خبرگزاری شبستان_ خرم آباد؛
بافت فرسوده، شهرهای کوچک و بزرگ نمی شناسد، شهروندان بافت های فرسوده غالبا شامل افراد تهیدست و فقیر هستند.
در سال های اخیر با بروز خشکسالی های متمادی کم نیستند افرادی که از روستا ها به شهرها با امید یافتن شغل و کسب درآمد بهتر مهاجرت می کنند.
در پی خشکسالی های متمادی و سوء مدیریت هایی که در رابطه با مدیریت منابع آب صورت گرفت، کشاورزان با بحران خشکسالی و کم آبی مواجه و بستر مهاجرت روستاییان به شهرها و ساکنان مناطق محروم به کلان شهرها فراهم شد.
قشری که از محرومیت و فقر فرار می کند و به ناچار در مناطق حاشیه ای چه در شهرها و چه در کلان شهرها ساکن می شود، در ابتدای راه از تهدیدهای این سکونت اطلاع ندارد.
چگونه می تواند خطر حاشیه نشینی را درک کند، در حالی که از فقر و بیکاری به ستوه آمده است، این قشر بی خبر از اینکه سکونت در مناطق حاشیه ای پیام آور، محرومیت، فقر وآسیب های اجتماعی است به دامان مناطق حاشیه ای پناه می برند.
بسیاری از افراد مناطق حاشیه نشین افرادی با آبرو هستند که شاید روزها طعم گرسنگی را می چشند اما به دنبال کار خلاف نمی روند.
فرهاد نوری،کارگر ساختمانی است، او را در یکی از مناطق تجمع کارگران روز مزد می بینم، پس از ادای سلامی با نگاه های سردش متوجه می شوم که اشتیاقی برای صحب کردن ندارد.
با احترام بیشتری از وی درخواست می کنم به سوالات و هدف من از مصاحبه گوش دهد، در حالی که تلاش می کند بی توجه به من، سخنان همکاران خود را گوش دهد، از تعداد فرزندانش می پرسم و مثل او روی زمین می نشینم، لبخندی بر چهره اش نقش می بندد و رو به سمت من برگردانده و شروع به صحبت می کند و پس از معرفی خود می گوید حرف های کارگری ساده به چه درد جامعه می خورد.
وی پدر سه فرزند پسر است، از همان ابتدای صحبت خود را از اهالی یکی از روستاهای دور افتاده شهر معرفی می کند.
فرهاد، ادامه داد: پدرم کشاورز بود و من نیز تا حدود 16 سال پیش در روستا زندگی می کردم، زندگی سختی های زیادی داشت اما با وجود کشاورزی و دامداری روزگارم به مراتب بهتر از امروز می گذشت.
وی با بیان اینکه در روزهایی که من همراه پدر و مادر در روستا زندگی می کردم دیگر برادر و خواهرانم در شهر سکونت داشتند و زندگی خوبی را سپری می کردند، افزود: به دلیل بیماری مادر و دلگیری از برادرانش که همسایه های ما بودند، پدر و مادر نیز به شهر مهاجرت کردند.
وی افزود: من به رغم دلتنگی ها زیاد در روستا ماندم و به همراه همسر و فرزندام در منزل روستایی زندگی می کردیم.
فرهاد، ادامه داد: مادر به دلیل زندگی سالم روستایی تنها چند سال در شهر دوام آورد و به دلیل سکته قلبی فوت کرد.
وی ادامه داد: دیگر خواهر و برادران من پس از فوت ناگهانی مادر، از من خواستند به شهر مهاجرت کنم و من هم در کنار آنان زندگی کنم.
نوری، ادامه داد: با اصرار خانواده به رغم مخالفت من، مهاجرت کردیم و چند سالی مورد لطف خانواده قرار گرفتم و پس از چند سال خانه پدری که در یکی از مناطق حاشیه ای بود را به من برای سکونت پیشنهاد دادند و من نیز پذیرفتم.
فرهاد ادامه داد: به رغم اینکه هر روز کارگری می کنم اما مخارج زندگی بسیار سنگین است و همسر و فرزندانم در مقایسه زندگی ما با دیگر افراد فامیل دلخوری های زیادی از من داشتند.
وی بیان کرد: روزها در مورد تربیت فرزندان و در امان ماندن آنان از زندگی حاشیه نشینی با همسرم صحبت کردم و هر دو به این نتیجه رسیدیم که فرزندان را بسیار کنترل کنیم و اجازه ندهیم در محل بگردند.
وی ادامه داد: اعمال کنترل زیاد به رفت و آمد فرزندان و دور شدن از خانواده و فامیل به نوعی حبس برای فرزندانی بود که در دامان طبیعت پرورش یافته بودند.
فرهاد، بیان کرد: به دنبال اختلاف طبقاتی مشهود روابط ما به سرعت با اقوام قطع شد و کار من شد کارگری و کار همسرم رساندن فرزندان به مدارس و برگرداندن آنان به منزل.
وی ادامه داد: تاز زمانی که کودکان ما در مدارس ابتدایی و راهنمایی مشغول تدریس بودند همه امور قابل کنترل بود، اما با حضور فرزند بزرگم به دبیرستان و در سال های پایانی دبیرستان شوکی عجیب وارد زندگی ما شد.
فرهاد، ادامه داد: فرزند ارشدم هر روز افسرده تر می شد تا اینکه مدتی خود را در یکی از اتاق ها ی منزل حبس کرده بود و به ناچار دست به دامان اقوام شدم و با کمک برادران برای مداوای وی تلاش کردم.
وی با بیان اینکه درمان فرزند بیمارم چند سالی است که نظم زندگی ساده ما را به هم زده است، ادامه داد: هر روز از توانم کمتر می شود و با کم شدن هزینه های زندگی، بخش مهمی از درآمد اندکم را باید صرف هزینه های درمانی فرزند بیمارم شود.
وی بیان کرد: روزی از گرفتاری فرزندانم در دام اعتیاد و دوست ناباب و ولگردی می ترسیدم، در حالی که امروز فرزند رعنای من افسرده و درگیر بیماری است و به آینده اش هیچ امیدی ندارم.
فرهاد، عنوان کرد: این تجربه تلخ موجب شده که با همسرم در خصوص دادن آزادی به دیگر فرزندان پسرم صحبت کنم، اما ترس همسرم از محیط اطراف و خراب شدن آینده آنان موجب شده است که به رغم مخالف من هنوز هم آن دو فرزند پسر دیگرم را کنترل کند و خود آنها را به مدارس می رساند و گاه برگشت نیز آنها را بر می گرداندو جز منزل و مدرسه و سالی یک بار منزل پدر همسرم فرزندانم جایی را ندارند.
وی افزود: در سال های شهرنشینی تمام درآمدی که از کارگری فصلی دارم را صرف خوارک خوب و پوشاک خوب فرزندانم کردم که در مقابل دوستانشان سرافکنده نشود و امروز پس اندازی ندارم که بتوانم از این حاشیه نشینی نجات یابم و حداقل دو فرزند دیگرم را نجات دهم.
فرهاد، ابراز کرد: از سویی دیگر برادرانم، خانه پدری روستا را همان سال های نخست فروختند و جایی برای برگشت به زندگی سابق را ندارم.
وی که با حسرت نگاهی به آسمان می اندازد، ادامه داد: ای کاش آن روزها در برابر اصرار خانواده برای مهاجرت مقاومت می کردم.
حاشیه نشینی، آسیبی اجتماعی است که می تواند مولد سایر آسیب های اجتماعی باشد.
به نظر می رسد، جهت محافظت از سلامت خانواده های مناطق حاشیه نشین، تقویت برنامه های فرهنگی در مناطق آسیب پذیر، توسعه مشاغل خانگی و خانوادگی، برگزاری برنامه های فرهنگی برای نسل جوان و نوجوان، و توجه به اصول آموزشی بهداشتی به عنوان برنامه ای شاخص باید در دستور کار مسئولان باشد.
معضل حاشیه نشینی تهدیدی برای امنیت و بهداشت شهرها محسوب می شود و در صورت بی توجهی می تواند جامعه را با تبعات گسترده اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی و اقتصادی مواجه کند. در حالی که ایجاد بستر های اشتغال در مناطق محروم و توسعه امکانات در مناطق روستایی می تواند از آمار مهاجرت و حاشیه نشینی بکاهد.
نظر شما