فرجام سپاه کفر...//چگونه قاتل سید الشهدا به جهنم واصل شد

یزید روزی به قصد شکار به صحرا رفت. اعرابی خشمگین از حضور وی شمشیر برگرفت تا به او ضربه‌ای زند؛ شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد....

خبرگزاری شبستان: خدا در قرآن یزید را مورد لعن و نفرین قرار داده است. مُهَنّا بن یحیى، روزى از احمد بن حنبل (1) سؤال کرد: نظر شما درباره یزید ابن معاویه چیست؟ او جواب داد: یزید همان کسى است که جنایات بزرگى مرتکب شده، و مدینه پیامبر را غارت کرده است. پسرش صالح، مى گوید، روزى به او گفتم: اى پدر! مردم به ما مى‌گویند، شما از دوستان یزید مى‌باشید. وى در جواب گفت: پسر جان! آیا کسى که ایمان به خدا و روز جزاء دارد دوستِ یزید مى شود؟ گفتم: پس چرا لعنش نمى‌کنى؟

 

احمد حنبل گفت: چگونه یزید را لعنت نکنم، با آنکه خداوند او را لعن کرده. گفتم: در کجاى قرآن خداوند، یزید را مورد لعنت قرار داده است ؟ گفت: در آنجا که مى فرماید: فَهَلْ عَسَیْتُمْ اِنْ تَوَلَّیتُمْ اَنْ تُفْسِدُوا فِى الاَْرْضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحامَکُمْ، اُؤ لئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَاَصَّمَهُمْ وَ اَعْمى اَبْصارَهُمْ.(2) شما اگر از فرمان خداوند و اطاعت قرآن روى بگردانید، یا در زمین فساد و قطع رحم کنید، باز هم امیدِ نجات دارید؟ آنها کسانى هستند که خدا آنها را لعنت کرده و گوش و چشمشان را کر و کور گردانید. پسرم! یزید چون حکومت یافت، سال اول قطع رحم کرد حسین علیه السّلام را کشت ، سال دوم ، فساد کرده و مدینه را به قتل و غارت کشید و سال سوم ، به کعبه جسارت کرده و به درک واصل شد.

 

آیا فسادى بزرگتر از قتل حسین علیه السّلام و سه روز قتل عام و غارت مدینه مى‌باشد؟ این در حالى بود که تعداد کشتگان بزرگان قبیله قریش‌، از مهاجر و انصار، بر هفتصد نفر، بالغ مى‌شد و تعداد کشتگان غیر معروف، از بنده و آزاد، زن و مرد، به ده هزار نفر مى رسید. مردم در دریاى خون شناور بودند، به طوری که خون به قبر رسول خدا رسیده ، روضه و مسجد پر از خون شده بود. بعد از آن به دستور یزید، در شهر مکّه منجنیقها نصب کرده کعبه را آتش ‍ زده و ویران کردند. در حالى که رسول خدا فرموده بود: «کشنده حسین، در تابوتى از آتش بوده و نصف عذاب اهل دنیا را مى‌چشد، به طوری که دست و پایش را به زنجیرهاى آهنین بسته ، او را با سر میان آتش ‍ مى افکنند».(3)

 

اى که گفتى بر یزید و آل او لعنت مکن
زآنکه شاید حق تعالى کرده باشد رحمتش
آنچه با آل نبى کرد او، اگر بخشد خداى
هم ببخشاید ترا، گر کرده باشى لعنتش

یزید در نگاه مورخین و علمای اهل سنت


گروهى بر این باورند که یزید کافر است؛ به دلیل همان سخن یزید که ابن جوزى نقل کرده که پس از آن که سر امام حسین را به شام بردند یزید مردم را جمع کرد و در حالى که با چوب بر سر و دندان امام مى‏زد، شعر زیر را مى‏خواند: لیت اشیاخى ببدر شهد و اجزع الخزرج من وقع الأسل ‏لأهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل... لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحى نزل‏ بنابراین ابن جوزى مى‏گوید: «لیس العجب من قتال ابن زیاد للحسین و انما العجب من خذلان یزید و ضربه بالقضیب ثنایا الحسین و حمله آل رسول اللّه سبایا على اقتاب الجمال و لو لم یکن فى قلبه احقاد جاهلیة اضغان بدریة لاحترم الرأس لما وصل الیه و کفنه و دفنه و أحسن الى آل رسول اللّه صلی الله علیه و آله»؛ (4) جنگ ابن زیاد با حسین بن على علیه السلام تعجب‏آور نیست‏ بلکه تعجب در خوارى یزید در زدن چوب بر دندان‌هاى امام حسین و اسیر کردن خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سوار کردن آنان بر شتران، و در معرض عموم قرار دادن آنهاست. اگر در دل یزید کینه‏هاى جاهلیت و جنگ بدر نبود به امام حسین احترام مى‏گذاشت و آن حضرت را کفن و دفن مى‏نمود و با آل رسول به خوبى برخورد مى‏کرد.

 

گروه دوم مى‏گویند یزید کافر نیست؛ چرا که یزید در هنگام مشاهده سر امام حسین چنین گفت: «رحمک اللّه یا حسین لقد قتلک رجل لم یعرف حق الارحام و قال قد زرع لى العداوة فى قلب البر و الفاجر»؛ خداوند تو را رحمت کند اى حسین، تو را مردى کشت که حق قومیت را نشناخت و با کشتن تو کینه و بغض مرا در دل هر انسان خوب و بدى کاشت. (5)

 

گروه سوم بر این عقیده‏اند که راه درست آن است که توقف کرده و یزید را تکفیر نکنیم. ابن جوزى در کتاب الرد على المعتصب العنید المانع من ذم الیزید مى‏نویسد: «گوینده‏اى از من پرسید، آیا لعن یزید ابن معاویه به خاطر جنایتى که مرتکب شده جایز است یا خیر؟ گفتم: علماى پرهیزگار نظیر امام احمد، لعن او را روا دانسته‏اند.»

 

در پاورقى این مطلب شیخ محمد محمودى مى‏گوید: «یکى از علماى بزرگ به نام شیخ عبدالکریم والدین نویسنده مجمع الفوائد و معدن الفرائد مى‏گوید: این کتاب را در کتابخانه حرم نبوى صلی الله علیه و آله در مدینه منوره به سال 1384 ه" ق مشاهده کردم. در آنجا نوشته بود مسلمانان اجماع دارند که اولاد فاطمه علیهاالسلام از ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله مى‏باشند و باید بر آنان صلوات و درود فرستاد. آنگاه احادیثى را در فضل على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام مى‏آورد و مى‏نویسد یزید لعین و پیروانش از کسانى بودند که به اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله اهانت کردند؛ از این رو استحقاق غضب و دشمنى و لعن را دارند. هر کس مى‏خواهد از جواز لعن بر یزید آگاه شود به آن کتاب مراجعه کند.» وى مى‏نویسد: «افرادى که لعن یزید را جایز نمى‏دانند از آن ترس دارند که لعن او به پدرش معاویه سرایت کند.» (6) چنانکه این مطلب در شرح مقاصد تفتازانى نیز آمده است.

 

ابن حجر مى‏نویسد: «قاضى ابویعلى کتابى دارد به نام چه کسانى استحقاق لعن دارند، در آن کتاب یزید را جزو کسانى به شمار آورده که استحقاق لعن دارند و دلیلش روایتى است از پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: من اخاف اهل المدینة ظلماً اخافه اللّه و علیه لعنة اللّه و ملائکة و الناس اجمعین؛ آن کس که مردم مدینه را بترساند، خداوند او را خواهد ترساند و مورد لعن خدا و فرشتگان و تمام مردم قرار مى‏گیرد.» آنگاه مى‏نویسد: «شکى نیست که یزید با لشکر و نیروهاى مسلح خویش به جنگ مردم مدینه رفت و اهل مدینه را با جنایاتى که انجام داد به شدت مضطرب و نگران کرد و در دل آنها ترس ایجاد نمود؛ چرا که او مدینه را براى خود مباح کرد.» نقل شده است که حدود 300 دختر مورد تجاوز قرار گرفته و گروهى از صحابه را به قتل رساندند و نماز جماعت را در مسجد النبى تعطیل کردند. پس از آن براى جنگ با عبداللّه زبیر آماده شدند و کعبه را با منجنیق مورد حمله قرار داده و آتش زدند. (7) در اینجا ذکر این نکته شایسته است که از دید اهل سنت جواز لعن قاتلان امام حسین به صورت کلى - یعنى بدون این که نام شخصى برده شود - اشکالى ندارد و مورد اتفاق است. به طور مثال اگر گفته شود خداوند قاتلان امام حسین یا کسى که دستور قتل و شهادت آن حضرت را صادر کرده است لعنت کند رواست؛ از این رو برخى به صورت کلى او را لعن کرده‏اند.

 

سعدالدین تفتازانى مى‏گوید: «و اما ما جرى بعدهم من الظلم على اهل بیت النبى صلی الله علیه و آله فمن الظهور بحیث لا مجال للاخفاء و من الشناعة بحیث لااشتباه على الآراءاذ تکاد تشهد به الجماد و العجماء و یبکى له من فى الارض و السماء و تنهد منه الجبال و تنشق الصخور و یبقى سوء عمله على کرّ الشهور و مر الدهور و لعنة اللّه على من باشر او رضى او سعى و العذاب الآخرة أشد و أبقى»؛ (8) ظلم و ستمى را که بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وارد کردند، به اندازه‏اى روشن و آشکار است که جاى هیچ گونه نکته ابهامى براى کسى نمى‏گذارد؛ بلکه تمام جمادات و حیوانات بر آن گواهى مى‏دهند و هر کسى که در زمین و آسمان است بر آنها اشک مى‏ریزد، کوه‌ها متزلزل و صخره‏ها متلاشى مى‏شود و آثار زشت این اعمال همواره بر تارک تاریخ باقى خواهد ماند.

 

خداوند کسانى را که این اعمال را به وجود آورده و یا به آن خشنود و در مقدمات آن همکارى داشته‏اند لعنت کند. به یقین عذاب آخرت شدیدتر است.مسعودى درباره یزید مى‏نویسد: «مردى خوشگذران و عیاش بود. مردى بود که حیوانات شکارى داشت، سگ‌ها و میمون‌ها داشت و پیوسته مجالس میگسارى برگزار مى‏کرد. روزى در مجلس میگسارى خود نشست و ابن زیاد هم در طرف راست او بود و این واقعه بعد از آن بود که حسین ابن على را کشته بود، پس به ساقى مجلس خود رو کرد و گفت: اسقنى شربة تروى مشاشى ثمّ صل فاسق مثلها ابن زیاد صاحب السر والامانة عندى ولتسدید مغنمى و جهادى؛ جامى از شراب به من بنوشان که استخوان‌هاى نرم را سیراب کند، سپس برگرد و ابن زیاد را چنان جامى بنوشان. همان کس که رازدار من است، همان کسى که امین کار من است، همان کسى که اساس خلافت من به دست او محکم و استوار شد، یعنى حسین بن على را کشت -... .»

 

سپس مسعودى مى‏نویسد: «در دستگاه خلافت اسلامى و جانشینى پیغمبر، مردى که مقام خلافت را اشغال کرده بود، میمونى داشت که به او بوقیس مى‏گفتند. این میمون را در مجلس میگسارى خود حاضر مى‏کرد و براى او تشکى مى‏انداخت و او را مى‏نشانید و او را بر گرده خر ماده‏اى که براى مسابقه و اسب دوانى تربیت شده بود سوار مى‏کرد، زین و لجام بر گرده آن ماده خر مى‏بستند و این میمون را بر او سوار مى‏کردند و با اسب‌ها به اسب دوانى و مسابقه مى‏بردند. در یکى از روزها ابوقیس مسابقه را برد. بر تن این میمون جامه و قبایى از حریر سرخ و زر پوشانده و دامن‌ها را به کمرش زده بودند و بر سر او کلاهى نهاده بودند که نقش‌هاى درشت داشت و به رنگ‌هاى مختلف آراسته گشته بود.» (9)


نظر امام حسین علیه السلام درباره یزید
هنگامی که پیام آور والی مدینه برای گرفتن بیعت برای یزید نزد امام حسین علیه السلام آمده امام متوجه مرگ معاویه شد لذا جمعی از یاران و نزدیکان را به طور مسلح همراه خود به قصر آورد تا در صورت وجود خطر مانع از کشتن امام شوند. امام در برابر درخواست ولید به بیعت با یزید فرمود شخصی همانند من نباید در خفا و پنهانی بیعت کند، بلکه در ملأ عام و در مسجد باید بیعت کند. ولید پذیرفت، اما مروان با جملات تهدید آمیزی سعی کرد ولید را بر دستگیری امام تحریک کند. امام نیز با تندی به مروان و در حالی که از اتاق خارج می شد رو به ولید کرد و فرمود: ای امیر! ما اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل نزول ملائکه و جایگاه رحمت هستیم.

 

خداوند با ما آغاز کرده و به ما خاتمه داده است،( یعنی سرسلسله هدایت پیامبر اکرم است که جد من است و آخرین وصی پیامبر، مهدی علیه السلام است که او نیز از ما می باشد). یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس محترم بوده و کسی است که علناً به فسق می پردازد و شخصی چون من با چون او بیعت نخواهد کرد.

 

یزید درباره قیام سید الشهداء چه می گوید؟
یک دلیل دیگر که واهی بودن سخن کسانی را که قیام مقدس سید الشهداء را به افسانه ارینب ارتباط می دهند این است که اگر این جریان واقعیت داشت یزید یا دیگرانی که از این واقعه با خبر بودند به آن تمسک می کردند، و یک نفر از دوستان یا دشمنان ، مردم یا دانشمندان چنین انگیزه ای را بیان می کردند. منبعی هم که افسانه ارینب را بیان می کند هیچ ارتباطی بین آن جریان و قیام امام حسین قائل نشده است. شخص یزید که دوست و دشمن در سبک سری وبی خردی و هواپرستی او سخن گفته اند، هدف امام را از حرکت و قیامش در سخنی نابخردانه و استدلالی نادرست به آیات شریفه، خود خواهی و خود برتربینی امام می داند و امام را که در خانه وحی تربیت یافته به بی اطلاعی از قرآن و کمی دانش متهم می کند. به این گزارش در کتب تاریخی توجه فرمائید : چون یزید سر حسین را بدید اشعاری را بخواند، آنگاه گفت: «آیا مى‏دانید این حادثه به چه سبب بر او رفت؟ مى‏گفت: پدرم على بهتر از پدر اوست و مادرم فاطمه بهتر از مادر اوست و جدم پیغمبر خدا بهتر از جد اوست و من بهتر از او و براى این کار(خلافت) از او شایسته‏تر هستم.

 

اما اینکه گفت: پدرش(علی) از پدر من(معاویه) بهتر است، پدرم با پدرش حجت گویى کرد و مردم دانند که حکم به سود کدامشان داده شد. اما اینکه گفت مادرم بهتر از مادر اوست به جانم سوگند که فاطمه دختر پیمبر از مادر من بهتر است. اما اینکه گفت: جد او بهتر از جد من است بجان خود کسى نیست که بخدا و رستاخیز ایمان داشته باشد و نداند که مانند پیغمبر میان ما کسى نیست و هرگز کسى با رسول برابرى نمیکند، اما اینکه خودش را ازمن بهتر می داند به سبب کمی دانش وى بود که این آیه را نخوانده بود:« قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ من تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ من تَشاءُ وَ تُذِلُّ من تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» (آل عمران: 26) بگو، اى خداى صاحب ملک، ملک به هر که خواهى مى‏دهى، و ملک از هر که خواهى مى‏ستانى، هر که را خواهى عزیز مى‏کنى و هر که را خواهى ذلیل مى‏کنى، همه خوبیها به دست توست که تو بر همه چیز توانایى .»


عاقبت و نحوه کشته شدن یزید
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند. یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.

 

یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر مرا احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت: ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا. اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت تا بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.( لهوف، سید بن طاووس)

 

در برخی از کتب این داستان این گونه نقل شده است: او در سال 64 هجری قمری، روزی باده هزار نفر از سواره نظام لشگر خود به قصد شکار، از دمشق بیرون آمد، و خود سوار بر اسب بود، او و لشگرش به اندازه دو روز از دمشق دور شدند، در آنجا(در بیابان) آهوی زیبایی نظراو را جلب کرد ، یزید که می خواست غرور و چابکی خود را نشان دهد به همراهان گفت: هیچ کس با من نیاید، و من تنها می‌خواهم به دنبال این آهو بروم و آن را صید کنم. او تنها سوار بر اسب به دنبال آهو حرکت کرد، آهو پا به فرار گذاشت، و همچنان در حال فرار بود، و یزید با آخرین سرعت به دنبال او حرکت می‌کرد، تا به بیابان هولناک و وحشتناکی رسید، و همچنان از این دره به آن دره، به دنبال آهو می‌رفت. در وسط آن بیابان وحشت زا، آهو از نظرش ناپدید شد، او را گم کرد، از طرفی به شدت تشنه بود، و در آنجا هرچه تلاش کرد به آب دست نیافت، او همچنان در جستجوی آب بود، ناگاه مردی را دید که ظرفی آب در دست دارد، به او التماس کرد که اندکی آب به من بده اگر تو مرا بشناسی، به من احترام شایانی خواهی کرد.

 

او گفت تو کیستی؟ یزید گفت: من خلیفه مسلمانان یزید بن معاویه هستم. آن مرد گفت: تو همان قاتل حسین بن علی )ع (هستی، ای دشمن خدا!) سپس به یزید حمله کرد، اسب آن‌چنان یکه خورد و رمید که یزید از ناحیه پشت اسب به طرف زمین واژگون شد و یک پایش در رکاب اسب گیر کرد، و اسب از شدت وحشت فرار کرده و در بیابان پر وحشت روی سنگ ها و خارها و پستی و بلندی‌ها همچنان فرار می‌‌کرد، در این میان سر و پیکر نحس یزید آن چنان متلاشی شد که به صورت جویده در آمد. و این گونه در حال تشنگی به جهنم واصل شد.

 

یزید ده نفر ندیم خصوصی داشت که هرگز از او جدا نمی‌شدند، آنها برای پیدا کردن یزید سر به بیابان گذاشتندو به جستجو پرداختند، تا اینکه اسب او را در بیابان یافتند، و دیدند یک ران قطع شده یزید در رکاب اسب آویزان باقی مانده‌است. خبر کشته شدن یزید را به لشگر دادند، صدای ضجه و گریه طرفداران یزید بلند شد، آنگاه با همان حال به دمشق مراجعه کردند. طبق روایت دیگر، آن مرد که یزید را دنبال کرد، به او گفت:سوگند به خدا تو را می کشم ، چنان که تو حسین )ع ( را کشتی، با شمشیر به دنبال یزید حرکت کرد، یزید از ترس ، با اسب خود فرار نمود، اسب از برق شمشیر آن مرد وحشت زده شد و رمید، به طوری که یزید از پشت آن واژگون شده و زیر دست و پای اسب تکه تکه گردید. از شیخ صدوق درباره چگونگی مرگ یزید بن معاویه آمده که : یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مرده یافتند، در حالیکه بدن او تغییر کرده مثل آنکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.

 

در "الکامل فی التاریخ" درباره علت مرگ وی آمده است: سبب مرگ یزید، اصابت پارة سنگی از منجنیق به یک طرف صورت او بود، که همین امر باعث شد مدّتی مریض شود، بعد مُرد.( محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9، ص 9) البته برخی گفته اند که وی به وسیله ((سلمى )) دخـتـر ((حـجـر بـن عـدى کندى )) و با همکارى ((عبدالرحمان )) برادرزاده حجر، مسموم شده و به مجازات رسیده است.

به هر حال یزید بن معاویه در مجموع سه سال و نه ماه به عنوان خلافت بر مردم سلطنت کرد و در 38 سالگی در سال 64 هجری قمری به جهنم واصل شد.

 

پی نوشت ها:
1- احمد بن حنبل شیبانى ، یکى از چهار امام اهل تسنن است. وى از ایرانیان عرب نژاد است و در سال 241 درگذشت.
2- سوره محمد صلی الله علیه و آله، آیات 22 - 23.
3- منهاج الکرامه از علاّمه حلّى ، ص 95.

4- صواعق المحرقه، ص 218.
5- همان.
6- الرد على المعتصب العنید المانع من ذم الیزید، ابن جوزى، ص 13.
7- صواعق المحرقه، ص 222.
8- شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانى، ج 5، ص 311.
9- بررسى تاریخ عاشورا، مرحوم آیتى، ص 77.

 

پایان پیام/
 

کد خبر 4325

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha