خبرگزاری شبستان – گروه قرآن و معارف: "بیگانگان با جان انسان و حقیقت ملکوتی او نخست آدمی را به گناه متمایل می کنند و رفته رفته به این سم مهلک و نابود کننده، حیات حقیقی انسان آلوده و سرانجام، معتادش می سازند. این شیوه را شیطان همواره اعمال کرده و پیش از نسل کنونی، انسان های فراوانی را در طول تاریخ و عرض جغرافیا به گمراهی کشیده است: و لقد أضل منکم جبلا کثیرا أفلم تکونوا تعقلون/ و [او] گروهى انبوه از ميان شما را سخت گمراه كرد آيا تعقل نمى كرديد. در این مرحله است که سلطه شیطان بر گنهکاران افزوده می شود و کار از میل و وسوسه و دعوت و اعتیاد به گناه گذشته، به امر و نهی شیطان از مسند فرماندهی منتهی می شود: "الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء/ شيطان شما را از تهيدستى بيم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد. " و پس از ائتمار چنین تبهکاری نسبت به ابلیس، نوبت به احتناک می رسد که در این حال، شیطان سوار بر مرکوب خود، یعنی انسان گنهکار می شود و او را به زیر ران گرفته به هر سو که بخواهد، نه تنها می برد بلکه می دواند: "قال أرءیتک هذا الذی کرمت علی لئن أخرتن إلی یوم القیمة لاحتنکن ذریته إلا قلیلا/ گفت به من بگو اين كسى را كه بر من برترى دادى -براى چه بود- اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعا فرزندانش را جز اندكى - از آنها- ريشه كن خواهم كرد."
آیت الله جوادی آملی در کتاب "حیات حقیقی انسان در قرآن" به تبیین تمییز میان حیات حقیقی و اعتباری انسان و جزئیات این تمایز می پردازد. آنچه در ادامه می آید پاره ای دیگر از این مبحث است.
بیگانگان در تشریح انسان دست به تحریف می زنند
حقیقت انسان، کتابی الهی و متنی ملکوتی است که بی شرح و تبیین، محکمات و متشابهاتش از هم باز شناخته نمی شود و کسی توان تشریح و تبیین این پیچیده ترین متن آفرینش را دارد که خود، پدید آورنده آن است؛ از این رو، جز خدای سبحان کسی نمی تواند به تفسیر "کتاب آدمیت" بپردازد و خداوند با پیامبران و امامان معصوم (ع)، این مهم را عملی ساخته و متن وجودی انسان را شرح فرموده است. اما بیگانگان، هرگاه به تشریح انسان برخاستند، بسان کتاب های آسمانی پیشین، دست به تحریف بردند یا منحرفانه با آن برخورد کردند و به تأویل بیجا و فتنه گری پرداختند؛ چنان که برخی از منحرفان با قرآن چنین کردند. اگرچه توان تحریف آن را نداشتند، اما با متشابه ساختن محکمات یا با اکتفا به متشابهات و رها ساختن محکمات، به فتنه و تأویل اقدام کرده و می کنند: "فأما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشبه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله / اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه جويى و طلب تاويل آن - به دلخواه خود- از متشابه آن پيروى مى كنند با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند." و حال آنکه تأویل قرآن، بالاصاله و بالذات جز در حیطه علم الهی نمی گنجد و خدای سبحان نیز به هر کس عنایت فرماید و استواری در علم عطا نماید، بهره ای از تأویل قرآن کریم را بالتبع و بالعرض به او مرحمت می فرماید: "و ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم / با آن كه تأويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند."
راسخان در علم چه کسانی هستند؟
مقصود از راسخان در علم بنابر روایات بسیار، امامان معصوم (ع) است که از سوی خدا بر تأویل قرآن آگاهند. پس انسان های معصوم و کامل، نه تنها بر اساس حکمت نظری می توانند کتاب وجودی انسان را تفسیر و تأویل کنند، بلکه بر پایه حکمت عملی، هستی پربار آنان خود از محکم ترین آیات آفرینش است و دیگر انسان ها بسان آیه های متشابه باید به این محکمات هستی عرضه شوند تا معنا یابند و تفسیر گردند.
وقتی شیطان، انسان را مثل یک مرکب سوار می شود
پس حقیقت انسان از آیات تکوینی خدای سبحان است که همانند آیات تدوینی، نیازمند تبیین و تفسیر است و خدای سبحان، نه تنها مبین چنین کتابی را تعیین فرموده که پذیرش بی چون و چرا از تبیین کننده را نیز فرمان داده است؛ یعنی از یک سو پیامبر اکرم (ص)را مأمور تبیین کتاب کرده است: "و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم/ اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى." و از سوی دیگر به مؤمنان فرمان می دهد که: "و ما ءاتکم الرسول فخذوه و ما نهکم عنه فانتهوا/ هرچه رسول خدا برایتان بیان می دارد، بپذیرید و آنچه را از آن بازتان می دارد، رها کنید."
اما بیگانگان با جان انسان و حقیقت ملکوتی او نخست آدمی را به گناه متمایل می کنند و رفته رفته به این سم مهلک و نابود کننده، حیات حقیقی انسان آلوده و سرانجام، معتادش می سازند. این شیوه را شیطان همواره اعمال کرده و پیش از نسل کنونی، انسان های فراوانی را در طول تاریخ و عرض جغرافیا به گمراهی کشیده است: "و لقد أضل منکم جبلا کثیرا أفلم تکونوا تعقلون/ و [او] گروهى انبوه از ميان شما را سخت گمراه كرد آيا تعقل نمى كرديد."
در این مرحله است که سلطه شیطان بر گنهکاران افزوده می شود و کار از میل و وسوسه و دعوت و اعتیاد به گناه گذشته، به امر و نهی شیطان از مسند فرماندهی منتهی می شود: "الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء/ شيطان شما را از تهيدستى بيم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد. " و پس از ائتمار چنین تبهکاری نسبت به ابلیس، نوبت به احتناک می رسد که در این حال، شیطان سوار بر مرکوب خود، یعنی انسان گنهکار می شود و او را به زیر ران گرفته به هر سو که بخواهد، نه تنها می برد بلکه می دواند: "قال أرءیتک هذا الذی کرمت علی لئن أخرتن إلی یوم القیمة لاحتنکن ذریته إلا قلیلا/ گفت به من بگو اين كسى را كه بر من برترى دادى -براى چه بود- اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعا فرزندانش را جز اندكى - از آنها- ريشه كن خواهم كرد."
اسرار سربسته هستی جز با کلید ویژه باز نمی شوند
از برکات تفسیر الهی انسان توسط انبیا و اولیای معصوم، جلوه گر شدن حیات حقیقی انسان و آشکار گشتن حقایق سربسته او با کلید کارآمد الهی است. همه هستی دارای اسرار سربسته و راز و رمزهای پوشیده ای است که جز با کلید ویژه خود گشوده نمی شود و این حقیقت بر همه نشئه ها حتی طبیعت، ساری و شامل است. از اوج آسمان ها تا ژرفای اقیانوس ها در هر بخش از طبیعت گسترده، هر ابهامی که بر سر راه دانشمندان بوده و هست، در واقع رمزی است که برای گشودن آن نیاز به کلیدی ویژه است؛ مثلا سیطره بر نیروی جاذبه و خروج انسان از مدار زمین و نفوذ به آسمان ها نیازمند ابزار و دانشی است که قرآن کریم از آن به «سلطان» تعبیر کرده، می فرماید "یمعشر الجن والانس إن استطعتم أن تنفذوا من أقطار السموت والارض فانفذوا لاتنفذون إلا بسلطن / نه جنیان و نه آدمیان، جز به وسیله این سلطان، توان رخنه به اقطار آسمان را ندارند." و این سلطان، همان کلید گشاینده ای است که درهای آسمان را باز می کند و راه عروج آدمی به فضا را می گشاید.
مفاتیح غیب، علل اشیاست
از این رو، با یک نگرش کلی می توان گفت: هر علتی کلید نفوذ به معلول است. هرگز نمی توان به معلول رسید، مگر از راه علت آن؛ چنان که برخی از صاحب نظران، مفاتیح غیب و مفاتح آن را علل اشیا دانستند که با علم به هر علت، معلول آن شناخته می شود. البته هر علتی به مثابه مفتاح خاص معلول است که در حد خود، در گشایش درهای بسته معلول، مؤثر است؛ بنابراین، سهم بعضی از علل نسبت به برخی دیگر کمتر است؛ مثلا شناخت علت قابلی یک معلول، در فتح باب بسته معلول، همتای شناخت علت فاعلی نیست.
نظر شما