«وصف طعام»: دیوان اطعمۀ مولانا ابواسحاق حلاج شیرازی

خبرگزاری شبستان :«وصف طعام» دیوان ابواسحاق اطعمۀ شیرازی است؛ کتاب کم‌نظیری که سفرۀ مردمان روزگار تیموریان و اطعمه و اشربۀ آن روزگار را به دست ما رسانده است.

به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، ابواسحاق اطعمه، مبتکر شعر اطعمه واشربه است که یکی از بدیع ترین انواع ادبی قرن نهم می‌باشد و آن شعری است هزل آمیز و طنزگونه و غالباً در جواب به اشعارشعرای پیشین وتضمین ابیات آنان. دکتر سیروس شمیسا در کتاب انواع ادبی از این شعر با عنوان پارودی (parody) یعنی تقلید طنزآمیز از نمونه‌های معروف ادب یاد می‌کند. این نوع شعر بااین وسعت تا زمان ابواسحاق اطعمه سابقه نداشته و پس از او نیز کمتر شاعری راه او را دنبال کرده است.

بسحق را از مقلدان عبید زاکانی شاعر مبتکر در شیوهٔ هزل و طنزدانسته‌اند ولی براون، بسحق را در هزل بر عبید ترجیح داده است.

بسحق اغلب اشعار خود را در استقبال و تضمین اشعار شعرای پیشین مانند: فردوسی، سعدی، امیرخسرو دهلوی، حافظ، سلمان ساوجی، کمال خجندی، عراقی، مولوی و عماد فقیه سروده است. ذوق، ابتکار و استعداد او در شیوه معرفی غذاهای ایرانی، شیخ را در قلمرو زبان فارسی به شهرت رسانید.

کسانی چون: نظام الدین احمداطعمه، مولانا نظام الدین محمودبن امیراحمدقاری یزدی، تقی دانش ملقب به حکیم سوری، عبدالقادر خواجه سودا در سبک مقلد او بوده‌اند. بسحق را با ژوزف دبرشو شاعر فرانسوی که اشعارش دربارهٔ خوش خوارکی است از لحاظ سبکی همطراز دانسته‌اند.

دیوان اطعمه به نام کنزالاشتها برای اولین بار توسط میرزا حبیب اصفهانی بر اساس نسخه خطی مورخ ۹۷۰ موجود در موزه بریتانیا در استانبول به چاپ رسید. زان پس این مجموعه بارها در شیراز چاپ و منتشر شده است. در سال ۱۹۷۱ میلادی رساله‌ای تحقیقی به نام «ابواسحاق و فعالیت ادبی او» به وسیله منقد ادبی، عبدالغنی میرزایوف در شهر دوشنبه منتشر شد. برخی از پژوهندگان اروپایی مانند ادوارد براون و یان ریپکا در آثار خود، شرح حال او را آورده‌اند. ذبیح‌الله صفا نیز در کتاب تاریخ ادبیات در ایران، به تفصیل از احوال و اشعارش یاد کرده و می‌نویسد:

 

    «... اوصاف سخن او خالی از بیان آرزوهای پنهانی طبقات محروم جامعه آن زمان و شاید خود شاعر نبوده و حتی در پشت پرده این "اوصاف اغذیه و اطعمه" گاه به بعضی از معاصرین خود می‌تاخته است...»

 

دیوان او شامل منظومه کنز الاشتها در ۱۰ فصل در شرح انواع خوراکی‌ها و شربت‌ها و میوه‌ها و حلواها... ، تعدادی قصیده به زبان فارسی، یک قصیده به زبان کردی و لری، ترجیع بند، منظومه مثنوی اسرار چنگال، یکصد غزل، مقطعات، رباعیات، فردیات و رسالات منثور، جنگ نامه مزعفر و بغرا (نوعی آش)، ماجرای برنج و بغرا، رساله خواب نامه و قصیده در مدح کجری (نوعی غذای هندی) است.

 

«جنگ نامه مزعفروبغرا» یکی از زیباترین و ابتکاری ترین آثار شیخ اطعمه است که در ۲۳۴ بیت در تتبع شاهنامه فردوسی و با همان وزن در ۱۵ باب سروده. این منظومه با شرح پیدایش برنج و همنشینی آن با گوشت و روغن و زعفران و تبدیل شدن آن به مزعفر آغاز می‌شود و سپس با معرفی بقیهٔ طعام‌ها به عنوان خدم و حشم مزعفر ادامه می‌یابد. داستان با پیدا شدن بغرا شکل دیگری به خود می‌گیرد مزعفر از بغرا خراج می‌طلبد وبغرا سرپیچی می‌کند. این نا فرمانی منجر به جنگ می‌شود در بخش‌های بعدی منظومه تصویر سلاح پوشیدن‌ها وصف آرایی‌ها و وساطت نان برای جلوگیری از جنگ و در گرفتن جنگ و پراکنده شدن خوراکی‌ها به زیبایی ترسیم و توصیف شده است و سرانجام به بهره گرفتن ابواسحاق از این نعمت‌های فراوان پراکنده به پایان رسیده است. نکته جالب توجه و حائز اهمیت دراین منظومه تنها در موضوع لشکرکشی یا سروده شدن منظومه به وزن شاهنامه نیست بلکه اهمیت مطلب دراین است که ابواسحاق هر یک از طعام‌ها را در مقابل قهرمانان شاهنامه و به منزله مردان جنگی تصویر کرده و شخصیت آنان و طرز بیانشان را نیز با شخصیت‌ها و گفتاری‌های شاهنامه سازگار نموده است و این کار بدیع است.

 

این کتاب براساس نسخه‌ی تصحیح شده‌ی میرزا حبیب اصفهانی با ویرایش متن محسن آزرم از سوی نشر چشمه در سال 93 و در 230 صفحه منتشر شده است.

نمونه شعر ابواسحاق در پاسخ و استقبال از شاعران بزرگ/

رفیق مهربان و یار همدم                   همه‌کس دوست می‌دارند و من‌هم

سعدی

برنج زرد و مرغ و قند باهم               همه‌کس دوست می‌دارند و من‌هم

زحلوا زله می‌بستند زین پیش                         نه این بدعت من آوردم به عالم

اگر گویی که میل کشککم نیست                      من این دعوی نمی‌دارم مسلم

وگر گوئی که صفرائی مزاجم                        مسلم دارمت والله واعلم

در آن‌دم وصف نان می‌گفت بسحق                   که از گندم حذر می‌کرد آدم

بسحق

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق                  گرت مدام میسر شود زهی توفیق

حافظ

برنج زرد پر از روغن و رفیق شفیق                اگر حلاوه بود در برش زهی توفیق

ببر زدنبه بریان نواله‌ای امروز                       که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

چنان فرو برم انگشت‌ها به قعر برنج                که دیده خیره بماند در آن چو بحر عمیق

شده‌ست مرغ مسمی به بحر روغن غرق                        بیار کشتی صحن و بگیر دست غریق

به نزد قلیه‌برنج این طعام‌ها هیچ است               هزاربار من این نکته کرده‌ام تحقیق

کماج گرم به دست‌آر و یخنی، ای بسحاق                       که هرکجا که رَوی، مثل این‌دو نیست رفیق

بسحق

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو                   یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

حافظ

طبق پهن فلک دیدم و کاس مه نو                    گفتم ای عقل به ظرف تهی از راه مرو

اگرم گندم بغرا نبود، بفروشم              خرمن مه به جُوی، خوشهٔ پروین به دوجو

دست بر دنبه بریان زن و یخنی بگذار               سخن پخته همین است، نصیحت بشنو

بسحق

آن شمع‌ها که در دل بسحاق برفروخت              از رهگذار نور برنج شماله بود

بسحق

من آن نی‌ام که زحلوا عنان بگردانم                  که تَرکِ صحبت شیرین نه کار فرهاد است

حسد چه می‌بری ای کاسه‌لیس بربسحاق                         برنج زرد و عسل، روزی خدادادست

پایان پیام/

کد خبر 453744

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha