خبرگزاری شبستان- ایلام: جنگل های بلوط ایلام در رشته کوه های این استان که نماد استواری و سرزندگی مردمان این سامان بوده است، این روزها حال خوشی ندارند، گرد و خاک، آفت لورانتوس و مُخور از یک طرف و قطع درختان و سوزاندن آنان برای کسب سود از ذغال به جان این بلوط و درختان کوه های همیشه استوار استان افتاده است.
بلوط هایی که در روزگار نه چندان دور، زحمت مردمان ایل و عشایر بر گردن آنها بود و صدای زنگوله و پای رمه های گوسفند هارمونی زندگی را با برگ های این درختان گره زده و جان انسان را تازه می کرد، مردمان ایل در دامن این بلوط ها زندگانی کرده و از شاخ و برگ آنان «کولا» و «کپری» می ساختند و تنه خشک آنان را برای گردم کردن و تهیه غذا و پخت یک پیاله چای در زیر سیاه چادرها(دوار) که از موی بز تهیه شده بود، استفاه می کردند.
عشایر و ایلات همزیستی مسالمت آمیزی با طبیعت داشتند و قدر این نعمت های استوار را می دانستند و اگر تیشه ای به این درختان می زدند نه از روی حرص بود بلکه به قصد حیات بود و از طرفی هم درختان بلوط را به مهربانی خود حمایت می کردند که دل این بلوط ها را به دست آورند.
در زمان جنگ و حمله دشمن بعثی ها به کشور و حملات وحشیانه آنان به این استان، باز هم این بلوط های استوار، مامن مردمان این سرزمین بودند که در دل این طبیعت چادری زده و دور از شهرها، در دامن بلوط استوار از میهن و کیان اسلامی خود دفاع کنند و زیر بمباران های دشمن، همچنان با روحیه استوار همچون وجود این درختان بلوط، به زندگی خود ادامه می دادند.
امروز نیز همین بلوط های استوار تفرجگاهی برای من و تو شده اند که گاهی که از این زندگی ماشینی خسته می شویم دمی، به دامن آن پناه برده و فارع از دود و دم و زندگی کم تحرک شهری، چشمان را به برگ های سبز و نسیم دل نشین برگهایشان بسپاریم تا روحمان را تازه کند.
اما، ما چه می کنیم... روزهای پایان هفته و ایام تعطیل که می شود و به ویژه ایام عید که طبق یک رسمی که اکنون باب شده، چند خانواری دور هم جمع شده و چادری برپا کرده و در کنار بلوطها بیتوته می کنیم.
اما کاش به همین ختم می شد که ناگاه دندان های تیز تبری که در خورجین خودروی خود پنهان کرده ایم، تیزی خود را به زخم های کهنه و تن استوار این بلوط ها نشان می دهد، تبر در دستانمان قرار می گیرد و بر تن این استوار درختان نازنین که چیزی جز محبت به ما ارزانی نکرده اند، ضربه های بس دهشتناک می زنیم، دریغ که در ذهن خود نمی اندیشیم که تیشه به ریشه خود می زنیم.
دریغ که از خود نمی پرسیم این درختان نیز زنده اند و به ما هم زندگی می دهند، چه نقش مهمی در حیات ما و زندگی ما دارند، آیا ما به فکر فردای فرزندان خود نیستیم؟ درختان بلوط امروز حالی خوشی ندارند، روزگاری در دامن آنها بوده ایم و ما که با آنها و طبیعت دوستی داریم و به آنها می نازیم پس چرا با دستان خود زخمی بر تن آنان می زنیم.
یادم می آید که شعری را در دوران دبستان می خواندیم و در جر و بحث های بین همکلاسی هایمان بر زبان جاری می می کردیم که «دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی»!!
و بلوطها چه دوستان خوبی بودند که در پریشان حالی، مواظب احوال ما بودند و حق دوستی را تمام و کمال به خوبی به جای آورند و اما امروز که بلوطها حال خوشی ندارند، ما ......
هیچ کس منکر این نمی شود و آن را منع نمی کند که در ایام عید به دامن طبیعت نرویم، اما کلام این است که برویم اما با درختان بلوط و طبیعت زیبای استان دوست باشیم. دوستانی که قدر همدیگر را می دانند و مراقب هم هستند.
بیایید طبیعت را به طور واقعی دوست داشته باشیم، بیاید درختان بلوط را حمایت کنیم، بیاید سعی کنیم که زخمی بر تن زخم خورد این درختان ننشانیم، بیاید در استواری درختان بلوط، این نمادها مردمان سرزمینمان سهیم باشیم چون استواری فرزندانمان را رقم خواهند زد.
پایان پیام/
نظر شما