آیا ظرایف لطیف فرهنگ و ادب ایران، ترمز بی ادبی های رایج را می کشد؟

سنت گرایی همیشه خوب نیست، اما گاهی باید در میان اشیای گردو خاک گرفته صندوقچه اسرار آمیز سرشار از امثال و حکم، پند و اندرز و نصایح خرمندان و پیران دانا را جست که فراموشی آنها برخی را نامهربان کرده است.

خبرگزاری شبستان- سرویس فرهنگ و ادب: سعدی شیرازی در رعایت ادب می گوید: تا مرد سخن نگفته باشد /عیب و هنرش نهفته باشد و حضرت حافظ درباره رعایت انصاف در سخن گفتن با دیگران می گوید: عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو /نفی حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند.

صحنه ای دیدم که تکانم داد، نه اینکه چرا آن اتفاق می افتاد، نه، برای اینکه رفتار شناسان حرفه ای نمی توانند پیچیدگی و چند وجهی بودن رفتار ما ایرانی ها را بررسی کنند، رفتارمان به عنوان یک مادر، پدر، شهروند، فروشنده، دانشجو، کارمند، مسئول در مقابل هر فردی که به ما رجوع می کند، چگونه است، نحوه حرف زدنمان چقدر با جایگاه تعریف شده برایمان تناسب دارد، گاهی دیدن برخی از صحنه ها آزارمان می دهد اما چاره ای جز دم فروبستن نداریم. به این فکر می کنم که شیخ اجل، سعدی شیرازی اگر می دید در خیابان های شهر روزی برخی هموطنانش با چه جملاتی با هم سخن می گویند شاید توصیه ای اخلاقی نمی کرد که تا مرد سخن نگفته باشد /عیب و هنرش نهفته باشد/هر بیشه گمان مبر که خالی است/ باشد که پلنگ خفته باشد، یا در جایی دیگر می گوید زبان در دهان، ای خردمند چیست؟ کلید درِ گنجِ صاحب هنر/ چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروش است یا پیله ور، به این جملات اشعار که فکر می کنم می بینم چقدر از خواستگاهمان دور شده ایم، به قدری که نمی دانیم چگونه با دوست، پدر، مادر و زیر دست برخورد می کنیم.

اگر کمی به نحوه صحبت کردن اطرافیان خود دقت کنید درمی یابید که هر فرد به چه اصولی پایبند هست، روزگاری نه چندان دور از نحوه صحبت یک فرد می توانستی خواستگاه طبقه ای و صنفی و گروهی اش را تشخیص دهی، به روزگار امروز اما فهم این برای شهروند دهکده جهانی کمی سخت تر شده است، فلات ایران زمین از روزی که نخستین تمدن های انسانی در آن پایه گذاری شد و توانست حکومتی مرکزی در ان شکل گیرد همواره مهد، ادب و پرورش انسان های سخن ور و سخن سرایی بود که تا امروز هم دنیا ایران را به نام مردان ادیب و سخنوری چون فردوسی، سعدی و حافظ و مولانا می شناسند، این مقدمه را برای این گفتم که به بحث اصلی بپردازم، کمی به ادبیات صحبت کردن اطرافیان خود دقت کنید، در وسایل نقلیه عمومی گوش هایتان را کمی تیزتر کنید، هنگام خرید از سوپر مارکت و میوه فروش محل به نحوه حرف زدن فروشنده بیشتر توجه کنید، در محل کار هم به طرز برخورد و صحبت همکاران و مدیران تان با یکدیگر گوش فرا دهید و سرانجام صحبت مسئولان و مدیران اجرایی را هم رصد کنید، چه نتیجه ای می گیرید؟

فرهنگ از مجموعه ارزش ها، باید ها و نبایدهایی شکل می گیرد که تمام شئون یک فرد را در بر می گیرد و در نگاره کلی فرهنگ مجموع انسان های یک جامعه فرهنگ کلی و عمومی آن جامعه را شکل می دهد و در نگاه دیگران بر اساس آن فرهنگ ان جامعه قضاوت می شود و یا بدان شناخته می شود، می گویند ایرانی ها اهل ادب و شعرند؟ یا می گویند ژاپنی ها منظم هستند یا هندی ها هزار آیین، این نگرش کلی است که درباره این جوامع شکل گرفته و آیا واقعیت دارد یا نه را باید به بررسی پرداخت.

در هر دوره زمانی نیز اصطلاحات و لغاتی باب می شود و متناسب با همان برهه زمانی رایج می شود و در میان جوانان و دیگر گروه های سنی کاربری پیدا می کند که ممکن است به اصولی هم خدشه وارد کند، آنچه امروز بعضا در محل کار ، اتوبوس، تاکسی مترو، فروشگاه، دانشگاه و... از زبان شهروندان دیده می شود و یا شنیده می شود به گونه ای قضاوت مخدوشی از ما ایرانیان در اذهان به نمایش می گذارد، گاهی کلماتی از زبان خارج می شود که نه در شان گوینده آن و نه در خور شنونده است و قضاوت آن رفتار یا گفتار با بیننده ای است که هر روز با انبوه اینگونه برخوردها و کلمات روبرو می شود، این گونه صحبت کردن نه در فرهنگ ایرانی جایگاهی دارد و نه درشئون اسلامی ، همه بزرگان دینی و ادبا و سخن سرایان پارسی همواره بر رعایت ادب و نزاکت در هنگام سخن گفتن تاکید کرده اند!

در کتاب« کنزالعمال» حدیثی از پیامبر اکرم(ص) درباره رعایت ادب و نزاکت آمده است:«بدترین افراد، من افراد پرحرف و کسانی اند که بی پروا زیاده گویی می کنند».

امام علی(ع) در نهج البلاغه می فرمایند:«المَرءُ مَخْبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ» مرد در زیر زبان خویش پنهان است. تا مرد سخن نگوید مردمان ندانند که او عالم است یا جاهل ، ابله است یا عاقل، چون سخن گفت مقدار عقل و میزان فضل او دانسته شود.
مرد پنهان بود به زیر زبان/ چون بگوید سخن بدانندش
خوب گوید ؛ لبیب گویندش/ زشت گوید ؛ سفیه خوانندش

در « غررالحکم» به نقل از امام علی(ع) آمده است:«ارزش انسان به دو عضو کوچک اوست: دل و زبان».

مولوی، عارف ایرانی در دفتر اول مثنوی معنوی درداستان «پادشاه و کنیزک » به بیان ابیات اخلاقی در باب ادب می پردازد.
از خدا جوییم توفیق ادب / بی‌ادب محروم گشت از لطف رب
بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد / بلک آتش در همه آفاق زد
مایده از آسمان در می‌رسید / بی‌شری و بی فروخت و بی خرید
درمیان قوم موسی چند کس/ بی‌ادب گفتند کو سیر و عدس؟
منقطع شد خوان و نان از آسمان/ماند رنج زرع و بیل و داس‌مان

ابن عربی، عارف نامی، ادب را مجموعه خصلت های نیکی می داند و آنرا در اصطلاح اهل الله به چهار دسته ادب شریعت، ادب خدمت ، ادب حق و ادب حقیقت تقسیم می کند. نیکلسون با الهام از ابن عربی در تعریف ادب می گوید: ادب را می توان مجموعة خصلت ها، احساسات و رفتاری دانست که ثمرة فرهنگ روحانی است.

با همه اینها آیا نیاز نیست همه ما در برخورد با کسانی که در زندگی روزمره و کار با ما تعامل دارند به درستی سخن بگوییم، نحوه صحبت کردن و ادب و نزاکت از فرهنگ ما ناشی می شود، به کار بردن ادبیات سخیف در مبادلات روزانه ما به دور از فرهنگ ایرانی اسلامی است، اگر انتقادی به کسی داریم را می شود با زبان نرم و ملایم و به دور از اینکه شخصیت و حیثیتش لگدمال شود بیان کرد، ما ملتی مسلمان و با فرهنگی غنی هستیم بهره گیری از اصول دینی و داشته های فرهنگی مان هم کمک شایانی به نحوه گفتار و کردار می کند و به قول حضرت حافظ: حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان/ این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر.

پایان پیام/

 

کد خبر 46597

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha