خبرگزاری شبستان-کرمان؛ خبرنگار شهید حمید نظری مکی آبادی در سال 1346 در شهرستان سیرجان به دنیا آمد؛ پس از طی تحصیلات در این شهرستان به دلیل علاقه به کارهیا فنی ابتدا در بخش خصوصی مشغول به کار شد و پس از مدتی به استخدام صداوسیما درآمد.
وی در کارنامه خود افتخارات بسیاری را ثبت کرده است که: حضور در حادثه ی زلزله بم، سقوط هواپیمای سپاه پاسداران در کوههای سیرچ، چندین بار حضور در عراق در روزهای بحرانی و درگیری نیروهای نظامی آمریکایی و... جزیی از فعالیت های ثمربخش اوست.
حمید رد سال 84به قسمت ماهواره ای سازمان صداوسیمای تهران منتقل شذ و در آذر همان سال هنگام اعزام جهت تهیه گزارش از مانور نیروی دریایی عاشقان ولایت، در سقوط هواپیمای 130-C جاودانه شد.
خاطراتی از شهید
انتخاب
وقتی می خواست برای تهیه گزارش به همراه تیم خبری به عراق برود، به عنوان یک مادر احساساتم تحریک شد و به اوگفتم: اگر می شود تو از رفتن به عراق در این شرایط بحرانی صرف نظر کن، تو جوان هستی زن و بچه داری. در جواب من گفت: اگر قرار باشد بمیرم با تصادف هم می میرم. اما اگر در این راه که انتخاب کرده ام، کشته شوم اجر و پاداش بی شماری دارد. پس مانع رفتن من نشوید.( راوی: مادر شهید)
مأموریت آخر
روز حادثه، ساعت 5 صبح بیدار شد. بعد از نماز و صرف صبحانه، موقع خداحافظی چند بار تا دم در رفت و برگشت و بچه ها را بوسید. از رفتارهای او من دچار استرس شدم.
گفتم: شما خیلی ماموریت رفتید، نمی شود این بار نروی؟ گفت: این ماموریت آخر است. او رفت در حالیکه سفارش من و بچه ها را به مادر و خواهرش کرده بود.( راوی: همسر شهید)
سفارشی برای همیشه
ما اصفهان بودیم. دوبار با همسرم که خواهر اوست، تماس گرفت و گفت: بچه های مرا تنها نگذارید. به خاطر اصرار او ما فکر کردیم شاید برای این چند روز ماموریت این طور سفارش می کند. لذا با خانم او تماس گرفتم و گفتم با بچه ها به اصفهان بیایید. وقتی خبر سقوط هواپیما را شنیدیم، تازه متوجه شدیم که سفارش او برای همیشه بوده نه فقط برای چند روزی که به ماموریت می رود.(راوی: پسر عموی شهید)
پرداخت بدهی بعد از شهادت
4 روز قبل از شهادتش نشستیم و همه بدهی ها را نوشتیم و آن ها را پرداخت کردیم. بعد از شهادتش یک شب او را درخواب دیدم که گفت:50 هزار تومان به کابینت ساز بدهکار است. من از این بدهی خبر نداشتم. حمید در عالم خواب آدرس محل جدید کابینت ساز را هم به من داد.
روز بعد گشتم و آدرس را پیدا کردم. وقتی موضوع خواب خود را برای آن مغازه دار تعریف کردم، شروع به گریه کرد و از گرفتن پول امتناع می نمود. اما گفتم، شهید این جور راضی تر است و ایشان پذیرفتند.(راوی: همسر شهید)
نسیمی از کوی شهدا
وقتی برای جمع آوری پیکر شهدای سقوط هواپیمای ایلیوشین در کوه های سیرچ با حمید به منطقه رفتیم، حمید سریع شروع به کار کرد. همین طور تکه های جنازه شهدا را جمع می کرد و در کیسه می ریخت. به او گفتم: حداقل دستکش بپوش. گفت: این ها هم مثل ما هستند، فقط تکه تکه شده اند.
شاید با این کار نسیمی از کوی شهدا به ما هم برسد. حمید دل بزرگی داشت. آن روزها برای جمع آوری جنازه پاسداران شهید در کوههای سیرچ، سر از پا نمی شناخت و سختی کار و استخوان سوز بودن هوا، ذره ای در او تردید راه نداد.(راوی: محمود فیروزآبادی)
ارسال خبر
با راه اندازی دستگاه اس ان جی، اخبار خوبی از وضعیت عراق و نیروهای اشغالگر مخابره می کردیم. شبکه های دیگر نیز به ما ملحق شدند و حمید خیلی سریع با آنها جوش خورد و درکارهای آن ها نیز به کمکشان رفت.
اخبار دست اول ارسال می کردیم و بسیاری از شبکه ها به اخبار ما استناد می کردند و این ها در سایه تلاش ها و زحمات حمید به ثمر نشست. (راوی: محمود فیروزآبادی)
دعای اجابت شده
اولین باری که به کربلا و نجف می رفتیم، قبل از ورود به حرم آقا امیرالمومنین (علیه السلام) حمید گفت: از خدا خواسته ام که توفیق زیارت دل چسبی را نصیبم کند. وقتی وارد صحن حرم حضرت علی (علیه السلام) شدیم، دیدیم که درب های دور ضریح را بسته اند. معمولاً ساعت 8 شب به بعد به خاطر احتمال خرابکاری و بمب گذاری درب ها را می بستند.
حمید به طرف یکی از خادمین حرم رفت. دو دسته اسکناس از جیب خود در آورد و خطاب به خادم حرم گفت: می خواهم یک دسته از این پول ها را در ضریح مطهر بریزم و یک دسته را به شما بدهم.
خادم پذیرفت. پول ها را گرفت و درب را باز کرد. ما به داخل رفتیم. گرد وخاک بسیاری روی ضریح نشسته بود. حمید با عشق و حال خاصی دور ضریح می گشت و تمیز می کرد. به کربلا هم که رفتیم شب به هتل محل استقرارمان رسیدیم. من در هتل ماندم و حمید به حرم رفت. آنجا هم ساعت 8 به بعد درب های حرم را می بستند. پس از دقایقی حمید کسی را دنبال من فرستاده بود و پیغام داده بود که دوربین را هم بیاور.
وقتی به حرم رفتم، دیدم با خادمین حرم امام حسین(علیه السلام) نیز معامله کرده و حتی دو عدد کارت خادمین حرم نیز از آن ها گرفته بود. آن جا نیز به داخل حرم رفتیم و ضمن تمیز کردن ضریح، به زیارت پرداختیم. فیلم این صحنه ها موجود است. دعای حمید اینگونه مستجاب شد. (راوی : محمود فیروزآبادی)
حمید سیلی خورد
در جریان امداد رسانی به حادثه دیدگان زلزله ی بم، در مقطعی به عنوان راهنمای راننده لودر همکاری می کرد. داشتند دنبال جنازه می گشتند. بیل لودر به جنازه خورده بود و قسمتی از آن را جدا کرده بود. یکی از بستگان متوفی آنجا ایستاده بود و با دیدن این صحنه محکم زد توی گوش حمید.
حمید هیچ عکس العملی نشان نداد و فقط روی او را بوسید و عذر خواهی کرد. می گفت: این ها داغدارند و نباید از رفتار آن ها رنجیده خاطر شویم. آن فرد خودش از رفتار خودش خجالت کشید و عذر خواهی کرد.( راوی: محمد نورمندی)
پایان پیام/
نظر شما