خبرگزاری شبستان: در منابع روايي شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق نظر وجود دارد که حضرت مهدي (عج) بعد از نهضتي مقدماتي که براي او به وجود ميآيد، ظهور ميکند و ايرانيان زمينهساز حکومت آن حضرت (عج) و آماده کنندة مقدمات فرمانهاي الهي وي ميباشند.(1)
حکومت زمينهسازان ايراني به دو مرحله تقسيم ميشود:
ـ مرحله اول، آغاز نهضت آنان به وسيله مردي از قم، کسي که حرکتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدي(عج) است(2) چنانکه از امام کاظم(ع) روايت شده که فرمودند:«مردي از قم، مردم را به سوي خدا دعوت ميکند. افرادي گرد او جمع ميشوند که قلبهايشان همچون پارههاي آهن ستبر است، تندبادهاي حوادث، آنان را نميلغزاند، از جنگ خسته نشده و نميترسند، اعتماد آنان بر خداست و سرانجام کار، از آن پرهيزکاران است."(3)
همچنين، روايتي که از امام باقر(ع) در منابع شيعه وارد شده و منطبق بر انقلاب اسلامي است آنجا که فرمودند: "گويا ميبينم گروهي را که از مشرق زمين خروج کرده و طالب حق ميباشند امّا آنها را اجابت نميکنند، مجدداً بر خواستههايشان تأکيد دارند، امّا مخالفان نميپذيرند. وقتي چنين وضعي را مشاهده ميکنند شمشيرها را بدوش کشيده و در مقابل دشمن ميايستند»(4) .
اينجاست که پاسخ مثبت ميگيرند امّا اين بار خودشان نميپذيرند تا اينکه همگي قيام ميکنند... و درفش هدايت را جز به دست تواناي صاحب شما (حضرت مهدي(عج)) به کسي ديگر نميسپارند. کشتههاي آنان شهيد محسوب ميشوند امّا من اگر آن زمان را درک ميکردم، خويشتن را براي ياري صاحب اين امر نگاه ميداشتم."
و همچنين روايتي که عبدالله بن عمر از رسول اکرم (ص) نقل ميکند که فرمودند: "مردي از اولاد حسين(ع) از جانب شرق قيام ميکند که اگر کوهها در مقابل او قد علم کنند همة آنها را نابود ميکند و از درون آنها راه باز مينمايد و به حرکت خود ادامه ميدهد(5)
در روايات مذکور، هر چند زمان اين پيش آمد و روشن نشده است امّا مجموعه صفاتي که در روايات متعدد ديگر دربارة قم و ايران وارد شده است موجب اطمينان اين معناست که مراد از صفات ياد شده امام خميني(ره) و قيام وي و ياران وي ميباشند.
مرحله دوم، ظاهر شدن دو شخصيت مهم از بين ايرانيان به نام «سيد خراساني» فرماندة نيروي آن حضرت و ديگري جوان گندم گون به نام «شعيب بن صالح» است که در نهضت مقدس حضرت مهدي(عج) حضور مييابند.(6) بنابراين ايرانيان هم در زمينه سازي قيام حضرت مهدي(عج) نقش بسزايي داند و هم در خود قيام آن حضرت (عج) و اين امر با حديثي که از پيامبر اسلام (ص) نقل شده که انقلابي در شرق به وقوع ميپيوندد و زمينه را براي حکومت جهاني مهدي مهيّا ميکند نيز منطبق است.(7)
انقلاب اسلامي و مهدويت شيعي
در عصر جهاني شدن و در فضايي که نظرياتي همچون نظرية پايان تاريخ فوکوياما، بيرقيب بودن انديشة ليبرال دموکراسي را به عنوان ايدئولوژي جذاب، کارآمد و مثبت مورد تأکيد قرار ميدهند و مدعي هستند پايان تاريخ با تمدن غرب است و دنياي غرب با اين تصور که توان حل و رفع همة نيازهاي بشري را دارد، پايان تاريخ تلقي شده است و در شرايطي که بشر غربي به جايي رسيده که نميتواند دنيايي ذاتاً متفاوت از جهان کنوني را تصور کند؛ چرا که اساساً هيچ نشانهاي از امکان بهبود بنيادي نظم جاري مشاهده نميشود و هر آنچه ادعاي بهبودي را داشتند از جمله ايسمهاي مختلف غربي که مهمترين آنها کمونيسم بود در برابر ليبرال دموکراسي رنگ باختند و تصور حاکم بر جهان اين است که ليبرال دموکراسي آخرين شکل حکومتي است که انسان معاصر آن را تجربه ميکند و همچنين در حاليکه بحران معنويت که معلول سيطرة نفسانيت معنويت ستيز تمدن غربي است بر فضاي غرب حاکم است و انسان مدرن صرف نظر از تضادهاي ايدئولوژيک در جستجوي حياتي معنوي و انساني است که تمدن غرب و موج فرهنگي حاکم بر آن که اساساً در آن لذتگرايي، خوش گذراني و مصرف گرايي، مفاهيم اساسي يک زندگي خوب و پيشرفته را تشکيل ميدهند، قادر به تأمين چنين حياتي نميباشد؛ انقلاب اسلامي با ادعاي اينکه نگرشي متفاوت نسبت به انسان، جهان و سياست دارد، پا به عرصة وجود گذاشت و با نفي اين انديشة حاکم بر دنياي مدرن که «خدا مرده است» و «دين افيون تودههاست»، داعية متفاوتي دارد و آن اينکه ميتوان به نام دين قيام کرد، حکومت نمود و تمدن ساخت. و اينکار را با تأکيد بر عناصري همچون مهدويت شيعي و آموزة انتظار که از مهمترين عناصر گفتمان اسلام شيعي هستند انجام داد.
مهدويت: افقي روشن در اسلام شيعي
شاخصه و ويژگيعمدة «اعتقاد به مهدويت»، انتظار و آمادگي مداوم و آگاهانه براي ظهور امامي است که از ديدگاه همه غايب است و در صدد نابودي ظلم و ستم و فساد و تباهي و بيديني و انحراف از جهان است.
شهيد سيد محمدباقر صدر مينويسد: «مهدويت تبلور يک الهام فطري است که مردم از دريچة آن... روز موعود را ميبينند. مهدي(عج) تنها يک انديشه نيست که ما در انتظار ولادت او باشيم و يک پيشگويي نيست که به اميد مصداق آن نشسته باشيم بلکه مهدي يک واقعيت خارجي و آماده باش است که ما منتظر عمليات او هستيم. تفکر «نفي هر نوع ظلم و ستم» اينک در شخص پيشواي منتظر ـ که به زودي ظهور خواهد کرد ـ تجسم يافته است. شخصيتي که به همة قدرتها، نه ميگويد و تعهدي نسبت به هيچ حاکم ستمگري ندارد.»(8)
مهدويت به عنوان مدينة فاضلة اسلامي و ظهور منجي موعود، تدبيري الهي است براي آنکه آمال بشر در طول قرنها تحقق يابد. در نگرش اسلامي، سرانجام تاريخ بشري، تحقق يافتن وعده الهي حاکميت حق و مدينه فاضله اسلامي است وقوع چنين مدينهاي، قطعي و يک سنت الهي است.(9)
تحقق چنين غايتي، وضعيت جديدي براي انسان است که يک جامعه بشري مبتني بر فطرت الهي را به وجود ميآورد. در چنين جامعهاي کل بشر سهيم بوده و غايت و آمال تمامي انسانهاست. با اين اوصاف انتظار ظهور منجي موعود در واقع انتظار تحقق غايت بشري است که به تدبير الهي بر جهان حاکم خواهد شد.(10) در اين چارچوب در پايان تاريخ مورد نظر تشيع نيز مهدويت قرار ميگيرد که بايستي زمين را پر از عدل و داد کند.
اين انديشه بر خلاف تفکر غرب، افق انساني را به زمين و جنبههاي مادي زندگي محدود نميداند بلکه اين افق را تا ماوراء و عالم قدسي گسترش ميدهد. به عبارت ديگر غرب توجّه بيحدّ و حصر و افراطي به شأن و منزلت انساني و عقل خود بنياد انسان دارد و همين امر باعث ناديده انگاشتن کاستيها و محدوديتهاي عقل خود بنياد شده است که پيامد آن آسيبها و بحرانهاي جامعة انساني مدرن شده است.
در دنياي متجدد مادي، هدف اصلي حرکت فرد و جامعه، ايجاد رفاه و منفعت فرد در جامعه است، لذا مهمترين عامل تحرک جامعة مادي ايجاد نيازهاي مادي جديد جهت کامجويي بيشتر شهروندان ميباشد.
به اين ترتيب تمدن غرب اساساً تمدني غيرغايي است، عقل حاکم بر اين تمدن، عقل غايت انديش نيست و بر همين اساس رفتارهاي بر آمده از اين عقل نيز معطوف به غايت نميباشد و به همين دليل نگاه به پايان تاريخ در وجه مطلوبش يا در انسان مدرن غربي کاملاً از بين رفته و يا دروجه بسيار نازلش ناکجا آبادي است بيريشه و بيتاريخ که نه زمان دارد و نه مکان. به تعبير شهيد آويني: همة اين اوتوپياها، بلا استثنا در جستجوي لا مکان و لا زماني هستند که در آنجا خدا وجود ندارد، مرگي اتفاق نميافتد و انسان ميتواند جاودانه بدون اينکه از مرگ و معاد هراس داشته باشد، به کامجويي و تمتّع بپردازد. اين آرمان واحد در قرنهاي مختلف صورتهاي متفاوتي يافته و ايدهآل توسعه يافتگي آخرين صورتي است که به خود گرفته است.(11)
در مقابل از ديدگاه تفکر اسلامي، حرکت تاريخ داراي معنا و مفهومي روشن و چارچوب و روندي مشخص است.
در اين ديدگاه غايت تاريخ، کمال و تعالي زندگي بشري است. از نظر اسلام سرنوشت و فرجام نهايي انسان تکامل همه جانبه است چنانکه شهيد مطهري بيان ميکند:در فطرت و گوهر تاريخ حرکت تکاملي وجود دارد... تحول و تکامل تاريخ تنها جنبة فني و تکنيکي و ابزاري و آنچه بدان تمدن نام ميدهند، ندارد؛ گسترده و همه جانبه است؛ همه شئون معنوي و فرهنگي انسان را در بر ميگيرد...(12)
از ديدگاه قرآن نيز هدف و غايت تاريخ، عبادت و بندگي خدا و رسيدن به کمالات اخلاقي و انساني است. مکانيسم و محرک اين حرکت، ارادة انسانها و تضاد و درگيري بين دو جبهة حق و باطل است که در نهايت با نابودي جبهة باطل به پايان خواهد رسيد. مسير و منازل اين حرکت، دورانهاي حضور پيامبران و جانشينان آنان است. عصر هر پيامبري بستر و مرحلهاي براي گذار تاريخ به مراحل بالاتر و کاملتر است.(13)
از ديد شيعه تاريخ در عصر ظهور به مرحلة نهايي و کامل خود خواهد رسيد. اين مرحله آغاز زندگي نوين، پيشرفته و متکامل است و بشر در آن از رفاه، سعادت، عدالت و امنيت برخوردار خواهد شد. لذا از نظر شيعه، آخر الزمان پايان تاريخ است، امّا پاياني روشن و سعادت آميز که غرض از آفرينش انسانها به طور کامل تحقق خواهد يافت و جهان شاهد بهترين دوران از زندگي بشري خواهد بود.
به اين ترتيب در گفتمان مهدويت شيعي، غايت مشخص است، لذا اميد و حرکت و برنامهريزي براي رسيدن به غايت، معنا مييابد.
اظهارات هانري کربن، مستشرق فرانسوي به خوبي نشان ميدهد که ايدة مهدويت تا چه ميزاني ميتواند در تحولات اجتماعي شيعي تأثيرگذار باشد:به عقيدة من، مذهب تشيع تنها مذهبي است که رابطة هدايت الهي را ميان خدا و خلق، هميشه زندهنگه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پابرجا ميگذارد. مذهب يهود، نبوت را که رابطهاي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت کليم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطة مزبور را قطع ميکند و نيز مسيحيان در حضر عيسي متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد(ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطهاي ميان خالق و خلق، موجود نميدانند. تنها مذهب تشيع است که نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده ميداند ولي ولايت را که همان رابطة هدايت و تکميل ميباشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده ميداند، رابطهاي که از اتصال عالم انساني به عالم الوهي حکايت ميکند. به عقيدة من، همة اديان بر حق بوده و يک حقيقت را دنبال ميکنند و همة اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشترکند.
آري تنها مذهب تشيع است که به زندگي اين حقيقت لباس دوام و استمرار پوشانده است و معتقد است که اين حقيقت در ميان عالم انساني و الوهي براي هميشه باقي و پا برجاست. شيعه او را ميشناسد و براي بهرهبرداري از مزاياي حکومت جهاني آن حضرت که اجراي اساسنامة لايق اجتماع انساني است و بر مبناي فطرت سليم پايهگذاري شده و هماهنگ با نظام آفرينش است، ميکوشد و ميداند که سرانجام حکومت خدايي تمام مذاهب و مسلکهاي ساختگي را مغلوب ميسازد و به خواستة خداپرستان لباس عمل ميپوشاند و شايستگان و برتر انديشان، مواريث طبيعت را بدان سان که خدا وعده داده به ارث ميبرند.(14)
اين حقيقت مهم که از ديد اين نکته سنج غربي نيز مورد توجّه قرار گرفته، درواقع از اين اصول مهم در فلسفة تاريخ شيعه نشأت ميگيرد که: اولاً، جهان تحت ربوبيت الهي است و کليت آن نميتواند خارج از سقف مشيّت حضرت او شکل گيرد ثانياً، چون جهان تحت ربوبيت الهي است، لاجرم رو به تکامل خواهد بود زيرا ربوبيت الهي از جنس فيض است و در فيض الهي نقص راه ندارد.(15)
بر همين اساس شيعه رابطه هدايت الهي خلق و خدا را با مفهوم ولايت تداوم بخشيده و لذا تحولات اجتماعي در نهايت بايد در ظلّ مشيّت الهي شکل گيرند و به همين دليل شيعه نميتواند بدون برنامهريزي، تحولات بزرگ تاريخي خود را براي شرايط پايان تاريخ شکل دهد.
در اين ميان عناصر گفتمان مهدويت شيعي براي حرکت مناسب در تاريخ و حتي به چالش کشيدن ادعاي جهان شمولي غرب، ظرفيت سازند. به طوري که مهمترين عنصر اين گفتمان يعني انتظار شيعي به معني مثبت آن که متضمن اعتراض به وضع موجود است، نقش مهمي در احياي هويت اسلامي داشته است. به اين ترتيب با توجّه به جايگاه ويژة انتظار در گفتمان مهدويت شيعي در ادامه به نقش امام به عنوان احياگر فرهنگ انتظار در عصر حاضر ميپردازيم.
نقش امام خميني(ره) در احياي فرهنگ انتظار
اگر انقلاب اسلامي ايران را زمينه و مقدمهاي بر حکومت جهاني مهدي موعود(عج) تلقي کنيم و اگر بپذيريم که انقلاب حضرت مهدي(عج) نيز همچون ديگر انقلابها بدون مقدمه و زمينهسازي شکل نميگيرد، بلکه در آستانة ظهور، انقلابات و نهضتهايي رخ ميدهد و زمينهرا براي قيام مصلح جهاني فراهم ميکند، شکي باقي نميماند که انقلاب اسلامي، آنچنان که در ايران رخ داد، به تداوم و استمرار نياز دارد تا بتواند تأثيرات مهم خود را براي مقدمهسازي انقلاب جهاني مهدي موعود بر جاي گذارد، لذا با توجّه به اينکه يکي از کارکردهاي مهم انتظار در عصر غيبت، پايهگذاري انقلاب اسلامي است(16) به نظر ميرسد تداوم حرکتها و انقلابهاي اسلامي تنها با مدد جستن از مکتب انتظار و باور به آن ميسور است.
در انديشة مهدويت، لازمة انتظار، ايجاد زمينة ظهور و انجام دادن اصلاحات سياسي اجتماعي و آماده کردن جامعه براي پذيرش انقلاب جهاني مهدي است. کاري که توسط امام خميني(ره) به عنوان احياگر فرهنگ انتظار در قرن حاضر صورت گرفت.
انتظار، اعتقادي است در گرو عمل، عمل کردن به آنچه که فرهنگ انتظار ايجاب ميکند. انتظار چشم داشتن به حاکميتي است که در آن ناپاکان و ظالمان به شمشير ديانت و عدالت سپرده ميشوند.
انتظار، در تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي، عامل رشد و اصلاح، مقاومت و پيشرفت، بيداري و بقاي جامعه و بالاخره عامل حرکت و جنبش و قيام و از عقايد تاريخ ساز و انقلاب آفرين اسلامي و بذر اصلي قيام جهاني حضرت مهدي(عج) است. قيام امام خميني(ره) نيز تبلور و نماد انتظار مردم براي ظهور نجات دهندة مستضعفان و ستم پيشگان، از دست دنيامداران فاسد و ستمگر بود. از نظر بسياري از نويسندگان و نظريه پردازان داخلي و خارجي، مسألة غيبت و انتظار ظهور منجي عالم بشري و تفسير جديدي که امام خميني(ره) از اين دو مسأله داشتند، زمينهساز تغيير نگرش و رفتارهاي مردم ايران، تقويت بنيانهاي فکري و فرهنگي جامعه، تلاش براي تغيير و تحول، عدم پذيرش حاکميتهاي سياسي، داشتن اميد و آرزو براي پيروزي در نهايت قيام و انقلاب عليه بيعدالتيها و زمينهسازي براي انقلاب جهاني مهدي موعود بوده است.(17)
چنانچه ماربين، مستشرق معروف آلماني در کتاب انقلاب بزرگ ميگويد:«از جمله مسائل اجتماعي بسيار مهم که هميشه باعث اميدواري و رستگاري شيعه شده است، همانا اعتقاد به وجود حجت عصر و انتظار ظهور اوست. حتي اگر آثار معتقدات مذهبي از بين برود، شيعه داراي آن سرمايهاي خواهد بود که ماوراي قواي طبيعي و عارضي مذهب بوده و شوکت و اقتدار قوت حکومت خود را در عالم نگاه خواهد داشت.»(18)
در بيان امام خميني(ره)، واژههايي چون جهاد و شهادت و... که سالها به فراموشي سپرده شده بودند حياتي دوباره يافتند. از جمله واژة انتظار که سالها با سکوت و سکون، تحمل ظلم و دم فروبستن و در يک کلمه ماندن و در جا زدن به اميد بر آمدن دستي از غيب مرادف شمرده ميشد، مفهومي ديگر يافت و اين بار «انتظار» نه به عنوان عاملي براي خاموش ساختن روح سرکش اجتماع بلکه به عنوان ابزاري براي دگرگون کردن وضع موجود و حرکت به سوي آينده موعود به کار گرفته شد.
امام خميني(ره) با توجّه به شناخت عميقي که از وضعيت اجتماعي سياسي مسلمانان در عصر حاضر داشتند، احياي هويت اسلامي و بازگشتن به خويشتن را تنها راه تجديد عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و اين موضوع را سرلوحة دعوت خويش قرار دادند و از آن جا که انتظار موعود يا به عبارتي انتظار تحقق وعدة الهي در حاکميت جهاني دين اسلام ميتواند در احياي هويت اسلامي مسلمانان و مقابله با روحيه خودباختگي و احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن غرب مؤثر باشد، ايشان احياي فرهنگ انتظار را به عنوان يکي از ارکان مهم احياي هويت اسلامي و وسيلهاي براي تحقق دوبارة قدرت و شوکت گذشتة مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده و در يکي از بيانات خود ضمن بيان مفهوم «انتظار فرج» وظيفة منتظران را چنين بر شمردند:«همة ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار خدمت کنيم، انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد کوشش کنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق يابد و مقدمات ظهور ان شاء الله تهيه شود.»(19)
چنانچه ملاحظه ميشود در اين عبارت نه تنها از سکوت و سکون و تن دادن به وضع موجود خبري نيست بلکه صحبت از تلاش و کوشش براي تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمينة ظهور است که اين با مفاهيمي که سالها سعي ميشد از انتظار در اذهان مردم جا داده شود بسيار فاصله دارد.
ايشان ضمن رد ديدگاه کساني که تکليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براي تعجيل فرج ميدانند و يا ديدگاه کساني که با استناد به رواياتي که در آنها آمده، امام عصر(عج) زماني ظهور ميکنند که دنيا پر از فساد و تباهي شده باشد، معتقدند ما نبايد در زمان غيبت با انحرافات و مفاسد مبارزه کنيم، بلکه بايد جامعه را به حال خود بگذاريم تا به خودي خود زمينة ظهور حضرت فراهم شود و همچنين رد ديدگاه کساني که به شکل افراطيتر قائل به اين هستند که ما نه تنها نبايد جلوي معاصي و گناهان را در جامعه بگيريم بلکه بايد به آنها دامن هم بزنيم تا زمينة ظهور هرچه بيشتر فراهم شود و يا حتي ديدگاه کساني که با استناد به رواياتي مبني بر اينکه هر حکومتي در زمان غيبت نامشروع است، هر اقدامي براي تشکيل حکومت در زمان غيبت را خلاف شرع ميدانند،(20) هرگز ايمان خود به دکترين مهدويت و انتظار را کنار نگذاشت و تلاش نمود محتواي منفي اين نظريه را با دعوت شيعيان به تشکيل دولت اسلامي و تقبيح آشکار باور عمومي به اينکه تا وقتي بيعدالتي سراسر جهان را نگيرد، عدالت برقرار نخواهد شد، نفي کند. بدين ترتيب انتظار از نظريهاي مبني بر پذيرش وضع موجود به نظريهاي براي اعتراض عليه وضع موجود تبديل شد و اينکه ارادة خدا به اين تعلق گرفته است تا روزي مستضعفين حکومت بر زمين را در دست بگيرند، روحية انقلابي ايجاد ميکند و طي آن مؤمن سعي مينمايد زمينههاي ايجاد اين حکومت را با اعمال مسئولانه خود فراهم آورد.
نتايج عملي انتظار شيعي در گفتمان انقلاب اسلامي
همانطور که قبلاً هم اشاره شد، انقلاب اسلامي در درون خود حاوي آموزههايي است که به مدد آنها بهتر از هر آيين و سنت ديگري ميتواند، اميد به آينده را در دل جوامع بشري زنده نمايد. مهمترين اين آموزهها، آموزة انتظار است.
در شرايطي که تئوري پردازان غرب ـ متعلق به هر ايسم و نحلة فکري ـ سعي دارند که کمال حيات انساني در مقياس اجتماعي را در ساحت مدرن ترسيم کنند و نميخواهند و يا نتوانستهاند از آن فراتر روند و حتي پست مدرنيسم نيز نتوانسته مهمترين ارکان تفکر مدرنيسم از جمله اومانيسم، سکولاريسم و... را نفي کند و لذا در نحلهها و ايسمهاي غربي، آنچه در وجه کلي آنها مشهود است، تفاوت است نه تضاد و همة آنها به نوعي در درون انديشة مدرن سير ميکنند، در مقابل، آموزة انتظار شيعي که متضمن اعتراض به وضع موجود است، هيچ گاه اجازه نميدهد که افق حرکت بشريت به ساحت غرب مدرن ختم شود. براساس اين آموزه، غرب مدرن مصداق بارز وضع موجود است و بايد بدان اعتراض کرد و از آن گذشت.
نکتهاي که راهبر اين گذار است و کمتر به اهميّت آن توجّه ميشود، اين است که انتظار شيعي يک مسألهاي که تنها داراي بعد فردي باشد نيست بلکه ماهيتي جرياني و اجتماعي ـ تاريخي دارد. به عبارت ديگر؛ انتظار شيعي يک فرهنگ است که از نقطة کانوني خاصي همواره به صورت مداوم تغذيه ميشود. منتظراني که در اين جادة انتظار گام برداشتهاند، نيک ميدانند که راهبر و فرماندة آنها در کنار آنها و زنده است. مهمترين تفاوتي که انتظار شيعي با نوع سني و حتي مسيحي و يهودي آن دارد در اين است که تنها در فرهنگ انتظار شيعي است که شخصي که منتظر آن هستيم بالفعل زنده و داراي قدرت فرماندهي است، برخلاف انتظار نوع سني که براساس آن هنوز مهدي موعود(ع) متولد نشده و نيز برخلاف انتظار نوع مسيحي و يهودي که در آن، شخص مورد منتظر مقتول و يا به صليب کشيده شده و به همين علت بالفعل زنده و داراي قدرت فرماندهي نيست.(21)
نتيجة مهمي که از آموزة انتظار شيعي بر ميآيد، بهترين نوع اميد فردي ـ اجتماعي به آيندة تاريخ است. اين اميد شيعه را به جلو راه ميبرد و به او اجازه حرکت و برنامهريزي براي آينده ميدهد.
نکته مهم ديگر اينکه برخلاف يوتوپيستهاي غربي يا افرادي که ميخواهند راجع به آينده حرف بزنند، که فقط توانستهاند راجع به آينده، پيش بيني داشته باشند و در مقام عمل تمام تئوريسنها، غرب موجود را کمال بشر معرفي کردهاند و به بيانهاي مختلف، پايان تاريخ را همين ليبرال دموکراسي ميدانند، شيعه آينده نگري است که نميخواهد به شرايط موجود تن دهد و به اين ترتيب انديشة انتظار شيعي تنها در وجه آينده نگري آن متوقف نميشود و از دو جهت از برخي آينده نگران غربي متفاوت ميشود:
اولاً، آنکه علاوه بر وجه آينده نگري، انديشه انتظار شيعي آيندهگرا هم است يعني علاوه بر اينکه به آينده ميانديشه به سوي آن نيز گام بر ميدارد و در برابر غرب که خواهان آن است که تاريخ را در ساحت خود به پايان رساند، مقاومت کرده و خواهان عبور از آن است.
ثانياً، انتظار شيعي نه تنها آيندهنگر و آيندهگرا است، بلکه آينده پرداز (آينده ساز) هم ميباشد و براي ساختن آينده متناسب با آرمانهاي نمايي خود خارج از دنياي مدرن اقدام به برنامهريزي و نظام سازي ميکند.(22)
از همين رو برخلاف انتظار سني که نه تنها هيچگاه به دنبال دور زدن حاکميت بالفعل نميباشد بلکه حتي معتقد است که مقاومت در برابر حاکم بالفعل ـ و لو حاکم فاسق ـ مصداق «شق عصاي مؤمنين» و در نتيجه «ايجاد هرج و مرج» است و حرام است، انديشة انتظار شيعي حتماً به دنبال حکومت کردن و رهبر شدن و تصاحب قدرت و ارائه نظام سياسي مطلوب متناسب با مباني اعتقادي خود ميباشد. در اين راستا مجاهد اين سنگر مهم، انقلاب اسلامي به رهبري امام(ره) بود که همانطور که قبلاً هم بيان شد توانست با احياي فرهنگ انتظار در معناي اصيل و واقعي آن اولين قدم جدي، در راستاي به چالش کشيدن تفکر هيمنه طلب غرب و حکومت مستضعفين را استوار بردارد و الگوي ساير حرکتها و ملتها در جهت گام برداشتن در مسير انتظار تحقق ارزشهاي اسلامي باشد.
نقش انقلاب اسلامي در بيداري ملتها
آنچه از اعتقاد به آموزة مهدويت و انتظار در جوامع اسلامي ميتوان بهره برد اين است که انسان منتظري که همواره در انتظار تحقق مدينه فاضله اسلامي و برپايي عدالت جهاني است خود نيز بايد در مسير آن تلاش نمايد و همسان با نظام سياسي عصر موعود به تنظيم زندگي سياسي خود بپردازد چرا که در غير اينصورت دوگانگي و تضاد در انديشه و عمل سياسي اسلامي موجب انحطاط جامعة اسلامي خواهد شد.
لذا انديشة انتظار پويا آنچنان که در ايران توانست يکي از مباني و زمينههاي تحقق انقلاب اسلامي را فراهم سازد، ميتواند چشم انداز علمي و عملي سياسي روشني پيش روي جوامع اسلامي و حتي مستضعفان جهان قرار دهد.
در واقع انقلاب اسلامي براساس مباني اعتقادي خود در بحث انتظار پويا و مثبت که متضمن اعتراض و نه گفتن به فضاي موجود بينالمللي بود، بر همة ايسمهاي غربي خط بطلان کشيد و ثمرة معرفت تاريخي بشر را نه در غرب و ايدة ليبرال دموکراسي آن بلکه آن را در حرکت جهاني حضرت مهدي(عج) جستجو ميکرد. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي ايران به عنوان نقطة آغاز خيزش تفکر اسلامي در پرتو مکتب انتظار، واکنشي خشمگينانه نسبت به اوضاع موجود نشان داد و به نوعي نارضايتي از نظم کنوني و جايگاه اسلام معاصر را به منصة ظهور گذاشت و از طرف ديگر با طرح عقايد روشن گرانه، نارضايتي و اعتراض خود را نسبت به استراتژي در پيش گرفته شدة ديگر جنبشهاي اسلامي براي رسيدن به ايده آل اسلام ابراز نمود و نداي رهايي از جريان حرکت تاريخ براساس مفروضات از پيش تعيين شدة مدرنيزاسيون را سر داد و بر اين اساس از يکطرف خواهان تغيير الگوي عمل بود و از طرف ديگر آلترنايتو مناسبي براي رهايي از وضع موجود و گشايش وضع مطلوب داشت.
حرکت اسلامي در ايران در چارچوب گفتمان مهدويت شيعي و آموزههاي حرکتساز آن (انتظار)، زمينة اين ذهنيت را فراهم آورد که هنوز توان تصور آرماني فراتر از آنچه در گذشته، ساير حرکتها در پيش گرفته بودند و امکان دگرگوني و بازگشت به آن چه دوران طلايي اسلام گفته ميشود وجود دارد و شايد اعتقاد به همين توانمندي است که روح متحرک در جنبشهاي اسلامي ساير ملل اسلامي و حتي نهضتهاي آزادي بخش و عدالت طلبانة متأثر از انقلاب اسلامي ايران را فزوني ميبخشد.(23) و چنانچه شاهد هستيم پس از پيروزي انقلاب اسلامي يک روند فراگير سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و نه فقط مسلمانان را بلکه تمام مستضعفان جهان را به حرکت در آورد.
چرا که مخاطب انقلاب اسلامي ايران و رهبري آن، امام خميني(ره)، مستضعفان سراسر کرة زمين بودند:«بايد اين نهضت در تمام عالم، نهضت مستضعف در مقابل مستکبر در تمام عالم گسترده شود. ايران مبدأ و نقطة اول و الگو براي همة ملتهاي مستضعف است. در تمام اقشار عالم، مسلمين به پاخيزند، بلکه مستضعفين به پا خيزند. وعدة الهي مستضعفين را شامل است و ميفرمايد که ما منت بر مستضعفين ميگذاريم که آنها امام ما بشوند در دنيا و وارث باشند. امامت حق مستضعفين است. وراثت از مستضعفين است. مستکبرين غاصباند و بايد از ميدان خارج شوند.»(24)
از طرفي انقلاب اسلامي با عنايت به فلسفة انتظار مبني بر حفظ وحدت و تسلسل تاريخي در آغاز بشريت تا انقلاب نهايي حضرت مهدي(عج) و عدم انحراف و بريدگي در مسير عدالتخواهي در فلسفه تاريخي شيعه، مدعي است که تنها حلقهاي است از يک زنجير طولاني که به وسيله پيامبران قبل از اسلام بنيانگذاري شده و تنها با انقلاب اسلامي ايران نيز ختم نميشود و بلکه ادامه خواهد يافت.
به عبارت ديگر انقلاب اسلامي ايران بخشي از کل انقلاب مداوم پيامبران خدا و بخشي از کلي انقلاب مداوم اسلام است که تا استقرار عدل جهاني و حاکميت موعود مطلق خدا به دست بندگان صالح خدا و مستضعفين ادامه خواهد يافت(25) به اين ترتيب انقلاب اسلامي نميتواند محدود به تشيع و شيعه باشد و ميتواند منبع خوبي براي انقلاب براي پيروان اديان ديگر، براي پيروان مذاهب مختلف اسلامي و براي تمام مستضعفين که در پي استقلال و آزادي و عدالت هستند، باشد. چرا که در اين ميان آنچه بيش از همه ميتواند ملتها را در تأمين شرايط و زمينههاي تحقق آرمان مقدس ياري دهد ارائه الگوي مناسب و نشان دادن يک راه نجات و دست آويز محکمي است که ملتهاي به ستوه آمده را اميدوار نموده و به سوي خود جلب نمايد.
آري در شرايطي که استکبار جهاني و صهيونيسم در تلاش هستند تا ملتهاي تحت سيطرة آنان به وضع تحميل شده عادت کنند و آن را رنگي ثابت، ابدي و تغيير ناپذير بپندارند و خواهان غفلت، خواب آلوده بودن، نداشتن آرمان و نيز عدم تحرک ملتها هستند و چنين وضعي را بهشت خود ميدانند، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران براي اولين بار پس از 14 قرن پايگاهي را در جهان به وجود آورد که توانست از اسلام اصيل به طور رسمي و گسترده دفاع کند و ايدئولوژي رهايي بخش و تکامل آفرين اسلام را به گوش تودة مستضعف برساند و به آنها نويد پيروزي را با دست خالي بر استکبار جهاني که تا دندان مسلح است را بدهد.
همة ملتها با ناباوري نگريستند که در انقلاب اسلامي چگونه ايمان بر اسلحه پيروز ميشود و انواع اسلحههاي مدرن در برابر ايمان و شهادت بياثر و بياعتبارند. انقلاب اسلامي به تکيهگاههايي تکيه دارد که سلطهگران طاغوت نميتوانند آنها را ويران سازند و جهانيان را به آييني فرا ميخواند که قدرتهاي استکباري آن را به حساب نميآوردند و به افقي چشم اندوخته است که فقط منتظران مهدي(عج) آن را نظاره گرند و به وعدههايي گوش جان سپرده است که بشارت حق است و زلال حقيقت که همانا زمين را بندگان خوب خدا به ارث خواهند برد و به حمايتهايي دلگرم است که پيروزي آفرين است و تحرک بخش و هرگز براي قدرتهاي باطل قابل شناسايي نيست...
پي نوشتها:
1ـ محمد محمدي ريشهري، تداوم انقلاب اسلامي تا انقلاب مهدي(عج)، ص36. به نقل از حسن عبدي پور، پيشين، ص110.
2ـ علي کوراني، عصر ظهور، مترجم عباس جلالي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1378، ص229.
3ـ محمدتقي مجلسي، پيشين، ج60، ص216.
4ـ سيد بن طاووس، الملاحم و الفتن، صص 18-19. به نقل از محمد دشتي، آينده و آينده سازان، قم: مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، 1375، ص91.
5ـ سيد بن طاووس، پيشين، ص86. به نقل از محمد دشتي، پيشين، ص68.
6ـ علي کوراني، پيشين، ص238.
7ـ پيامبر اکرم(ص) فرمود: «يَخرُجُ ناس مِنَ المشرقِ فَيُوِطّؤُونً لِلمَهدِي سُلطانَه»(*)؛ «مردماني از شرق قيام ميکنند و زمينه را براي انقلاب جهاني مهدي(عج) فراهم ميسازند»
8ـ گفتگو دربارة امام مهدي(ع) (ترجمة «بحث حول المهدي» از شهيد صدر، مترجم مصطفي شفيعي، نشرية موعود، شماره 18، ص36.
9ـ محمدتقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ در قرآن، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، مرکز چاپ و نشر، 1372، ص439.
10ـ غلامرضا بهروزلک، سياست و مهدويت، قم: حکمت رويش، 1384، ص135.
11ـ سيد مرتضي آويني، توسعه و مباني تمدن غرب، چاپ دوم، تهران: نشر ساقي، 1376، صص19-20.
12ـ مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي(عج)، چاپ پانزدهم، قم: صدرا، 1374، ص36.
13ـ رحيم کارگر، مهدويت و آينده سياست (دولت)، از ديدگاه شيعه، پاياننامه کارشناسي ارشد علوم سياسي، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، 1383، ص71.
14ـ محمد متوسل، مهدويت از ديدگاه مستشرقين، مندرج در: فصلنامه انتظار، سال 3، ش8-9، ص249.
15ـ براي اطّلاع بيشتر از ساير اصول فلسفه تاريخ شيعه، ر.ک. سيد محمدمهدي ميرباقري، انسان و جهان آينده، مندرج در: موعود، سال 7، ش42، 1382، صص 4-13.
16ـ حسن عبدي پور، نقش اجتماعي انتظار، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1386، ص112.
17ـ رحيم کارگر، پيشين، ص126.
18ـ همان، ص132.
19ـ روحالله خميني، صحيفه نور، ج7، تهران: مرکز مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361، ص255.
20ـ امام خميني(ره) در يکي از بيانات خود برداشتهاي متفاوتي را که از موضوع انتظار فرج شده دستهبندي کرده و نقد و بررسي مينمايد. براي اطلاعات بيشتر، ر.ک. صحيفه نور، ج2، صص 197-198.
21ـ احمد رهدار، فرادستانههاي انقلاب اسلامي در برابر سيطرة گفتماني غرب، دو هفتهنامه اصولگرا، سال چهارم، تير 86، ص189.
22ـ همان، ص190.
23ـ حمزه امرايي، انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي معاصر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص178.
24ـ روحالله خميني، پيشين، ج6، ص68.
25ـ ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، تهران: هدي، بيتا، ص407.
نگارنده: نفیسه فاضلی
پایان پیام/
نظر شما