به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، خالد حسینی اگر چه در آمریکا روزگار می گذراند اما دغدغه او به تصویرکشیدن اوضاع زندگی افغان هاست در 30 سال گذشته، او از شهر محل تولد خود کابل و زادگاهش افغانستان می نویسد.نامش برای اهالی کتاب نامی بسیار آشنا است؛ شهرت و محبوبیت وی در ایران بعد از ترجمه و انتشار رمان های «بادبادک باز» و «هزارخورشیدتابان» رقم خورد و البته « و کوهستان به طنین آمد» نیز اثردرخور توجهی از این نویسنده اصالتا افغان است.پدر و مادرش هراتی بودند و وی دانش آموخته رشته پزشکی است.خانواده خالدحسینی به واسطه شغل پدر، ابتدا به اروپا و سپس به امریکا مهاجرت کردند.
نوشتن اولین رمان و رسیدن به محبوبیتی جهانی
«بادبادک باز» با نام افغانی «کاغذپران باز» عنوان اولین رمان خالد حسینی است که در سال 2003 میلادی منتشر شد و به سرعت به یکی از سه اثرپرفروش همان روزها در اروپا و امریکا بدل شد.«بادبادک باز» که به زبان انگلیسی تالیف شده است بعد از ترجمه و انتشار در ایران نیز به یکی از محبوب ترین و ماندگارترین کتاب ها تبدیل شد. نسخه صوتی این کتاب نیز که داستان آن دستمایه ساخت فیلمی به همین نام در سال 2007 شد، با صدای نویسنده موجود است.
«بادبادک باز» قصه دوستی امیر و حسن را به تصویر می کشد، دوپسربچه از دو قوم افغان ها ؛ پشتون ها وهزاره ای ها.هزاره ای ها که همیشه تاریخ نوکر و کلفت بوده اند و پشتون ها که با ثروت های آنچنانی و ادعای برتری طبقاتی همیشه بر هزاره ای ها سروری کرده اند.دوستی که در 12 سالگی شان، با خیانت امیرو مظلومیت معصومانه حسن برای همیشه به پایان می رسد و فکرکردن به این خیانت تا سالیان سال شادی را از زندگی امیر می دزدد... ؛روایت خالد حسینی از این ماجراها بسیار زیبا، ماهرانه و دلنشین است.
داستان از زبان امیر روایت میشود، امیر نویسندهٔ اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است(شخصیتی که از نظر جایگاه اجتماعی وشکل زندگی تاحدودی شبیه خود نویسنده است) که برای نجات یک بچه راهی افغانستان میشود؛ افغانستانی که تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سختترین دوران تاریخ چند هزار سالهاش را سپری میکند و به بهانهٔ این سفر به افغانستان، امیر داستان زندگیاش را تعریف میکند
.
خالد حسینی در این اثر علاوه بر به تصویر کشیدن مقابله و تنش های قومی پشتون ها و هزاره ای ها به بزرگ ترین رویداد تاریخی افغانستان؛ حکومت وحشت آور طالبان بر این کشور نیز می پردازد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم: «حسن این طوری بود. لعنتی آن قدر بی غل و غش بود که پیش او آدم همیشه حس می کرد ریاکار است.»
«ملافه را به جای جانماز روی زمین پهن می کنم و زانو می زنم، سرم را پایین می اندازم و اشک هایم ملافه را خیس می کنند.رو به قبله به سجده می روم و بعد یادم می افتد بیش از پانزده سال است نماز نخوانده ام، از خیلی وقت پیش ذکرش را فراموش کرده ام.ولی مهم نیست .همان چیزهایی که یادم مانده را می خوانم،لا اله الاالله، محمدرسول الله،.حالا می بینم بابا اشتباه می کرده، خدایی هست. همیشه بوده.»
«بابا می گوید تنها گناهی که مهم است دزدی است، وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی.»
«دومرد طالبانی با کلاشینکف های آویزان از شانه به مرد چشم بسته کمک کردند تا از وانت اول پایین بیاید و دوتای دیگر به زن برقع پوش کمک کردند.زانوهای زن در زیر بدنش تاشدند و تالاپی خورد زمین.سربازها بلندش کردند و باز دوباره تالاپی خورد زمین.دوباره که سعی کردند بلندش کنند زن جیغ زد و لگد پراند، تاروزی که زنده ام صدای جیغ آن زن را فراموش نخواهم کرد؛ فریاد حیوانی وحشی بود که داشت سعی می کرد پاهای آش و لاشش را از لای تله خرس برهاند!دو مرد طالبانی دیگر آمدند و زن را به زور توی یکی از گودال هایی که ارتفاعش تا قفسه سینه بود چپاندند...»
بادبادک باز را می توانید با ترجمه زیبا گنجی و پریسا سلیمان زاده در انتشارات مروارید و یا با ترجمه مهدی غبرائی در انتشارات نیلوفر بیابید. اين داستان از جنس آن قصه های فراموش نشدني است كه تا سال ها با شما می ماند. اين رمان استثنايي تمام درونمايه هاي مهم زندگي را در بر مي گيرد : عشق، افتخار، گناه، ترس، رستگاري ، دوستی...
دومین اثر؛پیشکشی به تمام زنان افغانستان
«هزار خورشیدتابان »دومین رمان خالدحسینی است که مانند دیگر آثارش به زبان انگلیسی نوشته شدهاست و به دهها زبان زنده دنیا ترجمه شدهاست. این رمان در ژوئن سال ۲۰۰۷ برای سه هفته پرفروشترین رمان آمریکای شمالی شد. خالد حسینی این کتاب خود را به دو فرزندش و تمامی زنان افغانستان اهدا کردهاست. این کتاب که داستانی را در فاصله زمانی ٥٠ ساله ، ازسال ١٩٦٠ تا ٢٠٠٣، روایت می کند، داستان دو زن افغان به نام های مریم و لیلاست که با وجود اختلاف بسیار زیاد، سرنوشت آنها را برای مدتی همخانه می کند.وی به گفته خود نام این کتاب را از شعری از صائب تبریزی انتخاب کرده است.
مریم دختر نامشروع بازرگانی افغانی است که تا ۱۵ سالگی به همراه مادر ، جدا ازپدرش از زندگی میکند ، مرگ مادر باعث میشود که پدرش وادار شود مدتی کوتاه او را در جمع خانواده «واقعی» خود بپذیرد ، ولی در نهایت پدر مجبور میشود برای حفظ آبرو، دختر را به ازدواج مردی مسن و خشن اهل کابل دربیاورد. لیلا اما ، دختری کاملا متفاوت است، او دختر باهوش روشنفکری افغانی است.
نخستین ترجمه از هزار خورشید درخشان توسط «نشر باغ نو» و با مترجمی «بیتا کاظمی» وارد بازار کتاب شد.سه ناشر ایرانی دیگر، انتشار ترجمههای متفاوتی از این اثر را ارائه کرده اند.مهدی غبرایی، سمیه گنجی ، منیژه شیخ جوادی مترجمان دیگری هستند که ترجمه آنها از هزار خورشید تابان در بازار نشر موجود است.
این مترجمان از چهار نام متفاوت »هزار آفتاب شگفتانگیز«،«هزار خورشید درخشان»» ،هزارخورشید باشکوه« برای این اثر استفاده کردهاند.یه این ترتیب «هزار خورشید درخشان» در بازار کتاب ایران رکورد ترجمههای همزمان را پس از کتاب هرپاتر شکسته است.
سومین اثروبازهم خلق داستانی از زندگی یک خانواده افغان
«وکوهستان به طنین آمد»عنوان دیگر اثر وی است؛ داستان با پيوند تاثيرگذار و بيمانند خواهر و برادري بيمادر در يكي از روستاهاي افغانستان آغاز ميشود. عبدالله، برادر بزرگ، براي پري دوساله بيش از آنكه برادر باشد حكم مادر را دارد و پري كوچولو براي عبدالله ده ساله همه چيز است. اتفاقي كه براي آن دو روي ميدهد و ماجراهاي كوچك و بزرگي كه در زندگي افراد ديگر به طنين ميآيد گواهي است بر پيچيدگي زندگي. نويسنده در اين رمان چند نسلي _ كه نه تنها به والدين و فرزندان بلكه به روابط برادران و خواهران، عموزادهها و داييزادهها، مستخدمان و سرايداران نيز ميپردازد – مهرورزيها، جريحهدار كردنها، فداكاريها، خيانتها و وفاداريها را بازگو ميكند؛ نشان ميدهد كه گاهي چطور از رفتار نزديكترين كسانمان شگفتزده ميشويم، آن هم درست در لحظاتي كه بيشترين اهميت را دارند. داستان با دنبال كردن شخصيتها و انشعاب زندگيهايشان و عشقها و تصميماتشان در سراسر جهان _ از كابل تا پاريس، از سانفرانسيسكو تا جزيرة تينوس در يونان _ آرامآرام گسترش مييابد و با پيش رفتن هر صفحه تأثرها و پيچيدگيهاي احساسي داستان را به نمايش ميگذارد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:« صندلی آن سوی اتاق را برمیدارم و کنار تخت ماما مینشینم. حالا که چشمم به تاریکی عادت کرده، به او که نگاه میکنم، احساس میکنم چیزی درونم فرو میریزد. از اینکه میبینم مادرم اینقدر شکسته و چروکیده شده جا میخورم. لباسخواب گلگلیاش برای شانههای نحیف اش گشاد است. طرز خوابیدنش برایم مهم نیست. با آن دهان باز و یکوری، انگار دارد رؤیایی ترش را مزمزه میکند...»
این کتاب که با نام های نداى كوهستان و پژواک کوهستان نیز خوانده می شود توسط مهدى غبرايى ترجمه و توسط نشر ثالث منتشر شده است. البته ترجمه دیگری از این اثر به قلم نسترن ظهیری و به همت نشرققنوس منتشر شده است.
کلام آخر اینکه خالد حسینی، نویسنده افغانستانی، با فروش بیش از 10 میلیون نسخه ای آثارش؛ "بادبادک باز" و "هزارخورشید تابان" در آمریکا و فروش بیش از سی و هشت میلیون نسخه ای در سایر کشورها یکی از مجبوب ترین نویسندگان دنیا است. فرصت خواندن آثار او را از دست ندهید.
پایان پیام/
نظر شما