خبرگزاری شبستان: هنر یک کمال وجودی است و تنها وقتی آموزنده است که از سرچشمه عقل نشأت بگیرد و در مقصد حس فرود آید تا به این وسیله، چشمگیر و گوشنواز و دلپذیر شود. در این راستا هنرمندی که در ادای رسالت بزرگ خود یعنی «دعوت به سوی خداوند» از قالب هنر -که سبب ماندگاری و نفوذ عمیق پیام است- استفاده کند می تواند در جامعه خود منشأ اثر شود.
استاد اخلاق آیتالله مظاهری با اشاره به فرآیند شکل گیری یک اثر هنری و رسالت یک هنرمند تصریح می کند: هنری که به طور صرف از خیال و متخیّله برخیزد و به حسّ برسد، توانِ ابلاغ پیام غیب به شهادت را ندارد، چراکه موجود طبیعی، وقتی قدرت صعود و نیل به فراطبیعی را پیدا میکند که هنرمندِ اشراقی، از بارگاه رفیع عقل، رهتوشهای برای او فراهم آورد تا بتواند بهوسیلۀ آن، از زندان طبیعت رها شود و توانِ پرواز از این دامگه حادثه را به سوی باغ ملکوت پیدا کند.
وی با بیان این شعر که مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک، چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم، بیان کرد: بنابراین هنر، رسالتی جز زیبا کردن زندگی انسان ندارد و از این رو هنرمند، مسئولیتی سنگین را بر دوش میکشد، زیرا اگر هنرمندی بتواند در تجربه معنوی خود، جهتِ زندگی دیگران را مشخص نماید و مرتبۀ والا و اعلایی از حقایق عالم هستی را به مرتبۀ مادیّتِ چشم و گوش و حسِّ انسان تنزّل دهد، در اینصورت، ما پدیدۀ مبارک و خجستهای به نام «هنر معنوی و اشراقی» را تجربه میکنیم.
آیتالله مظاهری با طرح این سئوال که اکنون سؤال اساسی آن است که هنرمند برای نیل به رتبۀ هنر معنوی و قدسی چه باید بکند؟، تصریح کرد: پاسخ آن است که هنرمند برای دستیابی به هنر اشراقی باید «چشمِ اشراقیِ» خود را بگشاید و گشوده شدن چشم اشراقی، متوقّف و مستلزم آن است که هنرمند، از خود بمیرد و در خدا فانی شود و به مصداق «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا» از عالم مادّه و کثَرات طبیعت، بیرون رود تا بتواند قدرتِ دریدنِ حجابِ چهرۀ جان را پیدا کند.
وی با اشاره به این شعر که حجاب چهره جان میشود غبار تنم، خوشا دمی که از آن چهره، پرده بر فکنم و این بیت شعر که چنین قفس نه سزای چو من، خوش الحانیست، روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم، خاطرنشان کرد: و معلوم است تا وقتی که هنرمند در تختهبندِ امیال و شهوات و مادیّات گرفتار و اسیر باشد، نه هیچگاه امکانِ طوافِ در فضای عالم قدس را یافته و نه توانِ به تصویر کشیدنِ حقایق عالم هستی را از سرچشمۀ عقل برای دیگران پیدا میکند.
فیلم شیار 143 ساخته نرگس آبیار از جمله آثاری است که به نظر می رسد توانسته در مسیر هنر متنزل حرکت کند و حداقل دغدغه تقرب به سینمای طراز را دارد از این رو در گفتگویی با کارگردان این اثر که جوایزی را در جشنواره فیلم فجر به خود اختصاص داده است با مروری به این فیلم سینمایی به ویژگی های سینمای طراز پرداخته ایم که از نظرتان می گذرد:
شیار 143 توانست فضای متفاوتی را نسبت به واقعیات جامعه ارایه کند، به بیان دیگر خصیصه بومی و سرزمینی بودن در این فیلم به خوبی محسوس بود، به نظرتان برای رسیدن به این نقطه و برقراری ارتباط با مخاطب چه عواملی موثر است؟
به نظرم متن خوب و عمیق اهمیت بالایی دارد، در واقع متنی که کارکرد تفسیری داشته باشد از آن تفاسیر متعددی می شود، در حالی که متنی که خنثی باشد معمولا چیزی درباره آن گفته نمی شود اما به هر حال متنی که کارکرد هرمنوتیکی دارد برای افراد تفسیر ایجاد می کند حتی تفسیری که مد نظر من فیلمساز نبوده اما به هر حال برای مخاطب ذهنیت ایجاد کرده است.
من در کارهای داستانی ام ویژگی های بومی، فولکلوریک و اقلیمی را رعایت می کنم تا کار باورپذیرتر شود، در فیلم قبلی ام هم چنین اتفاقی افتاد یعنی در جغرافیایی دیگری در مرکز تهران خانواده ای تهرانی و خانواده ای شهرستانی بودند اما باز هم ویژگی های بومی مخصوص به آن شهر را در کار لحاظ کردم.
البته اشاره ام نسبت به این موارد شامل مولفه های مختلفی می شود، شاید مدنظر من به عنوان فیلمساز این مساله نبوده که نگاهم اسلامی باشد اما این نگاه بخشی از فضای بومی است که طی این قرن ها با شخصیت ها تنیده شده است و ناخودآگاه وارد کاراکتر ها و متن فیلم می شود، اما به جز این مورد گاهی کاراکتر مذهبی است، در این صورت حواس من باید جمع باشد که این کاراکتر به بستر شعار غلطیده نشود که متاسفانه در سال های اخیر شاهد چنین نگاهی بوده ایم.
به عنوان مثال در شیار 143، قالی وجود دارد، من از عنصر قالی در این کار کاملا آگاهانه استفاده کردم تا فضایی خاص را القا کنم لذا ممکن است به لحاظ تفسیری در ذهن مخاطب کارکردهای مختلفی ایجاد شود، یا از عنصر معدن در این کار بهره بردم و در مقاطع مختلف شخصیت اصلی را می بینیم که به معدن مراجعه می کند، در واقع معدن (همان) الفت شخصیت اصلی است که همین مد نظرم بود و وجود معدن در این فیلم در حقیقت نماد تراشیده شدن و آّب دیده شدن و ذوب شدن است.
شما از ادبیات شروع کردید و به مدارج بالایی در این حوزه رسیدید و جوایز زیادی را به خود اختصاص دادید، چه طور شد از ادبیات به حوزه سینما وارد شدید؟
زبان سینما زبان جهانی تری است و همه دنیا می توانند با آن ارتباط بگیرند، البته تصویر نسبت به ادبیات آن غنا را ندارد، ادبیات کارکرد تفسیری اش بیشتر است یعنی شما باید متن را تخیل کنید و به درون شخصیت ها بروید، در حالی که تصویر یک سری داده ها را به شما ارایه می کند ضمن اینکه زبان تصویر جهان شمول تر است و همه دنیا می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. در حالی که زبان ما در این دوره از تاریخ با وجود قابلیت هایی که دارد در دنیا مغفول مانده است، لذا این آثار فقط در محافل ادبی نمود می یابد، بنابراین من به صورت موازی ادبیات و سینما را دنبال کردم.
من زمانی ویراستاری نشریات و مجلات مختلف را داشتم و همیشه غر می زدم که چرا باید متن های خراب دیگران را اصلاح کنم و به اسم آنها تمام شود، اما بعدها که رمان نوشتم دیدم این ویراستاری چه قدر به رمان نویسی من کمک کرد، مثل مستندسازی که در سینمای داستانی خیلی به من کمک کرد.
چه طور می شود که شما از ادبیات به حوزه مستندسازی و بعد از آن ساخت فیلم داستانی بلند و نهایتا شیار 143 می رسید؟
پیشینه این سیر به همان حضور من از سال های گذشته در عرصه ادبیات باز می گردد، من روایت را خوب می شناسم.
منظورم از روایت پیش بردن داستان است. وقتی این پیشینه را پشت سر گذاشته و همه جور کار از ویراستاری، نوشتن و مستند ساختن داشته باشی، می دانی که روایتت را چه طور پیش ببری.
فیلم شیار 143 یک کار تراژیک اما واقعی بود به طوری که می توان این واقعیت را در روایت فیلم به وضوح مشاهده کرد، چه طور به این نقطه رسیدید؟
این واقعیت از تجربه مستندسازی من ایجاد و باعث شد تا به جزییات دقت کنم، مثلا در شیار 143، نوع قالی، بافتن قالی فضای روستایی در کرمان را باورپذیر کرد. البته من هیچ وقت کرمان نبودم اما با فضای روستایی آشنایی داشتم.
لهجه، گریم، نوع فیلمبرداری این موارد همه جزییات است، این که گریمتان بیرون نزند، در طراحی صحنه غلو نشود، مثلا ما جلوه ویژه ای در فیلم داشتیم که حس نشود. بنابراین همه چیز در شیار143 روان بود و همه ی آن به تجربه ام از مستندسازی بر می گردد.
چون مستند یک جور کشف شهود است یعنی در صحنه باید تصمیم بگیرید که چه کار کنید و چه کاراکتری را وارد کنید و عملکردتان چگونه باشد.
مستند به فیلمساز سرعت عمل می دهد. مثل بازی بچه ها، نمی شود به بچه ها گفت چه بگویید، برای مثال در شیار 143 گاهی بچه ها را رها می کردیم و از داده ی آنها در فضای بازی ها استفاده می کردیم، مثلا یک صحنه جایی که بچه ها قایم موشک بازی می کردند، اشتباهشان زیاد بود چراکه روش بازی را بلد نبودند و ما دیدیم که نمی شود به این زودی به آنها یاد دهیم که درست بازی کنند، همانجا اتفاقی دیدیم دختربچه ای خیلی قشنگ داستان حضرت علی اصغر (ع) را برای پسر بچه تعریف می کند، بنابراین به عنوان سکانس مجزا به جای آنچه که می خواستم از این داده استفاده کردیم ، هر چند که به دلایلی این سکانس را در کار نیاوردیم، بنابراین باید از پتانسیلی که فضا ارایه می کند، استفاده کرد و در این بین مستند چنین ویژگی را یاد می دهد و من از مستندسازی به این واقعیت ها رسیدم و در شیار 143 نیز چنین رویکردی وجود داشت. برای نمونه در فیلم شیار 143 نوعی امیدبخشی داریم، صحنه ای که «الفت» دارد قالی را پایین می آورد امیدواری می دهد و پایان کار ما این بود. یعنی سعی کردیم مخاطب را ویران نکنیم و اساسا اعتقادم بر ویران کردن مخاطب نیست و هر فیلمی که خودم دیدم و اذیتم کرد از آن دوری کرده ام. از این رو، در فیلم هم از چیزی که من را ویران کند دوری می کنم چون جهان به اندازه کافی تلخی دارد و اگر بخواهیم در فیلم ها نیز به سوی تلخی و ویرانی حرکت کنیم همه چیز از بین می رود.
البته ممکن است که در فیلم بعدی ام سمت فضای اجتماعی جلو بروم اما آن نگاه انتقادی که خواهم داشت تنها در درجه اصلاح است نه اینکه فقط بخواهم بدی ها و سختی ها را نشان دهم، چه بسا مثلا یک شخصیت منفی در فیلمم داشته باشم اما شاید به مصداق آن مثل باشد که : ادب از که آموختی گفت از بی ادبان.
چرا در شیار 143 سراغ کرمان رفتید؟ علت انتخاب کرمان چه بود؟
به خاطر مس، معدن مس را آنجا یافتم، بعد اینکه می خواستم روستا باشد و هر لهجه روستایی نیز برای همه قابل فهم نیست، البته کرمان که می رویم تمام روستاها و شهرهایش لهجه های متفاوتی دارند اما باز می شود همین لهجه را فهمید، لذا کرمان را انتخاب کردیم و معیارمان برای صحت لهجه هم آقای یدالله شادمانی بود که شهدادی بود، در واقع ما لهجه شهدادی را انتخاب کردیم و تا ایشان سر یک دیالوگ موافقت نهایی نمی کرد جلو نمی رفتیم، من نگران بودم که لهجه ها در نیاید که خدا رو شکر باورپذیر شد.
جایی در مصاحبه هایتان گفتید در طول روزهای فیلمبرداری خانم زارعی روزه بودند، آیا صحت دارد؟
بله، چون ماه مبارک رمضان بود، در واقع اولین روزی که کار کلید خورد مصادف با اولین روز ماه رمضان بود، به لحاظ آب و هوایی جای گرمی بود و خیلی ها نمی توانستند روزه بگیرند.
روزه بودن ایشان چه قدر در بازی اثرگذارشان تاثیر داشت؟
ببینید، همه ما وقتی روزه می گیریم حال و هوایمان عوض می شود. ماه رمضان برکاتی دارد که حس و حالی متفاوت ایجاد می کند و قطعا روزه داری بر بازی تاثیر گذاشته است، من بازیگرانی را سراغ داشته ام که برای خوب در آوردن یک صحنه مثلا دور روز چیزی نمی خورند تا در نقش قرار بگیرند.
البته این فرق دارد که یک وقت گرسنگی به خودتان بدهید که وزن کم کنید و یک وقت هم روزه بگیرید!
بله، قطعا نیت ها فرق دارد. اما همین که انسان از علاقه اش دست بکشد حس معنوی ایجاد خواهد شد چون یک جور مبارزه با نفس است.
ببینید، می گویند فیلمساز نباید از متن جامعه جدا شود و ایده فیلمساز زمانی ته می کشد که از جامعه دست بکشد و شهرت و ثروت و یا هر چیز دیگری باعث این جدایی می شود.
زمانی هم هست که می گویند فیلمساز یا هنرمند باید روی خودش کار کند. به شخصه معتقدم هر کسی جوهره یگانه ای دارد که اگر درست بتواند به آن بپردازد و با مراقبه (فارغ از مدیتیشین) همه چیز را کنار زده و جوهره درونی را کشف کند می تواند به آن جوهره برسد. البته به این معنی نیست که با این رویکرد از هنرمندان قبلی الهام نگیریم چرا که تاثیر پذیرفتن سر جایش هست اما این باعث می شود که از ورطه تقلید خارج شویم و جوهره یگانه خود را از فضایی که داریم بیرون برده و کاری متفاوت رقم زنیم.
لذا فیلمساز به این مراقبه نیاز دارد برای اینکه خودش را بسازد و شاید علت اینکه که می بینیم برخی کارها تاثیری ندارد به این دلیل است که فیلمسازی صرفا بودجه ای را دریافت و فیلمی ساخته که اصلا اعتقادی بر آن ندارد لذا نتیجه آن می شود عدم باور و قبول از سوی مخاطب چون کار از اعتقاد و دل فیلمساز در نیامده است.
یعنی اثر باید از دورن خود فرد باشد؟ البته کار شما با زبان فطرت بود و با مخاطبتان در این اثر طوری برخورد کردید که به او منتقل کنید که من با زبان تو حرف می زنم و این موضوع در شیار 143 مشهود بود.
من سعی کردم نگاه انسانی و فطری به موضوع جنگ و زنان داشته باشم، در شیار 143 زنی را نشان ندادم که در انتظاری که می کشد داغون شده است، این زن قطعا رنج می کشد اما خودش را در این رنج بزرگ کرده است تا جایی که سیدعلی می گوید پسرت را بت کردی اما جایی می رسد که این زن خوابی می بیند و رها می شود و زمانی که از خواب بلند می شود می گوید: خدا من خودم را به تو تسلیم کردم و دخترش می گوید: مادرم بزرگ شد.
موضوع بعد آن است که هالیوود و بالیوود هر کدام سنت فیلمسازی داشته و بر اساس معیارها و ویژگی هایی خاص جلو می روند. اما ما نگاه معناگرا به زندگی و نگاه بومی به جامعه ای که این آدم ها در آن زندگی می کنند را در فیلم های خود نداریم در حالی که بخش اعظمی از مردم مملکت ما این آدم ها هستند، یعنی آدم هایی که این نگاه معناگرا در تمامی زندگی شان وجود دارد و چرا ما باید غفلت کنیم.
وقتی ما این تصویر را منتقل می کنیم یک هویت و مشخصه هایی دارد. البته آثاری هم داریم که برشی از فضای شهری آپارتمانی را نشان می دهند که اهمیت خودشان را دارند مثل فیلم «امروز» آقای میرکریمی. کار قبلی من هم همین ویژگی ها را داشت، نکته بعد این است که ما قرار نیست حرف بزرگی در این کارها بزنیم ولی یک سری چیزها در لایه های متن و تصویر پنهان است که باید حس شود. یعنی یک جور فضا و اتمسفر پنهان که در کار از سوی مخاطب احساس شود که به نظر من کار «امروز» ساخته آقای میرکریمی چنین ویژگی ای را داشت.
در یکی از گفت وگو هایتان عنوان کردید که از آیات قرآن و صلوات استفاده کردم جوری که مخاطب اذیت نشود، چنین کاری را چگونه و با چه هدفی انجام دادید؟
ما باید همان چیزی که موجود است را نشان دهیم، کاراکتر من نماز می خواند، اگر بخواهید در متنتان دخالت کنید بیننده می فهمد. زمانی که کاراکتر را با نگاه ظریف و هوشمندانه بدون آنکه دخالت در متن داشته باشید عرضه می کنید مخاطب آن را پذیرفته و می فهمد. یعنی وقتی قضاوت را به دست مخاطب می سپارید مخاطب می فهمد که چه چیزی غلط و درست است و این اتفاق در شیار 143 افتاده است.
پایان پیام/
نظر شما