خبرگزاری شبستان: «ائمه معصومین (ع) علم به همه امور اعم از گذشته و آینده داشته و حتی قدرت برگرداندن شرایط را هم دارند، ولی دخل و تصرفی نمی کنند به دلیل آن که اراده الهی این است تا مردم امتحان شوند. لازمه امتحان شدن نیز شرایط عادی و یکسان است یعنی پای معجزه پیش نیاید.» این جملات بخشی از سخنان عبدالحسین طالعی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم در خصوص یکی از شبهات وارد شده در خصوص واقعه عاشورا است. گفتگوی ما را با این کارشناس علوم قرآن و حدیث می خوانید:
ما معتقدیم که امامان معصومین (ع) داری علم لدنی و شهودی بودند که بر همه احوال اطلاع و آگاهی داشتند؛ با این وصف آیا رفتن امام حسین (ع) با علم به این امور به کربلا و پیش آمدن آن جنایات فجیع، رفتن آگاهانه به سمت کشته شدن نبود آن هم به همراه خانواده؟ آیا این مساله علم امام (ع) را زیر سوال نمی برد؟
مشکل اینجاست گاه تصور می شود هر کس هر چیزی بلد است باید به مقتضای علم خود عمل کند در حالی که چنین نیست به طور مثال یک قاضی ممکن است بنا بر قرائنی بداند حق با یکدام طرف دعواست اما او برای صدور حکم و انجام قضاوت باید آن علم خودش را نادیده گرفته و به ادله قانونی عمل کند و کسی حق ندارد به قاضی اعتراض کند که تو می دانستی حق با آن طرف نیست. با وجود این مساله را همه قبول دارند و کسی مخالف آن نیست.
به همین صورت ائمه اطهار (ع)علم کامل و جامع دارند اما در بسیاری مواقع آن علم واقعی خود را نادیده گرفته و به ظواهری که وجود دارد عمل می کنند.
به عبارت دیگر ما افراد بشر به دلیل آنکه اصولا منفعت طلب است در نتیجه از هر آنچه که می دانیم استفاده می کنیم برای منفعت طلبی خودمان و لذا اگر در مواقعی کوچکترین احتمال دهیم مالی وجود دارد، با اشتیاق فراوان به سوی آن می رویم! اما اولیای خدا این گونه نیستند آنها در برخورد با این قضایا عبد خدا هستند و صبر می کنند، ببییند رضایت خدا در چیست. در این راستا آنها از بسیاری امکانات که در اختیارشان است، چشم پوشی می کنند به دلیل آن که عبودیت خدا را انجام دهند.
حال شکل دیگر قضیه این است که گاهی بدانیم و احتمال دهیم جایی ضرر برای ما هست، طرف آن منطقه نمی رویم به دلیل آن که به دردسر نیفتیم اما اگر ولی خدا بداند رضایت پروردگار در این است که باید برود، بی پروا به همانجا می رود. در این زمینه می توان به روایتی که شیعه و سنی نقل کرده اند، اشاره کرد که وقتی ابراهیم(ع) در قلب آتش افتاده بود، جبرییل می آید کنار ایشان و می گوید: کاری داری؛ اما ایشان می فرماید: با تو نه!
این مساله برای همه انسان ها یکسان است؟ به عبارت دیگر واکنش همه انسان ها چیزی شبیه به واکنش حضرت ابراهیم (ع) باید باشد و آیا این واکنش نیاز به پشتوانه ایمانی خاصی ندارد؟
ببینید مقام همه انسان ها یکسان نیست لذا توقع از همه هم یکسان نبوده و تکلیف همه برابر نیست چرا که شان و جایگاه همه مساوی نیست. به طور مثال نماز شب بر پیامبر(ص) واجب است اما بر دیگران واجب نیست، این هم به دلیل مقام ایشان است. البته این جملات به این معنا نیست اگر مثلا جبرییل بر ما نازل شد، ما جواب منفی به او دهیم بلکه این تکلیف اختصاصی ابراهیم(ع) است و باب خاصی برای او.
یا جایی که آن مصیبت ها برای حضرت زهرا(س) پیش می آید، برای ایشان آسان بود با یک تصرف معجزه ای آن مسائل و مشکلات را از خود دور کنند اما نکرد به دلیل آن که می داند رضایت خدا در این است که حضرت (س) از این امکانات استفاده نکند.
لذا ائمه معصومین (ع) علم به همه امور اعم از گذشته و آینده داشته و حتی قدرت برگرداندن شرایط را هم دارند، ولی دخل و تصرفی نمی کنند به دلیل آن که اراده الهی این است تا مردم امتحان شوند. لازمه امتحان شدن نیز شرایط عادی و یکسان است یعنی پای معجزه پیش نیاید. در غیر این صورت کدام پدری است که فرزند شش ماهه خود را دوست نداشته باشد؟ آیا برای سید الشهدا(س) تهیه یک لیوان آب به طور معجزه سخت بود؟ اما این کار را نکردند چرا که کربلا صحنه یک امتحان بود و امتحان باید در فضای عادی انجام شود.
لذا سید الشهدا (س) علم دارند به اینکه چه خواهد شد اما در مقام امامت مانند یک فرد عادی عمل کرده و برای انجام وظیفه علم خود را نادیده می گیرند.
پس ادعا این است که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در حرکت خود یه هیچ عنوان از علم لدنی خود استفاده نکرده و یک جریان عادی را طی کردند؟
بله صورت ظاهری قضیه جدا از علم لدنی حضرت (ع)، آن است که ایشان از معادلات سیاسی مطلع می شود که لاجرم کشته خواهند شد و این استفاده نکردن از علم برای امتحان مردم بود که آیا کمک امام زمان خود می کنند یا خیر. حضرت (ع) طبق معادلات عقلانی و سیاسی حساب می کنند اگر من در مدینه بمانم و کشته شوم حرمت این شهر از بین می رود چرا که تا آن زمان کسی در مدینه کشته نشده بود و آنجا حرم امن پیامبر (ص)بود لذا به سمت مکه می روند. باز هم با معادلات سیاسی متوجه می شدند افرادی را یزید فرستاده تا در مکه ایشان را به قتل برسانند لذا از مکه هم به همان دلیل یاد شده، قصد می کنند بیرون روند تا در حرم امن الهی حرمت شکنی نشود. حال از مکه بیرون آمده اند باید به کدام سمت بروند به سمتی که 18 یا 12 هزار نامه رسیده است، بنابراین به سمت کوفه رفتند و این مساله مشکلی ندارد چرا که حضرت (ع) نمی خواهند با یزید بیعت کنند. همان طور که در گفته های خود تاکید کرده اند نمی خواهند عنوان رهبری داشته باشند و با یزید هم بیعت نمی کنند بلکه به گوشه ای رفته و زندگی کنند لذا اگر بنای جنگ و جهادی از سوی امام حسین (ع) بود، هر تعداد اصحاب داشتند از مدینه و مکه جمع می کردند. بنابراین، این فضای عادی معادلات دیپلماسی است. در طی این مسیر در میان راه حضرت (ع) در محاصره دشمن قرار می گیرد آیا عقل نمی گوید که ایشان باید از خود دفعا کنند؟ این است که واقعه کربلا پیش آمد.
چه نتیجه گیری از این تحلیل می توان گرفت؟
اینکه شخصاً با این مدل از تحلیل کربلا می گویند که عشق بر عقل غلبه کرد و حضرت (ع) بر مبانی عشق پیش رفت، مخالفم. اتفاقا قدم به قدم کربلا عاقلانه بود و این مطلب قابل اثبات است. ( پایان نامه ای در دانشگاه قم دفاع شد با عنوان مبانی فقهی در نهضت عاشورا که نویسنده آن به طور مستند ثابت کرد حرکت سیدالشهدا(س) قدم به قدم با مبانی حقوقی قابل دفاع است و عقل پسند بشر و به این دلیل ایشان جاودانه شد که حرکت او به دلیل عقلی و حقوقی قابل اثبات است)
لذا اگر حرکت امام حسین (ع) از روی عشق صرف بود ماندگار نمی شد. امروز بزرگترین تحریف عاشورا این است که آن را حرکتی عشقی و ماورای عقل بدانیم، اگر این شد قابل پیروی نیست. زمانی این حرکت قابل پیروی است که مبنا داشته و طبق آن انجام شده باشد. لذا ما می توانیم پیام عاشورا را جهانی کنیم به شرط آنکه حرکت عاشورا تحلیل عقلی و حقوقی کنیم در غیر این صورت پیام جهانی نمی شود و می شود سلیقه. وقتی ما باید به این تحلیل برسیم می توان سد بسیاری از شبهاتی شد که در راستای واقعه کربلا منتشر می شود.
پایان پیام/
نظر شما