به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات شبستان، «دخمه» داستان پیرمردی 64 ساله به نام «سیپریانو الگور» است که در دهکده ای نزدیک شهری بزرگ زندگی می کند. در این شهر مکانی وجود دارد بنام مجتمع مرکزی که خود شهری است بزرگ تر و مرموزتر. ساکنان بیشماری در این مجتمع زندگی می کنند که همه امکانات شهری و رفاهی برایشان فراهم است و آرزوی خیلی هاست که در این مجتمع زندگی کنند. مجتمعی که هر کسی اجازه سکونت در آن را ندارد و بوسیله نگهبانان بیشماری حفاظت و کنترل می شود.
سیپریانو سازنده ظروف سفالینی است که آنها را در کارگاه سفالگری اجدادیش درست می کند و با قراردادی که با مجتمع مرکزی دارد آنها را جهت فروش به ساکنان مجتمع به انبار آنجا می برد. از قضا شوهر تنها فرزند سیپریانو یکی از نگهبانان مجتمع مرکزی است و انتظار ترفیعی را می کشد که با آن بتواند برای زندگی به یکی از آپارتمان های کوچک مجتمع مرکزی نقل مکان کند.
ترفیعی که داماد سیپریانو و دخترش برای آن لحظه شماری می کنند و خود سیپریانو در دل از آن بیزار است. همسر سیپریانو مدتی پیش درگذشته است و دخترش می خواهد سیپریانوی تنها و پیر را با خود به مجتمع مرکزی ببرد.زندگی سیپریانو زمانی به هم می ریزد که مسئولین مجتمع مرکزی با به هم زدن یکطرفه قرار داد دیگر حاضر به خرید سفال هایش نیستند و او مجبور است تنها کاری را هم که در این دنیا برایش باقیمانده بود متوقف کند. از سوی دیگر دامادش در آستانه گرفتن ترفیع قرار می گیرد و سیپریانو مجبور است همراه آنها به مجتمع مرکزی نقل مکان کند که اگر تا این زمان, تنها از آن خوشش نمی آمد, اکنون برای اینکه از آنجا متنفر هم باشد دلیل دارد.اینجاست که داستان ساده زندگی روزمره و یکنواخت سیپریانوی سفال فروش به دغدغه های بیشمار پیرمردی تنها و ناامید تبدیل می شود که نمی داند جدال اصلی اش بیشتر با خودش و خاطرات گذشته اش است و یا با دختر و دامادش و زندگی آینده اش در مجتمع مرکزی .
ژوزه ساراماگو (به پرتغالی: José de Sousa Saramago) نویسندهٔ پرتغالی (زادهٔ ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ و درگذشته ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰) برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است.
او گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوست و همچنان به آرمانهای آن وفادار بودهاست اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاوردهاست
ساراماگو در دهکدهای کوچک در شمال لیسبون در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغلهای مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام کشورگناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رمان نویسی را کناربگذارد، تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم میپردازد.
منحصربهفردترین ویژگی آثار ساراماگو عدم کاربرد نشانگان سجاوندی به صورت متداول و استفاده از جملات بسیار طولانی است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر میکند. او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده میکند و از سایر علامات که مثلاً جمله سئوالی را مشخص میکند یا آن را در گیومه میگذارد و... مطلقاً میپرهیزد. گفتگوهای شخصیتهای داستان را پشت سرهم مینویسد و مشخص نمیکند که کدام جمله را چه کسی گفته و به ندرت یک پاراگراف را تمام میکند.
اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی ساراماگو را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار داده وآثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه میکنند اما او خود را ادامه دهنده ادبیات اروپا و تأثیر پذیری خود را بیشتر از گوگول و سروانتس میداند.
ساراماگو گاه در دل داستانهای خود از جملات طعنه آمیزی استفاده میکند که ذهن خواننده را از حوادث تخیلی و غالباً تاریخی داستان خود به واقعیتهای جامعه امروز معطوف میکند. نوک پیکان کنایههای ساراماگو معمولاً حکومتهای خودکامه و نابرابریهای اجتماعی است.
علی رغم تمام انتقاداتی که از نگرش بدبینانه ساراماگو به دنیا میشود، تعجب آور است که آثار او چه در سطح عامه مردم و چه در میان نویسندگان و خوانندگان حرفهای ایرانی مورد اقبال زیادی واقع شدهاست. شهرت ساراماگو در ایران با ترجمه فارسی کتاب کوری در سال ۱۳۷۸ آغاز شد، تاکنون سه ترجمه مختلف از کوری صورت گرفته است.
پایان پیام/
نظر شما