به گزارش خبرگزاری شبستان، با توجه به اینکه فلسفه برای کودکان پارادایم تازهای ایجاد میکند، اما برخلاف آنچه که مدعیان فلسفه برای کودکان میگویند ضروری نیست که این پارادایم برخواسته از فرهنگ و فلسفه غربی باشد. در اینجا پارادایم ایرانی ـ اسلامی در اولویت قرار دارد. در بومیسازی فلسفه برای کودک در ایران هم به این نکته باید توجه کرد. اگر بناست فلسفه برای کودک بومی ارائه شود چیزی که واقعی است و تنها ساختمان پوشالی نیست ما نیاز داریم که به کندوکاو در فلسفه اسلامی ـ ایرانی خودمان بپردازیم. نواب مقربی، فارغالتحصیل رشته فلسفه در مقطع دکتری و پژوهشگر حوزه فلسفه تحلیلی است. با وی درخصوص فلسفه کودک به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
از نظر شما اهمیت موضوع فلسفه برای کودکان چیست؟ و چرا امروزه هم در ایران و هم در کشورهای دیگر جهان تا این اندازه به این برنامه توجه می شود و شمار زیادی از متولیان تعلیم و تربیت و همچنین فیلسوفان به آن پرداخته اند؟
ساده ترین مطلبی که می توان درباره فلسفه برای کودک بیان کرد این است که این برنامه بسیار بااهمیت است، ولی اینکه چرا این برنامه تا این اندازه اهمیت دارد چیزی است که بیان آن دشوارتر است و کمتر به آن پرداخته میشود. برنامه فلسفه برای کودک از چندین جهت عمده حائز اهمیت است و میشود این جهات را در سه نوع عمده از تفکر خلاصه کرد: ۱. تفکر انتقادی، ۲. تفکر مراقبتی و ۳. تفکر خلاق. تفکر انتقادی درتقویت و تحریک قوای فکری کودکان و نوجوانان مؤثر واقع میشود. مقصود از تفکر انتقادی توانایی پرسش و پاسخ و چونوچرا کردن است و اینکه کودکان و نوجوانان هر سخنی را بهویژه سخنانی که از منابع عامهپسند همچون رادیو و تلویزیون و بدتر از همه ماهواره یا اینترنت که در دایرهای گستردهتر تبلیغ می کنند، بیان می شود، به سادگی و بدون تجزیهوتحلیل نپذیرند.
پرورش این نوع تفکر در فرهنگ ما ریشه عمیق دارد و توصیه قرآنی و اسلامی نیز به آن شده است. مثلاً اینکه «مژده باد کسانی را که سخنان را میشنوند و بهترین آن را پیروی میکنند»، یا اینکه «به گوینده نگاه نکنید بلکه به گفته یا مطلبی که بیانشده نگاه کنید». مقصود این است که هر سخنی و اندیشهای را نخست باید سبک و سنگین کرد و سنجید و سپس آن را پذیرفت و به آن عمل کرد. ملاصدرا نیز در مواضع مختلف تأکید میکند که «اعلم أنّ المتبع هوالبرهان»، یعنی چیزی که در هرگونه پژوهشی بایستی به آن اتکا کرد «برهان» است. دعوت به «برهان»، همان دعوت به «تفکر انتقادی» است که نمونههای آن در فرهنگ ما کم نیستند.
نوع دیگر تفکر که از تفکر نوع نخست نیز اهمیت بیشتری دارد و اساساً تفکر اصیل بدون آن حاصل نمیشود، تفکر مراقبتی است. تفکر مراقبتی در جامعه و جمع و اجتماع فکری یا به تعبیر امروزی در حلقههای کندوکاو مطرح می شود. جامعه در ابعاد کوچک، خانواده است. تفکر مراقبتی می بایست از خانواده آغاز شود. ولی تفکر مراقبتی چیست؟ تفکر مراقبتی یعنی اینکه هر کس هنگام مباحثه یا گفتگو مقام بحث را بداند و قواعد بازی گفتگو را رعایت کند. اینکه کودکان بتوانند پیش از آنکه یکدیگر را نقد کنند، سخن یکدیگر را بشنوند و بهاصطلاح در حرف همدیگر نپرند، توهین نکنند، دوستان و همکلاسان خود را تحقیر نکنند و بدانند با پدر و مادر چگونه باید گفتگو کنند، با همسالان خود چگونه و با معلمان چگونه و به همچنین برعکس.
«برای نمونه، شیوه گفتگو با یک فرد عامی درس نخوانده با فرد تحصیلکرده فرق دارد. واقع امر این است که در تفکر مراقبتی بایستی از الگوی۳۰/۷۰ پیروی کرد. الگوی۳۰/۷۰ میگوید در گفتگو شیوه صحیح این است که ۳۰ درصد گوینده باشیم و ۷۰ درصد شنونده. و این نیاز به مراقبت دارد یعنی ما باید در گفتگو بیشتر از هر چیزی از خودمان و شیوه گفتارمان مراقبت کنیم. این نیاز به آموزش دارد و این آموزش در دانشگاه یا دبیرستان نمیتواند انجام شود، بلکه باید از سن و سالهای پایینتر در مدارس ابتدایی و حتی پایینتر به کودک و نوجوان آموزش داده شود. تفکر مراقبتی درواقع رعایت آداب بحث و گفتگو است که در هر مقامی و هرکسی، نهفقط کودکان و نوجوانان، به آن نیاز دارد. این نوع تفکر گونهای مهارت فکری ـ ذهنی نیست بلکه مهارت عملی است. چیزی شبیه شناگری است. در بیرون آب هرقدر هم که خوب تمرین کنیم و مربی ما زبده و کاردیده باشد، با تمرین شنا در بیرون از آب نمیشود شنا یاد گرفت، باید تن به آب زد و در آب و در عمل باید تمرین کرد. برای همین است که کار معلم فلسفه برای کودکان تعلیم تفکر نیست، بلکه تسهیل تفکر است. تسهیلگر فلسفه برای کودک و نوجوان تلاش میکند راه را هموار کند تا کودک خود در عمل و تعامل با دیگر کودکان و اشخاص تفکر و خردورزی و تعقل مراقبتی را بیاموزد و بکار بندد.
جای شگفتی است که در فرهنگ اسلامی به این نکته نیز تأکید اکید شده است. در سوره لقمان با زبان فصیح شگفت آوری چنین گفته میشود که «اِن جاهَداکَ ان تُشرک بی ما لیس لک به علمٌ فلاتُطِعهما و صاحِبهما فی الدنیا معروفاً». در این آیه، یک دنیا فلسفه و روش زندگی و آگاهی و شیوه زیست نهفته است. سراسر برنامه فلسفه برای کودکان را میشود در این آیه خلاصه کرد: «اگر پدر و مادر تلاش کردند که تو را وادار کنند به چیزی اعتقاد پیدا کنی که به آن علم نداری از آنان پیروی نکن ولی در دنیا با آنان به نیکی رفتار کن». تفکر مراقبتی بهوضوح تمام در این گفتار بیانشده است. «اطاعت» و «احترام» دو مقوله جدا از هم هستند. تفکر انتقادی و مراقبتی هر دو در اینجا ملاحظه میشود.
تفکر خلاق نیز یکی دیگر از ثمرات برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان است. کودکی که مجهز به تفکر انتقادی و مراقبتی است و توانایی چونوچرا و تجزیهوتحلیل و بالاتر از همه به قول فارابی، «جودت رای» دارد، «قدرت تمییز و تشخیص» دارد، بیگمان، ذهن خلاقتری نیز دارد و این توانایی را دارد که با اتکا به انواع تفکر، افقهای تازهای را پیش دید خود بگشاید و اندیشههای تازهای بیافریند. برای تقویت این نوع تفکر، روشهای گوناگونی وجود دارد. نمایش فیلم هرچند بسیار مؤثر است ولی از همه سطحیتر است. کاربرد تصاویر به خلاق شدن ذهن کودکان کمک میکنند؛ و یک درجه از فیلم کمتر سطحیاند چون نیاز به قدرت تخیل بیشتری دارند و برای فهم تصویر و تفسیر آن باید نیروی بیشتری صرف کرد. خواندن داستان در کلاس درس و کارگاه فلسفه برای کودکان و تشویق کودکان به خواندن و در حین خواندن، بحث کردن موثرترین روش است.
در این زمینه نیز، قرآن که «احسن القَصَص» است، یعنی بهترین شیوه داستانپردازی در آن به کار رفته است و در آثار ادبی و شعری ما هم که داستان فراوان است. با این همه، تردیدی نیست که داستانها نیاز به روزآمدسازی دارند و تألیف و نه ترجمه داستانهای کوتاه تفکر برانگیز جهت تدریس در کارگاه فلسفه برای کودک شاید بهترین گزینه باشد. این کار بسیار دشوار است زیرا کسی که دست به تألیف چنین داستانهایی میبرد هم بایستی فیلسوف باشد و هم روانشناس و هم تجربه کار در کارگاه را داشته باشد و هم توانایی کاربرد این مطالب را در داستان و داستاننویسی داشته باشد.
شمار چنین افرادی در ایران به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد و بدتر از همه آنکه مدعیان برنامه فلسفه برای کودک امروزه تنها مترجم آثار غربی و داستانهای غربی برای کودکان و نوجوانان هستند و با گونهای شیفتگی و از خودبیگانگی تنها به ترجمه و تبلیغ آثار فرنگی با فرهنگ و اندیشهای ناسازوار در حوزه فلسفه برای کودکان در ایران هستند. البته، استثناهایی هم در این حوزه وجود دارند که نسخهای بومیشده از فلسفه برای کودک را با عنوان «فلسفه و کودک» تلاش میکنند عرضه کنند که بافرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما همخوانی و سازواری داشته باشد که تلاش آنها بسیار میمون و مبارک است.
با توجه به اینکه ایده اولیه فلسفه برای کودکان از فلسفه غرب گرفتهشده است، خطرها و تهدیدهای احتمالی ورود به این فضا برای تربیت نسل آینده چیست؟
بسیاری از ایدههای بزرگ از شرق به غرب رفته است و برعکس. بسیاری بر این باورند که ریشههای فرهنگ و تمدن غربی در فلسفه و فرهنگ یونانی یافت میشود و برخی نیز معتقدند فرهنگ و فلسفه یونانی سخت وامدار فرهنگ و فلسفه ایرانی و حکمت مغان است. برای نمونه، افلاطون که بنیانگذار مکتوب فلسفه در یونان باستان است تحت تأثیر حکمت ایرانیان است. برخی نیز مخالف طرح چنین ادعاهایی هستند. با این همه، چیزی که اهمیت دارد این نیست که هر اندیشهای از کجا آمده است و به کجا میرود. مهم این است که ما در رویارویی با آن اندیشه چهکار میکنیم، چگونه آن را تفسیر و تعبیر میکنیم و در عمل به کار میبریم. در آغاز نهضت ترجمه در جهان اسلام، فیلسوفان مسلمان تنها مترجم فلسفه یونانی نبودند، آنان تلاش کردند که فلسفه یونانی را با فرهنگ، اندیشه و جهانبینی اسلامی سازوار و سازگار کنند و نسخهای بومی از فلسفه یونانی به دست دادند.
فیلسوفان اسلامی الگوی خوبی برای مواجهه با اندیشههای غربی هستند. انفعال در برابر اندیشههایی که از غرب میآیند بههیچروی کار معقولی نیست. انفعال یعنی اینکه ما آنها را کنار بزنیم و به یک معنی نفی کنیم. به عبارت دیگر، بهجای حل مسئله، صورت مسئله را پاککنیم. کار صحیح شاید این است که همچون مواجهه فیلسوفان اسلامی با فلسفه یونانی، ما نیز در مواجهه با برنامه فلسفه برای کودکان بایستی نسخهای بومی از این برنامه به دست دهیم. نسخهای که با پارادایم ایرانی ـ اسلامی ما سازواری داشته باشد. متأسفانه، برخی افراد کممایه بهویژه در پژوهشگاههایی همچون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که بیش از همه انتظار میرود در ارائه مدل بومی برنامه فلسفه برای کودک تلاش کنند تنها بر روی ترجمه لفظ به لفظ آثار غربی در این حوزه تمرکز دارند و با اصرار تأکید دارند که تنها همان نسخه غربی فلسفه برای کودکان بایستی عرضه شود و نه چیزی دیگر.
این به نظرم پُز روشنفکری است و چیز گذرایی است. شاید یکزمانی ترجمه آثار به فارسی معنیدار بود. امروزه اکثر قشر تحصیلکرده به زباناصلی مسلطاند و نیازی به مطالعه ترجمههای دست و پا شکسته و گهگاه مغلوط ندارند. کار اصلی و دشوار، ارائه نسخه بومی و تألیف آثار درزمینهی روش تدریس فلسفه برای کودک، تبیین شالودههای بومی فلسفه برای کودک، داستانهای بومی و برگزاری کارگاههای بومی در سطح مدارس در ایران است که متأسفانه بندرت دیده میشود. حقیقت امر این است که طبع آدمی بیشتر به کار آسانتر مایل است و از کار دشوار ابا دارد.
به اعتقاد شما، میتوانیم بر اساس مبانی فلسفه اسلامی و حکمت صدرایی به کودکان فلسفه را بیاموزیم؟ این مفاهیم و مبانی که ثقیل هستند را چگونه باید به آنان تعلیم داد؟
تردیدی نیست که چنین کاری امکان دارد. برنامه فلسفه برای کودک مبتنی بر فرهنگ و بهویژه فلسفه و سنت فلسفی غربی است. اگر به آثار لیپمن نگاه کنید میتوانید این امر را بهوضوح مشاهده کنید. ارجاعات و اشارات متعددی در آثار لیپمن، به سقراط، افلاطون، دکارت، ویتگنشتاین، کانت، دیویی و دیگران هست. اساساً بدون فلسفه غربی برنامه فلسفه برای کودکان از درون تهی میشود و حرفی برای گفتن ندارد. فلسفه شالوده کار است. در بومیسازی فلسفه برای کودک در ایران هم به این نکته باید توجه کرد. اگر بناست فلسفه برای کودک بومی ارائه شود چیزی که واقعی است و تنها ساختمان پوشالی نیست ما نیاز داریم که به کندوکاو در فلسفه اسلامی ـ ایرانی خودمان بپردازیم.
با این همه، نکتهای ظریفی در اینجا وجود دارد. کاربرد فلسفه اسلامی و حکمت صدرایی به این معنی نیست که ما مباحث تخصصی فلسفه اسلامی و بهویژه حکمت صدرایی را که بسیار فهم آن دشوار و دیریاب است بخواهیم با اندکی دخل و تصرف و سادهسازی تصنعی به کودکان و نوجوانان بهزور آموزش دهیم و بعد خیال کنیم که بومیسازی کردهایم. به تازگی کتابی را مطالعه کردهام که در آن تلاش شده بود مفاهیم انتزاعی و مردافکن در فلسفه ملاصدرا همچون، وجود و عدم، علت و معلول، اتحاد عاقل و معقول، وحدت وجود، اصالت وجود و مانند اینها را در قالب جملات به ظاهر ساده شده به کودکان و نوجوانان آموزش دهد. این شیوه کار بسیار خطرناک است. تبلیغ بد، بسیار ویرانگرتر از تخریب است. اینکه ما بخواهیم از چیز ارزشمندی همچون فلسفه اسلامی یا هر چیز دیگری به شیوهای بد دفاع کنیم نتایج معکوس به دنبال دارد و بسیار در اینجا باید مراقب بود.
پیش از هر چیز، درواقع، پیش از تدوین هرگونه نسخه بومی از برنامه فلسفه برای کودک، ما نیازمند شالودههای فلسفی بومی هستیم. بهعبارتدیگر، ما نیازمند «فلسفه کودکی بومی» هستیم. فلسفه کودکی چراغ راه ما میتواند باشد. حال سؤال این است که فلسفه کودکی از دیدگاه صدرالمتالهین که ذروه کمال و جامع جمیع مؤلفههای حکمت ایرانی ـ اسلامی است چیست؟ اگر به این پرسش پاسخ دهیم به گمانم یکی از شالودههای اصلی بومیسازی برنامه فلسفه برای کودک را استوار کردهایم.
این ادعا که فیلسوفان و مربیان اسلامی درباره کودکان اظهارنظری نکردهاند و تعریف رسا و بسندهای از آن به دست ندادهاند، ایراد معقول و منطقیای نیست، چراکه اساساً طرح این مسئله به دوره اخیر و بهویژه قرن بیستم اختصاص دارد و در دورههای پیشین این مسئله یا اصلاً مطرح نبوده یا به شیوههای دیگری به آن نگریسته میشده است.
با این همه با جستجوی در آثار این فلاسفه درباره ذهن و شناخت آدمی و نیز دستور عملهای تربیتی آنان میشود، دیدگاه خاص آنان را درباره کودکی و کودک و شیوههای تربیت و مراحل رشد شناختی و اخلاقی او، استنتاج و استنباط کرد.
نکته حائز اهمیت درباره فیلسوفان و اندیشمندان اسلامی این است که خواه خود به ریشههای فکری خویش تصریح کرده باشند و خواه نکرده باشند، میان آراء و عقاید تربیتی آنان و فرهنگ اسلامی پیوندی تنگاتنگ وجود دارد؛ و بسیاری از اندیشههای آنان از سرچشمه اسلام و آبشار وحی سیراب شده است. بدینسان، اندیشمندان اسلامی در بستر فرهنگ اسلامی پرورشیافتهاند و اندیشههای ایشان از دین مایه گرفته بود و وامدار آن بود.
حقیقت این است که ملاصدرا بااینکه درباره کودکی و تعلیم و تربیت کودک کتاب یا رساله مستقلی ندارد ولی بااینهمه میشود با اتکا به مبانی حکمت متعالیه او و دیدگاههای نوآورانه او در باب نظریه شناخت و شناختشناسی دیدگاه محتمل او را در باب کودکی و چگونگی رشد کودک و مراحل گوناگون او استخراج کرد و بازسازی نمود.
چیزی که در واقع نظریه رشد شناختی (نفسانی) ملاصدرا را از دیگر نظریهها متمایز میسازد این است که نخستین مرحله رشد در دیدگاه ملاصدرا بدو تولد نیست بلکه پیش از تولد است یعنی آدمیزاده از زمانی که روح در بدن پدیدار میشود و در مرحله جنینی است تکامل خود را آغاز میکند. آنگاه، طبق نظریه رشد نفسانی ملاصدرا، تکامل آدمی با وقوع مرگ به پایان نمیرسد. مرگ در واقع آغاز مرحله تکامل دیگری است که تا بینهایت میتواند ادامه یابد. این دو خصیصه در حقیقت دو حلقه مفقوده در سراسر نظریههای رشد شناختی کودک در روانشناسی و فلسفه امروز به شمار میرود.
بر طبق فلسفه کودکی ملاصدرا، تعلیم و تربیت میبایست بهصورت مرحلهبهمرحله انجام پذیرد. نفس برای رسیدن به کمال، از آغاز پیدایش خود در بدن، مراحلی را پشت سر میگذارد و قوای مندرج در نفس نباتی، حیوانی، انسانی و ملکوتی بهتدریج پدیدار میشوند. پس تعلیم و تربیت نیز میبایست تدریجی و مرحلهبهمرحله انجام گیرد و در هر مرحله، برنامههای متناسب با همان مرحله تدبیر شود. تعلیم مفاهیم فلسفی و کلی به کودکان پیش از ورود به مرحله عقلانی، شدنی نیست. کودک در مرحله خاصی فقط عینیات را درک میکند و درک مفاهیم انتزاعی برای او دشوار است. برنامههای تربیتی با مراحل تکاملی باید تناسب داشته باشد. در نظام تربیت صدرایی، تعلیم و تربیت بایستی فراگیر باشد، چنانکه حس، خیال و عقل را در بر بگیرد. تمام جنبههای وجود آدمی و تمام جلوههای فردی، جسمی و روحی (شناختی – عاطفی) میبایست هماهنگ با یکدیگر تربیت شوند. دیگر آنکه در نظام تعلیم و تربیت صدرایی، صرف آموختن علوم بدون پرورش اخلاقیات هرگز انسان را بهغایت نمیرساند. تربیت و تزکیه در کنار هم سودمند میافتند. رشد شناختی بایستی با رشد اخلاقی کودک همخوانی داشته باشد.
در اینجا مجال بحث مبسوط و مفصل نیست، بنابراین شما را به مقالهای ارجاع میدهم که با عنوان «فلسفه کودکی از دیدگاه صدرالمتالهین»، در شماره ۹ مجله آموزشی و پژوهشی «فلسفه و کودک» منتشر شده است. حدیث مفصل این داستان را در آن مقاله می توانید ببینید.
تفکر و آموزش به کودکان، پیوستگی جدی با رده سنی آنها دارد. دیدگاه شما در باب روشهای آموزشی مناسب هر دوره سنی بر طبق دیدگاه بومی فلسفه برای کودک چیست؟
درباره کودکی دو دیدگاه عمده وجود دارد که اتخاذ هر یک از این دو دیدگاه میتواند نتایج و لوازم فلسفی، تربیتی و اخلاقی متفاوت به همراه بیاورد. بر طبق دیدگاه نخست، کودکان «بزرگسالان کوچک» هستند. نسخهای کوچکشده و ناقص از بزرگسالاناند. نیازمند راهنمایی و دچار انواع و اقسام کژیها و کاستیهایی هستند که در طی زمان میتوانند برطرف شوند.
ارسطو و پیروان او، فیلسوفان قرونوسطی، بهویژه آگوستین، جان لاک و برخی فیلسوفان اسلامی همچون ابنسینا به این دیدگاه باور دارند. بر طبق دیدگاه دوم، کودکان فیلسوفاند، دانشمندند، نوآورند. توانایی دستوپنجه نرم کردن با مسئلههای بزرگ را دارند. توانایی ذهنی و سرعت انتقال و قدرت یادگیری آنها چندین برابر بزرگسالان است. نسخه کوچکشده بزرگسال نیستند، بلکه در نوع خود یگانه و منحصربهفردند. بهعبارتدیگر، قیاس ناپذیرند.
افلاطون، ژان ژاک روسو و برخی فیلسوفان اسلامی همچون ملاصدرا به این دیدگاه باور دارند یا دستکم میشود این طرز تفکر را از آثار آنان استخراج کرد. بسیاری از روانشناسان و فیلسوفان بیآنکه خود بدانند تحت تأثیر اندیشهای هستند که میتوانیم آن را «برداشت ارسطویی از کودکی» بنامیم. بر پایه این دیدگاه، چهار گونه علت وجود دارد. علت مادی، علت فاعلی، علت صوری و علت غایی. کودک پس از تولد دارای بدن مادی میشود. مادر یا مربی که علت فاعلیاند او را میپرورند. علت صوری اندیشه یا ایدهای است که اغلب بزرگسالان درباره کودک میاندیشند و علت غایی هدفی است که کودک پس از طی مراحل تکاملی رشد میبایست به آن برسد و وظایف خود را طبق برنامهای که بزرگسالان برای او در نظر گرفتهاند به انجام برساند.
در واقع این همان دیدگاه «کودک همچون بزرگسال کوچک» است. کودک در این دیدگاه نسخهای ناقص از بزرگسالان و گرفتار انواع و اقسام کاستیها و ناتواناییهاست. که بهمرور زمان و طی مراحل تعلیم و تربیت برطرف میشود و کودک در نهایت به کمال میرسد؛ بهعبارتدیگر، به مراحل تکامل بلوغ دست پیدا میکند.
بسیاری از بزرگسالان و حتی روانشناسان برجستهای چون ژان پیاژه این دیدگاه ارسطویی را در نظر و عمل بکار میبرند بیآنکه اساساً آثار ارسطو را مطالعه کرده باشند. هدف غایی آنان این است که محیط مناسبی فراهم کنند تا کودکان بتوانند در آن محیط چنان پرورده شوند که در نهایت به بزرگسالانی متعارف تبدیل شوند. هدف درواقع این است که کودکان به بزرگسالانی عاقل و بالغ تبدیل شوند که میتوانند وظایف معین و مشخص را بهدرستی انجام دهند.
پیاژه بر این باور بود که رشد بهصورت ناپیوسته در چهار مرحله ازلحاظ کیفی متفاوت رخ میدهد. ۱. مرحله حسی- حرکتی (از صفر تا ۱۸ ماهگی)، مرحله پیش عملی، (از ۱۸ ماهگی تا ۷ سالگی)، مرحله عملی ـ عینی (از ۷ تا ۱۲ سالگی) و مرحله عملی ـ انتزاعی (از ۱۲ سالگی به بعد).
در نظریه مرحلهای که ژان پیاژه نماینده آن است کودکان همان «بزرگسالان کوچک»اند که مرحلهبهمرحله میبایست مراحل تکامل و رشد را طی کنند تا به بلوغ فکری و عقلی برسند. کودکان مجموعهای از ضعفها و نقصهایی هستند که در بزرگسالان دیده نمیشود. کودکان تواناییهایی را ندارند که بزرگسالان عادی از آن برخوردارند. دیدگاههایی ازایندست که میتوان آنها را دیدگاههای پیاژهای رشد نامید، تصویری کژدار و نادرست از فراروند رشد در کودکی به دست میدهند. این نوع دیدگاه، برای نمونه، نادیده میگیرد که کودکان در فراگیری زبان دوم بسیار قدرتمندتر و سریعتر از بزرگسالان هستند. کودکان ۲ تا ۶ سال، تواناییهایی خارقالعادهای در یادگرفتن زبانهای گوناگون دارند. همچنین کودکان، توانایی طرح پرسشهای فلسفی خلاقانه و توانایی دستوپنجه نرم کردن با این پرسشها را بسی بیش از بزرگسالان دارند. این نمونهها دیدگاه پیاژه در باب مراحل رشد را متزلزل میکند.
بنابراین پیاژه، دیدگاهی خطی و مرحلهای و بسیار خشک و انتزاعی از مراحل رشد کودک به دست میدهد که ساختار و چارچوب کلی آن را در اندیشههای ارسطویی درباب رشد میشود جستجو کرد. بدیل دیدگاه مرحلهای پیاژه در نظریه حلقهای رشد ملاحظه میشود که در آن هر حلقه از رشد کودک منحصربهفرد و متمایز از هر دوره دیگری از کودکی و بزرگسالی است. دوره کودکی اجمال یا نسخه کوچکشده بزرگسالی نیست. دوره کودکی و بزرگسالی دو حلقه جدا از هم و به عبارت دیگر دو جهان متمایز از یکدیگرند که در هر یک از آنها به شیوه خاص مربوط به آن باید نگریست: کودکی و بزرگسالی دو شیوه زیست و دوبازی زبانی و عملی متفاوتاند. این نکتهای است که پیاژه از آن غافل بود.
در مقابل، دیدگاه ملاصدرا وجود دارد. دیدگاههای ملاصدرا نهتنها با فیلسوفان غرب که حتی با فیلسوفانی که در سنت فلسفه اسلامی میاندیشند تفاوت اساسی دارد.
چیزی که در اینجا جالب توجه است این است که در دستگاه فلسفی ملاصدرا مراحل رشد شناختی و وجودی نفس نه از بدو تولد که حتی پیش از تولد لحاظ میشود. بنابراین، مراحل رشد کودکی تا بزرگسالی در اندیشه صدرالمتألهین به چهار مرحله عمده تقسیم میشود:
الف. مرحله تهیه: ۱. نفس نباتی (انعقاد نطفه تا تولد)
نفس حیوانی (مرحله حس، حرکت و تخیل تا ۱۵ سالگی) (عقل هیولانی و بالملکه)
ب. مرحله اعتدال: انسان بالقوه (مرحله تربیت عقلانی و تهذیب نفس ۱۵ تا ۴۰ سالگی)(عقل بالملکه)
ج. انسان بالفعل (مرحله تجرد عقلانی) (عقل بالفعل)
این مراحل تربیتی تا فعلیت یافتن نفس ادامه دارد و پس از آن به سبب جدایی نفس از این جهان، از تربیت این جهانی بینیاز میشود. بااینهمه، تکامل نفس تا بینهایت ادامه دارد. هرچه نفس در حین حرکت جوهری کاملتر میشود نیاز او به بدن کمتر میشود و مرگ طبیعی نه براثر حوادث که نتیجه جدا شدن اختیاری نفس از بدن و تجرد بالفعل اوست. نکته حائز اهمیت این است که تفسیر ملاصدرا از مرگ برخلاف نظریه پزشکی باستان (جالینوس و بقراط) و پزشکی جدید است. هانری کربن معتقد است که «مجرد در اصطلاح فلسفه اسلامی معادل «متعالی» است نه معادل «نامادی یا ناجسمانی»». بهعبارت دیگر نفس در همان زمان که به بدن تعلق دارد نیز میتواند مجرد باشد و مجرد در اینجا به معنای متعالی است؛ بنابراین، مرگ بردوگونه است: یکی اتفاقی که براثر حوادث طبیعی روی میدهد و دیگری مرگ اختیاری که براثر تکامل و تجرید و تعالی نفس در حین تعلق به بدن روی میدهد. این برداشت از تجرد نفس حاوی انواع و اقسام لوازم و نتایج تربیتی در برنامه فلسفه و کودک است.
یک نتیجه عمده که در اینجا بسیار جلب نظر میکند این است که بر طبق نظریه رشد شناختی مستخرج از حکمت متعالیه صدرالمتالهین، کودکان تا پیش از رسیدن به سن بلوغ یا پانزدهسالگی، در مرحله تهیه بسر میبرند؛ یعنی در مرتبه نفس نباتی و حیوانیاند که درواقع مرحله حس، حرکت و تخیل است. پرپیداست که در این مرحله، آموزش مسائل عقلی و انتزاعی فلسفی و منطقی خلاف دستگاه تربیتی مأخوذ از نظریه شناخت صدرالمتالهین است و روا نیست. در این مرحله باید از روشهای خاص این دوره چون داستان، تصویر، شعر، فیلم و مانند اینها که با حس و خیال کودک سروکار دارد، استفاده کرد.
نظام آموزشی کنونی ما تفکر محور نیست، یعنی قدرت تفکر و قدرت انتخاب را به بچهها نمیدهد؛ فقط موضوعاتی را بحث میکند و میگذرد! چه ضرورتی هست که ما بحث تفکر در آموزش کودکان را وارد کنیم؟
سؤال شما در واقع دو بخش دارد که به هر بخش در جای خود باید پاسخ داد. اینکه نظام آموزشی کنونی، تفکر محور نیست، درست است و این البته ناشی از این است که نظام آموزشوپرورش در ایران در حقیقت بیمار است و این بیماری بیشتر از هر چیز ازاینجا ناشی میشود که متأسفانه این نظام آموزشی در واقع گرتهبرداری و الگوبرداری از نظام آموزش و پرورش غربی است. منتقدان و متخصصان تعلیم و تربیت در غرب بر این باورند که مدارس فعلی قاتل خلاقیت، ابتکار و ابداع در دانشآموزان هستند، چراکه در نظام آموزشی غالب در جهان امروز که متأسفانه شامل کشور ما هم میشود، سلسلهمراتب نانوشتهای وجود دارد. در این سلسله مراتب ازیک سو، فیزیک، ریاضیات، شیمی و بهطورکلی علوم تجربی و ریاضی در بالاترین مرتبه قرار دارند و از سوی دیگر، هنر، فلسفه، ورزش، دین و بهطورکلی علوم انسانی در پایینترین و پستترین مرتبه قرار دارند و همین امر علت اساسی این ادعاست که مدارس امروز خلاقیت و نوآوری را در کودکان و نوجوانان نابود میکنند و اخلاق و دین و تربیت فکری و معنوی و حتی تربیتبدنی را به تباهی میکشانند. این چیزی است که منتقدان و متخصصان آموزشوپرورش در غرب به آن اذعان دارند و بهطور گسترده در آثار و سایتهای آموزشی آن را مطرح میکنند.
دوم اینکه دستاندرکاران و محققان آموزشوپرورش و بهویژه برنامه فلسفه برای کودک در ایران امروز یا توجه به پیشینه و زمینه تاریخی و اجتماعی نظام آموزشوپرورش در جهان اسلام ندارند یا اینکه اساساً آن را حائز اهمیت نمیدانند. پرسش اساسی و حیاتی این است که چه چیزی در اعصار و قرون گذشته وجود داشته است که دانشمندان و فیلسوفانی همچون فارابی، ابنسینا و ملاصدرا را توانسته است پرورش دهد و به جامعه اسلامی تحویل دهد. یا برای نمونه، چه ویژگیای در مدارس نظامیه که خواجه نظام الملک در قرن پنجم و ششم، یعنی زمانی که اروپاییان از گرسنگی و بدبختی، شکم همدیگر را پاره میکردند تأسیس کرد وجود دارد که شیخ مصلح الدین سعدی و محمد غزالی در آنجا پرورش پیدا میکنند و بیرون میآیند و آوازه علم و حکمت آنها حتی تا زمان حاضر نیز پابرجاست.
دیگر آنکه تفکر انتقادی و توجه به علوم انسانی که امروزه در برنامه فلسفه برای کودکان بر آن تأکید میرود درواقع ابداع و ابتکار فیلسوفان و دانشمندان اسلامی و نظام آموزشوپرورش اسلامی است. تفکر نقاد مبتنی بر گفتگو در حلقههای کندوکاو و مباحثه و مجادله به احسن است که در حقیقت توصیه قرآنی هم هست، ولی متأسفانه امروزه بهعنوان دستاورد و ارمغان غربیان در تعلیم و تربیت به جامعه عرضه میشود.
راهکار درست این است که اگر بناست برنامه فلسفه برای کودکان در ایران بومیسازی شود نیاز هست که پژوهشگاهها و پژوهشکدههایی جدا به این منظور تأسیس شود و در آن کار پژوهشی عمده و جدی جهت انطباق و سازگاری این برنامه با سنتها، ارزشها و هنجارهای بومی انجام گیرد و معلمان یا به عبارت بهتر، تسهیلگران فلسفه برای کودک در آن پرورش پیدا کنند و ماده خام کار دستاندرکاران این حوزه فراهم شود. امروزه، کار در حوزه فلسفه برای کودک به دست مترجمانی افتاده است که محو فرهنگ و فلسفه غربیاند و اساساً لزومی به تأسیس فلسفه برای کودک بومی نمیبینند و همان نسخه غربی را برای آموزش معلمان و کودکان رسا و بسنده میدانند و این به گمان من خطری است که جامعهی علمی کشور، خانوادهها و کودکان ما را در درازمدت تهدید میکند.
طلیعه
نظر شما