواند خانه و سرپناهی برای همسرش، علی و محمد بنا کند.

کد خبر 610016

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha