خبرگزاری شبستان//اراک
دفترچه خاطرات انقلاب اسلامی ایران از صفحاتی تشکیل شده است که هر روز آن در بردارنده خاطرات، عبرت ها، شیرینی ها و بعضا تلخی هایی بوده است؛ مساجد به عنوان مراكز آغازين شكل گيري انقلاب ها و حركت هاي مردمي در مبارزه عليه ظلم وستم به ويژه در دوران معاصر، نقش تعيين كننده اي داشته اند.
مساجد به عنوان مركز و پایگاه دینی و فرهنگی، نقش بسیار حساس و خطیری در ایجاد هسته های اولیه نهضت پویا و اصیل ، احیای اسلام انقلابی و جهت دهی به حرکت ها و جریانات مردمی داشته است و در جریان انقلاب اسلامی ایران می توان گفت این انقلاب به عنوان یک جنبش اجتماعی با استفاده از مساجد، فراگیر شد.
برای دریافتن حقایق سختی هایی که در دوران انقلاب مردم شهر زاویه از توابع ساوه لمسش کردند به سراغ حاج سیداسماعیل موسوی از فعالان انقلابی آن دوران که یکی از مسئولان کانون های فرهنگی هنری مساجد معرفیش می کند می روم؛ خیلی حرف در دلش داشت از همه ی خاطراتش گفت که در این مجال به برخی آنها می توان پرداخت.
او سخنانش را از امام جماعت مسجد جامع زاویه در دوران انقلاب آغاز کرد و گفت: در دوران انقلاب حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن آزرمی ور امام جماعت مسجد جامع شهر زاویه بوده و به مدت 25 سال، تا سال 1361 در این مسجد فعالیت داشتند.
روحانیت محترمی که با محوریت حضرت آیه اله سید ابوالفضل میر محمدی، در دوران انقلاب با مسجد جامع و اهالی زاویه جهت تبلیغات دینی و انقلابی حضور پیدا می کردند آیت اله روحانی، آیت اله احمدی میانجی، حجج الاسلام سید احمد خاتمی ( امام جمعه موقت فعلی تهران)، شیخ موسی سلیمی، شیخ غلامعلی شجاعی منفرد، شیخ سید ابراهیم جوادی، شیخ جواد منطقی، حاج سید علی فاضلی، سید علی یثربی قمی، شیخ باقر دریاب، حاج سید ابراهیم شبیری زنجانی، سید ابوالفضل یثربی قمی، شیخ علی موحدی ساوجی، شیخ حسن قربانی، شیخ رضا عباسی را می توان نام برد.
موسوی ادامه داد: فعالیت های مسجد علاوه بر سخنرانی های مذهبی توسط روحانیت محترم شامل پخش نوارهای کاست و سخنرانی انقلابی به صورت دست به دست و چهره به چهره و راهپیمایی ها با اعلام از بلندگوی مسجد انجام می شده است.
شهید مراد علی قره شیخ لو، تنها شهید انقلاب در شهرستان زرندیه و شهر زاویه در آن دوران بود.
شب پیروزی انقلاب که فرا رسید شایع شده بود که رژیم شاه قرار است از کرمانشاه نیروهای ارتش رو از طریق مسیر همدان-تهران به تهران اعزام کند. آیت الله طالقانی هم با توجه به این مطلب از مردم خواسته بود تا جاده ها رو ببندند که امکان اعزام ارتش به تهران نباشد و با توجه به این که زاویه هم در مسیر بود باید مردم زاویه نیز این کار رو انجام می دادند به سمت جاده اصلی و پل روبروی کارخانه پرنیک حرکت کردند. آنجا در فاصله چند متر به چند متر خاکریز زده شده بود و ماشین ها هدایت می شدند تا بقیه دوستان بتوانند روی ماشین های عبوری بازرسی داشته باشند. شهید مراد علی قره شیخ لو وظیفه بازرسی تکتک ماشینها را بر عهده داشت، که یکدفعه یک ماشین سواری که حامل سرباز هم بود با سرعت از کنار مردم عبور کرد و به فرمان ایست توجه نکرد، مرادعلی که در فاصله 50 متری بود به وسط جاده آمد و با چوبدستی در دستش، خواست مانع عبور ماشین شود ولی سواری توجهی به حضور ایشان نکرد و با سرعت با او برخورد کرد و در این هنگام به درجه رفیع شهادت نائل گردید یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
برای تکمیل خاطرات شهر زاویه یکی دیگر از فعالان انقلابی این شهر را پیدا می کنم و از او می خواهم از نحوه تشکیل جلسات انقلابی و خاطراتش از آن دوران بگوید:
تشکیل انجمن اسلامی حدید
برای فعالیت های منظم ناگزیر انجمن اسلامی حدید را تشکیل دادیم و در قالب انجمن بچه ها را سازماندهی کرده و برای آنها برنامه های فرهنگی تنظیم می کردیم از جمله : سیر مطالعاتی برای گروه های مختلف، برای جوانان و دانش آموزان دبیرستان و بالاتر کتابهای استاد مطهری و دانش آموزان راهنمائی کتاب دین شناسی علامه امینی هر هفته روزهای جمعه بچه ها جمع می شدند و با سرپرستی که انتخاب شده بود کتاب ها خوانده و تحلیل می کردند عده زیادی از جوانان جذب بچه های انقلابی شده بودند.
انجمن اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با حزب جمهوری اسلامی ارتباط نزدیکی پیدا کرد و با آوردن مجله عروه الوثقی و توزیع آن بین اعضاء و همچنین طرح هایی که بچه های انجمن اسلامی تدارک می دیدیم به حزب جمهوری اسلامی می فرستادیم از جمله طرحی که نشان می داد مجاهدین خلق (منافقین) با عکس آیه اله طالقانی به جنگ جمهوری اسلامی می روند یا طرحی که لایه اول مجاهدین خلق را نشان می داد و ورق که زده می شد عکس داس و چکش را مشاهده می کنید.
حاج سید احمد طباطبائی می گوید: قبل از انقلاب حدود سال تحصیلی 56-55 بود که در سال چهارم یا پنجم دبیرستان درس می خواندیم که دو نفر از دبیران ما به نام های خانم نامور دبیرشیمی وخانم بیگلری دبیر ریاضی از تهران می آمدند.خانم نامور کتاب غیر درسی برای مطالعه برای من می آورد به مرور زمان کتابهای سیاسی آورد تا در نهایت فهمید که من با مسجد و امام جماعت ارتباط دارم پیشنهاد تشکیل کتاب خانه در مسجد را به من داد استقبال کردم بنا شد قسمتی از مسجد قدیم را به کتابخانه اختصاص بدهیم.
خانم نامور کتاب آوردند ولی لازم بود کتابها باز بینی شود با بعضی از دوستان از جمله سید هادی میر محمدی فرزند ایه اله میرمحمدی و سید حسن طباطبائی فرزند حاج سید حبیب و سید محمد طباطبائی فرزند حاج سید سعیدو...
با نامه برخی مراجع که «مسجد را نمی شود به کتابخانه تبدیل کرد» مشکل شروع شد
کتاب ها را باز بینی کردیم و کتابخانه افتتاح شد همان باعث شد که کارهای فرهنگی شروع شود. که از حمایت آیت اله سید ابوالفضل میر محمدی بر خوردار شدیم هر سال تابستان آیت اله میر محمدی برای سه ماه به زاویه می آمدند و نماز مغرب و عشاء در حیاط مسجد اقامه می شد. بنا شد در راستای کارهای فرهنگی نمایشنامه از زندگی یاران ائمه را تدارک دیدیم. مورد استقبال قرار گرفت با گسترش کار های فرهنگی مخصوصا کتابخانه در فکر بنای کتابخانه افتادیم. با آ یت اله میرمحمدی که همیشه حامی ما بود مشورت کردیم بنا شد درب ورودی مسجد را تخریب و طبقه اول آن چایخانه و کفش کن و راهرو برای مسجد و طبقه بالا ی آن کتابخانه درست شود که خیلی خوشحال شدیم همه کارها هم با بچه های خودمان باشد از بنا گرفته تا کارگر ساختمان فقط مصالح از طریق خیرین تهیه شود بچه ها با شور و شوق فراوانی مشغول کار بودند ولی غافل از اینکه عده ای در مخالفت با کار فرهنگی و مخصوصا تا سیس کتابخانه از بعضی مراجع تقلید آن زمان نامه آورده اند که مسجد را نمی شود به کتابخانه تبدیل کرد مشکل شروع شد ولی مقاومت کردیم و با حمایت آیت اله میر محمدی و بعضی از مبلغان که به زاویه می آمدند کار را ادامه داده و کتابخانه را به بهره برداری رساندیم در سال 1357 فعالیت بچه ها به اوج رسید کتابخانه مرکز فعالیت شد ولی لو رفت به بهانه درس خواندن با دو نفر از دوستان همکلاسی منزلی را اجاره کردیم. فعالیت از کتابخانه به آنجا منتقل شد یکی از مدارس را شناسایی کردیم که چگونه می شود دستگاه تکثیر را برای فعالیت بیشتر از آنجا خارج کنیم با طرح نقشه ای دستگاه تکثیر را برای فعالیت به کتابخانه آوردیم .فعالیت مضاعف شد بچه ها شبانه به خانه اجاره ای می آمدند برنامه ریزی می کردیم و فردا اجرائی می شد.
وقتی حاج آقا مصطفی خمینی شهید شدند بنا شد مجلس ختمی در مسجد برگزار شود؛ درب مسجد را بسته بودند و رئیس پاسگاه آقای قهرمانخانی گفته بود حق ندارید درب مسجد را باز کنید. یکی از افرادی که در بین جمعیت بود جاسوس بود و به قهر مانخانی خبر می داد که بعدا بچه ها او را شناختند در همین گیر و دار بود که پیر مردی بنام مرحوم حاج نادعلی تنها به سمت درب رفت و آنرا باز کرد و مجلس ختم شروع شد. ولی بعد از ختم قهرمانخانی به دنبال تکتک بچه ها رفته بود. من هم مدتی به تهران رفتم تا آبها از آسیاب افتاد.
با قم ارتباط داشتیم رساله امام را می آوردیم ناگزیر در مینی بوس کیف حاوی رساله امام و اعلامیه های ایشان را در ته مینی بوس زیر صندلی گذاشته و خود در جای دیگری می نشستیم که در صورت بازرسی مینی بوس گیر نیفتیم با بچه ها دور هم بودیم و اعلامیه ها را بین خود تقسیم کردیم از هم دور نشده بودیم که ماشین پاسگاه را دیدیم پا به فرار گذاشتیم چند نفر مامور از جمله قهرمان خانی یکی از ما را دنبال کرد. آن زمان ساختمان ها در اطراف قبرستان نبودند تنها جایی که می شد دست و پا کرد قبرستان بود در بیابان فرار کردم در قبرستان از یک فرصت استفاده کرده و اعلامیه ها را مخفی کردم و دو باره فرار کردم و به جاده رسیدم از ترس وسط جاده ایستادم تا اولین ماشین که رسید وانتی بود که بار آرد داشت به تهران می رفت دست های خود را بلند کردم از ترس ماشین را نگه داشت بدون چون و چرا درب ماشین را باز کرده و سوار شدم راننده مات و مبهوت مانده بود رنگ از چهره ام پریده بود نفس نفس می زدم فقط گفتم حرکت کن راننده بیچاره حرکت کرد گفت چی شده گفتم مأموران دنبالم کردند دلش سوخت و از آینه مواظب بود گفت یک ماشین ارتشی پشت سر ماست نگاه کردم دیدم ماشین باری ارتشی است خیالم راحت شد به سمت تهران رفتم و چند روزی منزل بچه های انقلابی زاویه ای بودم.
مسجد جامع شهر زاویه
مسجد از دو بخش قدیمی و جدید تشکیل شده است بنا به گفته بزرگان شهر، قدمت بخش قدیمی حدود 200 سال است و توسط فردی به نام حاج نادرخان وقف شده و در کنار آن حمام عمومی و قبرستان شهر زاویه بوده است. قسمت جدید مسجد از سال 1347 بنای آن شروع و قدمت آن به 50 سال می رسد که به همت اهالی زاویه و فردی به نام حاج غلامحسین حاجی گل ساخته شده و در دوران انقلاب فعالیت های انقلابی در این قسمت انجام می شده است.
گزارش: لیلا آجرلی
نظر شما