نقل کرده اند یک مرد مسیحی به حضور مرحوم آیت الله کاشف الغطا شرفیاب شدند. شهادتین را گفت و مسلمان شد. آیت الله رو به آن مرد تازه مسلمان کردند و فرمودند: از این به بعد شما سه رکعت نماز مغرب بخوانید. چند نفری که در مجاورت آیت الله ایستاده بودند تاب نیاوردند و پرسیدند پس نماز صبح چه می شود؟ آیت الله فرمودند ایشان را که نمی خواهیم از اسلام و مسلمانی فراری بدهیم. قرار است آرام آرام به سمت مسلمانی بیاوریم شان، پس نماز صبح را که از همه سخت تر است می گذاریم بعد تا پخته تر شوند.
دختر مرحوم آیت الله طباطبایی در خاطرات شان می گفتند پدرم بسیار مهرآمیز و با ملاطفت ما را برای نماز صبح بیدار می کردند. می آمدند قربان صدقه ما می رفتند. گل ام، عزیزم، دخترم از دهان شان نمی افتاد. ما بیدار بودیم اما خودمان را به خواب می زدیم تا آن ملاطفت ها و مهرورزیدن ها را بشنویم چون برایمان شادی آور و بهجت زا بود. آن وقت شما می بینید یکی هم مثلا می خواهد بچه اش را برای نماز صبح بیدار کند، با لگد و ناسزا بچه را بیدار می کند. خب معلوم است که این اسلام و این مسلمانی در ذهن آن بچه، یک تصویر مخدوش شده و خشن دارد و شادی هم از آن حس نمی کند.
بخش پایانی گفتگوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با محمد شهبازیان، کارشناس دینی به شیوه تربیت دینی در احساس بهجت و شادی و تأثیر فرادستی علوم انسانی در این باره اختصاص دارد.
شما در بخش پیشین به این موضوع اشاره کردید که بسیاری خواسته اند در زندگی به آن شادی و بهجت درونی برسند اما راه را کج رفته اند. این خواسته شاید به یک معنا در همه آدم ها باشد. چطور می توان مسیر را برای رسیدن به شادی پایدارتر هموار کرد؟
بنده راهکار را در تغییر نگرش می دانم، یعنی قرآن و سیره معصومین(ع) به ما گوشزد می کند که اگر می خواهیم این اتفاق بیفتد باید به سمت تغییر نگرش ها برویم. اصلا این همه مساعی رسولان و ائمه اطهار (ع) به خاطر این بوده که آن تغییر نگرش در روح و ذهن آدم ها اتفاق بیفتد تا به واسطه این تغییر، حال درونی آدم ها هم عوض شود.
طیف های مختلفی در جامعه ما نقش ایفا می کنند از وکیل و وزیر و روحانی و بازاری و کارگر و کارمند و معلم تا دانشجو و پزشک و راننده و دیگران و دیگران. هر کدام از این اشخاص در چرخه رفتاری جامعه قرار دارند شاید وزن رفتاری آن ها مثل هم نباشد و بعضی ها به خاطر قرار گرفتن در مسندها وزن رفتاری بالاتری داشته باشند اما قابل انکار نیست که هر کسی در این فضا تأثیرگذاری خودش را دارد. حال اگر نگرش عمومی در یک جامعه ای سکولار باشد حتی یک سکولار پنهان، جامعه به همان نسخه هایی خواهد رسید که همه ما می دانیم و خبر داریم، یعنی همان تجربه ای که غرب رفته است.
راهکار این تغییر نگرش را در چه می دانید؟
مهم ترین راهکار همان نسخه ای است که سال هاست از زبان رهبر معظم انقلاب مطرح می شود. رهبری سال هاست روی ضرورت مهمی به نام تحول بنیادین در علوم انسانی و بومی سازی سرفصل ها و عناوین و رشته ها و گرایش ها و در یک کلام محتوایی که در شاخه ها و رشته های علوم انسانی به دانشجویان ارائه می شود تأکید و تکیه می کنند، به خاطر این که ما هم اکنون نزدیک 2 میلیون نفر دانشجو در همین رشته ها تحصیل می کنند و قرار است فردا همین دانشجویان، روانشناسان و جامعه شناسان و اقتصاددان ها و مدیران حوزه های مختلف و برنامه ریزان ما در ساحت های مختلف باشند و زاویه دید آن ها مسلما بر فضای فکری جامعه اثر خواهد گذاشت.
نکته این جاست که اگر ما دانش آموزمان را 12 سال با یک محتوای زندگی سکولار جلو ببریم چطور می توانیم انتظار داشته باشیم که او بعدها از همان چیزهای لذت ببرد و به شادی برسد که اسلام می خواهد و یک تربیت دینی و قرآنی به دنبالش است، همین طور وقتی ما نتوانیم آن متون سازگار با آموزه های وحیانی را در دانشگاه هایمان ارائه کنیم در آن صورت آیا می توانیم از درختی که ریشه هایش در خاک اومانیسم رشد می کند و از سکولاریسم آب می خورد انتظار داشته باشیم به همان میوه هایی برسد که ما می خواهیم و مطلوب ماست؟
نکته دیگری که می خواهم در این باره عرض کنم و شاید کم تر در این بحث ها به آن اشاره کردیم این است که اگر کسی می خواهد حقیقتا به آن چشمه های اصیل شادی در درونش برسد اول از همه باید شیطان شناسی اش خوب باشد، یعنی بدون شناخت راه های نفوذ شیطان و مکرها و استمداد از خدواند برای غلبه بر وساوس شیطان نمی توان به آن شادی مطلوب دست یافت. شما نگاه کنید امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه چقدر زیبا در دعای هفدهم، شناخت و فهم عمیقی به ما درباره شیطان و شیوه های نفوذ و استیلای او بر قلب و ذهن مان می دهند. امام (ع) در صحیفه می فرماید: خدایا شیطان مکر می کند، کمک کن من مکر او را باطل کنم. امام حتی از این بالاتر را هم از خداوند درخواست می کند و می فرماید: و بصرنا نوائکد به / خدایا به من قدرتی عطا کن که من دست شیطان را بخوانم و من دست او را ببندم.
من این بحث را از این جهت مهم و اساسی می دانم که ما نه تنها باید به فکر تهاجم فرهنگی و مقابله با شیوه های شیاطین فرهنگی باشیم که بالاتر از این باید خودمان را از موضع تدافعی صرف بیرون بکشیم و قدرت عمل و ابتکار را در دست بگیریم. اگر آن ها کتاب می نویسند این نباشد که فقط آن ها مکتب بسازند و ما نقد کنیم. اگر آن ها فیلم می سازند این نباشد که ما فقط در زمینی که آن ها طراحی می کنند حرکت کنیم. چرا نباید ما دنیا و جهان بینی خودمان را با زبان جذاب ارائه نکنیم و از آن حالت پدافندی بیرون نیاییم و وارد حالت آفندی نشویم.
ما این سخن پیامبر بزرگوار اسلام را داریم که کل مولود یولد علی فطره / همه انسان ها بر فطرت الهی به دنیا می آیند اما آنچه که باعث انحرافات می شود در ماه ها و سال های بعد از تولد است، از شیوه تربیت پدر ومادر تا انحرافات اجتماعی که آن فطرت را زیر وزن غبارها می پوشاند. فراموش نکنیم خداوند ما را بر اساس فطرت آفریده است و شیطان به ما نمی گوید بد شو، بلکه قدم به قدم ما را از خدا دور می کند و دست ما را آن شادی های حقیقی دور نگه می دارد.
می خواهم عرض کنم کسی اگر می خواهد آن لذت ها و شادی تقرب الهی را بچشد نمی تواند دفعتا و آنی به آن جایگاه برسد. ما باید قدم به قدم به سمت خداوند حرکت کنیم و شیرینی و شادی این نزدیکی را بچشیم و این اصل تدریجی بودن را در بحث عبودیت رعایت کنیم.
نقل کرده اند یک مرد مسیحی به حضور مرحوم آیت الله کاشف الغطا شرفیاب شدند. شهادتین را گفت و مسلمان شد. آیت الله رو به آن مرد تازه مسلمان کردند و فرمودند: از این به بعد شما سه رکعت نماز مغرب بخوانید. چند نفری که در مجاورت آیت الله ایستاده بودند تاب نیاوردند و پرسیدند پس نماز صبح چه می شود؟ آیت الله فرمودند ایشان را که نمی خواهیم از اسلام و مسلمانی فراری بدهیم. قرار است آرام آرام به سمت مسلمانی بیاوریم شان، پس نماز صبح را که از همه سخت تر است می گذاریم بعد تا پخته تر شوند.
دختر مرحوم آیت الله طباطبایی در خاطرات شان می گفتند پدرم بسیار مهرآمیز و با ملاطفت ما را برای نماز صبح بیدار می کردند. می آمدند قربان صدقه ما می رفتند. گل ام، عزیزم، دخترم از دهان شان نمی افتاد. ما بیدار بودیم اما خودمان را به خواب می زدیم تا آن ملاطفت ها و مهرورزیدن ها را بشنویم چون برایمان شادی آور و بهجت زا بود. آن وقت شما می بینید یکی هم مثلا می خواهد بچه اش را برای نماز صبح بیدار کند، با لگد و ناسزا بچه را بیدار می کند. خب معلوم است که این اسلام و این مسلمانی در ذهن آن بچه، یک تصویر مخدوش شده و خشن دارد و شادی هم از آن حس نمی کند.
پایان پیام /
نظر شما