خبرگزاری شبستان: امیرالمؤمنین(ع) برجسته ترین انسان کامل و نیز شخصیت ممتازی است که قبل از خلقت عالم وجود، نور او و نور رسول الله (ص) به صورت یک مجموعه خلق شد؛ چنانکه رسول اکرم (ص) می فرماید: «خلقت أنا وعلیّ من نورٍ واحد». سپس این نور واحد، عوالمی را پشت سر گذاشت و به این نشأه از عالم وجود رسید تا اینکه در دنیا، یکی در لباس نبوت جلوه کند و دیگری در جبّه امامت.
انسان کامل، چونان امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب(ع)، عصاره نظام آفرینش است و آنچه در جهان امکان به طور کثرت، مَنْشُور است، در حقیقتِ علی بن ابیطالب(ع) به طور وحدتْ ملْفُوف است و هماهنگی این لَفّ و نَشْر، پیام خاص خود را دارد و آن اینکه وجودهای طبیعی، مثالی، عقلی و اِلاهی اشیای عینی، همتای مراحل چهارگانه وجود این عَبْد محض و با اخلاصِ خداوند خواهد بود؛ به طوری که اگر نظام تکوین به صورت انسان کامل مُتَمثِّل گردد، همان حضرت علی(ع) خواهد بود و اگر حقیقت انسان کاملی مانند علی بن ابی طالب(ع) به صورت جهان عینی مُتبلوِر شود، همین جهان کنونی خواهد شد و این تبادل و تعاملِ متقابل، محصول تطابق لَفّ و نشر است که به آن اشارت شد.
از اینرو، آن حضرت(ع) درباره خویش چنین فرمود: «ما لله ایةٌ أکبر منّی»؛ برای خداوند، نشانه ای بزرگتر از من نیست؛ همانطور که بزرگتر از مجموع جهان، چیزی نیست.
راز این آیت کبرا بودن را باید در مظهریت انسان کامل برای اسم اعظم اِلهی جست و جو کرد. البته ذوات نورانی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) چون از سِنْخ وحدتِ ویژه برخوردارند: «و أنّ أرواحَکم و نورکم و طینَتکُم واحدةٌ طابَتْ و طهرت بَعْضُها من بعضٍ»، همه آنان آیت کبرای خدایند.
اثر این هماهنگی کاملِ انسانِ معصوم و جهان را می توان در علم غیب انسان کامل، نسبت به آنچه در جهان می گذرد و نیز تأثیر وی در آن را به اذن خداوند مشاهده نمود.
کیفیّت شناختن علی(ع)
یکم: بنابراین که امیرالمؤمنین(ع) همتای جهان آفرینش باشد، معرفت آن حضرت(ع) نظیر شناخت جهان عینی، دارای مراتبِ متنوّع است؛ زیرا مبنای معرفت برخی، حسّ و تجربه احساسی است و مدار شناخت بعضی، تعقّل و برهان عقلی است و پایه ادراک گروه دیگر، شهود و عرفان قلبی است.
آنانکه موجودهای عینی جهان آفرینش را با مبنای حسّ و تجارب احساسی می شناسند، اساس معرفت علی بن ابیطالب(ع) را در بررسی تاریخی و گزارههای سمعی و بصری جستوجو می نمایند و از عُمْق و سَمْک معارف عقلی آن حضرت(ع) محرومند.
آنانکه حقایق جهان عینی را با براهین عقلی می فهمند، با تحلیل حکیمانه نهج البلاغه و دیگر مآثر و آثار قیّمِ آن حضرت(ع) از عُمق دریای علم و از سَمْک و ارتفاع آسمان دانش عَلَوی، در حدّ علم حصولی و شناخت مفهومی بهره مند می گردند؛ ولی از شهود عینی علوم آن حضرت(ع) بی نصیب هستند.
آنانکه اسمای حسنای اِلهی را با مَشاهِد قلبی می یابند و با «عین الیقین»، آیات خداوند را می نگرند، گرچه از دیگران در معرفت اسرار عَلَوی کامیابند، لیکن از اکتناهِ مقامِ علمی آن حضرت(ع) محروم خواهند بود.
دوم: بنابر این که امیرالمؤمنین(ع) همتای قرآن کریم باشد، تفسیر حقیقت عَلَوی، گاهی همانند تفسیر قرآن مجید، سلسله ای و ترتیبی است و زمانی موضوعی.
روش تفسیر سُنّت و سِیْرَتِ حقیقی آن حضرت(ع) گذشته از سه مَنْهَجِ حِسّ و عقل و قلب یا تجربه و تعقّل و عرفان، مَنْهَج چهارمی دارد که آن، راهِ نَقل و روش حدیث است. تفسیر موضوعی نحوه هستی آن حضرت(ع) همانند تفسیر موضوعی قرآن مجید متنوّع است. همانطور که متخصّصانِ علومِ گوناگون، موضوعی مناسب با رشته تخصّصی خود را انتخاب می کنند و آیات مشتمل بر همان موضوع را محور تفسیر موضوعی خود قرار می دهند، فن آورانِ فنونِ متعدد، فن مناسب با رشته تبحّری خویش را بر می گزیند و سیرتِ ویژه عَلَوی(ع) را که حاوی آن فَن مزبور است، مدار تحلیل و تفسیرِ خود قرار می دهند.
البته هر تفسیر موضوعی که بخواهد از اِتْقان و جامعیت بهره مند باشد، باید نصابِ کاملِ تفسیرِ سلسله ای و ترتیبی را فراهم کرده باشد.
همانطور که بیماردلان، با هَجْر محکمات و پیروی بی جا از متشابهاتِ قرآن مجید، فتنه گری می کنند، منحَرفان از ولایت نیز با کنار گذاشتن سُنّت و سیرتِ مُتقن و محکمِ حضرت علی(ع) به دنبالِ مُتَشابهات از آداب و سننِ آن حضرت رفته، شعله فتنه را می افروزند و با زبانه آن، نسبت به ارزشهای متعالی قرآن و عترت، زبان درازی می کنند.
نیز همانطور که خداوند حقیقت قرآن را از تطاول رخدادهای تلخ تاریخ حفظ میفرماید: ﴿اِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذّکرَ وإنّا لَه لَحافِظون﴾، حقیقتِ عترتِ طاهرین (ع) را هم که امیرالمؤمنین(ع) اوّلین امام از آن ذواتِ مقدّس است، از آسیب تحریف کج اندیشان و تهاجم کژراهه منحرفان، مصون نگه میدارد.
اکنون که روشن شد موقعیّت وجودی حضرت علی(ع) همتای مجموع آفرینش است و موقعیّتِ علمی آن حضرت نیز همچون قرآن کریم است، معلوم خواهد شد که چرا غیر از افراد معتدل و میانه رو، گروهی درباره آن حضرت(ع) به غلوّ و اِفراط مبتلا شدند و عدّه ای نیز به تقصیر و تفریطْ تن در دادند و هر دو گروه، طبق بیان خود آن حضرت (ع) هلاک شده اند: «هَلَک فِیَّ رَجلانِ: محبّ غالٍ و مبغضٌ قال»؛ «یهلک فیَّ رجلان: محبٌ مفرِط وباهتٌ مفتَرٍ.»
***
چون محدوده علم، به قلمرو معلوم است و بهترین معروف، در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) اصول پنجگانه است، شایسته است که کلام نورانی آن حضرت(ع) و نیز سنّت و سیرت وی در این باره بازگو شود.
1 ـ شهود مبدأ
حضرت علی(ع) در توحید و مبدأ شناسی، از مقطع قطع علم حصولی، به مشرب یقین شهودی، هجرت وسطی داشت و از مرحله «کأنّ» به مقام برین و منیع «أنّ» واصل شد و خداوند را نه با اندیشه، بلکه با شهود و نه در حدّ «کانّ و گویا»، بلکه در حدّ تحقیق و تکمیل، به مقدار وسع مخلوق درباره معرفت خالق، شناخت و چنین فرمود: «أفأعبد ما لا أری»؛ شگفتا! آیا می پرستم خدایی را که نمی بینم؛ یعنی خداوند را یقیناً با شهود دل می یابم و او را که مشهود جان من است، می پرستم.
2 ـ شهود معاد
حضرت علی(ع) درباره معاد و قیام قیامت که حدّاکثر ادراک و باور دیگران درباره آن، از معرفت حصولی و ایمان به غیب نمی گذرد، علم شهودی و ایمان به شهادت دارد. لذا، از آن جناب، چنین مأثور است: «لو کشف الغطاء ما ازددتُ یقیناً» ؛ اگر پرده معاد کنار رود و قیامت قائم گردد، چیزی بر یقین من افزوده نمی شود؛ یعنی هم اکنون اسرار آینده، بی پرده برای من مشهود است. پس ایمان آن حضرت(ع) به قیامت، از سنخ باور به شهادت است؛ نه از قبیل ایمان به غیب؛ زیرا برای وی چیزی غایب نیست.
3 ـ شهود نبوّت
سخن نغز حضرت امیرالمؤمنین(ع) پیرامون وحی و نبوّت، این است که رسول اکرم (ص) به من فرمود: «إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلاّ أنّک لست بنبی و لکنّک لوزیرٌ و إنّک لعلی خیرٍ»؛ تمام آنچه را من می شنوم، تو می شنوی و تمام آنچه را من می بینم، تو می بینی و تنها تمایز من و تو این است که من پیامبرم و تو نیستی؛ ولی تو وزیری و بر مسیر خیر و طریق سعادت قرار داری.
بنابراین، ایمان حضرت علی(ع) به نبوّت و رسالت رسول اکرم (ص) از سنخ ایمان به شهادت است؛ نه از صنف ایمان به غیب؛ زیرا رموز وحی و اسرار رسالت، بی پرده برای آن حضرت(ع) مشهور و مشهود بود؛ نه در پرده تا برای او مستور و از او مهجور و غایب باشد. تاکنون معلوم شد که اصول سه گانه دین یعنی توحید و معاد و نبوّت، برای حضرت علی(ع) مشهود بود؛ نه غایب و نیز ایمان آن حضرت به اصول مزبور، از سنخ ایمان به شهادت بود؛ نه باور به غیب.
4 ـ شهود عدل
عدل اِلهی که براساس حسن و قبح عقلی، از اوصاف فعلی پروردگار و مورد پذیرش و پرورش مذهب امامیه است، نه تنها در کلام علوی(ع) متبلور است، بلکه در تمام هستی حضرت علی(ع) متجلّی است و آن حضرت(ع) آیت کبرای عدل خداست؛ به طوری که می توان امیرالمؤمنین(ع) را عدل متمثّل دانست.
بارزترین صبغه عدل علوی، برائت وی از هوا و نزاهت او از هوس است که اولین عنصر محوری عدالت محسوب میشود؛ چنان که آن حضرت(ع) فرمود: «قد ألزم نفسه العدل فکان أوّل عدله نفیُ الهوی عن نفسه»؛ پرهیزکار، عدل را بر خود لازم کرد. پس، اولین مرحله عدالت فرد متّقی، دور کردن هوای نفس از محدوده هستی خویش است و چون آن حضرت(ع) قُدوه (پیشوا) متقیان است، عدل را به عنوان فصل مقوِّم هویّت خویش قرار داد؛ به طوری که عدالت برای آن حضرت(ع) از حدّ ملکه نفسانی بودن گذشت و به مرحله برین فصل مقوّم شدن رسید؛ چنانکه مقصود از عدل علوی، همان رتبه والای عصمت است؛ نه عدل مصطلح؛ همانطوری که منظور از عدل الهی، همان مرحله قاصیه عصمت است؛ نه عدل اصطلاحی.
با این تحلیل، معلوم میشود که ایمان امیرالمؤمنین(ع) به عدل خدا از سنخ ایمان به شهادت است؛ نه از قبیل باور به غیب؛ زیرا عدل الهی، مشهود علی(ع) است؛ نه مستور و غایب.
5 ـ شهود امامت
امامت که اصل پنجم به شمار می آید و گذشته از رهبری ملکوتی و هدایت باطنی نفوس و اخلاق و اعمال بشر، زعامت مُلکی و سیاست جامعه انسانی را در تمام ابعاد زندگی به عهده دارد، با وجود علی(ع) تحقق یافت و در سنّت و سیرت و سریرت آن حضرت(ع) متجلّی شد.
امیرالمؤمنین(ع)، نه تنها حقیقت امامت را با علم شهودی شناخت، بلکه به آن نایل آمد و در وجود عینی، غیر از شهود علمی، متن امامت را نیز یافت. لذا، با نبوّت، از این جهت فرق دارد؛ زیرا نبوّت فقط مشهود آن حضرت(ع) بود؛ چنانکه فرمود: «أری نور الوحی و الرّسالة و أشمُّ ریح النّبوّة»، ولی امامتْ گذشته از آنکه مشهود وی بود، مورد وجدان و یافت عینی او نیز قرار گرفت. لذا، ایمان وی به اصل پنجم، بارزترین مصداق ایمان به شهادت است؛ نه ایمان به غیب. پس، آنچه در این معارف و مآثر، نسبت به دیگران غیب است، برای آن حضرت(ع) از سنخ شهادت خواهد بود.
***
امیر مؤمنان(ع) در همه صحنه ها، از جمله در استقبال از مرگ، دارای صلابت بود. از این رو، فرمود: «إنّ أکرم الموت القتل والّذی نفس ابن أبی طالب بیده لألف ضربةٍ بالسیف أهون علی من میتة علی الفراش»؛ یعنی مرگ درجات و مراتبی دارد که گرامی ترین مرتبه آن، کشته شدن در راه خداست و قسم به کسی که جان پسر ابوطالب در دست قدرت اوست، تحمّل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، برایم آسانتر از مرگ در بستر است!
در جنگ صفّین، گروهی عدم تعجیل آن حضرت(ع) را در شروع جنگ، بر ترس او از مرگ حمل کردند؛ ولی آن حضرت فرمود: «فو اللّه ما أُبالی دخلت إلی الموت أو خرج الموت إلی»؛ به خدا سوگند! باک ندارم که آگاهانه به سوی مرگ بروم و آن را در آغوش بکشم یا اینکه مرگ، ناگهان به سراغ من بیاید و مرا در بر بگیرد.
پس از ماجرای سقیفه، عباس عموی آن حضرت(ع)، همراه ابوسفیان به ایشان پیشنهاد بیعت دادند و آن حضرت(ع) فرمود: شرایط به گونه ای شد که اگر چیزی بگویم، می گویند که به طمع حکومت و ریاست سخن گفته است و اگر سکوت کنم، می گویند که از ترس مرگ ساکت شده است. سپس فرمود: «هیهات»، که بعد از آن همه جنگها و مبارزات از مرگ بترسم. به ذات خداوند سوگند! علاقه پسر ابوطالب به مرگ، بیش از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر است: «هیهات بعد الّتیّا والّتی واللّه لابن أبی طالب انس بالموت من الطّفل بثدی أُمّه.» آنگاه آن حضرت(ع) به سرّ سکوت خود اشاره کرد و فرمود: از مطالب و حوادثی آگاهی دارم که اگر آنها را بازگو کنم و شما را از آنها آگاه سازم، آرامش و قرار را از شما می گیرد.
برگرفته از کتاب شمیم ولایت حضرت آیت الله جوادی آملی
پایان پیام/
نظر شما