شبی دل انگیز و مصفا در بیت رهبری/   قصه عشق من و حُسن ترا آخر نیست

خبرگزاری شبستان: نماز را به امامت آقا اقامه کرده و بعد هم افتخار صرف افطار در کنار ایشان، شب نهم تیرماه را به شبی دل انگیز و مصفا تبدیل و این دیدار شیرین سه ساعته و هم نشینی با مراد دل‌ها جاودان و ماندگار شد.

خبرگزاری شبستان-کرمان

 

بنام خداوند جان آفرین!

 

«گلشن وصل»

 

گذر زمان ما را به عصر نهم تیرماه نود و پنج متصل و فصل دیدار یک‌ساله را وصل دیدار امساله تبدیل نمود. اگر چه ساعت ملاقات و دیدار ساعت ۱۹ تعیین ولی در معیت آقای موحد ما دو نفر ساعتی زودتر از موعد وارد بیت ولی امرمان به عنوان اولین نفرات شده و در آنجا آرام گرفتیم: محیط دل آرام و با صفا و در فضای معنوی آن مکان این بیت جناب خواجو بر ذهن آمد:

           اهل دل گر جان بر آن سرو روان افشانده‌اند                                                                   از نسیم گلشن وصلش روان پرورده‌اند

 

بعد از گذشت زمانی چند، اندک اندک سایر همکاران محترم وارد و مجلس شکل گرفت. راس ساعت 7 حضرت آقا تشریف فرما و حلقه عشاق کامل گردید و به قول جناب خواجوی کرمانی :

                  در داستان نیاید اسرار عشق ورزان                                                      آنجا که قاف عشق است دستان چکار دارد؟

 

از سر توفیق جایگاه من و جناب موحد روبروی حضرت آقا واقع و دیدار چهره به چهره یار و دلدار میسر و مقدور گردید:  

 

  هر کو بصری دارد با او نظری دارد                                                      با او نظری دارد هر کو بصری دارد

 

بعد از سخنان نوید بخش و امید آفرین ریاست محترم قوه قضائیه نوبت به استماع بیانات عزیز خراسانی رسید: کلامش شیرین بود و روح افزا. به صلابت کلام و چفیه‌ی آویخته بر گردن امیر قبیله عشق نظری انداخته و این سخن نغز و پر مایه چه نیکو بر دل جای گرفت:

«شما باید انقلابی بمانید»

قبلا"سوالی بر گوشه‌ی ذهنم نشسته بود که چرا با وجود اتمام جنگ حضرت آقا در تمامی مراسم چفیه بر گردن جلوه می‌نمایند؟بعدها با خواندن این مطلب از زنده یاد دکتر شریعتی جوابی عاید و حاصلم گردید: وقتی دو قبیله با هم در حال جنگ بودند، زمان فرا رسیدن ماه حرام، جنگ را موقتا" تعطیل می‌کردند ولی به خاطر آن‌که اعلام کنند که در حال جنگند و این آرامش از سازش نیست، بر قبه‌ی خیمه‌ی فرمانده پرچم سرخی بر می‌افراشتند. آنان‌که به کربلا می‌روند، می‌بینند که بر آرامکاه حسین پرچم سرخی در اهتزار است یعنی که دوستان و دشمنان همه بدانند که جنگ پایان نیافته و نگذار این سالیان حرام بگذرد.

 

و فهمیدم که چرا بر کلاه‌خود رهبر بصیر و فهیم و فرمانده ما بسیجیان، چفیه‌ی دوران طلایی دفاع مقدس جلوه گری می‌نماید. این نماد، پیامی جاودان دارد:

 

...دوستان! یاران! بدانید جهاد پایان نیافته و جنگ در پشت خاکریزهای گوناگون و به اشکال و صور مختلف با حدت و شدت علیه ما ادامه دارد و امروزه بهترین تاکتیک دفاع و برترین استراتژی ما انقلابی بودن و انقلابی ماندن است:

               به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید                                                    که ساقی بی خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

 

سر در جیب گریبان فرو برده و تاملی نمودم: یاد برترین و بهترین انقلابیون امروزی افتاده و ذهنم سر از کربلا، نجف، جرف الصغر، بصرالحریر، قلمون، خان طومان، قنیطره و حلب در آورد... تصویری از مرد پولادین و مالک اشتر زمانه، انقلابی شهیر، حاج قاسم و انقلابیون شهید حسین بادپا، محمد جمالی  محمدعلی الله دادی، جعفر اسدی، حمید تقوی، علی بیات و ....آن سرداران بلا جوی عافیت گریز:

            در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر                                               عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود

 

 من شرمنده و خجل از روی شهیدان از خود رسته و به خدا پیوسته:

    اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین                                      با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است؟

 

با اتمام سخنان و رهنمودهای حکیمانه‌ی آقا، نوبت ملاقات خصوصی و تک به تک افراد فرا رسید. حضورشان شرفیاب و بعد از ادای احترام و ادب عرض نمودم: از اهالی دیار جیرفتم و حامل دعای خیر اهل ولایتی که افتخار بزرگشان میزبانی حضرتعالی است.

 

 با تبسمی دلنشین فرمودند: جیرفت و جیرفتیان چطورند؟ احوالشان خوب است؟ عرض نمودم دعاگو و مشتاق زیارت جنابعالی.

 

 از آقا استدعای دعایی در حق خود  نموده، فرمودند: ان‌شاالله عاقبت به خیر شوید. عجب دعایی!!

ان‌شاالله عاقبت ما ختم به شهادت گردد. بعد هم هدیه ارزشمندی را با دست مبارکشان به عنوان تبرک مرحمتم نمودند. کم کم زمان اذان نزدیک و در جوار ایشان به سمت حیاط حرکت کردیم. حیاط بیت با زیلوهای ساده‌ای جهت اقامه نماز مفروش شده بود. نماز را به امامت آقا اقامه و بعد هم افتخار صرف افطار در کنار ایشان شب نهم تیرماه را به شبی دل انگیز و مصفا تبدیل و این دیدار شیرین سه ساعته و هم نشینی با مراد دل‌ها و دریافت هدیه از دست معظم له توسط جناب موحد جاودان و ماندگار شد.

 

             چون توانم که به پایان برم این دفتر از آنک                                       قصه عشق من و حُسن ترا آخر نیست

 

دادخدا سالاری-دادستان عمومی و انقلاب کرمان

 

کد خبر 555697

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha