به گزارش خبرنگار خبرگزاري شبستان از ساري، یگانه حضرت پور، نفرپنجم گروه سني 7-10سال دهمين جشنواره بين المللي نامه اي به امام رضا(عليه السلام)در استان مازندران با ارسال دلنوشته اي به دبيرخانه اين جشنواره موفق شد علاوه بر درد و دل با امام مهرباني ها، نامه خودش را در صفحات كتاب نجواي دل جاي دهد.
متن دلنوشته يگانه، دانش آموز ساروي به اين شرح است:
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(عليه السلام)
زائری بارانیام آقا به دادم میرسی بیپناهم خستهام تنها به دادم میرسی
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی
با عرض سلام خدمت آقایم امام رضا (عليه السلام). امیدوارم نظر لطف خود را شامل حال ما کنید و این بار هم نامهام را از اعماق وجودم مینویسم به امید آنکه دوباره قبول فرماید. آقاجان الان که دست به قلم شدم تا درد و دلهای خودم را روی کاغذ بنویسم احساس میکنم در حرمت هستم با آنکه فرسنگها از شما دورم.
آقا جان هروقت نام مبارک شما را به زبان میآورم ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری میشود. چون من پارسال معجزهای از لطف شما را با چشمان خودم دیدم. آقای من یادت هست پارسال از شما خواسته بودم که مادر دوستم را شفا بدهی؟ درست قبل از عید من عیدیم را که بزرگترین و با ارزشترین عیدی بود که در 8 سال زندگیم گرفته بودم، از شما گرفتم. مادر عزیز دوستم با لطف شما شفا پیدا کرده بود و الان مادر و دختر در کنار هم با خوشبختی دارند زندگی میکنند و من این را مدیون مهربانی شما امام بزرگوارم هستم.
آقاجان، آقای من، رضا جان دوباره میخواهم پیشت درد و دل کنم. دوباره از شما خواهشی دارم. این روزها خیلی از آدمها از بچه تا میانسال همه دارند از بیماری سرطان رنج میبرند. بچههایی را دیدم که به این بیماری لعنتی دچارند و تمام موهای سرشان و ابروهایشان ریخت و خجالت میکشند که کسی آنها را میبیند. آقاجان دلم دارد آتش میگیرد. چرا این بچهها باید زجر بکشند؟ مگر از دنیا چی میخواهند که دنیا باهاشون اینطوری میکند. یا امام رضا(ع) شاید کسانی باشند که از معجزهات خبر نداشته باشند ولی من خوب معجزهات را دیدم. از شما میخواهم که دست شفاعت بر سر همهی کودکان مبتلا به سرطان بکشی و آنها را نجات دهی تا اینقدر زجر نکشند و مثل ما راحت زندگی کنند و به مدرسه بروند و هرسال به زیارت شما بیایند.
یا امام غریب چند روز پیش از یکی شنیدم که میگفت کودکی سرطانی صحبت میکرد و میگفت که «آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد. آرزو دارم من هم دیگر درد نکشم. آرزو دارم دوباره زندگی را زندگی کنم. آرزو دارم موهایم را دوباره روی سرم ببینم، یعنی میشود؟» آقاجان وقتی که این حرفا رو شنیدم قلبم آتش گرفت و یک دفعه نام شما را به زبان آوردم. بمیرم براش، میگفتند وقتی که کودک صحبت میکرد از خجالت اینکه مو نداشت سرش را پایین میانداخت. رضاجان دستم به دامنت به داد همهی این کودکان برس. کودکان مثل فرشتهاند پس به خداوند بزرگ قسمت میدهم که این فرشتگان پاک و معصوم را نجات بده.
آقاجان با آنکه ما هم تو زندگیمان مشکلات زیادی داریم ولی هیچی از شما نمیخواهم فقط می خواهم که همه ی مریضان به خصوص مریضای سرطانی را شفا بدهی. در پایان از شما امام عزیزم تشکر میکنم چون امروز به مادرم از طرف فرهنگ و ارشاد زنگ زدند و ما را به پابوست دعوت کردند خیلی خوشحالم چون شب تولدت دعوت شدیم من آرزویم این بود که شب تولدت حرمت باشم. از اینکه مرا طلبیدی هزاران بار تشکر میکنم و از شما میخواهم که همهی کودکان سرطانی را شفا بدهی و آنها هم به حرمت برای زیارت بیایند.
یا علی بن موسی الرضا امسال هم مرا ناامیدم مکن
نظر شما