خبرگزاری شبستان: "طبیعی است که آگاهی از ادبیات عرب مقدمه ورود به نهجالبلاغه است و محقق میتواند بداند که امام (ع) چه گفته و نوشته اند، اما برای فهم کامل آن به شناخت دقیق تاریخ صدر اسلام، جامعهشناسی اسلام و جوامع اسلامی در عهد رسول خدا (ص) و امیرالمومنین علی(ع)، شناخت اندیشه و فرهنگ روحی ـ روانی قبایل مختلف عرب در عصر امیرالمؤمنین (ع) و ... نیاز است." این جملات بخشی از سخنان فرزاد جهان بین، استادیار دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) و رییس کمیته دانشگاهی کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی و محقق کتاب ارزشمند نهج البلاغه گفتگویی در خصوص دلیل نام گرفتن این کتاب به اخ القرآن و ویژگی های آن است؛ مشروح بخش دوم و پایانی گفتگوی شبستان با مولف کتاب های " تحلیل مواضع سیاسی علمای شیعه در قبال حکومت از عدالت خانه تا کودتای رضاخان" و "مسوولیت های متقابل حکومت اسلامی و مردم در نهج البلاغه" از نظرتان می گذرد:
به نظر شما چه موانعی در فهم این کتاب ارزشمند وجود دارد و موجب می شود که معانی آن به طور صحیح و آن گونه که هدف بوده، فهم نشود؟
موانعی که مانع از فهم حقیقت متون دینی و از آن جمله نهج البلاغه می شود را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1- موانع فهم در متن:
این موانع به آن دسته از موانع گفته می شود که در خود متن وجو دارد. از جمله این موانع می توان به سه مورد ذیل اشاره کرد:
الف- اشتراک لفظی: اشتراک لفظی بدان معنی است که یک لفظ بر چندین معنای مختلف وضع شود. به عنوان نمونه امیرالمومنین علی (ع) در وصف اشعث بن قیس در خطاب به او فرمودند: حائک بن حائک، منافق بن کافر...
«حائک» در اصل به معنى کسى است که پارچه بافى مىکند. اگر ما همین معنا را افاده کنیم در فهم مقصود علی(ع) دچار اشتباه خواهیم شد چرا که اولا نه اشعث بافنده بوده است و نه بافندگی شغل کم ارزشی است. بلکه در زمان قدیم «حائک» معمولا به آنهایى مىگفتند که در محیط تنهایى و جداى از جمعیت، تمام وقت، مشغول بافتن پارچه با وسائل پر سر و صداى خود بودند. این اشخاص چون کم در اجتماعات شرکت مىکردند معمولا افرادى کوتاه فکر و ابله و در عین حال متکبر بار مىآمدند، و به همین دلیل کلمه «حائک» کنایه از کم عقلى و کوتاه فکرى گردید. لذا «حائک» به همان معنى کنایى(کم فکر و متکبر) بر اشعث اطلاق شد، این احتمال نیز هست که منظور از آن کسى باشد که راست و دروغ به هم مىبافد که اشعث نمونه کامل آن بود.
از این گونه موارد در نهج البلاغه به کرات وجود دارد.
ب- خلط میان معنای فارسی و عربی:
برای تبیین مورد فوق به ذکر چند مثال می پردازیم:
المرئه ریحانه و لیست بقهرمانه
قهرمان در عربی به معنای کسی است که متکفل امور شاق می شود اما در فارسی به معنای همان قهرمان اصطلاحی است. در این جمله امیرالمومنین علی (ع) بیان می دارند که زن گل است و بسان گل باید با او رفتار شود و نه متکفل امور سخت و طاقتفرسا که در این صورت لطافت او از بین خواهد رفت.
اختلاف امتی رحمه
اختلاف در عربی به معنای آمد و شد است و در فارسی به معنای تنازع و درگیری. معنا کردن جمله فوق بر اساس معنای فارسی موجب به خطا افتادن می شود.
ج- خلط میان معنای لغوی و اصطلاحی: به عنوان مثال فقه در معنای لغوی به معنی "فهم عمیق" است در حالی که از نظر اصطلاحی به معنی علم اصطلاحی در علوم دینی است. یا کلمه این و کیف از نظر لغوی به معنای کجا و چگونه است اما از نظر اصطلاحی جزء مقولات نه گانه عرضی محسوب می شود که در فهم متن می باید به این گونه موارد توجه نمود.
2- موانع فهم در محقق
از جمله مهمترین موانعی که مانع فهم مقصود می شود و محقق می باید تلاش کند تا خود را از آنها برهاند عبارتند از:
الف- نا آشنایی با علوم پیش نیاز
بدیهی است استفاده از هر زبانی محتاج به فهم کامل آن زبان اعم از قالب، اصطلاحات، و محتوا و... است. برای اطلاع از نهجالبلاغه آگاهی از ادبیات عرب تا سطوح بالا (معانی، بیان بدیع و... ) ضرورت دارد.
طبیعی است که آگاهی از ادبیات عرب مقدمه ورود به نهجالبلاغه است و محقق میتواند بداند که امام (ع) چه گفته و نوشته اند، اما برای فهم کامل آن به شناخت دقیق تاریخ صدر اسلام، جامعهشناسی اسلام و جوامع اسلامی در عهد رسول خدا (ص) و امیرالمومنین علی(ع)، شناخت اندیشه و فرهنگ روحی ـ روانی قبایل مختلف عرب در عصر امیرالمؤمنین (ع)، اصول اعتقادات و مبانی فکری مسلمین، آشنایی با فقه اسلامی، شناخت اندیشه عرفانی عهد امام(ع)، اقتصاد جامعه و مردم در زمان آن حضرت (ع)، اندیشه سیاسی و نحوه حکومت، آزادیها در آن زمان و... نیاز است و بدون اطلاع از مسائل یاد شده و موارد بعضاً یاد نشده نمیتوان از سر و سرّ بیان خدای سخن واقف شد.
ب- تحمیل پیش فرض ها
از جمله مهمترین موانع فهم آن است که فرد پیش فرض های ذهنی خود را به متن تحمیل کند. چنین محققی به دنبال فهم حق نیست بلکه به دنبال آن است که از نهج البلاغه شاهدی بر درستی نظر خود بیابد. امیرالمومنین علی (ع) خود در این زمینه می فرمایند:
«یعطف الهَوی عَلی الهُدی اِذ عَطفوا الهُدی علی الهَوی، و یَعطِف الرّأیَ علی القُرآن اِذ عَطفوا القرآنَ عَلی الرّأی، فَیُریکم کَیف عَدلَ السّیره و یَحیی مَیّت الکتاب و السّنه»(نهج البلاغه، خ 138)
خواستهها را تحت الشعاع هدایت الهى قرار می دهد، هنگامی که مردم هدایت را تحت الشعاع خواستههاى خویش قرار دهند، و آن هنگام که مردم قرآن را به راى وخواستههاى خود تفسیر کنند،او آراء و نظرات را از قرآن می گیرد و تابع آن می سازد.
حضرت (ع) با اشاره به یکی از برجسته ترین ویژگی های حضرت حجت (عج) می فرمایند که او خواسته های خود را تحت الشعاع قرآن قرار می دهد در حالی که مردم قرآن را بر اساس رای و خواسته خود تفسیر می کنند.
ج- برخورد گزینشی با متن
عامل پیش گفته منجر به پیدایش این مساله می شود. به عنوان نمونه کسانی که قائل به منشا مردمی برای مشروعیت اند به این جمله از امیرالمومنین (ع)استناد می کنند که:
از نامههاى امام علیه السلام به معاویه
همان کسانى که با «ابوبکر»، «عمر»، «عثمان» بیعت کردند با همانشرایط و کیفیتبا من بیعت نمودند. بنابر این نه آنکه حاضر بود (هم اکنون) اختیار فسخ دارد و نه آنکه غائب بود اجازه رد کردن. شورى فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا کسى را امام نامیدند خداوند راضى و خشنود است. اگر کسى از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را به جاى خود مىنشانند، و اگر طغیان کند با او پیکار می کنند چرا که از غیر طریق مؤمنان تبعیت کرده، و خدا او را در بیراهه رها مىسازد. (نهج البلاغه، نامه 6)
و این در حالی است که حضرت (ع) در مواقع مختلفی به کرات بر منشا مشروعیت الهی خود تاکید کرده اند و از آن جمله در فرازی بعد از انتقال خلافت به ایشان می فرمایند: «الان اذ رجع الحق الی اهله ونقل الی منتقله.» (نهج البلاغه،خطبه 2) هم اکنون حق به اهلش برگشته است و به جایی که از آن جا بیرون آمده بود، منتقل شده است.
همچنین آن حضرت (ع) فرمودند: «فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذقبض الله نبیه(ص) حتی یوم الناس هذا» (همان، خطبه 5)
به خدا سوگند! از روزی که خداوندجان پیامبرش را قبض کرد تا به امروز، من ازحق خود محروم بوده ام.
غرض آنکه در کنار هم قرار دادن این جملات و مطالب دیگری از این دست است که میتواند ما را به حقیقت برساند و نه برخورد گزینشی با متن.
لذا افرادی که مبانی دموکراسی غربی را پذیرفتند و ذیل گفتمان لیبرال - دمو کراسی قرار می گیرند وقتی به سراغ نهج البلاغه می روند دنبال مفاهیمی می گردند که منشا مشروعیت حکومت را مردم نشان دهد و جنبه الهی این مشروعیت نادیده گرفته می شود. در نقطه مقابل کسانی هستندکه اصلا توجهی به مردم نداشته و لذا به نحوی از متن استفاده می کننند که منظورآنها را تامین کند.
د- عدم توجه به قرائن درون و برون متنی
به عنوان نمونه در همان نامه شش که یاد شد، چنانچه دقت شود حضرت (ع) جملاتی که طی آن در مبحث مشروعیت حکومت به بیعت مردم استناد شده است را در نامه به معاویه نوشتهاند و این را از باب جدل مطرح کردهاند.
با توجه به محتوای سخنان امیر مومنان (ع)، عقل و خرد چه جایگاهی در نهج البلاغه دارد؟
عقل در دین جایگاه برجسته ای دارد به عنوان نمونه روایت داریم آن که تعقل کند آگاهی می یابد یا مومن به خدا ایمان نمی آورد مگر اینکه تعقل کند یا حضرت علی (ع) در فلسفه بعثت پیامبر (ص) آن را برانگیختن می دانند و اینکه عقل فارغ از هواها و تعصب ها و کج فهمی ها بر وجود انسان حاکمیت بیابد.
ایشان در کلمه قصار 145 آنجا که با کمیل سخن می گویند می فرمایند: ای کمیل! علم زیادی در سینه من جمع است اما کسی را پیدا نمی کنم که شایستگی دریافت آن را داشته باشد. یکی از آن 4 گروه گروهی است که در برابر حاملان حق خاضع اند اما بصیرت و تعقل ندارند و در نتیجه با کوچکترین شبهه ای که رخ می دهد ایمان آنها دچار خدشه می شود. یعنی دینداری باید با عقلانیت همراه باشد.
بر این اساس است که علی (ع) هر چند می فرمایند بعد از من خوارج را نکشید چرا که این ها مثل معاویه نیستند که دنبال باطل بود و آن را درک کرد بلکه به دنبال حق بودند اما خطا کردند. اما در عین حال حضرت (ع)، خطاب به آنها می فرمایند شما بدترین مردم هستید چرا که ابزار پرتاب تیرهای شیطانید. بی شک دلیل همین امر در کوته بینی و سطحی نگری و خشک مغزی آنهاست. لذا بحث تعقل در کلام امیر (ع) بسیار مهم بوده و از جایگاه والایی برخورد است.
پایان پیام/
نظر شما