به گزارش خبرنگار شبستان، ماهنامه روابط فرهنگی در پیش شماره دوم خود که تیرماه سال جاری روی پیشخوان روزنامه ها فروشی قرار گرفته است، در بخش تازه های کتاب نقدگونه ای را بر تازه ترین کتاب سعدون محسن ضمد، با عنوان «تحولات فکری در رابطه با دین و مقدسات» منتشر کرده و از پژوهشگران و محققان تفکر و عقاید اسلامی و مسئولان، خواسته در دفاع از حریم دین اسلام، به افکار الحادی این نویسنده مسلمان ساکن شهرک صدر عراق پاسخ دهند. نگارنده همچنین در بخشی از یادداشت این ماهنامه با اشاره مختصری به زندگی محسن ضمد، می گوید که وی از مسلمانی به الحاد رسیده است.
وی سپس با ریشه یابی این دلایل گریزی به وقایع بعد از سرنگونی صدام و حضور نیروی های آمریکایی در این کشور می زند و از خلال این موضوع این پرسش را مطرح میکند که چرا باید انتشاراتیهای مشخصی در عراق از زمان سقوط رژیم صدام تا امروز، کتابهایی را منتشر کنند که از اصول اسلامی انتقاد میکند، هدف آنها از این مشارکت در تهاجم فرهنگی و انحرافات فکری چیست؟ چرا به کتابهایی که به عقاید نبوت و رسالت و عقاید دیگر اسلامی حمله میکند اهتمام بیشتری میشود؟ چرا در هیچکدام از این کتابها از عقاید دین یهود انتقاد نشده است؟ اگر انتقادات از موضوع دین است چرا همانگونه که از اسلام و مسلمانان و عقاید آنها انتقاد میشود از یهودیت هیچ انتقادی نمیشود؟ چرا این کتابها در دوره اشغالگری آمریکا یعنی از 2003 به بعد در عراق رواج یافتند؟ در زیر مشروح این یادداشت را می خوانید:
معرفی نویسنده: سعدون محسن ضمد، مسلمان شیعی ساکن شهرک صدر است. وی درس خارج را نزد شهید محمدصادق صدر شاگردی کرد و پس از شهادت ایشان نزد شیخ یعقوبی به تحصیل علم پرداخت. نشانههای متعددی از تحولات فکری نویسنده در آثار وی دیده میشود، به ویژه پس از تألیف کتاب آثام القدیسین گناهان قدیسان که انتشارات میتوزوبیا در بیروت آن را منتشر کرد افکار الحادی خود را علنی کرد و گروههایی از جوانان شهرک صدر در بغداد را جذب خود کرد. وی به تازگی در شبکههای النهرین و الحره و الحره عراق افکار خود را تبلیغ میکند. وی به مدت سه سال (2003- 2005) مسئول رسانهای جریان صدر و مسئول دفاتر فرهنگی آنها در عراق بود.
انتشارات: کتابخانه عدنان وابسته به انتشارات دارالجمل است که به رویکردهای لائیک خود شهرت دارد. این کتاب در نمایشگاه بینالمللی کتاب بغداد که در روز 18/4/2011 افتتاح شد به نمایش گذاشته شد.
مقدمه:
این کتاب به نقد طریقتهای صوفی به صورت علمی و عملی پرداخته است. مؤلف پانزده سال (به گفته خودش) در گروههای صوفی فعال بوده است، انتقادات او از صوفیان بر مبنای روششناسی علمی و استدلالهای منطقی انجام میشود، در حالی که صوفیان به شدت با استدلالات منطقی مخالف هستند و همه ادعاهای آنها به امور ماورایی تکیه میکند که مدعی هستند از مسلمات دینی آنها است. آنها مدعی هستند که با ریاضتهای روحی و جسمی به مقامهایی میرسند که میتوانند با ذات الهی متحد شوند و سپس ذات انسانی را به جزیی از ذاتالهدی تبدیل کنند و بدینوسیله از غیبت و علوم الهی اطلاع کامل مییابند و اموری را درک میکنند که بشر از درک آنها ناتوان است. در این کتاب تفکرات صوفیان با استشهاد به اشعار حلاج و شخصیتهای دیگر این مکتب مورد نقد قرار میگیرد.
مؤلف این کتاب به کلی موضوع پیامبری و امور مربوط به آن از جمله کتابهای آسمانی و پیامهای الهی و قوانین سرچشمه گرفته از رسالتها را انکار میکند. در این کتاب به هیچکدام از مصادیق پیامبری اشاره نمیشود بلکه در ادامه انتقاد از تفکرات صوفی، پدیده رسالت و پیامبری را نیز یکی از نمادهای صوفیگری تعریف میکند.
در اینجا برای چندمین بار این پرسش را مطرح میکنیم که چرا باید انتشاراتیهای مشخصی در عراق از زمان سقوط رژیم صدام تا امروز، کتابهایی را منتشر کنند که از اصول اسلامی انتقاد میکند، هدف آنها از این مشارکت در تهاجم فرهنگی و انحرافات فکری چیست؟ چرا به کتابهایی که به عقاید نبوت و رسالت و عقاید دیگر اسلامی حمله میکند اهتمام بیشتری میشود؟ چرا در هیچکدام از این کتابها از عقاید دین یهود انتقاد نشده است؟ اگر انتقادات از موضوع دین است چرا همانگونه که از اسلام و مسلمانان و عقاید آنها انتقاد میشود از یهودیت هیچ انتقادی نمیشود؟ چرا این کتابها در دوره اشغالگری آمریکا یعنی از 2003 به بعد در عراق رواج یافتند؟
در کتاب هتکالاسرار، نویسنده آشکارا اعلام میکند که پیشتر ایمان داشته و اکنون ملحد شده است.
ما در این بخش از این نوشتار، برخی از بخشهای این کتاب را انتخاب کردهایم تا متفکران، فرهیختگان و طلاب حوزوی وظیفه پاسخ به آن را به عهده گیرند، البته برخی از طلاب و علمای حوزه معتقدند اینگونه کتابها به دلیل سطحینگری، ارزش پاسخ دادن ندارد اما در جواب باید گفت این تفکرات بیهدف و تصادفی در حال انتشار نیست و اهداف و برنامههای خطرناکی از انتشار این کتابها وجود دارد، به طوری که افکار الحادی در میان تعداد گستردهای از جوانان و محافل علمی جامعه عراق انتشار یافته و به موضوع بحث و گفتوگوی آنها تبدیل شده است.
در صفحه 12 این کتاب آمده است: دین یک دروغ زیبا و ضروری برای ادامه زندگی دنیوی است، من در این تجربه حتی به وجود زندگی دیگری ایمان ندارم.
نویسنده در همین صفحه میافزاید: در مورد اینکه دین یک دروغ زیباست، متأسفانه زیبایی آن عمر زیادی ندارد و تاریخ مصرف آن همزمان با مرگ گوینده آن دروغ و پیامبر آن به پایان میرسد.
در این کتاب که در رد مکتب صوفیه نوشته شده است، وی صوفیه را یک دروغ و فریب میداند و به اعتقاد خودش با توجه به اینکه پیامبری یکی از نمونههای صوفیگری است و هر پیامبری با توجه به رفتارش یک صوفی است، لذا با تکذیب مکتب صوفیه، مکتب و دین پیامبران را تکذیب میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که اصل نبوت نیز یک دروغ بیاساس است و به صراحت بر این امر تأکید میکند.
در صفحه 15 آمده است: اعترافاتی که در این کتاب آمده است شامل توضیحاتی برای تحولات فکری من است. در حالی که از ایمان به دین به انکار آن گذر میکنم، این تحولات به یک تجربه صوفیگری ارتباط دارد که من به مدت 15 سال در آن زندگی کردم.
نویسنده در صفحه 23 میگوید: حتی اگر یک پیامبر ادعا کند سخنانش خودساخته نیست و از خارج به او الهام شده است، ادعاهای آن در محدوده توهم باقی میماند، زیرا آن پیامبر تنها کسی است که به منبع خارجی این الهامها دسترسی دارد و به آن ایمان دارد و هیچکس به جز او نمیتواند آن صداهایی که پیامبر میشنود را بشنود.
نویسنده در این بخش چنین وانمود میکند که پیامبری تنها ادعای شنیدن صداهایی خاص توسط پیامبر است و هیچ اشارهای به معجزات و دلایلی که پیامبران برای بشر آوردهاند، نمیکند.
پرسش ما از نویسنده که ادعا میکند بر اساس فطرت انسان و استدلالات منطقی سخن میگوید این است که چگونه ممکن است بشریت در طول حیات خود و با تنوع نژادها و فرهنگها و علوم، در مورد این دروغ زیبا به توافق رسیده باشند؟
نویسنده هیچ اشارهای به قرآن، معجزه جاویدان پیامبر که تاکنون هیچ انسانی از جمله نویسنده این کتاب نتوانسته است آیهای مانند آن بیاورد، نمیکند.
سعدون محسن ضمد پس از بحث مفصلی که در آن به استدلالهای مختلفی رو میآورد و نتیجه میگیرد که مکتب صوفیه باطل است، مکتب پیامبری را جزء و نمونهای از صوفیگری تعریف کرده و آن را نیز رد میکند.
وی مراحل و درجات زهد و توبه و ریاضت جسمی و روحی و تمرکز بر نیروی فکر و عقل و توکل و تسلیم و تفویض را توضیح داده و سپس به افکار صوفیان میپردازد، از جمله اینکه بالاترین مقامات صوفیه معتقدند که انسان میتواند به جایگاه خدایی و الوهیت برسد، پس از اینکه ذات الوهیت با ذات بشر یگانه شود.
وی برای اثبات این موضوع به برخی از اشعار و گفتههای بسطامی و حلاج اشاره میکند و پس از همه این سخنان، نویسنده به این نتیجه میرسد که ابطال مکتب صوفی در پایان به ابطال مکتب نبوت میانجامد، زیرا نبوت نوعی از تصوف است و هر صوفی یک پیامبر است –مؤلف این عبارت را بیش از 100 بار در طول کتاب تکرار میکند- سپس نویسنده به اصل موضوع میرسد و راز نبوت فاش میکند.
وی در فصل اعترافات النبی صفحه 81 میگوید: در تجربه صوفی خود به نبوت نزدیکتر شدم و دانستم که نبوت یک خطای ادراکی است که باید حقیقت آن کشف شود.
در همین راستا در صفحه 83 عنوان میکند: بیتردید تحلیلهای من در مورد یک نبوت خاص نیست، من به هیچ پیامبر و هیچ نوعی از نبوت اشاره نمیکنم و آنچه میگویم ممکن است در مورد حلاج و ابن عربی و علی محمد و عیسی و بودا و زرتشت صادق باشد.
در صفحه 85 این کتاب آمده است: من نمیگویم که کشف حقایق نبوت باعث فاش کردن رازهای آن میشود اما ترس و نگرانی من از اشتراک در خلق توهمی است که باعث از بین رفتن تجربه آگاهی بشری میشود و همین امر باعث شده من اعتراف کنم که دین پیامبران، همان دین جادویی و شجاع و با نشاط، از ابتدا تا انتهایش، یک دین بشری است.
و در صفحه 86 میگوید: پیامبران میخواستند به آموزههای خود مشروعیت بخشند، به همین دلیل ادعا کردند که این آموزهها، تعالیم الهی است اما پیامبران در زمانی که مشروعیت آسمانی به دست آوردند مسئولیت اشتباهات بشری را به گردن آن انداختند.
و در صفحه 89 میگوید: نبوت چیزی نیست که یک پیامبر به تنهایی آن را ایجاد کند بلکه شرایط موجود به پیامبر کمک میکند، همانطور که گفتم فعالیت پیامبر در این زمینه مانند فعالیت و تلاش مخترعان و خالقان هنری دیگر است.
نویسنده تأکید میکند که نوبت یک فعالیت بشری است که هیچ تفاوتی با هنرهای تجسمی و شعر و نقاشی و غیره ندارد و تنها تفاوت آن این است که پیامبر تفکر بشری خود را که هیچ ارتباطی به غیب ندارد، خلق کرده است اما پیامبران در راستای منافع شخصی خود برای اینکه این افکار را به بشر تحمیل کنند، تولیدات ذهن خود را به خداوند تعالی نسبت میدهند.
آقای سعدون محسن ضمد در صفحه 91 از این کتاب تأکید میکند: ما عروسکهای متحرکی هستیم که یک عروسکگردان نامرئی ما را به بازی گرفته است.
نویسنده تأکید میکند که نبوت یک خلاقیت و بدعت بشری در راستای اهداف شخصی بوده است، گرچه این خلاقیت هیچ ارزشی ندارد زیرا انسان عبادی نمیتواند حقیقت این ادعا را درک کند، لذا تنها راه اثبات وجود این بدعت، صاحب آن است و به همین دلیل نبوت را یک توهم و دروغ سفید و گناه بزرگ توصیف میکند.
نویسنده در صفحه 78 مینویسد: در خلاقیتهای دیگر، صاحب خلاقیت آثار خود را به ما عرضه میکند تا سطح و کیفیت هنر او ارزیابی شود. هنرهای تجسمی یک خلاقیت است اما برای ارزیابی این خلاقیت به صاحب آن مراجعه نمیکند بلکه با توجه به این تابلوها و آثار او، کیفیت هنرش را میفهمیم، در نتیجه ادعای نبوت غیر قابل تأیید و تحقیق است.
در همان صفحه میافزاید: مفاهیم موجود در کتب مقدسه نمیتواند صحت ادعای نبوت را تأیید کند زیرا این کتابها جزیی از ادعای پیامبران مبنی بر ارتباط با آسمان است، به عبارت دیگر این کتابها جزیی از ادعاهایی است که پیامبران باید اثبات کنند.
در فصل دیگری از این کتاب با عنوان آیا پیامبران دروغ گفتند، نویسنده به مصداقهایی اشاره میکند که به ادعای او نشاندهنده دروغگویی عملی پیامبران است، از جمله اینکه تمام ادیان مدعی سعادت و خوشبختی بشر بودند اما در عمل هیچکدام از این امور محقق نشده است و این واقعیت دلیل عملی دروغگویی پیامبران و باطل بودن نبوت و بیاساس بودن ادعای آنها مبنی بر ارتباط با خدا و فرستاده شدن از سوی او برای سعادت بشر است.
سعدون محسن ضمد در صفحه 140 کتاب خود مینویسد: به عنوان مثال اگر اروپا را در نظر بگیریم و این پرسش را مطرح کنیم که مسیحیت پس از انتشار در اروپا چه خدمتی به بشر کرد آیا اخلاق جامعه را بالا برد، آیا انسانیت آنها را بیشتر کرد، آیا آنها را از جوامع بشری که اختلاف طبقاتی و بردگی و فقر و گرسنگی در آن دیده میشود، به جوامعی آسمانی و فرشتهوار تبدیل کرد؛ بیتردید اگر منصفانه و بیطرف، تاریخ را مطالعه کنیم، میبینیم که مسیحیت هیچ خدمت مهمی به این جوامع نکرده است، البته به جز ویرانی و تخریب و همین امور در مورد دین اسلام در جوامعی که ما در آنها زندگی کردیم نیز صحت دارد.
و در صفحه 141 ادامه میدهد: آیا پیامبران با این دروغپردازیهای خود در مورد مأموریت الهی کار خوبی کردهاند؟ به نظر من با بررسی دقیق و علمی تاریخ ادیان به این نتیجه میرسیم که پاسخ منفی است.
نویسنده در پایان کتاب خود موضوع معجزات را بررسی کرده و در صفحه 176 آمده است: معجزه نمیتواند نبوت را اثبات کند زیرا سه اشکال مهم دارد، اشکال اول معجزات اتفاقاتی است که هزاران سال پیش اتفاق افتاده است، یعنی در زمانی که مردم نمیتوانستند اتفاقات مهم روزگار خود را به صورت مستند و علمی و دقیق حفظ کنند.
و در صفحه 177 از حاشیه این کتاب میگوید: ما نمیتوانیم برای اثبات وقوع معجزات از تأکیدات قرآن استفاده کنیم زیرا قرآن به عنوان کتاب الهی که به محمد وحی شده است، یکی از اصلیترین مواردی است که باید درستی و حقیقت آن را بررسی کنیم، از جمله اینکه آیا ارتباط با مطلق امکان دارد یا خیر.
در صفحه 179 میگوید: معجزات دلایلی خارجی برای اثبات نبوت است، پیامبران باید نخست دلایلی محکم را برای اثبات نبوت خود ارایه دهند زیرا معجزات فقط نشان میدهد که پیامبران قادر به انجام امور خارقالعاده بودند و هر چقدر انسان بتواند امور خارقالعاده بودند و هر چقدر انسان بتواند امور خارقالعاده انجام دهد، اگر بخواهد به ما اثبات کند که پیامبر است، باید با دلیلی عاقلانه و قابل قبول ارتباط انجام امور خارقالعاده را با اصل نبوت اثبات کند.
نویسنده ادعا میکند که نبوت یک ادعای بشری از سوی کسی است که تواناییهای خاصی دارد و با تکیه بر این تواناییها افکار و نظریههای خود را با عنوان دین به خورد مردم میدهد.
در پایان پس از بیان بخشهایی مختصر از این کتاب و سخنان و افکار و عقاید مطرح شده در آن، امیدواریم پژوهشگران و محققان تفکر و عقاید اسلامی و مسئولان، دفاع از حریم فکری و عقیدتی اسلام و پاسخ به این کتاب را به عهده بگیرند. رویکردهای فکری و عقیدتی که در این کتابها مطرح میشود امت اسلام را به راه و مسیری خطرناک میکشاند و امیدواریم مسئولان امر برای مقابله با آن طرح و برنامههای لازم را داشته باشند.
گفتنی است کتاب «تحولات فکری در رابطه با دین و مقدسات» به قلم سعدون محسن ضمد توسط کتابخانه عدنان به نمایندگی از انتشارات دارالجمل در بغداد منتشر شده است.
پایان پیام/
نظر شما