داستان هایی درباره نشانه های حضور امام عصر(ع) در "اولین شب بهار"

خبرگزاری شبستان: اولین شب بهار "و "منتظر"، دو داستان درباره کرامات و نشانه‌های حضور امام زمان(عج) است که برای نوجوانان و جوانان تالیف شده و با تصاویری از صحنه‌های داستان‌ها همراه گشته است.

به گزارش خبرنگار حوزه مهدویت خبرگزاری شبستان: "اولین شب بهار "و "منتظر"، دو داستان درباره کرامات و نشانه‌های حضور امام زمان (عج) است که برای نوجوانان و جوانان تالیف شده و با تصاویری از صحنه‌های داستان‌ها همراه گشته است.
این کتاب، نخستین جلد از مجموعه ی "حضور" است که سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش آن را چاپ و منتشر کرده است. در این مجموعه ها، داستان مذهبی آموزنده برای استفاده نوجوانان به نگارش درمی آید.
نخستین داستان درباره طلبه جوانی است به نام حیدرعلی که از روستاهای اطراف اصفهان برای تحصیل علوم دینی در اصفهان به سر می‌برد و در زمستان سرد و جانفرسا، در حجره طلبگی، در شرایط بسیار مشقت‌بار به تحصیل ادامه می‌دهد .پدرش که از شرایط دشوار زندگی او نگران است سعی می‌کند او را به روستا برگرداند اما حیدرعلی وظیفه‌ای سنگین برای ادامه درس و حفظ کیان دین بر دوش خود احساس می‌کند .همان شب نیز غریبه‌ای به مدرسه می‌آید و مشکلات اصلی حیدرعلی را برای تهیه سوخت و مایحتاج اولیه برطرف می‌سازد و او را به ادامه تحصیل تشویق می‌کند .اما طلبه جوان هر چه سعی می‌کند نمی‌تواند نشان و ردپایی از غریبه پیدا کند .پدر نیز چون این واقعه را می‌بیند، با ایمان به حضور و حمایت امام زمان (عج) از رهروان دین، با خاطری آسوده به روستا باز می‌گردد ."
در دفتر نخست تشرف یکی از طلّاب سخت کوش و پرهیزکار به محضر شریف امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده است که با هدف خدمت به مردم و ترویج فرهنگ اسلامی، مشکلات و محرومیّت های بسیاری را به جان می خرد.
حاج حسین از اهالی سده اصفهان، در یک زمستان بسیار سرد برای آگاهی از وضع فرزند خود که در اصفهان به تحصیل علوم اسلامی مشغول است، به این شهر می آید و از دیدن وضع معیشتی فرزند خود، بسیار متأثّر می شود و می کوشد او را از ادامه تحصیل در حوزه بازدارد.
پدر پس از مشاهده ى عنایت خاصّ حضرت مهدی ارواحنا فداه به طلّاب و از جمله فرزند خویش، از تصمیم خود منصرف می شود و پس از خداحافظی به فرزندش می گوید: حالا می فهم که راه تو صحیح است. آقا درست می گفت که ما صاحب داریم. صاحب ما، خود اوست. ما را فراموش نکرده است. ما فراموشش کرده بودیم. خوشحالم فرزندی دارم که حضرت، خود ، به کمکش آمده است.
در ادامه حکایت دیگری با نام "منتظر" بیان می شود. در این حکایت، واعظ پرهیزکاری از دیدن انبوه جمعیت حاضر در مجلس، شگفت زده می شود و به این می اندیشد که چرا با وجود این همه علاقه مند به خاندان اهل بیت(ع)، حضرت مهدی(عج) ظهور نمی کند. در نهایت، پاسخ پرسش خود را از وجود نازنین حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، این گونه دریافت می کند که: وقت ظهور هنوز نیامده است، مردم آن آمادگی لازم را که باید داشته باشند؛ ندارند... آنگاه برای ثابت کردن این امر، از خوبان مردم حلّه امتحانی به عمل می آید که برخود آن مرد نیز ثابت می شود که مردم هنوز آماده ی ظهور نیستند.
لازم به ذکر است این کتاب با قلمی شیوا و گیرا، خوانندگان نوجوان را با موضوع مهدویّت آشنا می کند.
شایان ذکر است، "اولین شب بهار" نوشته محمدتقی اختیاری در شمارگان 3 هزار نسخه ازسوی سازمان‌ پژوهش ‌و برنامه ‌ریزی ‌آموزشی، ‌انتشارات ‌مدرسه روانه بازار نشر شد.
 

پایان پیام/

کد خبر 354231

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • پروانه IR ۱۷:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۱
    0 0
    داستان هاي جالبي بود لطفابيشتر مطالب جالب بگذاريد