قهرمانی از دایی در خواست پول کردم اما قبل از شروع لیگ

خبرگزاری شبستان: محسن قهرمانی می گوید که قبل از شروع لیگ، برای پول به علی دایی زنگ زده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از هفته نامه تماشاگر، با حضور در منزل محسن قهرمانی مصاحبه ای مفصل با وی انجام شده است. در باره گذشته، حال و آینده خبرساز ترین داور فوتبال ایران. طبق مشاهدات مصاحبه کننده، قهرمانی که در خانه ای 100 متری با امکانات اندکی زندگی می کند، ابتدا به دلیل احتمال سانسور شدن حرف هایش حاضر به مصاحبه نبوده و در نهایت با وساطت علی خسروی دل به گفت و گو می دهد. مصاحبه محسن قهرمانی را بخوانید.

قبل از بحث اصلی از گذشته خودت بگو.
سال53 در محله سناباد مشهد متولد شدم. هفتمین فرزند پدرم بودم. همیشه به پدر و مادرم افتخار کردم و هیچ‌وقت هم کتمان نکردم پدر و مادری دارم که سواد خواندن و نوشتن ندارند و فقط می‌توانند قرآن بخوانند. پدرم کشاورز بود. در منطقه چلگرد زراعت جارو می‌کرد و از این راه خرج زندگی درمی‌آمد.

دخل و خرج زندگی‌تان جور بود.
ما مرفه نبودیم. فقیر هم نبودیم. آن روزها یک قشر دیگر هم بود که می‌گفتند قشر متوسط. ما قشر متوسط بودیم. پدرم جاروبافی و جارودوزی می‌کرد. من همیشه کنار پدرم بودم و به همین خاطر این دو کار را خوب بلدم. ما اهل جاروکردن هستیم خلاصه. (با خنده)

بیشتر درباره گذشته تان بگویید.
مادرم می‌گفت بچه باید خودساخته بار بیاید. می‌گفت شما هشت‌تا بچه هستید. باید خودتان گلیم‌تان را از آب بیرون بکشید. وقتی سر سفره می‌نشستیم، هر کسی یک سهم مشخصی داشت. یادم هست بابا می‌گفت: «حاج‌خانم، سهم غذای محسن‌رو بکش، اگه خواست بخوره همین‌رو، اگه نخواست بره نون خالی بخوره بخوابه.» خُب من الان این موضوعات را خوب درک می‌کنم که قصد و نیت پدر چه بوده و چرا این‌طور سختگیری می‌کرد.

درس می‌خواندید؟
واقعیت این‌که نه. من همیشه از درس فراری بودم. هیچ‌وقت هم شاگرد خوبی نبودم و نمره‌های خوب هم نمی‌گرفتم. پدرم در تمام طول دوران مدرسه‌ام به اندازه انگشتان یک دست هم به مدرسه ما نیامد اما مادرم همیشه آن‌جا سر می‌زد. یک ناظم داشتیم آقای کفاشیان (حالا شک دارم اسمش را اما شما بنویس کفاش که سوءتفاهم نشود با رئیس فدراسیون) مدیر مدرسه‌مان هم آقای بیرجندی بود که همیشه یک شلاق بافته‌شده چرمی ‌داشت و با آن بچه‌ها را تنبیه می‌کرد. مادرم آمد مدرسه به آقای بیرجندی جلوی خود من گفت: «آقاجان گوشت از شما، استخون از ما. این بچه اگر اشتباه کرد، تنبیه‌اش کنید. من رضایت دارم. هر طور که می‌خواهید باهاش برخورد کنید».

قبل از این‌که درباره وضعیت مالی‌تان حرف بزنیم می‌خواهیم از سوابق کاری‌تان بدانیم.
درباره کار پیش بابا که گفتم به شما. من از بچگی چه سر زمین چه در مغازه حصیرفروشی، کنار دست بابا بودم. پول کارگری هم می‌گرفتم. یعنی پدر و پسری نبود. من مشخصاً کارگر بابا بودم.

چقدر می‌گرفتید؟
نمی‌دانم. من یک قراری با بابا گذاشتم. گفتم تا وقتی که ازدواج نکردم خرج زندگی‌ام با شماست. حقوق من دست شما امانت بماند یک روز همه‌اش را به من پس بدهید.

این پول‌ها بالاخره گرفته شد از بابا؟
اتفاقاً نه. اما یک اتفاق افتاد که اصلا دیگر نیازی به این پول‌ها نبود. سال 79 ازدواج کردم. تا آن روز پیش بابا بودم و دستمزدها هم پیش بابا بود. هزینه ازدواج، عقد، خریدها، مراسم و حتی رهن خانه را تا ریال آخر بابا داد. پدرخانمم که دایی من هم هست خیلی کمک کرد. خُب فکر کنم تا همین‌جا کل حقوق من را داده بود. بابا وقتی من خانه خریدم 45میلیون تومان از پول خانه‌ام را که کم داشتم هم داد. حتی همان‌وقت ازدواج چون قوم و خویش‌هایی در تهران داشتیم یک عروسی هم در تهران برای ما گرفت.

نقطه عطف بهبود وضعیت مالی شما کجا بود؟
از وقتی داور بین‌المللی شدم ناگهان شرایط فرق کرد. خوب یادم هست اولین باری که داوری بین‌المللی داشتم تورنمنت جوانان در ترکمنستان بود. که 800 دلار به عنوان دستمزد گرفتم. بلافاصله چند وقت بعد رفتم اردن مقدماتی المپیک را قضاوت کردیم و 2200 دلار دستمزد گرفتم. این رقم‌ها خیلی برای ما خوب بود. این پول را در بانک پس‌انداز می‌کردیم و سودش را می‌گرفتیم.

همان وقت‌ها خانه خوبی هم خریدید.
نمی‌دانم منظورتان از خوب چیست اما خودم از این‌ که در این خانه صدمتری زندگی می‌کنم راضی هستم. ولی خدا پدر سازنده این‌جا را بیامرزد. من این‌جا را پیش‌خرید کردم. قرار هم بود بر اساس برنامه پول به سازنده بدهم اما کم آورده بودم. این شد که خرد خرد پول می‌دادم.

می‌توانیم بپرسیم خانه‌تان را چند خریدید و پولش را از کجا آوردید؟
بله. 45 میلیون که پدرم به ما داد. 22 میلیون مجموع پول‌هایی شد که از سفرهای خارجی به دست آوردم. 18 میلیون هم وام مسکن گرفتم که ماهیانه 250 هزار تومان به حساب بانک باید واریز کنم (دفترچه اقساط بانکی را نشان داد) و هفت سال هم از اقساط آن باقی مانده است. خلاصه این‌که زندگی ما زندگی اقساطی است. ما قسطی زندگی می‌کنیم و قسطی نفس می‌کشیم.

کارتان در اداره پست چیست؟
اول در سیستم برگشتی مرسولات بودم. وقتی برگشت می‌خورد من فقط اجازه داشتم آن‌ها را باز کرده، بررسی کنم، آدرس را پیدا کنم و محصول را به مقصد یا مبدأ برسانم. این حاصل اعتمادی بود که مجموعه به من داشت.

از همان روز اول به شما اعتماد داشتند؟
طی یکی، دوماه خیلی‌ها من را قبول داشتند در پست. بعد از چند سال مسئول پیشتاز شدم که حساسیت‌های بیشتری داشت. در یک مورد روزانه نزدیک به 300 سیم‌کارت باید دریافت می‌کردیم و به مقصد می‌رساندیم. اتفاقاً آن‌جا هم دستم برای تخلف خیلی باز بود. الان هم چندماهی است کار تمبر می‌کنم. روزی نزدیک به 600 میلیون تومان ارزش این تمبرهاست.

ماشین دارید؟
خیر. شنیدم که می‌گفتند قهرمانی یک اسپورتیج 2012 در مشهد دارد. من اصلا سوار این ماشین هم نشده‌ام.

دوست ندارید ماشین داشته باشید یا پولش را ندارید؟
هر دو. من اگر قرار باشد ماشین بخرم می‌توانم الان در حد پراید یکی داشته باشم. اما باید از روی پولی که در بانک پس‌انداز کردیم بردارم.

این پول بانک از کجا آمده؟
این پول را هم پدرم به ما داد. وقتی ازدواج کردیم هدیه داد تا کار کنیم. من هم چون توان کار اقتصادی ندارم از همان اول بدون ریسک پول را گذاشتم داخل بانک و سودش را ماه به ماه گرفتم.

پدر 45 میلیون برای پول خانه به شما داد. یک مقدار پول هم داده که داخل بانک گذاشتید. پول رهن خانه‌تان را هم داده بود. خرجی هم می‌داد و هزینه‌های ازدواج را هم داد. تازه نه خانه پدری را فروختید و نه باغ پدری را. هشت فرزند هم هستید. این‌ها شائبه‌آفرین است. به بقیه هم همین‌قدر لطف داشتند؟
راستش نه. پدر به من و برادرم خیلی کمک کرد. اما برای بقیه این‌طور نبود. حالا شاید نباید می‌گفتم اما وقتی برای خواستگاری من به تهران آمدیم یکی از خواهرهایم به پدر گفت که مگر خون محسن از خون ما رنگین‌تر است که این‌قدر کمکش می‌کنید؟ من چون همیشه کنار پدر بودم، خیلی برایش محبوب بودم انگار.

پولی که در حساب بانکی شماست چقدر است؟ همان که پدر ارث گذاشت و خود شما جمع کردید؟
چیزی در حدود 60 میلیون تومان در بانک پس‌انداز دارم.

آقای قهرمانی؛ موضوع اختلاف با علی دایی و باشگاه پرسپولیس این روزها حاشیه‌های زیادی برای شما ایجاد کرده. درباره این اتفاق صحبت کنیم؟
بله. اتفاقی که افتاد را همه می‌دانند اما تبعات آن خیلی تلخ‌تر از چیزی بود که انتظار می‌رفت. من خواهرانم دو هفته است که دائم گریه می‌کنند. برای من ختم قرآن گرفته‌اند و مراسم دعاخوانی. حجت الاسلام قرائتی در تلویزیون صحبت می‌کرد، اشاره کرد به داستانی که برای من ایجاد شده. اسم از من نبرد اما به فوتبال اشاره کرد. بعد گفت یک نفر، سه هفته قبل درباره من قرائتی تهمتی زده که هنوز هم نتوانسته اثبات کند. بعد می‌گفت مؤمن واقعی کسی است که حتی اگر انتقاد و اتهامی هم وارد می‌کند، جار نزند. طرف میلیاردها تومان اختلاس کرده هنوز اسمش در رسانه‌ها مخفف می‌خورد و صورتش شطرنجی می‌شود، بعد دوازده روز عکس من جلد همه روزنامه‌ها بود و انگار نه انگار که من یک انسان هستم. به آقای کفاشیان هم در مشهد گفتم. گفتم این‌ها انصاف نیست. یک دوست وکیل دارم، می‌گفت صحبت‌های آقای علیپور قابل پیگیری است. من از شما می‌پرسم. آقای علیپور مگر قاضی است که با تلویزیون مصاحبه می‌کند و می‌گوید اتهامات قهرمانی قابل تأمل است؟

این اتفاقات یعنی خداحافظی با داوری؟
خیر. تمریناتم منظم انجام می‌شود. در جامعه هم حضور دارم چون به خودم اعتماد کامل دارم. من هنوز 6 سال بر اساس قانون داوری می‌توانم قضاوت کنم. اگر بدنم مشکلی نداشته باشد حداقل تا سه سال آینده به‌راحتی می‌توانم به کارم ادامه دهم.

شما با علی دایی برای دریافت یک مبلغ مالی تماس گرفته بودید و دایی جواب رد داده بود؟
بله، من تماس گرفته بودم. دروغ نمی‌گویم.

توضیح می‌دهید؟
من نه هفته پیش و دو هفته پیش، بلکه قبل از شروع رقابت‌های فصل لیگ برتر با دایی تماس گرفتم و خواهش کردم به یک نفر که نیازمند است کمک کند. در مشهد این آدم آبرودار است و نیاز به کمک داشت تا یکی از مشکلاتش را حل کند. دایی هم قبول نکرد و تمام. اتفاقا بازی اول لیگ پرسپولیس و تراکتورسازی را من قضاوت کردم. خُب آقای دایی آمده می‌گوید چون به قهرمانی جواب رد دادم دارد این کارها را انجام می‌دهد. اگر قرار بود اذیت کنم چرا بازی اول این کار را نکردم؟ چرا باید صبر کنم الان انتقام بگیرم؟ بازی اول یک پنالتی برای پرسپولیس گرفتم و با همین پنالتی تراکتور را شکست داد. خیلی از کارشناسان هم می‌گفتند که به ضرر تراکتور سوت زدم. چرا آن‌جا من رفیق بودم و این‌جا نارفیق؟

فکر می‌کنید آخر و عاقبت این موضوع چیست؟
من هفته پیش در جمعی بودم که آقایان مسئول هم حضور داشتند. یکی از عزیزانی که سابقاً مدیرعامل یک باشگاه هم بوده و الان هم ارتباط خوبی با فدراسیون دارد روی تخته با انگشت برای من سه حرف X، Y و Z را کشید و گفت ببین از سه طرف برای تو برنامه دارند. یک سناریو برای تو درست کرده‌اند که حذف بشوی. من همین‌جا می‌گویم. اگر از این سناریو بتوانم سربلند خارج شوم، حتما به کارم در این حوزه ادامه می‌دهم و سعی می‌کنم البته در زمین مسابقه کمی خوش‌اخلاق‌تر باشم تا شاید همین یک‌دندگی من، بهانه‌ای نشود برای دعواهای بعدی...
 

کد خبر 300346

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha