«شهريور هزار و سيصد و نمي دانم چند» اثر طلا نژاد حسن

خبرگزاری شبستان:«شهريور هزار و سيصد و نمي دانم چند» اثر «طلا نژاد حسن » را نشر«هیلا» را برای نخستین بار چاپ و روانه بازار نشر کرده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان، داستان حاوی سه بخش از زندگی زنی آشفته که وقایع و رویدادهای زندگی‌اش را در دوران قبل از سال 57، انقلاب 57، و بعد از آن به خصوص جنگ و پیامدهای آن بازگو می‌کند.

آدمِ باسواد است و از توده‌ای‌های سال سی و دو. کلی هم به خودش افتخار می‌کند. با وجود آن‌همه نوازش که از کودکی جای دست‌هاش روی سرم باقی مانده. و تنها حامی ما از دور و نزدیک. وهمیشه تاریکی، تنهایی و بی‌پدری را برایمان از جان مایه گذاشته. ولی ترسی از او با من است. همیشه احساس می‌کنم پشتِ سرم دارد راه می‌آید و مرا می‌پاید. همین حالا اگر پیدایش شود؟!...

در بخش دیگری از این اثر می خوانیم :«آخرين تصويري که توي ذهنم مانده، انگار برج ايفل بود. آره. انگار برج ايفل را ديدم که آرام‌آرام، دور مي‌شد. اولش انگار زيرش بودم. انگار پايه‌هاش دو طرفِ تنم بود. بعد، دور شد و دور شد و دور شد تا... يک‌دفعه حس کردم، نه انگار برج ايفل نيست. برج آزادي. انگار برج آزادي روبه‌روم بود.

انگار توي ميدانِ آزادي بودم. گوشه‌ غربي ميدان، همان‌جا که وقتي از کرج مي‌آمدم، مي‌دويدم تا برسم به اتوبوس‌هاي B.R.T. همان‌جا. چشمم به برج آزادي بود. و صدا، صداي آن همه جمعيت. هزار هزارتا، شايد هم بيشتر و يک چيزي که ته گلو و دماغم داشت خفه‌ام مي‌کرد. چيزي تند، مثل گاز خردل، شايد هم فلفل، چه مي‌دانم. شايد هم هيچ کدام‌شان. شايد فقط شدتِ آبِ ماشين‌هاي آب‌پاش بود که به سرعت برق لوله‌ام مي‌کرد و نمي‌گذاشت نفس بکشم. چه مي‌دانم شايد هم فقط با فشار جمعيت خورده بودم زمين و مغزم بود که حالا آرام‌آرام داشت مي‌آمد توي دهانم و راه نفسم را مي‌گرفت. يواش‌ يواش صداي جمعيت دور مي‌شد. و دور و دور و دور... و برج آزادي هم يواش‌يواش کوچک مي‌شد و کوچک مي‌شد و کوچک مي‌شد.»

 این کتاب برنده پنجمین دوره جایزه پروین اعتصامی و نامزد نهایی جایزه دو سالانه مهرگان ادب سال 92 می باشد.

 نشر«هیلا» اثر حاضر را در 183 صفحه چاپ و روانه بازار نشر کرده است.

کد خبر 592922

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha