خواسته های رهبری از وزرا در سه دولت گذشته چه بود

خبرگزاری شبستان: هفته پیش رو به نام هفته دولت نام گرفته است.هرسال به مناسبت این هفته رهبر فرزانه انقلاب جلسه ای با هیئت دولت دارند و با بیاناتشان توقعات و انتظارات شان از وزرا و رییس جمهور را بیان می کنند.

 به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری شبستان، هفته پیش رو به نام هفته دولت نام گرفته است. هر سال به مناسبت این هفته رهبر فرزانه انقلاب جلسه ای با هیئت دولت دارند و با بیاناتشان توقعات و انتظارات شان از وزرا و رییس جمهور را بیان میکنند.در این گزارش مروری بر بیانات مقام  معظم رهبری و پیشنهادات ایشان  در دولت های گذشته داریم که می تواند چراغی پیش پای مسولان رده های مختلف نظام باشد.

شهریور سال 68، آغاز به کار دولت سازندگی
مطلبى که باید مورد توجه همه‌ برادران کارگزار از دولت و مسؤولان قضایى و همه‌ى بخشها قرارگیرد، رعایت عدالت و انصاف در همه‌ى امور است. ما باید به سمتى برویم که برخلاف نظام طاغوت، امتیازات غلط و بى‌دلیل، حذف و ازاله شود و ان‌شاءاللَّه همان عدل حقیقىِ اسلامى برقرار شود. قشرهاى مظلوم و دورافتاده از مرکز و روستاییان و عشایر و کسانى‌که مشکلات بیشترى دارند، قطعاً باید در اولویت برنامه‌ریزیها قرار گیرند و این اولویت، نه فقط در بخش اقتصادى که در انواع و اقسام خدمات فرهنگى نیز باید باشد.
من تشکیل این کابینه و چنین مجموعه‌ى بسیار کارآمد و عزیز را، به خودم و به ملت و به همه‌ى مؤمنینى که در دنیا، به دین و مصالح این ملت علاقه‌مند هستند، تبریک مى‌گویم. وجود شما را مغتنم مى‌شماریم و این مسؤولیت بسیار گران و عظیم را، به خود شما هم تبریک عرض مى‌کنم. خداوند ان‌شاءاللَّه به شما توفیق بدهد و تأییدتان کند تا همه‌ى ما بتوانیم با هم وظایفمان را انجام بدهیم.
 شهریور سال 72، ادامه سازندگی
در محیط وزارتخانه، آن جوّ حزب الّلهى را غالب کنید. با همان بارِ معنایى که کلمه «حزب‌الّلهى» دارد. باید آدمهاى متدیّن بر سرنوشت تشکیلات حاکم باشند. البته در سطوح مختلف، انسان مى‌تواند از همه کسانى که اندک چیزى بلدند و خودشان هم با ما هم‌عقیده نیستند و حتى مى‌گویند که «هم‌عقیده نیستیم»، استفاده کند. . بنده در بخشهاى مختلف کشور، قسمتهایى را مى‌شناسم که آن مدیرى که در آن قسمت کار مى‌کند - البته مدیر در سطوح پایین، یا یک کارشناس متخصّص - اعتقادى هم به راه انقلاب ما ندارد؛ اما خودش را در خدمت این مدیریّت قرار داده؛ در خدمت این تشکیلات یا این وزارتخانه یا این اداره قرار داده است و کار مى‌کند. اما آنهایى که تعیین کننده‌اند، راه را مشخّص مى‌کنند و بخصوص، در سطوح بالاى مدیریّت و نیز کارشناسیهایى که خط دهنده هستند، باید افرادى باشند با روحیه انقلابى و اسلامى عمیق. این، آن اساس کار است که اگر شد، به اعتقاد بنده تمام هدفهایى که شما براى خودتان مشخّص کرده‌اید و در برنامه‌هایتان آورده‌اید و در سخنرانیها و بیاناتتان اظهار کرده‌اید، تحقّق مى‌پذیرد.
ما، بحمداللَّه چیزى کم نداریم. من هیچ اعتقادى به این معنا ندارم که جمهورى اسلامى از رسیدن به خواسته‌اش که تشکیل یک جامعه بر اساس عدالت اجتماعى و رفاه عمومى است، ناتوان است. من به هیچ وجه به این اعتقاد ندارم. به این‌که ما در این قضیه نیاز به تکیه به دیگران داریم هم اصلاً اعتقادى ندارم. البته مراوده با دیگران، استفاده از دیگران، همکارى با دیگران و داد و ستد با دیگران، همیشه خوب است؛ در همه سطوح خوب است. البته با حدود و ثغورى که قانون و سیاستهاى کشور و تدبیر مدیران بالا مشخّص مى‌کند. لکن تکیه نه! اتّکا و استناد و ناتوانى بدون آن؛ چنین چیزى را من اعتقاد ندارم. اساس اداره تشکیلات کشور نیز همین است که بارها تکرار شده: عدالت اجتماعى. در تمام آثار دینى که شما نگاه مى‌کنید، هدف و غایت براى حرکت جامعه اسلامى، تشکیل جامعه عادله است. راجع به امام زمان این‌همه اثر هست و در اغلبِ اینها گفته مى‌شود که آن بزرگوار تشریف بیاورند تا این‌که جهان را پر از عدل کنند. بیش از آنچه‌که گفته شده «پُر از دین حق کنند» گفته شده «پر از عدالت کنند». یعنى آن‌چه که در درجه اوّل مطرح است، «عدالت» است که باید انجام گیرد.
همین‌طور که جناب آقاى «هاشمى» اشاره کردند، من‌هم واقعاً یکى از آرزوهایم این است: نگاه به مناطق محروم و طبقات مستضعف کشور و آن مناطقى که مورد بى‌مهرى دستگاههاى طاغوتى در گذشته قرار گرفته‌اند. این از جمله کارهاى بسیار لازم و واجب است که ان‌شاءاللَّه آقایان در هر جا که هستند - چه در کارهاى اقتصادى، چه فنّى، چه علمى و چه فرهنگى - دنبال کنند. این، همان خواهد شد که مردم و مجلس شوراى اسلامى از شما متوقّع هستند.
تأکیداً عرض مى‌کنیم: همکارى با قواى دیگر - قوّه قضاییّه و قوّه مقنّنه - هم مسأله بسیار اساسى و مهمى است که بحمداللَّه در برهه اخیر، همکارى و روش مهربانانه‌اى بوده است. قوّه قضاییّه فعّال است، باتلاش است و مشغول خدمات با ارزشى است. قوّه مقنّنه، با احساس مسؤولیت و دلسوزى در مسائل، حرکت و مشى مى‌کند. شما هم که بحمداللَّه دولت برگزیده مردم و نمایندگان مردم هستید و امیدواریم ان‌شاءاللَّه این همکارى به بهترین شکل انجام گیرد و ادامه پیدا کند.
در مورد سیاستهانیز - همان‌طور که اشاره شد - ان‌شاءاللَّه چیزى را پیشنهاد خواهیم کرد. البته آنچه که از طرف مسؤولین ارائه شده، به عنوان سیاستها نیست. به عنوان برنامه کلّى و آن تعبیر قانون اساسى نیست. لکن چیزى که ما در پاسخ ارائه خواهیم کرد، ان‌شاءاللَّه همان چیزى خواهد بود که عنوان «سیاستها» بر آن صدق کند. ان‌شاءاللَّه چار چوب کلّى‌اى خواهد بود براى برنامه ریزى‌هاى کلان شما در آستانه برنامه دوم.
ان‌شاءاللَّه این قدم بزرگ را هم بتوانید به بهترین وجه بردارید و آن را پیش ببرید. امیدواریم که خداوند شما را موفّق بدارد. بنده آقایان و بخصوص جناب آقاى هاشمى را که واقعاً این مسؤولیت سنگین بر دوش ایشان است، دعا مى‌کنم. ایشان هم حقیقتاً جزو صلحاى زمان ما هستند. خدا را شکر مى‌کنیم که این مسؤولیت به دست کسى مثل ایشان است. بنده بخصوص با نام و پیوسته، ایشان را و همچنین سایر مسؤولین و دیگران را دعا مى‌کنم. امیدواریم که مشمول توجّهات ولىّ عصر ارواحنا فداه باشید؛ مشمول دعوات زاکیّه آن بزرگوار باشید و ان‌شاءاللَّه بتوانید این بار سنگینى را که بر دوش دارید، به بهترین وجه به سر منزل برسانید
شهریور سال 76، اولین جلسه با دولت اصلاحات
به مناسبت هفته دولت، من جز یادآورىِ چند نکته به شما برادران عزیزم، عرض دیگرى ندارم. البته مطالبى که آقاى خاتمى فرمودند و بارها هم تکرار کرده‌اند، واقعاً چیزهایى است که دولت و کشور ما به آن نیاز دارد و مى‌بینیم که بحمداللَّه دولت جدید هم بر این اساس شکل گرفته است. امیدواریم که ان‌شاءاللَّه خداوند، شروع این مرحله جدید را بر شما مبارک کند. مبارکى حقیقى آن وقتى خواهد شد که بتوانید وظایف سنگینى را که برعهده‌تان است، انجام دهید و انتظار بحق و بجایى را که مردم دارند، برآورده کنید. البته انتظارات مردم چیزهایى نیست که در طول مدّت کوتاهى برآورده شود. آنچه مردم از شما توقّع دارند، این نیست که در کوتاه‌مدّت همه مشکلات اقتصادى برطرف شود، همه کارهاى اساسى در این مملکت شکل گیرد و همه‌ى کارها به جریان افتد. مردم، مردمِ هوشیارى هستند و آنچه از دولتها انتظار دارند، حرکت معقول و منطقى به سمت اهدافى است که اعلام شده است. ان‌شاءاللَّه خداى متعال هم توفیق خواهد داد، تا آنچه را که شما به مردم گفتید و وعده دادید و مردم هم آنها را قبول کردند و از شما توقّع دارند، در کمترین زمانى بتوانید انجام دهید.
اما من در همین‌جا به همه توصیه مى‌کنم؛ هم به مسؤولان، که عجله نکنند و کار شتابزده انجام ندهند؛ هم به مردم، که توقّعِ دور از منطق نداشته باشند و خیال نکنند که در ظرف مدت شش ماه یا یک سال، همه مشکلات حل خواهد شد. البته وقتى حرکت شروع شد، آثار حرکت نشان داده خواهد شد. یعنى شش ماه، یک سال که بگذرد، معلوم مى‌شود که دولت کار و حرکت مى‌کند. مردم هم این را از شما مى‌خواهند. من گمان نمى‌کنم که مردم عزیز ما، بیش از این هیچ توقّعى از دولتها داشته باشند که در آن جهاتى که مورد نظر است، برنامه‌هایى را که مصلحت است و مورد خواست مردم و اراده دولت، آنها را انجام دهند.
علاوه بر آنچه که آقاى خاتمى فرمودند، من مى‌خواهم دو، سه تذکّر به شما عزیزان عرض کنم. یکى این است که در زمینه کارها باید اساس را مردم قرار داد. این، حرف کلّى است. همه این حرف را مى‌زنند؛ هیچ‌کس هم منکر این حرف نیست. تازگىِ این حرف در این‌جاست که اگر بخواهیم توجّه بکنیم، گاهى اوقات منافع و خواست عامّه مردم، با منافع گروههاى خاص تعارض پیدا مى‌کند. این، جایى است که بسیار حسّاس است. برادرانى که با مسائل دولتى و مدیریتهاى کلان سروکار دارند، خوب مى‌توانند مصداقهاى این را پیدا کنند. شاید الان اگر من بخواهم بیان کنم، در ذهن خودم مصداقهاى فراوانى وجود دارد که البته بناى بر ذکر مصداق نیست.
جاهایى است که اگر اقدامى را در زمینه صنعت، در زمینه مسائل اقتصادى، در زمینه مسائل پولى، در زمینه مسائل فرهنگى و در زمینه مسائل گوناگون انجام دهیم، به نفع مردم است؛ اما گروههاى خاصّى در جامعه هستند - گروههاى پولى، مالى، اقتصادى، ثروتمندان، گروههاى فرهنگى و گروههاى سیاسى - که اینها متضرّر خواهند شد. این، آن نقطه حسّاس است. آن صراط مستقیم، این‌جا معلوم مى‌شود. این، جاى همان فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام است که «فانّ سخط العامة، یجحف برضى الخاصة»(1). یعنى اگر یک وقت مردم خشمگین بودند، خشنودى گروههاى خواص به‌کل نابود خواهد شد و بر باد خواهد رفت. سخط و خشم عمومى، خشنودى گروههاى خاص را پایمال خواهد کرد. گیرم که چند صباحى، ما در فلان سیاستى که اعمال کردیم و فلان کارى که اجرا نمودیم، چهار نفر از گروههاى خاص یا گروههاى پولى و مالى را هم از خودمان راضى کردیم؛ اما اگر خداى ناکرده با این کار، مردم را ناراضى کرده باشیم، این نارضایى مردم مثل توفانى مى‌آید و همه اینها را در مى‌نوردد. این، هیچ ارزشى ندارد. بعد عکسش را مى‌فرمایند: «وانّ سخط الخاصّة، یغتفر مع رضى العامة(2)». یعنى اگر فرض کنیم که گروههاى خاصّ سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و غیره، سرِ سیاست و عملى از ما خشمگین و ناراضى شدند و گفتند که دولت چرا این کار را انجام داد، چنانچه «یغتفر مع رضى العامة»؛ یعنى وقتى که عامه و - به تعبیر امروز ما - توده مردم خشنود و راضى باشند، خشم آن گروهها قابل بخشایش است. باید این را فکر کرد.
عزیزان من! هر انسان عاقلى و هر مجموعه‌اى باید بگردد، لشکریان با اخلاص و با صدق خودش را جستجو کند. امام بزرگوار ما، بزرگترین هنرش این بود که لشکر خود را شناخت و پیدا کرد و دانست که در روز بعد، چه کسى به داد او خواهد رسید و چه کسى سخن او را خوب گوش خواهد کرد. شما ببینید چه کسانى به سخنان امام گوش کردند؟ خوشبختانه صحنه جنگ تحمیلى که از چندین سو براى ما درس است، از این جهت هم براى ما درس است. آن روزى که امام در سال پنجاه و هشت سرِ قضیه پاوه کلمه‌اى گفتند، ساعت حدود سه‌ونیم، چهار بعدازظهر بود که من به طرف جماران مى‌رفتم. اصلاً قیافه شهر، قیافه دگرگون شده‌اى بود و مردم همین‌طور بى‌اختیار راه افتاده بودند. این حالت، تقریباً با فراز و نشیبها و کم و زیادهایى، تا سال شصت و هفت ادامه داشت. وقتى که امام اشاره‌اى مى‌کرد، فریادى مى‌کشید و دستورى مى‌داد، چه کسانى مى‌رفتند؟ آنها لشکر حقیقى شمایند؛ آنها را دریابید.
البته یک دولت، براى گروه یا دونِ گروهى فکر نمى‌کند. امنیت براى همه است. فرقى هم نمى‌کند که آن همه‌اى که ما مى‌گوییم، جزو مخلصان دولت باشند یا نباشند. ولو آنهایى که مخلص دولت هم نیستند، باید امنیت داشته باشند. آنهایى که با دولت روابط چندان صمیمانه‌اى ندارند، بایستى امکان کار و تلاش داشته باشند. شکّى نیست که خدمات شما متعلّق به همه است. شما براى جمعى یا دونِ جمعى کار نمى‌کنید؛ اما بدانید که در میان اینها، آن کس که وقتى شما فریاد استمداد بلند کردید، به داد شما خواهد رسید، کیست. فرض کنیم، اگر یک روز احتیاج به این داشتید که برق کم مصرف شود و اعلان کردید که برق کم مصرف کنید، ببینید چه کسانى به حرف شما گوش مى‌کنند و چه کسانى اعتنا نمى‌کنند و در منزلشان، صد برابر آن آدمى که با دو شعله برق، مصرف معمولى دارد، مصرف خود را بالا مى‌برند؛ یعنى به فکر شما نیستند. ببینید اینها چه کسانى هستند. به نظر من، اینها را خیلى راحت مى‌شود شناخت.
من خواهش مى‌کنم که در همه بخشها - در زمینه فرهنگ، در زمینه مسائل سیاسى و در زمینه امنیت - مسأله «رضى العامة و سخط العامة» را در مقابل «رضى الخاصة و سخط الخاصة» در نظر بگیرید؛ ببینید آنهایى که فریاد و استصراخ شما را در هنگام لازم جواب مى‌دهند، چه کسانى هستند.
نکته دیگرى که به نظرم رسید به شما عرض کنم، این است که یکى از شعارهاى بسیار خوبِ جناب آقاى خاتمى - که من از اوّلى که آن را از ایشان شنیدم، واقعاً خدا را شکر کردم - مسأله «قانونگرایى» بود. این، حرف خیلى خوبى است و خوشبختانه این را شما بارها تکرار کرده‌اید. در دوره انتخابات گفتید، در مجلس گفتید، این‌جا و آن‌جا گفتید. من مى‌خواهم عرض کنم که تا لحظه آخر، به این شعار تمسّک کنید و بدانید که قانونگرایى کار سختى هم هست؛ اما با وجود سختیهایش، در کوتاه مدّت و بلند مدّت، فوایدش از بى‌قانونى بهتر است.
نکته دیگر این است که عزیزان من! زمان را قدر بدانید. شما الان چهار سال وقت دارید. این چهار سال، مثل طَرفةالعینى خواهد گذشت. واقعاً چهار سال، زمان خیلى کوتاهى است. اگر کسى کار کند و از هر لحظه‌اش استفاده نماید، سرمایه عظیم و مغتنمى است. چنانچه خداى نکرده بگوییم حالا که وقت داریم، هنوز که چهار سال یا سه سال و نیم وقت هست، و تسویف کنیم - که این تسویفى که در روایات ما هست، معنایش این است؛ سوف افعل، سوف افعل: خواهم کرد، خواهم کرد - و دائماً کار را به تأخیر بیندازیم، یک وقت مى‌بینید که چهار سال تمام شد،ولى چیزى در دستمان نیست! از همین لحظه اوّل، دقایق را قدر بدانید و آن کار مهمّ اساسى را که مى‌خواهید آخر انجام دهید، همین اوّلِ کار انجام دهید.
حرف آخرى که مى‌خواهم عرض کنم این است که غیر از ارتباطات رسمى و معمولى در نظام اسلامى، شما بدون اتّکا و توکّل به خدا و ارتباط ویژه با او، توفیق لازم را به دست نخواهید آورد. توفیق از سوى خداست؛ جبر نیست. توفیق، یعنى جور کردن و جور آوردن و موافق طبع و موافق خواست آوردن کار. این، معناى توفیق است؛ نه این که وقتى مى‌گوییم خدا توفیق داد، یعنى پشت گردن آدم را گرفت که این کار را انجام دهد. باز هم اراده خودِ شماست که کار را انجام مى‌دهد؛ اما توفیق از طرف پروردگار است. اگر این توفیق و جور آمدن کار و فرصت لازم کار را مى‌خواهید، باید با خدا رابطه مستقیم برقرار کنید؛ رابطه تضرّع، رابطه خواست، رابطه ویژه.
امیدواریم که ان‌شاءاللَّه خداوند متعال به شما توفیق عنایت کند و در همه حال مشمول عنایات پروردگار باشید و خداوند در همه مراحل به شما کمک کند. الحمدللَّه آدم احساس مى‌کند که ان‌شاءاللَّه عنایات الهى شامل حال این دولت و رئیس‌جمهور محترم و عزیز هم هست. همین که بحمداللَّه ایشان به سهولت توانستند کارِ انتخاب وزرا را انجام دهند و وزراى دلخواه و مورد علاقه خودشان را که بتوانند با ایشان کار کنند، بیابند و راحت به مجلس ببرند و مجلس هم راحت رأى داد، نشان‌دهنده این است که خداى متعال اراده فرموده که کارها را پیش ببرد و ان‌شاءاللَّه بعد از این نیز همین طور خواهد بود؛ «و من کان للَّه کان‌اللَّه له»(3). خدا ان‌شاءاللَّه با شما خواهد بود.

شهریور سال 80، ادامه کار دولت اصلاحات
من عرض مى‌کنم که دولتهاى گذشته و وزرایى که قبل از شما بودند، نقاط قوّت و ضعفى داشتند. نقاط قوّت و ضعف آنها را به‌درستى پیدا کنید و بنا را بر افزودن بر قوّتها و کاستن از ضعفها بگذارید؛ به شرطى که در شناخت نقاط قوّت و ضعف، اشتباه پیش نیاید. من باز به برخى از امواج تبلیغاتىِ فرهنگىِ مصنوعى و عمدتاً وارداتى اشاره مى‌کنم که سعى مى‌کنند برخى از نقاط قوّت دولتهاى قبلى را نقاط ضعف وانمود کنند. اگر ما در دوره جنگ یا در دوره مرحوم شهید رجایى در زمینه‌هاى اقتصادى، فلان تصمیمها را گرفتیم و در زمینه‌هاى امنیتى فلان کارها را کردیم که نیاز کشور بود، امروز بعضى سعى مى‌کنند اینها را به عنوان یک نقطه ضعف معرفى کنند. اگر ما در آن زمان وزرایى داشتیم که بعد از آن که دوره وزارتشان تمام شد، وقتى مى‌خواستند روز جمعه به نماز بروند، همراه با زنشان سوار موتورسیکلت شدند و به نماز جمعه رفتند، این نقطه قوّت است؛ اینها جزو افتخارات ماست؛ اینها تابلوست و باید بماند. اگر ما وزرایى داشتیم که مقیّد بودند در نماز جمعه شرکت کنند و در میان مردم بنشینند و حرف آنها را بشنوند، اینها نقطه قوّت است.

اگر وزرا به مناطق محروم سرکشى مى‌کردند، اگر در کارتابلها غرق نمى‌شدند و به میان مردم مى‌آمدند، اینها نقاط قوّت بوده است. نقاط ضعف هم وجود داشته است. اگر ما انضباط ادارىِ کم و کاربلدىِ اندک و تجربه ناچیزى داشتیم، اینها نقاط ضعف است؛ باید اینها را برطرف کنیم. نباید در شناخت نقاط قوّت و ضعف اشتباه کنیم. اگر آن زمان وزیرى مثلاً به خودش حق مى‌داده که در زمینه کارهاى مالى برخلاف قانون عمل کند، به خیال این‌که دوران انقلاب است، کارش نقطه ضعف محسوب مى‌شده است. اوایل انقلاب وزیرى به من گفت من فلان چیز را از فلان جا مى‌آورم؛ اما اگر اجازه ندهند، دیوار را سوراخ مى‌کنم و آن را مى‌آورم! البته آن روز شاید کسى او را به خاطر آن کار مذمّت نمى‌کرد؛ اما این نقطه ضعف است. نقاط ضعف را کم کنیم، نقاط قوّت را اضافه کنیم و در شناخت نقاط قوّت و ضعف، اشتباه نکنیم.

دولت باید دولت کریمه باشد. معناى «اللّهم انّا نرغب الیک فى دولة کریمة»(2) این است که پروردگارا! ما دستهاى خود را بلند و دلهایمان را به سوى تو عرضه مى‌کنیم و از تو دولت کریمه را مى‌خواهیم. این دولت کریمه شرایطى دارد. البته ما از اوّلِ انقلاب تا کنون همواره خواسته‌ایم دولتها را دولت کریمه بنامیم. یکى از آرزوهاى ما این است و بنده آن را دوست مى‌دارم. شما هم دولت عزیز و دولت انقلابید؛ اما حقیقت قضیه این است که دولت کریمه شرایطى دارد. دولت کریمه، دولتى است که عزیز و سربلند و داراى اعتقاد راسخ به آن راهى است که قانون اساسى و وظایف و سیاستهاى نظام در مقابل او گذاشته است. نفوذناپذیر است و متاع خودش را به‌خاطر سبک کردن دیگران سبک نمى‌بیند؛ همان نکته‌اى که امام صادق - قریب به این مضمون - به شیعه خود فرمودند که اگر گوهرى در دست تو باشد و همه‌ى دنیا بگویند این خزف است، آیا عقیده‌ى تو برمى‌گردد و احساس حقارت مى‌کنى؟ گفت نه؛ گفتند پس گوهرت را نگه‌دار.

دولت کریمه داراى پیام است و براى دنیا حرف نو دارد. ما این حرف نو را داریم. امروز مردم‌سالارى دینى‌اى که ما در کشور خود مطرح مى‌کنیم، یک حرف نو است؛ نه فقط به خاطر این‌که ما شاخه‌اى از مردم‌سالارى را ارائه مى‌دهیم؛ نخیر، ما در واقع در مردم‌سالاریهاى دنیا شبهه مى‌کنیم. من حقیقتاً در مردم‌سالاریهاى دنیا خدشه دارم؛ براى خاطر این‌که انتخابات و گزینشها در دنیا تحت تأثیر عوامل تبلیغاتى‌اى است که یکسره دست سرمایه‌دارهاست. چه کسى است که از تأثیر عوامل ارتباطاتى امروز یکسره غافل باشد؟ مى‌گویند روزنامه‌ها در امریکا یا در انگلیس آزاد است. من سؤال مى‌کنم کدام روزنامه متعلّق به قشرهاى متوسط و پایین مردم است تا آدم از آزادى روزنامه، آزادى آن قشر را کشف کند؟ روزنامه‌ها متعلّق به چه کسانى است؟ کارتلها و تراستهاى بزرگ و سرمایه‌دارها. بله، روزنامه‌ها آزادند؛ یعنى آنها آزادند که هرچه مى‌خواهند، بگویند. آنها برخلاف مصلحت خودشان حرفى نمى‌زنند. این مربوط به آنهاست که مظهر و مادر و آورنده دمکراسى‌اند و به آن افتخار هم مى‌کنند. شما ملاحظه کنید، دولتهایى هستند که از آنها دمکراسى را گرفتند. مثلاً در میان همسایه‌هاى ما - من نمى‌خواهم اسم بیاورم - دولتهایى هستند که عنوان دمکراسى را با خود دارند، اما در حقیقت، حاکمیت با نظامیان است. یک وقت کسى وسط میدان مى‌آید و بدون این‌که اعتنایى بکند که انتخاباتى وجود دارد، همه را کنار مى‌زند و بر سرِ کار مى‌آید و مى‌شود حاکمیت نظامى! یا حاکمیت انحصارى احزاب است و کسى جرأت ندارد غیر از نامزد آن حزب، نامزدى معرفى کند؛ انتخاباتى با یک نامزد براى ریاست جمهورى! امروز در میان کشورهاى اسلامى و در مجموعه‌هایى که ما در آن زندگى مى‌کنیم و با آنها تعامل داریم، کدام کشور است که مثل جمهورى اسلامى، آحاد مردم، قشرهاى گوناگون و طبقات متوسط آن بیایند و در انتخابات شرکت کنند؟ اگر یک وقت سرمایه‌دارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشکیلاتى اعمال نفوذ کنند، از ترس، این کار را مخفیانه مى‌کنند؛ چون بدنام هستند.

من به شما عرض کنم، در کشور ما اگر قرار شد مردم‌سالارى‌اى وجود داشته باشد و حاکمیت در دست مردم باشد، جز در سایه اسلام و جمهورى اسلامى این کار ممکن نیست. اگر سایه اسلام و جمهورى اسلامى در این مملکت بود، به برکت اسلام و نفوذ روحانیت و به برکت چیزهایى که در قانون اساسى وجود دارد، مى‌شود مردم‌سالارى را در این‌جا نگه داشت؛ والّا اگر این عوامل نباشد، همان کسانى که کودتاى 28 مرداد و قبل از آن کودتاى سوم اسفندِ رضاخان را راه انداختند، مى‌آیند و زیر کاسه کوزه داعیه‌هاى روشنفکرى و مردم‌سالارى مى‌زنند و آنها را مى‌برند. اگر خیلى همّت و لطف کنند، زایده‌اى از مردم‌سالاریهاى خودشان را - که متعلّق به کمپانیها و امثال اینهاست - در این‌جا درست خواهند کرد. بیش از این نخواهد بود؛ اگر نگوییم نظامیان و احزابِ خودساخته آن‌چنانى را بر سرِ کار مى‌آورند.

من براى شما برادران و خواهران نصایحى دارم و دیدِ من این است که این نصایح مى‌تواند براى حرکت کلّى دولت در چهار سالى که شما در رأس کارید، شاخص باشد. این چهار سال هم مانند برق مى‌گذرد. مثل همین دیروز بود که آقاى خاتمى بعد از اوّلین انتخاب آمدند و در این‌جا نشستند. خیلى از شما همان روز بودید. ایشان صحبتى کردند و ما هم صحبتى کردیم. چهار سال مثل برق مى‌گذرد؛ بنابراین فرصت عمل کم است. من جمله‌اى را از امیرالمؤمنین عرض کنم: «فبادروا العمل و خافوا بغتة الأجل»؛(3) به عمل مبادرت ورزید و از وارد شدنِ ناگهانى اجل بترسید. این اجل، یا به معناى اجل زندگى است - یعنى سرآمدنِ زندگى - یا اجل کار. گاهى براى انسان پیش مى‌آید که کارش به دلیلى متوقّف مى‌ماند و فرصت از دست او مى‌رود. از این بترسید؛ هرساعت ممکن است این‌طور پیش بیاید. الان همه ما الحمدللَّه سالم و سلامت در این‌جا نشسته‌ایم؛ اما تا یک ساعت دیگر معلوم نیست از همین جمع حاضر، چه کسى زنده و چه کسى مرده است. خیلى تعجّب نکنید؛ در یک لحظه ممکن است حادثه‌اى پیش بیاید و ما نباشیم؛ دیگر اصلاً به‌کل پرونده بسته مى‌شود. از این فرصتها استفاده کنید و یک لحظه را هدر ندهید.

نصیحت اوّل من این است که دولت را، دولت کار و عمل قرار دهید. ببینید عزیزان من! جمهورى اسلامى آمد تا حرفهاى خوب را به عملهاى خوب تبدیل کند؛ والّا همیشه حرفِ خوب مى‌زدیم و بلد هم بودیم. ما در دوران اختناق، آن همه سخنرانى داشتیم؛ نگاه کنید چقدر حرفهاى خوب در آنها وجود دارد. در جمهورى اسلامى و حاکمیت اسلام، این حرفها باید به اعمال خوب تبدیل شود. این اعمال خوب چیست؟ همان عمل صالح است؛ «الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات»؛(4) اینها دیگر خسران ندارند. باید همان ایده‌ها و آرمانها و خواسته‌ها به واقعیت تبدیل شود و تبلور پیدا کند و عملِ صالح شود. هر مقدار توانستید در این زمینه پیش بروید، براى خودتان ذخیره‌اى درست کرده‌اید. امیرالمؤمنین فرمود: «فلیکن احبّ الذخائر الیک ذخیرة العمل الصّالح»؛(5) ذخیره عمل صالح، باید محبوبترین ذخیره‌ها پیش تو باشد؛ یعنى از ذخیره پول، ذخیره خواسته‌ها و تنخواههاى زندگى - مثل خانه و ... - و حتّى ذخیره اعتبار و آبرو براى تو محبوبتر باشد. از فرصتِ زودگذر، حدّاکثر استفاده را بکنید و براى مردم کار کنید تا بتوانید هم رضاى الهى را کسب کنید - که باید باور کنیم این بسیار مهمتر است - و هم البته نام نیک دنیوى و مردمى را کسب کنید و مردم بگویند خدا پدرش را بیامرزد؛ وقتى این وزیر آمد، این بخشِ کار و این قسمت اصلاح شد؛ یا وقتى این دولت آمد، این مجموعه کارها درست شد.

شرایط براى کار فراهم است. من این مطلبى را که آقاى رئیس جمهور گفتند، صددرصد تأیید مى‌کنم. امروز شرایط این دولت نسبت به شرایط دولت اوّلِ آقاى خاتمى، به مراتب مساعدتر و مناسبتر است؛ هم از جهات داخلى، هم از جهات سیاستها و امواج خارجى، هم از جهات امکانات. امروز براى شما شرایط فراهم‌تر است؛ یک قلمش همین ذخیره تجربه است که مورد تأیید من است. لااقل خودِ آقاى رئیس جمهور بعد از چهار سال کاملاً با فنون و رموز این کار آشنا هستند. علاوه بر این، خیلى از وزرا هم این تجربه‌ها را دارند و مجموعه هیأت دولت در حدّ خوبى از نصابِ تجربه است. پس شرایط براى شما آماده است؛ مردم هم تشنه خدمت‌رسانىِ دولت هستند. مردم، نظام و مسؤولان نظام را دوست دارند. شما نشانه‌هاى دوست داشتن مردم را مى‌بینید. کسى نمى‌تواند چشمش را روى هم بگذارد و اینها را نبیند. مردم دوست مى‌دارند که از مسؤولان کار نیک ببینند تا حُسن ظن و محبّت خودشان را به آنها حفظ کنند و در تناقض قرار نگیرند. مردم تشنه خدمتند؛ واقعاً هم احتیاج دارند؛ بنابراین دولت باید کارآمدى خودش را نشان دهد. این کارآمدى را چگونه باید به دست آورد؟ البته از لحاظ علمى، بعضى از شما دوره‌هایى را گذرانده‌اید که درباره کارآمدى مدیران و نقش مدیریّت در کارآمدىِ یک دستگاه، مطالبى را به شما گفته‌اند که بسیارى از آنها درست هم هست. بعضى از شما هم بر اثر تجربه به این نکته رسیده‌اید.

دو سه نقطه اساسى در مورد کارآمدى وجود دارد که من به آنها اشاره مى‌کنم. یکى این‌که عناصر نزدیک به خودتان را - که در واقع دستها و بازوهاى شما هستند - از آدمهایى انتخاب کنید که کار را بشناسند. ممکن است یک وزیر با کار، چندان آشنا نباشد، اما معاونانش اگر با کار آشنا باشند، این خلأ پُر خواهد شد. اگر بنا شد معاون - که مشاور و بازوى وزیر است - کارى را که در معاونت به او سپرده‌اند، نشناسد، واویلا خواهد شد. همه جاى دنیا معمول است که با آمد و رفت دولتها، وزرا عوض مى‌شوند؛ لیکن در بسیارى از کشورها این‌گونه است که یک معاون وزیر همیشه ماندگار است. من این را در پاکستان دیدم، بعد به من گفتند که این شیوه انگلیسى است که یک معاون وزیر را در هر وزارتخانه‌اى همیشه نگه مى‌دارند؛ چون او ناقل تجربه‌هاى گذشته به افراد جدیدى است که احیاناً جزو تیم وزیر جدید هستند. این افراد باید کارشناس باشند.

عامل مؤثّر دیگر در کارآمدى، زیر نظر داشتن دائمى مدیران است. وزیر، کار اجرایى به معناى تحرّک فیزیکى خیلى ندارد؛ با نامه و مکاتبه هم شاید چندان سروکار نداشته باشد و چه بهتر که نداشته باشد و غرق در کارتابل نشود. یک وقت مرحوم رجایى به من گفت که به محل کار یکى از وزراى خود در دوره نخست وزیرى‌اش رفته و در آن‌جا دیده که وزیر پشت میز پنهان است؛ از بس روى میز او کارتابل چیده بودند! ایشان مى‌گفت رفتم وزیر را از آن‌جا بیرون کشیدم و به او گفتم کارت را بکن. این کارتابل دادن و گزارش دادن هم یکى از آن شگردهاست؛ این را بنده تجربه دارم؛ هم در دوره‌ى ریاست جمهورى، هم قبل از آن در تشکیلات نظامى و وزارت دفاع. بعضى اشخاص، عمداً مدیر برتر را به مسائل روى میز سرگرم مى‌کنند تا او اصلاً فرصت سر خاراندن پیدا نکند. حواستان باشد؛ گاهى اوقات شگردهاى ظریف هم اعمال مى‌شود. کار وزیر این نیست. مهمترین کار وزیر این است که به طور دائم حرکات مجموعه مدیران خودش را زیر نظر داشته باشد؛ درست مثل مربّىِ کهنه‌کارِ یک تیم ورزشى که بیرون یا نزدیک میدان ایستاده و دائم بازیکنانِ خودش را زیر نظر دارد: یکى خسته شده، او را از بازى بیرون مى‌آورد؛ یکى بد بازى مى‌کند، یکى ناهماهنگ بازى مى‌کند - بازى شخصى و فردى مى‌کند - فورى اینها را اخراج مى‌کند و یکى دیگر را به جایشان مى‌فرستد؛ یکى هست که بازى‌اش بد نیست، اما الان در میدان به یک کار برجسته نیاز است؛ لذا بازیکن ذخیره‌اى را که روى نیمکت نشسته، وارد میدان مى‌کند و مى‌داند که او مى‌تواند آن حرکت برجسته را بکند. البته موارد بسیار کمى هم اتّفاق مى‌افتد که بازیکن قبلاً از طرف مربّى تیم مقابل سبیلش چرب شده است - که در کشور ما الحمدللَّه چنین چیزى نبوده، اما در دنیا وجود داشته است - مربّى این را هم فوراً مى‌فهمد؛ چون پیداست که او بازى واقعى نمى‌کند. مربّى با کسى رودربایستى ندارد؛ هیچ بازیکنى هم از هیچ مربّى‌اى گله‌مند نمى‌شود. مربّى این ملاحظه را نمى‌کند که اگر خواست فلان بازیکن را بیرون کند، او مى‌گوید من هنوز مى‌توانم بازى کنم؛ چرا نگذاشتى. این حرفها وجود ندارد. شما همین‌گونه به مدیرانتان نگاه کنید و تیمتان را زیر نظر داشته باشید. یکى خسته شده، یکى کار را بلد نیست، از یکى گاهى اشکالات بزرگى سر مى‌زند، یکى خوب است اما براى این مرحله خوب نیست - یعنى کار بزرگى که شما مى‌خواهید انجام دهید، کار او نیست؛ یکى دیگر لازم است - فوراً تیم را عوض کنید. البته همیشه ذخیره داشته باشید.

من یک وقت به مسؤولان یک بخشى گفتم که وظیفه اوّل شما این است که هر کدام براى خودتان یک جانشین یا تربیت کنید، یا فکر کنید و پیدا کنید؛ چون اگر یک روز خداى نکرده در راه، پاى شما وارد چاله‌اى شد و شکست، کار ما لنگ نماند. بعضى کسان این کار را نمى‌کنند تا مبادا براى خودشان هوو درست شود! غافل از این‌که اگر قرار شد هوو درست شود، یکى از موجبات آن همین است که آدم نتوانسته این کار را بکند. پس افراد ذخیره داشته باشید و آنها را روى نیمکت بنشانید. اگر دیدید بازیکن تیم یک خرده کج و معوج حرکت مى‌کند، بلافاصله او را عوض کنید. باید دائم افراد خود را زیر نظر نگه دارید.

هم در دوره ریاست جمهورى، در خودم، در نخست‌وزیرم و در وزرایم این عیب را دیدم؛ هم امروز این عیب را مى‌بینم که پیگیرى ما، چندان خوب نیست؛ باید پیگیرى کنیم. آقاى خاتمى چیزى را براى فلان جا پى‌نوشت کرده‌اند که چرا فلان کار نشده است - ایشان گاهى مفصّل هم پى‌نوشتها را مى‌نویسند - دو ماه گذشته، اما ترتیب اثر داده نشده است. ایشان باید پیگیرى کنند که چرا نشد؛ مگر من گفته بودم که سال دیگر این کار بشود؟! من گفته بودم همین حالا صورت بگیرد. او باید بیاید جواب بدهد؛ حداقل این است که بیاید توجیه کند و بگوید این کار نشدنى است؛ اما این‌که نیمه‌کاره بماند، درست نیست.

از مجموعه مدیران ارشدتان گزارش بخواهید و به گزارشها صددرصد اعتماد نکنید. لازم نیست ابراز بى‌اعتمادى کنید؛ اما در دلتان جایى براى بى‌اعتمادى بگذارید؛ چون باز هم تجربه ما مى‌گوید که بسیارى از گزارشها با واقعیت تطبیق نمى‌کند. آن مدیر بیچاره نمى‌داند؛ یک نفر آمده کارى کرده و کاغذى را روى میز لغزانده؛ او هم برداشته تحویل شما داده و شده گزارش مستند؛ در حالى که دستگاه بازرسى شما باید همیشه مراقب باشد. دستگاه بازرسى را از نزدیکترینها انتخاب کنید. من،هم زمان ریاست جمهورى آقاى هاشمى این نکته را به ایشان گفتم، هم به آقاى خاتمى عرض کردم. به ایشان گفتم آقاى على خاتمى - برادرتان - را براى بازرسى بگذارید، که ایشان هم گذاشتند و چقدر هم خوب بود. باید نزدیکترین آدمها - خاطر جمع و صمیمى - را براى کار بازرسى گذاشت تا انسان ببیند چه مى‌گذرد؛ یعنى غیر از گزارشى که از طریق معمول مى‌آید، اطّلاع دیگرى هم وجود داشته باشد.

مسأله کار و اشتغال مهم است. بعد از انتخاب مجدّد آقاى خاتمى، در یک جلسه مفصّل با ایشان صحبت کردم؛ بعداً در جلسه دیگرى ایشان باز در همان زمینه مطالبى گفتند. من مى‌گویم غیر از کارهایى که معمولاً شما در وزارتخانه‌ها انجام مى‌دهید - به قول فرنگى‌مآبها، کارهاى روتین - چند کار عمده را انتخاب کنید و تصمیم بگیرید که این دولت آنها را راه بیندازد. من در آن موقع به ایشان سه نکته را عرض کردم:

اوّلین نکته، ایجاد اشتغال بود. کارى کنید که وقتى دوره چهار ساله دولت دوم آقاى خاتمى تمام شد، دولت بیاید بگوید که من نسبت اشتغال را از این مقدار به این مقدار آورده‌ام؛ مثلاً نسبت بیکارى را از سیزده درصد به شش درصد آورده‌ام؛ یعنى بتواند این آمار را قرص و محکم به مردم ارائه دهد. این کار در تاریخ ثبت خواهد شد و از آن کارهاى ماندگار خواهد بود.

دومین نکته‌اى که به ایشان عرض کردم، مسأله نوسازى صنعت کشور بود. الان صنعت ما فرسوده است - ضمناً این نکته قابل توجّه آقاى ستّارى‌فر و آقاى جهانگیرى است - واقعاً نوسازى صنعت کشور را جدّى بگیرید. کارى کنید که بعد از چهار سال بتوانید بگویید ما صنعت کشور را این مقدار از فرسودگى نجات دادیم. این هم از آن کارهاى بسیار مهم و ماندگار است. هر رئیس جمهورى، هر وزیرى و هر مدیرى بعد از شما سرِ کار بیاید، سپاسگزار شما خواهد بود؛ چون شما براى او و کشور کار کرده‌اید.

سومین نکته‌اى که گفتم، وصل کردن دانشگاه و صنعت کشور به یکدیگر بود؛ که این کار جز در دفتر رئیس جمهورى، در جاى دیگر امکانپذیر نیست و من خواهش مى‌کنم که این کار را هر چه زودتر انجام دهید. البته وزارت علوم و وزارت صنایع، هر کدام نقش خود را خواهند داشت؛ اما این اتّصال باید در دفتر رئیس جمهورى و زیر نظر شخص ایشان باشد. باید یک نفر مورد اعتماد و آشناى با علم و صنعت - که ایشان مرحوم دکتر ابتکار را براى این کار درنظر گرفته بودند، که نشد - به دفتر رئیس جمهور بیاید و دانشگاه را به صنعت کشور وصل کند. این کار، هم صنعت کشور را جهش خواهد داد، هم سدّى را که جلوِ جوى آب علم کشور را گرفته - آزمایشگاه ندارند، کارگاه ندارند - یکباره برخواهد داشت و حرکت عظیمى به وجود خواهد آمد. هر دو طرف تشنه‌اند. در نهایت، کمک مالى هم به صنعت کشور مى‌شود.

من امروز بر آن سه نکته‌اى که به ایشان عرض کردم، مسأله کشاورزى را اضافه مى‌کنم؛ همان چیزى که آقاى حجّتى در این‌جا قولش را به من دادند و من توقّع داشتم که ایشان در مجلس هم آن را بگویند - که متأسفانه نگفتند - و آن این است که ما در مواد اصلى غذایى کشور، یعنى گندم و برنج و احتمالاً روغن، خودکفا شویم. ایشان به من قرص و محکم گفتند که مى‌توانیم خودکفا شویم؛ اما هرچه گوش تیز کردم ببینم ایشان در مجلس کلمه «خودکفایى» را مى‌آورند، دیدم نه! ایشان گفتند ما مى‌توانیم اینها را پیش ببریم. پیش بردن کجا، خودکفایى کجا؟! البته این آقاى حجّتى‌اى که من شناخته‌ام، مى‌تواند این کار را بکند. الان کشور براى این کار آماده است. ایشان باید همّت کند و ان‌شاءاللَّه سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزى به ایشان کمک کند و آقاى رئیس جمهور هم حتماً کمک خواهد کرد؛ من هم با همه وجود کمک خواهم کرد. این کار جزو کارهاى اساسى است که اگر صورت گیرد، دیگر آن دغدغه‌اى که آقاى رئیس جمهورى در مجلس اسم آوردند و آن کم‌خوابى و یا بى‌خوابىِ دو سه شبه ایشان و آقاى شریعتمدار پیش نخواهد آمد. البته آقاى حجازىِ ما هم در آن دغدغه شریک بودند، فقط به بنده نگفته بودند. البته نه این‌که مثلاً تا ده روز نگفتند؛ نه، همان دو سه روزِ اوّل نگفتند؛ اما بعد که قدرى مشکل برطرف شد، این قضیه را به ما گفتند. ما باید مشکل گندم را از دوش وزارت بازرگانى برداریم و روى دوش کشاورز خودمان و وزارت جهاد کشاورزى بگذاریم. دولت این چهار کار را در محور برنامه‌هاى خود قرار دهد. اینها کارهایى است که به بعضى از بخشها ارتباط مستقیم و به بعضى بخشها ارتباط غیر مستقیم دارد.

زمان پروژه‌ها، بسیار طولانى است. یکى از خصوصیات دولتِ کار بودن این خواهد بود که ما تلاش کنیم زمان پروژه‌ها را کوتاه کنیم، و این مى‌شود. باز من در این‌جا ذکر خیرى از مرحوم دادمان بکنم. من وقتى در سفر گیلان، به بندر انزلى رفتم و آن پل قدیمى را - که خود من حدود چهل سال قبل از آن عبور کرده بودم - دیدم، در دل شرمنده شدم. غازیانِ امروز شاید ده برابر غازیانِ آن روز شده؛ بندر انزلى هم چند برابر بندر پهلوىِ آن روز شده؛ اما پل بین این دو از روى آن رودخانه عریض، یک پل قدیمى با عرضِ بسیار کم است. بعد هم که رفتیم، دیدیم مردم و به تبع آنها آقاى امام جمعه، همه از ما ساخت پل را مى‌خواهند. من وقتى به رشت برگشتم - در خانه آقاى صوفى، آقایان وزرا جمع شدند؛ آقاى عارف و دیگران هم بودند - مسأله پل را مطرح کردم و به مرحوم دادمان گفتم شما این پل را مى‌سازید؟ ایشان فکرى کرد و گفت بله، ما سه ساله آن را تحویل مى‌دهیم. من گفتم آن را دوساله تحویل دهید. ایشان سرى تکان داد و من فکر کردم که تلقّى به قبول کرده که دوساله تحویل دهد. گفتم من دلم مى‌خواهد دو سال دیگر رئیس جمهور بیاید و در همین موقع این پل را افتتاح کند. وقتى دادمان از دنیا رفت، کسانى از دوستان ما که با خانواده ایشان مرتبطند، گفتند دادمان در خانه گفته بود که فلانى به من گفت دو ساله پل را بسازید؛ اما من آن را یکساله تمام مى‌کنم! همت آن مرد، این‌گونه بود. ببینید انسان از فقدان چنین آدمهایى چقدر مى‌سوزد. او مى‌توانست این کار را بکند؛ من معتقدم آقاى خُرّم هم مى‌تواند.

البته همیشه ما وقتى از وزرا مى‌پرسیم چرا زمان پروژه‌ها این‌قدر طولانى است؛ باید سه سال طول بکشد، اما هشت سال طول مى‌کشد و این براى کشور خسارت دارد؛ همه تقصیرها را گردن سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزى و بانک مرکزى مى‌اندازند و مى‌گویند اینها نکردند. شاید هم واقعاً حق با آنهاست. بالاخره روز از نو و روزى از نو؛ باید کارى بشود که هرچه ممکن است، این زمانها را کوتاه کنید.

نصیحت دوم من، مسأله عدالت‌پرورى است. ما براى اجراى عدالت آمده‌ایم. قشر محروم مردم، بلندگو و تریبون ندارند؛ اما قشر مرفه و زرمند و زورمند، هم از تریبونها بناحق استفاده مى‌کنند؛ هم هرجا بخواهند، در بدنه‌ها اعمال نفوذ مى‌کنند و کارشان را پیش مى‌برند؛ ولى آن قشر محروم زمین مى‌مانند. اهتمام اصلى دولت در همه سیاستهاى اجرایى و بخشى، باید رفع محرومیت به نفع ایجاد عدالت باشد. این باید اوّلین چیزى باشد که مورد نظر قرار مى‌گیرد. با این کار، چقدر ما رفع محرومیت مى‌کنیم و چقدر کشور را به عدالت نزدیک مى‌کنیم. البته این‌که چه چیزهایى در رفع محرومیت بیشتر مؤثّرند، شما آنها را خیلى خوب مى‌دانید. اشتغال، مسکن، درمان، بیمه و موارد گوناگون دیگر، در کاهش و رفع محرومیت مؤثّرند. مثلاً اگر مى‌خواهیم یک پروژه صنعتى یا معدنى یا ارتباطاتى را اجرا کنیم، در درجه اوّل باید ببینیم تأثیر آن در ایجاد عدالت اجتماعى چقدر است؛ بر این اساس کار کنیم.

عزیزان من! این نکته را در این‌جا بگویم: از جمله چیزهایى که روند حرکت به سمت عدالت را در جامعه کُند مى‌کند، نمود اشرافیگرى در مسؤولان بالاى کشور است؛ از این اجتناب کنید. اشرافیگرى دو عیب دارد؛ عیب دومش از عیب اوّلش بزرگتر است. عیب اوّلِ اشرافیگرى، اسراف است - اشرافیگرىِ حلال را مى‌گوییم؛ یعنى آن چیزى که پولش از راه حلال و بحق به دست آمده - اما عیب دوم بدتر است و آن این است که فرهنگ‌سازى مى‌کند؛ یعنى چیزى براى مسابقه دادن همه درست مى‌کند. البته در این زمینه مسؤولان درجه یک بسیار نقش دارند؛ تلویزیون بسیار نقش دارد؛ منش من و شما هم بسیار نقش دارد.

من یک وقت شنیدم که یکى از وزراى معادن - نمى‌گویم در چه سالى - انواع و اقسام سنگهاى گرانقیمتى را که ما در کشور داریم، آورده و در وزارتخانه‌اش کار کرده است! من در این‌جا او را خواستم و به او گفتم: شما چرا این کار را کردى؟ گفت: وقتى مسافران خارجى به وزارتخانه مى‌آیند، این سنگها جلوِ چشمشان قرار گیرد و مشترى پیدا شود! شما را به خدا، این منطق، قابل قبول است؟! ما این همه خرج کنیم و سنگهاى وزارتخانه را - که دارد یا ندارد - جمع کنیم و سنگ جدید نصب کنیم، براى این‌که مشترى پیدا کنیم! شما مى‌توانید در سالن اصلى وزارتخانه خود چارچوب بزرگى را به طول پنج و عرض سه متر درست کنید و انواع و اقسام سنگهایتان را به شکل بسیار بدیع و زیبا در آن‌جا بچینید - کسانى هستند که کارشان همین چیدنهاست - بعد هر میهمانى آمد، به عنوان اداى احترام، او را به آن‌جا ببرید تا سنگها را تماشا کند؛ هم تماشاست، هم مشترى‌یابى؛ این‌که بهتر است. بهانه براى تجمّل‌سازى، واقعاً مناسب نیست. به نظر من زرق و برق در زندگى شما وقتى به بیرون منعکس شود، آن اشکال دوم را دارد: فرهنگ مى‌سازد و یک عدّه نوکیسه و تازه به دوران رسیده را به خرجها و تجمّل‌بازىِ زیادى تشویق مى‌کند. بعد هم مى‌بینند رؤساى نظام هستند؛ همه به آن طرف حرکت مى‌کنند؛ آن‌وقت از شما تندتر هم مى‌روند؛ چون شما بالاخره ملاحظاتى دارید که بسیارى از آنها ندارند. البته من در این زمینه‌ها قبلاً سفارشهایى به عزیزان کرده‌ام.

در همین چند ماه قبل دو گزارش جداگانه از بوشهر و اصفهان به من رسید که به معناى حقیقىِ کلمه خواب را از چشم من ربود؛ هر دو هم مربوط به دستگاههاى دولتى بود. گزارش اصفهان مربوط به محل سدّ است؛ مظهر فاصله و درّه بین وضع زندگى قشرهاى فقیر و قشرهاى دولتى. در آن‌جا خانه‌ها و ویلاهایى ساخته‌اند - البته بخش خصوصى هم هست، اما دولت هم در آن‌جا از این کارها کرده است - کنارشان هم مردم زندگى عادى‌اى ندارند؛ نان ندارند که شکمشان را سیر کنند؛ دروازه هم گذاشته‌اند که کسى حق ندارد از آن‌جا عبور کند و به آن طرف برود! در یکى از جزایر بوشهر هم همین اتفاق افتاده و مربوط به یک بخش دولتى است. اینها اصلاً قابل قبول نیست. بنده خبر نداشتم؛ اما اگر اطلاع داشتم که مى‌خواهند چنین جایى را در اصفهان و یا بوشهر بسازند، با این‌که بنا ندارم در کار اجرایى دخالت کنم، قطعاً به آن استاندار یا آن وزیر، کتباً و یا شفاهاً مى‌گفتم شما حق ندارى این کار را بکنى. به‌هرحال این کار را کرده‌اند؛ ساخته‌اند و تمام کرده‌اند. تأثیر این کارها خیلى بزرگ است.

نصیحت سوم ما این است که این دولت باید شعار خودش را امانت و درستکارى قرار دهد. البته شما درستکارید. من بارها از وزرا - چه شما، چه کسانى که قبل از شما بودند - با همین عنوان و صفت، تمجید و تجلیل کرده‌ام؛ چون عقیده ما این است. بالاخره نمى‌شود وزراى ما درستکار و امین نباشند. این جمله امیرالمؤمنین معروف است که فرمود: «انّ عملک لیس لک بطعمة»؛(6) این طعمه‌اى نیست که تو به دست آورده باشى و بخواهى از آن، لقمه‌ى چربى بزنى؛ «ولکنّه فى عنقک امانه(7)»؛ این یک امانت و مسؤولیت بر دوش شماست.

از فرصتهاى شغلى نباید استفاده‌ى شخصى شود. نباید ریخت و پاش صورت گیرد. این نامه هشت مادّه‌اى که من به آقایان رؤساى سه قوه نوشته‌ام، جدّى است. ما گذاشته‌ایم آقایان اقدام کنند؛ اما اگر اقدام نکنند، بنده خودم وارد میدان مى‌شوم و اقدام مى‌کنم؛ بعد هم اینها مى‌آیند گله مى‌کنند، اما گله‌شان به جایى نخواهد رسید؛ چون بالاخره باید کار بشود. شما این همه زحمت مى‌کشید؛ من واقعاً مى‌بینم که این همه غصّه و جوش خورده مى‌شود؛ خود رئیس جمهور و دیگران کار مى‌کنند؛ بعد یک نفر آدم بیاید از این اوضاع و احوال استفاده کند و پولى به جیب بزند و همه را بدنام و دولت را خراب و مردم را ناامید کند. مگر این قابل اغماض است؟

تخلّفاتى که به من گزارش مى‌شود، غالباً از شرکتهاى وابسته است. اوایل ریاست جمهورىِ آقاى خاتمى، گزارشى راجع به شرکتها به ایشان دادند، به من هم دادند. البته انتظار من این بوده و هست که نسبت به این مسائل تصمیم‌گیرى شود. در بعضى از این شرکتها کارهایى صورت مى‌گیرد؛ مثل خریدهاى کلان، بدون توجیه اقتصادى؛ احداث ساختمان، حتّى همراه با تخلّف؛ سرمایه‌گذارى، بدون توجیه اقتصادى؛ سفرها و مأموریتهاى خارج، بدون توجیه واقعى و بدون تخصّص لازم - براى یک کارِ بیخود و کم‌اهمیت، هیأتى را به خارج مى‌فرستند - توزیع امکانات، غیرعادلانه و بدون توجیه؛ یک بار خودرو را به آنها مى‌فروشند، یک بار خودروى دولتى به آنها مى‌دهند؛ یک بار پول مى‌دهند که خانه رهن کنند، یا خانه سازمانى به آنها مى‌دهند، در حالى که خانه دارند؛ پرداختهاى کلان و هدایا و جوایزِ بى‌مورد هم دیده مى‌شود. یکى از کارهاى بسیار بدى که مى‌خواست رایج شود و خوشبختانه به نحوى جلوِ آن گرفته شد، مسأله هدایا بود. کسى مى‌خواهد از مسؤولیتى برود، هدایاى فراوانى به او داده مى‌شود! کسى که هدیه مى‌دهد، از کجا مى‌دهد؟ از جیب خودش؟ نه، از بیت‌المال. به چه مناسب؟! این هدیه چیست؟!

استخدامهاى بى‌ضابطه وابستگان و تنظیم اسناد صورى را هم به ما گزارش کرده‌اند. دفتر ارتباط مردمى ما این اسناد را به وزارت اطّلاعات فرستاد؛ جوابیه وزارت اطلاعات را هم براى من فرستادند. آنها در همه موارد اسناد را تصدیق کردند و گفتند درست همین‌طور است. باید برخورد شود؛ نگذارید اینها به قوّه قضایّیه برسد؛ خودتان با اینها در داخل دولت برخورد کنید. آن دستگاه مربوط به این شرکت، بى‌ملاحظه با اینها برخورد کند. آقا مى‌آید جنسى را که متعلّق به این شرکت است، یک بار مى‌فروشد، یک بار اجاره مى‌دهد! این کار معنا ندارد؛ چرا؟! چون در فلان شرکت وابسته، چند نفر از خویشاوندانش هستند. این‌طور کارها اصلاً قابل قبول نیست؛ اینها با امانت و درستکارى، بسیار منافات دارد.

از جمله مصادیق امانت، رعایت اولویّتها در هزینه کردن است. گاهى هزینه‌ها، هزینه‌هاى درستى است؛ اما اولویّت‌دار نیست. شما نگاه کنید، اولویّتها را با امکانات تطبیق کنید. امکانات ما محدود است؛ لذا اولویّتها را با امکانات چِفت کنید. البته در این کار، سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزى و دستگاههاى دولتى مى‌توانند نقش زیادى داشته باشند. خلاصه این‌که باید براى بیت‌المال، بسیار اهمیت قائل شد.

من در همین‌جا بگویم: یکى از چیزهایى که واقعاً اولویّت ندارد، برگزارى بعضى از سمینارهاست. امسال به نظرم ایران رکورد سمینار را شکست! هر روز در رادیو و تلویزیون خبر برگزارى سمینارى درباره فلان مسأله‌اى که چندان اهمیت ندارد، منعکس مى‌شود. یک وقت هست که عدّه‌اى در این‌جا جمع مى‌شوند تا تبادل‌نظر علمى کنند. در این سمینارها این‌طور نیست؛ باید پول هواپیما و هتلشان را بدهند؛ بعد که آنها به این‌جا مى‌آیند، مى‌گویند به‌به، شما ایرانیها چقدر میهمان‌نوازید؛ ما مى‌خواهیم دو روز دیگر هم بمانیم! چنین چیزهایى در دنیا معمول نیست. به طور جدّى جلوِ اینها را بگیرید؛ مگر این‌که سمینار لازمى باشد که براى برگزارى آن، واقعاً یک نیاز حقیقى وجود داشته باشد.

نصیحت چهارم ما، پاسخگو بودن است. پاسخگو بودن در مقابل مجلس و قانون، یک روال معمولى دارد. من مى‌خواهم از این یک قدم بالاتر بروم؛ مى‌خواهم بگویم هر کارى مى‌کنید، باید طورى باشد که براى آن استدلال و توجیه قانع‌کننده‌اى داشته باشید. اگر از شما پرسیدند چرا این سرمایه‌گذارى را کردید، چرا آن اقدام را کردید، چرا آن اقدام را نکردید، بگویید با این استدلال. البته ممکن است آن استدلال، غلط باشد و همه آن را نپسندند؛ اما شما استدلال داشته باشید. پاسخگو بودن، یعنى این. در پیشگاه خداى متعال نیز همین‌طور است. اگر ما پیش خداى متعال استدلال داشته باشیم، چنانچه استدلال ما غلط باشد، خداى متعال اغماض مى‌کند. البته گاهى مى‌شود که انسان استدلال خودش را قبول ندارد؛ این را خدا مى‌فهمد؛ مردم هم مى‌فهمند. آن‌جایى که استدلال را صورى درست کردیم، دیگران مى‌فهمند. پس باید استدلالى باشد که واقعاً خود ما را قانع کند.

عدّه‌اى مى‌گویند شما جرأت را از مدیران مى‌گیرید! نه آقا، بنده خودم آدم باجرأتى هستم و از کارهاى بزرگ اصلاً واهمه ندارم و وارد کارهاى بزرگ شده‌ام و مى‌شوم و از آدم باجرأت هم لذّت مى‌برم. هر آدمى را هم ببینم که با مشاهده کار عظیم به شوق مى‌آید تا جلو برود، در دلم تحسینش مى‌کنم و قدر او را مى‌دانم. نخیر، نمى‌خواهیم جرأت مدیرها را بگیریم؛ منتها آن مدیرى که پشت کارش استدلال هست، جرأت دارد؛ اما آن مدیرى که استدلال ندارد، خودش جرأت ندارد. کارش «یقدّم رجلا و یؤخّر اخرى» است؛ یک قدم جلو، یک قدم عقب؛ آخر هم کار را ضایع و خراب مى‌کند. پاسخگو بودن به این معناست.

من مى‌بینم گاهى اوقات بعضى اشخاص کارهاى زیادى مى‌کنند، اما اصلاً توجیه ندارند. بامزه این است که بعد هم در موضع معترض و اپوزوسیون مى‌نشینند! آقا سیزده، چهارده سال در رأس یک وزارتخانه بوده؛ محصول کار، مطلقاً غیرقابل قبول است؛ حالا به جاى این‌که ما برویم بگوییم آقا شما بعد از سیزده، چهارده سال چرا محصول کارتان این است، او طلبکار است که به من کمک نکردند! این حرف معنا ندارد. جایى داشته باشید براى این‌که این معنا را سؤال و مشخص کنند، که ببینیم چرا این‌گونه حرف مى‌زنند.

به نظر من، هم مجلس و هم دیوان محاسبات باید فعّال شوند. من خواهش مى‌کنم که سازمان مدیریّت و برنامه‌ریزى و وزارت امور اقتصادى و دارایى، با دیوان محاسبات چِفت شوند. دیوان محاسبات، چیز خیلى خوبى است؛ کمک به شماست. من دیده‌ام دستگاههاى دولتى از دیوان محاسبات خوششان نمى‌آید. دیوان محاسبات جاى خوبى است؛ هم مجلس است، هم مؤاخذه کننده است.

نصیحت پنجم، پرهیز از تشنّج سیاسى است. گاهى بعضى از اعضاى دولت یک کلمه حرف مى‌زنند یا موضعى اتّخاذ مى‌کنند، بعد مى‌بینید که یک مسأله سیاسى در کشور درست مى‌شود. یک حرف بیخودى که لزومى نداشت گفته شود، گفته مى‌شود؛ بعد همان را رادیوى خارجى و رادیوى داخلى و فلان روزنامه بنا مى‌کنند به کش دادن. هرچه که فضاى کشور از تهیّج سیاسى دورتر باشد، شما بهتر مى‌توانید کار کنید. شما نگذارید آن فضا به وجود آید. در وزارتخانه‌ها هم آدمهایى را که این‌طور حرکت مى‌کنند، نیاورید. من به بعضى از دوستان راجع به این قضیه سفارش کرده بودم، اما گوش نکردند؛ لذا نتایج خوبى به بار نیامد. البته در این زمینه‌ها بناىِ بر الزام و تأکید ندارم. به بعضى از افراد یک نصیحت دوستانه و برادرانه مى‌کنم که اگر عمل کنند، به نفع خودشان است. بعضى عمل مى‌کنند، بعضى هم متأسفانه عمل نمى‌کنند. آدمهاى مسأله‌دارِ جنجالىِ وابسته به فلان جناح و فلان حزب را نیاورید؛ اینها بروند کار خودشان را جاى دیگر بکنند. دولت نباید به جایى تبدیل شود که احزاب مى‌خواهند دیدگاهها و گرایشهاى خودشان را در آن‌جا رسمى و پرچمش را بلند کنند. این درست نیست؛ نتیجه‌اش این خواهد شد که از کار مى‌مانید و آن وظیفه‌اى که بر عهده شماست، به بار نخواهد نشست.

به نظر من آقایانِ وزرا هم نباید وقت خود را در کارهاى حزبى صرف کنند. زمان آقاى هاشمى وقتى حزب آقایان کارگزاران درست شد، یکى از اشکالات اساسى‌اى که من به کار آنها گرفتم و به آنها گفتم، این بود که براى حزب باید وقت صرف کنید - دور هم بنشینید و حرف بزنید، تبادل نظر کنید، بلى و خیر بگویید، بحثهاى سیاسى و روشنفکرى کنید - که ولو در کار شما هیچ اثرى هم نگذارد، باید بدانید که این مقدار همّت و وقت، متعلّق به دولت است. وزیر که در وزارتخانه هشت ساعت کار ندارد؛ وزیر، تمام وقت در اختیار وزارتخانه است. اگر شما همّت و نشاط حرف زدن و فکر کردنتان را جاى دیگرى صرف کردید، در حقیقت وقت وزارتخانه را غصب کرده‌اید. این فعلِ حرام است.

من عرض مى‌کنم، این‌که ما مى‌گوییم سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست - که مرحوم مدرّس حرف درستى زد و امام آن را تأیید کرد - معناى واضحى دارد؛ اما یک روى دیگرش این است که سیاست ما باید دیندارانه و پرهیزگارانه باشد. هر کار سیاسى‌اى خوب نیست. بعضى کسان هستند که به کار سیاسى، فقط مثل یک کار سیاسى‌اى که هیچ گرایشى به دیندارى ندارد، نگاه مى‌کنند. هدف این است که این کار، سیاسى پیش برود. این درست نیست؛ کار سیاسى باید متدیّنانه باشد. همه چیزهایى که در شرع حرام است، به توانِ دو در کار سیاسى باید مورد توجّه قرار گیرد و معتبر شمرده شود. کار سیاسى باید به دور از بى‌پروایى باشد.

نصیحت ششم، هماهنگى و همنواختى است. من بارها گفته‌ام، در جلسه هیأت دولت قبل هم گفته‌ام که دولت مثل چهارراهى است که رئیس جمهور، پلیس راهنمایى است؛ یک راه را مى‌بندد، یک راه را باز مى‌کند. مقصود این است که همه بتوانند از این مرکز، بدون تصادف عبور کنند. لذا باید با هم هماهنگى داشته باشید - هم میان دولت و هم در دیگر مجموعه‌هاى نظام - یعنى همه باید یک آهنگ را بنوازید؛ تک‌نوازى و جدا شدن، معنا ندارد. سیاستهاى اجرایى کلّى دولت را ملاک قرار دهید و همه با هم کار کنید. مثلاً من مى‌بینم گاهى اوقات وزارت خارجه ما در عالم سیاست، با دولتى مشکلى پیدا کرده و مى‌خواهد روى آن فشار سیاسى بیاورد. وزارت خارجه ما نمى‌تواند تانک بردارد و به آن کشور ببرد؛ ما یک معامله اقتصادى داریم، از آن باید استفاده کند؛ یا معامله را قطع کند یا معامله را اجرا کند یا شرط بگذارد. وزارت خارجه کار خودش را مى‌کند؛ وزارت بازرگانى، وزارت صنایع و وزارت بهداشت و درمان هم - که مى‌خواستند چیزهایى بخرند - در آن‌جا کشک خودشان را مى‌سابند! با فلان کمپانى وارد مذاکره مى‌شوند و چیزى را مى‌خرند. این‌طور جدا از هم که نمى‌شود. البته آنها هم متقابلاً گله مى‌کنند و مى‌گویند ما وقتى مى‌خواهیم با وزارت خارجه هماهنگى کنیم، ما را محدود مى‌کند. بسیار خوب؛ این راه حل دارد. مشکلش باید در دولت حل شود. هیچ تحرّکى در خارج از کشور - تحرّک عمرانى، اقتصادى، معامله و ... - نباید از پشتوانه بودن براى سیاست خارجى ما منفک شود؛ باید در جهت سیاست خارجى و در خدمت آن باشد. شما الان مى‌بینید امریکاییها اعتراف دارند که بهترین مسیر براى خط لوله آسیاى میانه، ایران است - این را همه شرکتها هم قبول دارند - اما سیاست به این کار اجازه نمى‌دهد؛ یعنى اینها به یک کار غیرصرفه‌جویانه گردن نهاده‌اند؛ براى این‌که سیاست را تقویت کنند. البته خدا لعنتشان کند؛ این کارشان خیلى بد است؛ اما از دیدگاه آن دولت، این کار، منطبق با منطق است و باید همین کار صورت گیرد. همچنین باید هماهنگى با بقیه دستگاههاى نظام صورت گیرد، که خوشبختانه آقاى خاتمى هم در بیاناتشان به آن اشاره کردند.

آخرین نصیحت من - که مهمترینش هم هست - توجه به معنویّت و اخلاق است. عزیزان من! همه شما - پیرتان، جوانتان، روحانیتان، غیر روحانیتان، بخشهاى اقتصادیتان، بخشهاى فرهنگیتان، بخشهاى مربوط به جهات انسانى - باید خودتان را سرباز دین بدانید و همّت شما این باشد که مردم متدیّن شوند.البته اعتقاد من این است که بخشهاى اقتصادى ما اگر مى‌خواهند مردم متدیّن شوند، معاش مردم را تأمین کنند؛ چون «من لامعاش له لامعادله»(8). اگر بخشهاى اقتصادى دولت، معاش مردم را تأمین کردند، مردم متدیّن خواهند شد. اما از این گذشته، مسأله استقرار معنویّت و جلوگیرى از مظاهر فساد یا شیوع فساد یا شیوع بى‌دینى و بخصوص تظاهر به این معنا، جزو کارهاى واجب است. خداى متعال در قرآن مى‌فرماید: «و اذا اردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها»؛(9) وقتى مى‌خواهیم جامعه‌اى را نابود کنیم - ساز و کار و طبیعتش در سنّت الهى این است - مترفین و پولدارهاشان فسق مى‌کنند؛ «فحقّ علیها القول فدمّرناها تدمیرا»؛(10) بعد عذاب الهى بر اینها نازل مى‌شود. لازمه فسق آنها، ورود عذاب الهى است؛ برو برگرد هم ندارد؛ یعنى این ساز و کار روى همه جوامع اثر مى‌کند؛ منتها تفاوت مى‌کند به این‌که آن جامعه از لحاظ عناصر نگاهدارنده در چه حدّى باشد. جامعه‌اى هست که این عنصر نابود کننده و مضمحل کننده را دارد؛ اما در مقابل، عناصر حفظ کننده هم دارد - علم زیادى دارد، ثروت زیادى دارد، سیاستمداران عاقلى دارد، موقعیت خوب جغرافیایى یا تاریخى دارد - این موجب مى‌شود که آن عنصر نابود کننده، نه این‌که اثر نکند؛ دیرتر اثر کند. شما اگر امروز نگاه کنید، مى‌بینید که جامعه امریکا به خاطر همین «ففسقوا فیها» و بسیارى عوامل دیگر، رو به اضمحلال است؛ اما بعضى از جوامع هستند که امکانات نگهدارنده را ندارند - نه علم را دارند، نه ثروت را دارند، نه سیاستمداران مجرّب و پخته‌اى دارند - این امکان ویران کننده را هم دارند؛ اینها اگر در این گنداب و لجنزار وارد شوند، زود از بین خواهند رفت. از بین رفتنشان هم به این معنا نیست که چند میلیون آدم ناگهان مى‌میرند؛ معنایش این است که این ملت با هویّت ملى‌اش نابود مى‌شود؛ ضعیف مى‌شود، توسرى خور مى‌شود، مورد بى‌اعتنایى دنیا قرار مى‌گیرد و دچار ابتلائات و فلاکتهاى فراوانى مى‌شود. بنابراین مسأله معنویّت بسیار مهم است.

من از دولت و یکایک شما دوستانى که در دولت هستید، بى‌حدّ و مرز - اما مشروط - حمایت مى‌کنم؛ یعنى اگر بنا شد - که بنا هست - از وزارتخانه‌اى یا از دولت به طور عام حمایت کنم، این حمایت حدّ و مرز ندارد. زبان، عمل، اقدام و به‌کارگیرى همه امکاناتى که در اختیار من است، مشمول این حمایت خواهد بود؛ تا الان نیز همین‌طور بوده است. بنابراین من هیچ حدّى براى حمایت خودم از دولت و یکایک وزرا نمى‌گذارم؛ اما این حمایت، مشروط به این‌است که این جهات را رعایت کنید. اگر من ببینم و تشخیص دهم - که من دیر هم جزم مى‌کنم - وزارتخانه‌اى راهى برخلاف راه صحیح حق - که قانون اساسى و سیاستهاى نظام و اسلام براى ما معیّن کرده - حرکت مى‌کند، دیگر از او حمایت نخواهم کرد؛ اگر لازم شد، با او مقابله هم مى‌کنم. این وظیفه شرعى و قانونى من است. ولى مادامى که این‌طور نباشد، بنده از همه دوستان حمایت بى‌حدّ و مرز خواهم کرد؛ از رئیس جمهور محترم که معلوم است حمایت مى‌کنم؛ ایشان مورد حمایت همیشگى و دعاى هر شب من هستند. ان‌شاءاللَّه خداوند ایشان و شما را موفّق و مؤیّد بدارد و تأیید و کمکتان کند تا بتوانید این بار سنگین را بردارید.

... مسأله اشتغال را جدى بگیرید. در ستاد اشتغال، خود آقاى خاتمى با آن مجموعه وزرا شرکت مى‌کنند. هم وزارت امور اقتصادى و دارایى، هم وزارت کار و امور اجتماعى، هم وزارت صنایع - اینهایى که بیشتر مباشر این امر هستند - هر چه ممکن است، این مسأله را جدّى بگیرند. البته من با یکایک آقایان وزرا هم در زمینه‌ى مسائل خودشان حرفهاى زیادى دارم؛ از جمله با آقاى صوفى در مورد تعاون. ما با آقاى حاجى راجع به تعاون، بسیار صحبت کردیم؛ با آقاى صوفى هم ان‌شاءاللَّه صحبتهایى خواهیم داشت. شما بروید کارتان را با جدّیت شروع کنید تا ان‌شاءاللَّه بعد توفیق دیدار جداگانه هم با دوستان دست بدهد.
شهریورسال 84، آغاز به کار دولت عدالت
باید همواره متوجه این حقیقت بود که کارهاى شما اگرچه انواع مختلفى دارد، اما همه‌ى آنها در حقیقت یک کار است؛ مظهرش هم هیأت وزیران است که دور هم جمع مى‌شوید. هدایت کننده و به تعبیرى که بنده تکرار مى‌کنم، پلیس راهنماى این بیست و چند راه، رئیس‌جمهور محترم است که هماهنگى ایجاد مى‌کند تا بشود این کار واحد بزرگ را انجام داد؛ و آن کارِ واحدِ بزرگ عبارت است از پیشرفت و ارتقاء کشور به سمت و سوى اهدافى که براى خودمان ترسیم کرده‌ایم، که همان اهداف انقلاب اسلامى است و ریزتر شده، آنچه در سند چشم‌انداز بیست‌ساله تبیین شده است. براى این کار بزرگ، همه‌ى این مدت را قدر بدانید. شما چهار سال، یعنى حدود 1450 روز وقت دارید. هر روزى که مى‌گذرد، یکى از این عددها برداشته مى‌شود و مجموعه به صفر نزدیک مى‌شود. هر یک روزتان غنیمت است. این 1450 روز، چشم‌انداز و گستره‌ى وسیعى است. براى این مدتِ نسبتاً طولانى خیلى کارها مى‌شود کرد. امیرکبیر که یک چهره‌ى ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهاى بزرگى هم کرده، همه‌ى حکومت او سه سال بود؛ یعنى یک سال از مدتى که بناست على‌العجاله شما در این مسؤولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آنقدر این کار، مهم و بزرگ و جدى بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمى‌کند؛ والّا قبل از این‌که بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد، و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزى در پرونده‌ى او وجود ندارد؛ همین سه سال است. بنابراین، این چهار سال وقت کمى نیست؛ یک گستره‌ى طولانى است. از الان که شما شروع کنید و به آفاق بلندى که جلوى چشم دارید، نگاه کنید، همه کار مى‌توانید انجام دهید. روزى خواهد رسید که شما وقتى به جلوى رویتان نگاه مى‌کنید، مى‌بینید دیگر فرصتى باقى نمانده؛ مثلاً سه ماه یا شش ماه مانده. در آن سه ماه و شش ماه، دیگر نمى‌شود کار جدى انجام داد؛ مگر استمرار و به نتیجه رساندن این کارها. از الان به فکر باشید و یک روز را هم غنیمت بشمارید؛ یعنى یک روز هم نباید هدر برود. این‌طور نباشد که بگوییم چهار سال وقت هست؛ ان‌شاءاللَّه سرِ فرصت به‌کار مى‌رسیم؛ نه، از همین روز اول و ساعت اول باید کار را به‌طور جدى شروع کنید. چون مى‌دانم نیت‌هایتان خوب و خدایى است و براى خدمت وارد این مقوله شده‌اید، مطمئنم که اگر ان‌شاءاللَّه همین نیت را براى خودتان حفظ کنید، خداى متعال کمک خواهد کرد. البته بدانید حفظ نعمت بمراتب مشکل‌تر از کسب نعمت است. در قرآن مى‌گوید: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا». فقط «ربّنا اللَّه» گفتن کافى نیست؛ «ثمّ استقاموا» هم لازم است؛ آن وقت «تتنزّل علیهم الملائکه».

استقامت کردن اساس کار است؛ والّا یک وزنه‌ى سنگین را آدم ضعیفى مثل بنده هم ممکن است بردارد و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛ لیکن نمى‌تواند نگه دارد؛ آن را مى‌اندازد. قوى و کننده‌ى کار، کسى است که بتواند این وزنه‌ى سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد. خیلى از ماها نیت‌هایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد مى‌شویم؛ اما نمى‌توانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثناى راه به موانعى برخورد مى‌کند؛ سایش پیدا مى‌کند؛ کمرنگ و ضعیف مى‌شود و احیاناً یک جاذبه‌ى قوىِ معارضى دل را - که جایگاه نیت، دل است - به سوى خودش جذب مى‌کند؛ یک وقت نگاه مى‌کنید، مى‌بینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض مى‌شود.

اگر مى‌بینید بعضى‌ها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جاى کعبه رو به بتکده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز 180 درجه در جهت عکس آن شعار حرکت مى‌کنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثناى راه، جاذبه‌ها پیدا مى‌شود.

لابد شنیده‌اید که کسى نیت کرد چهل روز ریاضت بکشد؛ اما روز دوم، روز پنجم، روز بیستم ناگهان عوامل شیطانى شروع به دخالت کردند؛ زنى با این چهره وارد شد، غذایى با آن شکل جلویش گذاشته شد؛ پولى به آن صورت به او عرضه شد؛ لذا نتوانست خودش را نگه دارد؛ بنابراین تسلیم شد و زحمات آن بیست روز و سى روزى هم که قبلاً کشیده بود، باطل شد. اینها ممکن است واقعیت داشته باشد؛ اما اگر واقعیت هم نداشته باشد، مفهوم نمادین آن براى ما درس‌آموز است.

یک نکته در باب دولت اسلامى عرض کنیم. یکى از شعارهاى خوبى که آقاى رئیس‌جمهور، هم در دوره‌ى انتخابات، هم بعد از آن تکرار کردند، مسأله‌ى دولت اسلامى است. من به این موضوع در نماز جمعه اشاره‌یى کردم. باید قدرى بیشتر این مفهوم را بشکافیم. نظام اسلامى پس از انقلاب اسلامى تشکیل شد. شورش انقلابى و نهضت انقلابى مى‌توانست انجام بگیرد، اما نظام غیراسلامى تشکیل شود. خیلى جاها این‌طور شده؛ در الجزایر همین‌طور بود. در الجزایر، نهضت، اسلامى بود. اصلاً پایگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آن‌که نهضت به نتیجه رسید، کسانى که اعتقادى به مبانى تفکر اسلامى نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. این‌جا هم همین کارها داشت مى‌شد. در همان روز 21 بهمن و 22 بهمن و 23 بهمن از این کارها داشت مى‌شد. بنده از نزدیک در جریان برخى از کارها بودم؛ داشتند حرکت مى‌کردند که به اصطلاحِ خودشان یک جنبش کارگرى و یک حرکت کارگرى را بر این حرکت عمومى تغلیب کنند و همان فرمولى که در روى کار آمدن نظامهاى سوسیالیستى در دنیا معمول است - یعنى انقلاب طبقه‌ى کارگر - تحقق بدهند و بعد هم یک چند نفر سر کار بیایند؛ منتها امام را محاسبه نکرده بودند؛ یعنى این گوهر خدشه‌ناپذیرِ شکست‌ناپذیر را در محاسباتشان ندیده بودند؛ لذا سخت ضربه خوردند. حتّى روز سومِ بعد از پیروزى انقلاب راه افتادند آمدند جلوى بیت امام در مدرسه‌ى علوى و تظاهرات کردند و مطالباتِ به‌اصطلاح سوسیالیستى و کارگرى را مطرح کردند. ولى نظام اسلامى تشکیل شد.

نظام اسلامى یعنى چه؟ یعنى منبع تقنین و معیار و ملاک اجرا و ارکان تصمیم‌گیرى در کشور معلوم شد چیست؛ ارکان حکومت - قوه‌ى مجریه، قوه‌ى مقننه، رهبرى، قوه‌ى قضاییه و دیگر ارکان - چیده شد و قانون اساسى آمد همه‌ى اینها را تثبیت کرد؛ لذا پایه‌گذارى‌هاى اصولى انجام گرفت. این نظام اسلامى فقط شکل نیست؛ محتوایى دارد؛ یعنى کارهایى باید در واقعیت زندگى مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیت‌ها در زندگى مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را - که داراى صفات و خصوصیات لازم هم باشند - مى‌طلبد؛ این مى‌شود دولت اسلامى. دولت اسلامى شامل همه‌ى کارگزاران نظام اسلامى است؛ نه فقط قوه‌ى مجریه؛ یعنى حکومتگران و خدمتگزاران عمومى. اینها باید جهتگیرى‌ها و رفتار اجتماعى و رفتار فردىِ خود و رابطه‌شان با مردم را با معیارهاى اسلامى تطبیق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم باید آن جهتگیرى‌ها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و بسرعت به سمت آن جهتگیرى‌ها حرکت کنند؛ این مى‌شود دولت اسلامى.

از همان اوان کار، تلاش براى تشکیل دولت اسلامى شروع شد. بعضى‌ها مى‌گویند شما بعد از 27 سال مى‌خواهید دولت اسلامى تشکیل دهید؟ نه، تلاش و اقدام براى تشکیل دولت اسلامى از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خیز داشته؛ پیشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهایى موفق بودیم، در برهه‌یى موفق نبودیم. بعضى از ماها وسط راه پایمان لغزید؛ بعضى از ماها در اصل هدف مردد شدیم؛ بعضى از ماها نتوانستیم خود را نگه داریم؛ دلبسته‌ى به رفتارهاى طاغوتى شدیم.

اسم ما که دولت اسلامى باشد، کافى نیست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهورى اسلامىِ دیگر در منطقه‌ى ما و آفریقا و جاهاى دیگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جایى دولتى تشکیل شد که ما شوخى مى‌کردیم و مى‌گفتیم جمهورى اسلامى امریکایىِ فلان جا! آن دولت با نام جمهورى اسلامى هم بود. بنابراین اسم ما دولت اسلامى باشد، کافى نیست؛ باید عمل و جهتگیرى ما اسلامى باشد. اگر در اینها اختلال پیدا شد، حرکت مستمر و مداوم و پوینده‌یى که لازم است تا دولت اسلامى به صورت کامل شکل بگیرد، دچار نُکث مى‌شود و طبعاً کار عقب مى‌افتد. البته دولت اسلامىِ کامل به معناى واقعى کلمه، در زمان انسان کامل تشکیل خواهد شد؛ ان‌شاءاللَّه. خوشا به حال کسانى که آن روز را درک مى‌کنند. همه‌ى ما انسانهاى ناقصى هستیم. ما به قدر توان و تلاشِ خود مى‌خواهیم مجموعه‌ى کارگزاران حکومت را - که خودمان هم جزو آنها هستیم - به نقطه‌یى برسانیم که با نصاب جمهورى اسلامى تطبیق کند. ما مى‌خواهیم خود را به حد نصاب نزدیک کنیم. اگر دولتى مى‌آید و مى‌گوید هدفم این است که این را تحقق ببخشم، خیلى چیز مبارک و خوبى است.

من چهار پنج سال پیش همین‌جا در حسینیه این مطلب را با مجموعه‌ى کارگزاران مطرح کردم؛ گفتم انقلاب اسلامى، نظام اسلامى، دولت اسلامى و بعد کشور اسلامى. اگر دولت ما اسلامى شد، آن وقت کشورمان اسلامى خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازارى، از آن عنصر در رده‌هاى پایین دولتى، از آن کارگر، از آن روستایى، از آن شهرى چه توقعى مى‌توانیم داشته باشیم که اسلامى عمل کنند؟ چرا مردم را بیخود ملامت مى‌کنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودى هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ «لوموا انفسکم».

اول، ما اسلامى مى‌شویم؛ وقتى اسلامى شدیم، «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»؛آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعى خواهد کرد و کشور، اسلامى خواهد شد؛ هم احکام و مقررات اسلامى است، هم اجرا اسلامى است، هم دولتمردان اسلامى‌اند، هم مردم به تبع حال و به تبع دولتمردان از لحاظ اخلاقى اسلامى خواهند شد. البته شیطان نمى‌میرد؛ شیطان زنده است. همیشه عده‌یى، جریانى، مجموعه‌هایى هستند که تسلیم شیطان بشوند؛ اما شکل کلى، اسلامى خواهد شد.

معناى شعار دولت اسلامى این است که ما مى‌خواهیم اعمال فردى، رفتار با مردم، رفتار بین خودمان، و رفتار با نظامهاى بین‌المللى و نظام سلطه‌ى امروز جهانى را به معیارها و ضوابط اسلامى نزدیکتر کنیم. این شعار، بسیار باارزش است؛ ان‌شاءاللَّه به این شعار پایبند بمانید و این تلاش را جدى‌تر، بى‌آسیب‌تر و واقعى‌تر کنید؛ چون گامى بلند خواهد بود در راه رسیدن به آن هدفها؛ و همان‌طور که عرض کردم، رسیدن به آن هدفها مردان خودش را مى‌خواهد. البته «مردان» که مى‌گوییم، به معناى «رجال» در قانون اساسى نیست؛ شامل خانمها هم مى‌شود؛ یعنى کسان و عناصر و کارگزارانِ خودش را مى‌خواهد. به قول شاعر، آن دو صد من استخوان را داشته باشند تا بتوانند این صد من بار را بردارند.

نکته‌ى دوم: یکى از شعارهاى این دولت، عدالت است. عدالت یقیناً محور انقلاب بود؛ در این شکى نیست. هیچ دولتى هم از اول نیامده صریحاً بگوید من نمى‌خواهم طبق عدالت رفتار کنم؛ لیکن من باید از آقاى احمدى‌نژاد تشکر کنم که ایشان کار جدیدى کردند؛ عدالت محورى را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلى بزرگى بود. وقتى که ایشان تبلیغات انتخاباتى مى‌کردند، به افراد خانواده‌ى خودم مى‌گفتم اگر آقاى احمدى‌نژاد رأى هم نیاورد، این خدمت بزرگ را به انقلاب کرد که شعار عدالت محورى را مطرح کرد؛ نگذاشت به فراموشى سپردنِ این شعار بشود یک سنت. این شعار مطرح شد و ذهن‌ها را به خودش متوجه کرد. خوشبختانه مردم هم فهمیدند، خواستند، دوست داشتند و رأى دادند. این کار، کار مهمى است. بنابراین عدالت‌محور بودنِ این دولت حرف بزرگى است؛ طرح این شعار به عنوان محور حرکت دولت، یک کار جدید است؛ خودش یک تحول است؛ به این پایبند باشید.

براى تحقق عدالت، خیلى کار شده است. از اول انقلاب همه‌ى فعالیت‌هایى که به نفع طبقات محروم انجام گرفته؛ یعنى بردن امکانات رفاهى، امکانات آموزشى و امکانات بهداشتى به اقصى‌ نقاط کشور - که واقعاً از بس زیاد است، قابل شمارش نیست - در جهت عدالت بوده است. حقاً و انصافاً این خدمت‌رسانى، اوضاع را زیر و رو کرده. کسانى که در دوره‌ى قبل اوضاع طبقات محروم را دیدند، مى‌توانند بفهمند. من خودم در نقاط محروم بودم و جاهاى محروم را در آن دوره دیدم؛ حالا هم که خیلى اوقات رفتم و از نزدیک دیدم؛ واقعاً زیر و رو شده. همین زیرساخت‌هاى عظیمى که براى استفاده‌ى عموم است، همه‌ى اینها کمک به عدالت است؛ در این تردیدى نیست؛ منتها نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجه‌ى دو کم‌کم در مقابل ارزشهاى دیگر به فراموشى سپرده شود؛ در نظام ما این خطر وجود داشته است. ارزش‌هاى دیگر هم خیلى مهم است؛ مثلاً ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگى، ارزش آزادى و مردم‌سالارى. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقاً به معناى نفى اینها نیست؛ اما وقتى ما این ارزش‌ها را عمده مى‌کنیم و مسأله‌ى عدالت و نفى تبعیض و توجه به نیازهاى طبقات محروم در جامعه کمرنگ مى‌شود، خطر بزرگى است؛ اما با عدالت‌محور بودن یک دولت، این خطر از بین مى‌رود یا ضعیف مى‌شود.

اصلاً عدالت چیست؟ عدالت، به‌حسب ظاهر، مفهوم ساده‌یى است و همه مى‌گویند و آن را تکرار مى‌کنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسیدن به عدالت خیلى دشوار است؛ همان نکته‌یى که امیرالمؤمنین درباره‌ى حق فرموده است: «الحق اوسع الاشیاء فى التواصف و اضیقها فى التناصف». در مورد عدل هم عیناً همین‌طور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نیستند. به یک معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسیدن به عدالت مشکل است؛ حتّى شناختن موارد عدالت و مصادیق عدالت هم گاهى خیلى مشکل است؛ کجا عدالت است، کجا بى‌عدالتى است. من نمى‌خواهم الان عدالت را تعریف کنم که چیست. تعریف‌هاى کلى و عمده‌یى از عدالت شده؛ تقسیم عادلانه‌ى امکانات و از این قبیل حرفها، که درست هم هست و محتاج تدقیق و ریزبینى هم هست؛ یعنى شما در هر یک از بخش‌هایتان واقعاً باید ببینید عدالت چیست و با چه چیزى حاصل مى‌شود.

من مى‌خواهم این نکته را هم عرض کنم که اگر بخواهیم عدالت به معناى حقیقىِ خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر بشدت در هم تنیده است؛ یکى مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد، دیگر عدالتى که شما دنبالش هستید، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانیت به‌خاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت به‌کار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مى‌شود؛ خیال مى‌کند چیزهایى عدالت است، در حالى‌که نیست؛ و چیزهایى را هم که عدالت است، گاهى نمى‌بیند. بنابراین عقلانیت و محاسبه، یکى از شرایط لازمِ رسیدن به عدالت است.

عقلانیت و محاسبه که مى‌گوییم، فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معناى محافظه‌کارى، عقل‌گرایى و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظه‌کارى فرق دارد. محافظه کار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولى بیمناک است؛ هرگونه تغییر و تحولى را برنمى‌تابد و از تحول و دگرگونى مى‌ترسد؛ اما عقلانیت این‌طور نیست؛ محاسبه‌ى عقلانى گاهى اوقات خودش منشأ تحولات عظیمى مى‌شود. انقلاب عظیم اسلامى ما ناشى از یک عقلانیت بود. این‌طور نبود که مردم همین‌طور بى‌حساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیمِ آن‌چنانى را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانى و کار عقلانى و کار فکرى شده بود. در طول سالهاى متمادى - به تعبیر رایج امروز - یک گفتمان حق‌طلبى، عدالت‌خواهى و آزادى‌خواهى در بین مردم به وجود آمده بود و منتهى شد به این‌که نیروهاى مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صف‌آرایى کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهى منشأ چنین تحولات عظیمى است. الان هم همین‌طور است. الان در نظام ما برخى از تحولات هست که مُنتجه‌ى یک نگاه عقلانى و دقیق و موشکافانه‌ى به وضع موجود و وضع دنیاست. من در زمینه‌ى مسائل گوناگون این را دارم مشاهده مى‌کنم. حالت خواب‌رفتگى و تن دادن به آنچه در جریان عمومىِ سیاسى و اقتصادى دنیا دارد مى‌گذرد و تسلیم شدن به آن، خطر بزرگ جامعه‌ى ماست و اگر کسى درست بفهمد و بیندیشد، مى‌فهمد که باید با یک تحرک و تحول، این وضع را دگرگون کرد؛ هم در زمینه‌ى مسائل اقتصادى، هم در زمینه‌ى مسائل سیاسى. بنابراین عقلانیت با محافظه‌کارى فرق دارد. محاسبه‌ى عقلانى را با محاسبه‌ى محافظه‌کارانه به هیچ‌وجه مخلوط نکنید؛ اینها دو چیز است.

تا مى‌گوییم محاسبه و عقلانیت، عده‌یى مى‌گویند مواظب باشید، دست از پا خطا نکنید، عقل را رعایت کنید؛ نبادا یک حرفِ آن‌چنانى بزنید که در دنیا آن‌طورى بشود؛ نبادا یک کارِ آن‌چنانى بکنید که دنیا صف‌آرایى کند. اینها عقلانیتِ محافظه‌کارانه است؛ من به این اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراین اگر بخواهید عدالت را بدرستى اجرا کنید، احتیاج دارید به محاسبه‌ى عقلانى و به‌کار گرفتن خرد و علم در بخش‌هاى مختلف، تا بفهمید چه چیزى مى‌تواند عدالت را برقرار کند و اعتدالى را که ما بناى زمین و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادى مى‌دانیم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمین کند.

اگر عدالت را از معنویت جدا کنیم - یعنى عدالتى که با معنویت همراه نباشد - این هم عدالت نخواهد بود. عدالتى که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبدیل خواهد شد؛ مثل نظامهاى کمونیستى که شعارشان عدالت بود. ما مى‌گفتیم عدالت و آزادى؛ اما آزادى اصلاً جزو شعارهاى آنها نبود. در همه‌ى کشورهایى که حرکت کمونیستى در آن‌جا به شکلى از اشکال - انقلاب یا کودتا - تحقق پیدا کرده بود، «عدالت» محور شعارهاى آنها بود؛ اما واقعیت زندگى آنها مطلقاً نشان‌دهنده‌ى عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عده‌یى به اسم کارگر سر کار آمدند، که همان طبقه‌ى اشرافىِ رژیم‌هاى طاغوتى بودند و هیچ تفاوتى با آنها نداشتند. زندگى سران کشورهاى مارکسیستى این‌طور بود. بنده زمان مسؤولیت ریاست‌جمهورى وضعیت اقشار پایین بعضى از کشورهاى سوسیالیستى را دیده بودم؛ آن چیزى که اسمش عدالت است و آن مفهومى که عدالت دارد، مطلقاً در آن‌جاها وجود نداشت. طبقه‌ى اشراف جدیدى در آن‌جا وجود داشت که با معیارهاى حزبى و سیاسىِ خاص خودشان روى کار آمده بود و از همه‌ى امکانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهیدستى و بدبختى زندگى مى‌کردند. این وضعیت حتّى در بعضى از کشورهاى درجه‌ى یکشان هم دیده مى‌شد. بنابراین، این‌گونه عدالت‌طلبى بى‌دوام خواهد بود و از طریق درستِ خودش منحرف و ریاکارانه و دروغین خواهد بود.

عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنى باید شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشید؛ در این صورت مى‌توانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بُعدى است. بعضى‌ها اهل معنایند، اما هیچ نگاهى به عدالت ندارند؛ این نمى‌شود. اسلام، معنویتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعى و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم». آدم معنوى‌یى که با ظلم مى‌سازد، با طاغوت مى‌سازد، با نظام ظالمانه و سلطه مى‌سازد، این چطور معنویتى است؟ این‌گونه معنویت را ما نمى‌توانیم بفهمیم. بنابراین معنویت و عدالت در هم تنیده است.

این نکته را هم در باب عدالت عرض کنیم که بعضى‌ها مى‌گویند عدالت یعنى توزیع فقر. نخیر، کسانى‌که بحث عدالت را مى‌کنند، به‌هیچ‌وجه منظورشان توزیع فقر نیست؛ بلکه توزیع عادلانه‌ى امکانات موجود است. آنهایى که مى‌گویند عدالت توزیع فقر است، مغزا و روح حرفشان این است که دنبال عدالت نروید؛ دنبال تولید ثروت بروید تا آنچه تقسیم مى‌شود، ثروت باشد. دنبال تولید ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چیزى مى‌شود که امروز در کشورهاى سرمایه‌دارى مشاهده مى‌کنیم. در غنى‌ترین کشور عالم - یعنى امریکا - کسانى هستند که از گرسنگى و از سرما و گرما مى‌میرند؛ اینها که شعار نیست؛ واقعیتهایى است که مشاهده مى‌کنیم. کسانى هستند که در آرزوى یک آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهاى سال تلاش مى‌کنند و چون به جایى نمى‌رسند، مى‌روند خیانت مى‌کنند تا به این امکانات برسند.

دو سه سال قبل یک عضو عالى‌رتبه‌ى سى.آى.اى را به جرم جاسوسى براى شوروى سابق و دنباله‌اش روسیه، دستگیر کردند. در مصاحبه‌یى از او پرسیدند - که ما این مصاحبه را در مطبوعه‌یى خواندیم - چرا این کار را کردى؟ گفته بود من دلم مى‌خواست یک ویلاى سه اتاقه داشته باشم، اما دیدم با این حقوق و درآمد نمى‌شود؛ مجبور شدم بروم نوکرى شوروى را بکنم؛ با آن دشمنى و نقاضتى که آن روز بین آن دو کشور وجود داشت. وقتى دنبال تولید ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به این جاها مى‌رسد که در جامعه‌یى، کسانى‌که زرنگ‌تر و باهوش‌ترند، یکشبه به ثروتهاى کلان و انبوه مى‌رسند؛ کسانى هم که خودشان خانواده‌ى ثروتند؛ اکثریتى هم هستند که در زندگى‌هاى معمولى همراه با حسرت، و تعدادى هم در زندگى‌هاى بسیار سخت و دشوار به‌سر مى‌برند. بنابراین، این‌که ما بگوییم عدالت را مطرح نکنید، تولید ثروت را مطرح کنید؛ بهانه را هم این بیاوریم که بعد از تولید ثروت سراغ عدالت مى‌رویم، این نمى‌شود. عدالت یعنى امکاناتى که در کشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسیم کنیم - نه عادلانه‌ى بى‌حساب و کتاب - و سعى کنیم همین امکانات را بیشتر کنیم تا به همه بیشتر برسد؛ نه این‌که به قشر خاص و به دسته‌ى خاصى بیشتر برسد. این وظیفه از وظایف دولت اسلامى بود که شما شعارش را دادید؛ خیلى هم خوب کردید؛ دنبالش هم باشید؛ متعهد به این هم باشید؛ و این اساس کار شماست.

عدالت را واقعاً محور همه‌ى برنامه‌ریزى‌هاى خودتان قرار دهید و ببینید در بخش‌هاى مختلف چگونه مى‌شود آن را تأمین کرد. در این زمینه، بخصوص سازمان مدیریت و برنامه‌ریزى نقش خیلى زیادى دارد و بعد هم بخش‌هاى مالى و اقتصادى دولت و بخش خدماتى و دیگر بخش‌ها.

وظیفه‌ى حتمىِ دیگرِ دولت اسلامى، گسترش علم و دانایى است؛ چون دولت اسلامى بدون گسترش علم و دانایى به جایى نخواهد رسید. گسترش آزاداندیشى هم مهم است. واقعاً انسانها باید بتوانند در یک فضاى آزاد فکر کنند. آزادى بیان تابعى از آزادى فکر است. وقتى آزادى فکر بود، به‌طور طبیعى آزادى بیان هم هست. عمده، آزادى فکر است که انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضاى آزاد فکرى، امکان رشد وجود ندارد. براى فکر، براى علم، براى میدان‌هاى عظیم پیشرفت بشرى اصلاً جایى وجود نخواهد داشت. ما در مباحث کلامى و مباحث فلسفى هرچه پیشرفت داشتیم، در سایه‌ى مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم. اشکالى که ما همواره به بخش‌هاى فرهنگى داشته‌ایم، این بوده که به نقشِ خودشان به عنوان یک دولت اسلامى در صحنه‌ى کارزار فکرى درست عمل نمى‌کنند. کارزار فکرى باید باشد؛ منتها کارزار فکرى عملاً به این شکل درنیاید که ما به قول سعدى، سگ را بگشاییم و سنگ را ببندیم؛ حربه را از دست اهل حق و اهل آن فکرى که حق مى‌دانیم، بگیریم؛ اما دست اهل باطل را باز بگذاریم که هر بلایى مى‌خواهند، سر جوانهاى ما بیاورند؛ نه، او حرف بزند، شما هم حرف بزنید و در جامعه فکر تزریق کنید. ما به تجربه دریافته‌ایم که آن‌جایى‌که سخن حق با منطق و آرایش لازمِ خودش به میدان مى‌آید، هیچ سخنى در مقابل آن تاب پهلو زدن و مقاومت کردن نخواهد داشت.

مبارزه‌ى با فساد، یکى دیگر از وظایف بسیار مهم است. من درباره‌ى مبارزه‌ى با فساد این‌قدر در صحبت‌هاى عمومى و خصوصى حرف زده‌ام که فکر مى‌کنم تکرارى است. البته بحمداللَّه ارکانى در این دولت هم خودشان به این مسأله کاملاً توجه دارند.

نکته‌ى بعد، تأمین عزت ملى است. یک ملت اگر احساس عزت کرد، پیشرفت خواهد کرد و خواهد بالید؛ اما اگر توسرى خورد، استعدادها در او خفه خواهد شد. عزت ملى و آنچه را که امروز به آن غرور ملى گفته مى‌شود - البته تعبیر «غرور» با توجه به معناى لغوى‌اش خیلى رسا نیست، اما رایج است - باید در ملت تقویت کرد تا احساس عزت و توانایى کند. آنچه مایه‌ى عزت یک ملت است، مثل تُراث عظیم فکرى و فرهنگى و علمى در مقابل چشم آنها قرار مى‌گیرد؛ شخصیت‌هاى برجسته‌شان، گذشته‌ى روشن‌شان، استعداد والایشان.

مبارزه‌ى با سلطه هم یکى از وظایف دولت اسلامى است. نظام سلطه، نظامى است که مثل بختک سنگینى روى پیکر جامعه‌ى بشرى مى‌افتد - و افتاده است - و او را نابود مى‌کند و از بین مى‌برد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطه‌گر و سلطه‌پذیر. با این نظام باید مبارزه کرد. مبارزه‌اش هم با شمشیر نیست؛ مبارزه‌اش با عقل، با کار حرفه‌یىِ سیاسى، و با شجاعت در میدان‌هاى لازم و متناسبِ خودش است.

دولت اسلامى دشمنانى هم دارد. دولت اسلامى دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همه‌ى سلطه‌گران و دیکتاتورهاى دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامى‌اند؛ چون دولت اسلامى با اصل سلطه و دیکتاتورى مخالف است. کسانى هستند که به دین یا به ورود دین در عرصه‌ى زندگى معتقد نیستند - به اصطلاح سکولارها - اینها هم با دولت اسلامى مخالفند؛ مى‌گویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگى اجتماعى از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهاى مردمىِ عمومى از دین جدا باشد. مخالفت‌ها هم در طیف وسیعى انجام مى‌گیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضه‌هاى جدى کردن. مترفین بین‌المللى - یعنى ثروتمندان عظیم جهانى که نفت و منابع عمده‌ى جهانى را در اختیار خودشان مى‌خواهند و براى این کار دارند حداکثر تلاش علمى و عملى را مى‌کنند - اینها هم جزو دشمنان بیرونى دولت اسلامى‌اند. عرض کردیم دشمن‌ها لزوماً دشمنى نمى‌کنند؛ بعضى از آنها دشمن‌اند، بعضى دشمنى کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضى وارد میدان مى‌شوند و گلاویز مى‌شوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنى وجود دارد و باید با هر کدام به نحوى برخورد کرد.

دسته‌ى دوم دشمنان درونى‌اند؛ یعنى آفت‌ها، بیمارى‌ها و میکروب‌ها. مرگ ما بیش از آنچه ناشى از این باشد که دیگرى بیاید ما را بکُشد، ناشى از این است که در درون خودمان اختلافى به‌وجود مى‌آید. غالباً مرگ‌هاى ما ناشى از ویروسى، میکروبى، بیمارى‌یى و سلول عاصى‌یى است که سرطان درست مى‌کند؛ کمتر ناشى از این است که کسى بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامى هم همین‌طور است؛ باید مواظب دشمن‌هاى درونى‌اش باشد؛ اینها آفتهایش است.

یکى دو مورد از این آفتها را بگویم. اولِ صحبت به بخشى از این آفتها اشاره کردم. غفلت کردن و از راه منحرف شدن، یکى از آفتهایش این است که ما ادبیات دینى را غلیظ کنیم؛ بدون این‌که مابازایى در عمل داشته باشد. این ما را، هم به ریاکارى مى‌کشاند و هم ریاکارى را در بین مردم تشویق مى‌کند. این‌که ادبیات دینى تقویت شود، من با آن هیچ مخالفتى ندارم؛ ولى باید مابازا داشته باشد. بیش از آنچه در رفتارمان اسلامى عمل مى‌کنیم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهیم خود را جلوه دهیم. بیشتر اهمیت دادن به فرم تا به محتوا، از آن آفتهاست.

محتوا را باید اسلامى کرد. اگر مى‌خواهیم حقیقتاً اسلامى شویم، باید در نحوه‌ى مدیریتمان تحول ایجاد کنیم. یکى از حرفهاى خوب آقاى رئیس‌جمهورمان در تبلیغات انتخاباتى - که به نظر من این حرف، عده‌ى زیادى را جذب کرد - تحول در مدیریت بود. این تحول در مدیریت را چه کسى باید انجام دهد؟ خود ما باید انجام دهیم. اولین گام در تحول این است که رفتار خودمان، کیفیت کارمان، عزل و نصب خودمان، اِعمال مدیریت خودمان، جذبه‌یى که به خرج مى‌دهیم، انعطافى که به خرج مى‌دهیم، برخوردى که با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام مى‌دهیم، اسلامى باشد.

البته این‌که گفتم ادبیات دینى را غلیظ کردن بدون مابازا، یکى از آفتهاست، اشتباه نشود با کارى که بعضى‌ها گوشه و کنار دنبالش هستند که پرچم‌هاى اسلامى و نشانه‌هاى اسلامى را از بین مردم بردارند؛ نخیر، بنده این را نمى‌گویم. مطلقاً نباید نشانه‌هاى اسلامى را تضعیف کرد. «و من یعظّم شعائر اللَّه فانّها من تقوى القلوب»؛ اصلاً بناى شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن است. شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضى‌ها به اسم این‌که ما اهل ریا نیستیم و نمى‌خواهیم تظاهر کنیم، شعائر اسلامى و علامتهاى اسلامى و سیماى اسلامى و وجهه‌ى اسلامى و رفتار اسلامى و پرچمهاى اسلامى را از زندگىِ خودشان و زندگى مردم جمع مى‌کنند؛ نخیر، بنده مطلقاً این را توصیه نمى‌کنم؛ بلکه بعکس، توصیه مى‌کنم مقید باشید اینها را نگه دارید. منتها اگر بناست جانماز آب بکشیم، واقعاً روى آن جانماز نماز هم بخوانیم؛ والاّ انسان جانماز را آب بکشد و رویش نماز نخواند و کنار بیندازد، فایده‌یى ندارد.

ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانى عمل مى‌کنید، به این حرفها خیلى گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرفها همیشه هست و گفته‌اند و مى‌گویند. ما با هر حرکت و گرایشى از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً کسانى که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیکترند؛ چون آنها هم نسبت به آموخته‌ها و درسهاى غربى تحجر دارند. هرچه غربى‌ها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ این تحجر نیست؟ تحجر همین است. تازه حرفهاى جدید غربى‌ها را به گوش ما نمى‌رسانند؛ حرفهاى قرن نوزدهمى، حرفهاى کهنه شده و حرفهاى منسوخ را مى‌آورند در جامعه مطرح مى‌کنند؛ چه در سیاست، چه در اخلاق، چه در گرایش دینى، چه در شکل حکومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه مى‌ایستند؛ این‌که بیشتر طالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دورى از عقلانیت، مظهرش همین است. ما به تعقل توصیه مى‌کنیم. قرآن اساساً از اولش بر اساس تعقل پیدا شده.

مطلب دیگرى که عرض مى‌کنم، این است که کارى کنید خدمت‌رسانى شما محسوس شود. واقعاً گاهى اوقات دولتها سرمایه‌گذارى‌هایى کردند که خیلى هم کلان نبوده؛ اما اثرش را مردم در مقابل چشمشان دیدند. گاهى هم چند برابرِ آن سرمایه‌گذارى مى‌کنیم و این‌جا و آن‌جا هم گفته مى‌شود فلان‌جا سرمایه‌گذارى شد یا از صندوق ذخیره‌ى ارزى فلان مبلغ برداشت شد؛ اما هیچ اثرى در زندگى مردم مشاهده نمى‌شود. سعى کنید خدمت‌رسانى شما مابازا داشته باشد؛ یعنى واقعاً در همه‌ى بخش‌ها و در همه‌ى وزارتخانه‌ها تحول در خدمت‌رسانى به‌وجود بیاید.

در کنار این، نظام پاسخگویى را براى خودتان متحتّم بدانید. واقعاً وزیر در حوزه‌ى کار خودش، مدیران وزارتى در حوزه‌ى کار خودشان، معاونان هر کدام در حوزه‌ى کارِ خودشان پاسخگو باشند. یعنى هم در برابر خطایى که انجام مى‌گیرد، واقعاً پاسخگو باشند؛ هم در برابر کار لازمى که باید انجام مى‌گرفته و انجام نمى‌گیرد، پاسخگو باشند. در خیلى از موارد خلافى انجام نگرفته؛ اما خلاف این بوده که کارهاى زیادى باید انجام مى‌گرفته، ولى انجام نگرفته. کار نکردن به مقدار لازم هم یک نوع تخلف است.

توصیه‌ى دیگر، کار جمعى و متوازن است. از جمله چیزهایى که ما همیشه در طول این چند سال توصیه کرده‌ایم و صورت هم نگرفته است و تا همین آخر هم مسؤولان دولتى به ما شکایت کردند، عدم همکارى در بخش‌هاى مختلف و در جاهاى حساس است؛ مثلاً بخش‌هاى اقتصادى ما با وزارت خارجه‌ى ما. وزراى خارجه - چه زمان آقاى دکتر ولایتى، چه زمان آقاى دکتر خرازى - همیشه به من شکایت مى‌کردند که ما با فلان کشور در زمینه‌ى سیاسى مشکلى داریم، که این مشکل را مى‌توان با یک کار اقتصادى و با محاسبه حل کرد؛ ولى دستمان خالى است. یک وقت مى‌بینیم بخش اقتصادى ما آمده یک کار اقتصادى کرده که ما اصلاً از آن باخبر نشدیم؛ که اگر باخبر مى‌شدیم، مشکل سیاسى‌مان را به‌وسیله‌ى او حل مى‌کردیم. وزراى محترم خارجه‌یى که اسم آوردم، مکرر گفته‌اند که گاهى اوقات مسؤولان بخش‌هاى اقتصادى در خارج معامله‌یى مى‌کنند که سفیر و وزارت خارجه‌ى ما اصلاً از آن خبر ندارد. این‌گونه کارها ناهماهنگى است. همان‌طور که اول عرض کردم، کار شما یک کار است؛ همه دارید بخش‌هاى یک عمارت را مى‌سازید؛ یکى دیوار مى‌چیند، یکى تیر سقف مى‌گذارد، یکى گِل درست مى‌کند، یکى آب مى‌آورد. هر کدام شما یک کار دارید مى‌کنید تا این‌جا ساخته شود. اگر کارهاى شما نامتوازن باشد، آنچه از آب درمى‌آید، چیز خوبى نخواهد بود.

نکته‌ى بعد، توجه به ساده‌زیستى است. یکى از شعارهاى خوب آقاى احمدى‌نژاد مسأله‌ى ساده‌زیستى است. این شعار، شعار بسیار مهمى است؛ این را نباید دست‌کم گرفت. یک وقت هست که ما در زندگى شخصى خود مثلاً حرکت اشراف‌گونه‌یى داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوى چشم مردم یک مانور اشرافى‌گرى مى‌دهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همه‌اش حرام است؛ به‌خاطر این‌که تعلیم‌دهنده‌ى اشرافى‌گرى است به: اولاً زیردست‌هاى خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق مى‌شوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانى پولدار باشند و ریخت و پاش کنند - البته این کار بدى است، ولى به خودشان مربوط است - اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیت‌المال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در این‌جا به معنى پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس على دین ماها.

در یکى از تاریخ‌ها خواندم زمانى که ولیدبن‌عبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلى اهل جمع‌کردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتى بود، مردم کوچه و بازار وقتى به همدیگر مى‌رسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنى مردم همه‌اش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتى و امثال اینها حرف مى‌زدند. بعد از ولید، سلیمان‌بن‌عبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمان‌سازى بود و به کاخ‌سازى و ساختمان‌سازى خیلى عشق مى‌ورزید. این مورخ مى‌گوید مردم حتّى وقتى براى نماز به مسجد مى‌آمدند، یکى مى‌گفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگرى مى‌گفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگرى مى‌گفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. بعد از این دو نفر، عمربن‌عبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مى‌گوید مردمِ کوچه و بازار وقتى به هم مى‌رسیدند، یکى مى‌گفت: آقا! راستى شما دیروز دعاى ماه رجب را خواندید؟ دیگرى مى‌گفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها یک تأثیر قهرى در رفتار مردم دارد. ساده‌زیستى بسیار چیز خوبى است.

برادران عزیز و خواهران عزیز! بارتان سنگین و کارتان دشوار است. اگر خوب عمل کنید، اجرتان دو برابر است؛ اما اگر خداى نکرده بد عمل کنید، مؤاخذه‌تان هم دو برابر است. براى این‌که بتوانید این راه را سالم طى کنید و 1450 روزى را که در پیش دارید، بخوبى سپرى کنید، باید خود را به خدا وصل کنید. قرآن خواندنِ هر روز را فراموش نکنید. هر روز حتماً قرآن بخوانید؛ هر مقدارى مى‌توانید. آنهایى که ترجمه‌ى قرآن را مى‌فهمند، با تدبر به ترجمه نگاه کنند. آنهایى که ترجمه‌ى قرآن را نمى‌فهمند، یک قرآن مترجَم خوب - که الحمدللَّه زیاد هم داریم - کنار دستشان بگذارند و به ترجمه‌ى آن نگاه کنند. ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید؛ اما هر روز بخوانید؛ این را یک سیره‌ى قطعى براى خودتان قرار دهید. علامت بگذارید، فردا از دنباله‌اش بخوانید. تا آن‌جایى که مى‌توانید، به نماز و توجه و ذکر در نماز و به نوافل اهمیت دهید. خداى متعال به پیغمبر اکرم مى‌فرماید: «قم اللّیل الّا قلیلاً. نصفه او انقص منه قلیلا. او زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا. انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا»؛ یعنى نصف شب را بیدار بمان، یا دو ثلث شب را بیدار بمان و عبادت کن - که این براى پیغمبر است؛ من و شما خیلى دهنمان مى‌چاید که از این حرفها براى خودمان بزنیم - چرا؟ «انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا»؛ ما مى‌خواهیم سخن سنگینى را به تو القاء کنیم؛ مى‌خواهیم حرف بزرگى را به تو بزنیم؛ بنابراین باید خودت را آماده کنى.

بار سنگین احتیاج به آمادگى روحى دارد؛ این آمادگى روحى هم همین‌طورى به دست نمى‌آید. این‌که ما بگوییم آقا برو دلت را صاف کن، بله، اساس همان صاف کردن دل است؛ اما صاف کردن دل فقط از راه نماز، از راه توسل، از راه توجه و از راه ذکر به دست مى‌آید.

اگر کسى خیال کند که مى‌توان دل و روح را بدون اینها صاف کرد، سخت در اشتباه است. از راه گریه‌ى نیمه‌شب، از راه خواندن قرآن با تدبر و با دقت، از راه خواندن ادعیه‌ى صحیفه‌ى سجادیه، دل انسان صاف مى‌شود؛ والّا این‌طورى نیست که بگوییم آقا برو دلت را صاف کن؛ هر کارى هم کردى، کردى.

خداوند ان‌شاءاللَّه این حرفها را اول در دل بنده مؤثر کند تا بلکه یک خرده آدم شویم؛ بعد هم در دل شما دوستان و برادران و خواهران ان‌شاءاللَّه مؤثر قرار دهد. خداوند ان‌شاءاللَّه از شما راضى باشد و بتوانید در طول این مدت طبق وظیفه‌ى الهى‌تان عمل کنید و در پایان این مدت هم خرسند و خوشحال باشید.
شهربور سال 88،ادامه فعالیت دولت احمدی نژاد
توصیه‌‌‌‌‌‌هائى که داریم، من کوتاه عرض میکنم. یک توصیه همین مسئله‌‌‌‌‌‌‌ى توکل و توجه به خداى متعال است، براى اینکه باطن خودتان و دل خودتان را بتوانید مستحکم و قوى نگه دارید. این شرط اول است. واقعاً اگر ما در درون خودمان، ساخت درونى محکم باشد، هیچ مشکل بیرونى نخواهد توانست بر ما فائق بیاید. باید دل را، باطن را آنچنان محکم کرد که بر همه‌‌‌‌‌‌ى کاستى‌‌‌‌‌‌ها و کمبودهاى ظاهرى و جسمانى و محیطى فائق بیاید. این هم با توکل به خداى متعال و با توجه به خداى متعال حاصل خواهد شد، بدانید. من در زمینه‌‌‌‌‌‌ى توکل به خدا و امید به آینده دو تا نکته را عرض بکنم:

یکى اینکه بدانید سر راه، مشکلات خیلى زیاد خواهد بود، توطئه‌‌‌‌‌‌ها خیلى زیاد خواهد بود؛ علیه شماها، علیه این دولت و در باطن علیه این نظام. خیلى فکرها هست، خیلى تلاشها و توطئه‌‌‌‌‌‌ها هست و آماده باشید براى مواجهه‌‌‌‌‌‌ى با انواع و اقسام بدخواهى‌‌‌‌‌‌ها و بددلى‌‌‌‌‌‌ها و بدبینى‌‌‌‌‌‌ها که اثرش هم در بیرون بروز خواهد کرد. این نکته‌‌‌‌‌‌ى اول.

نکته‌‌‌‌‌‌ى دوم اینکه بدانید که فرصتهاى ما و امیدهاى ما بیش از این مشکلات است. یعنى حقاً حقاً، هم توانائى‌‌‌‌‌‌ها، هم فرصتها، هم درهاى باز و فتوحات الهى در مقابل، بمراتب بیشتر از این مشکلاتى است که عرض کردم؛ حجمش هم خیلى زیاد است. بنابراین با توکل به خداى متعال این مشکلات را بر خودتان آسان کنید. این توصیه‌‌‌‌‌‌ى اول.

دوم، ادامه‌‌‌‌‌‌ى رویکردهاى اساسىِ قبلى این دولت است؛ چون این دولت ادامه‌‌‌‌‌‌ى دولت قبل است دیگر. شما رویکرد عدالت داشتید. از مسئله‌‌‌‌‌‌ى عدالت دست برندارید؛ این قضیه‌‌‌‌‌‌ى عدالت را دنبال کنید. و مسئله‌‌‌‌‌‌ى فسادستیزى، حمایت از طبقات ضعیف، ساده‌‌‌‌‌‌زیستى، نگاه به مناطق دوردست و محروم، توجه به مشکلات گوناگون مردم. اینها اصولى است که اگر رعایت بشود و بر اینها پاى فشرده بشود، هم خدا را راضى میکند، هم مردم را از هر مسئول و از هر نظامى خشنود و دلشاد میکند. اینها را ادامه بدهید.

البته در مورد عدالت - عدالت خیلى مسئله‌‌‌‌‌‌ى مهمى است - ما حرفهاى زیادى عرض کرده‌‌‌‌‌‌ایم و در ذهن هست. حالا این جمله را عرض بکنیم. عدالت را اولاً باید تعریف کنید - به نظرم من این را جداگانه هم اینجا نوشته باشم - و مشخص کنید که این عدالتى که میخواهیم به آن برسیم، چیست. اولاً عدالت فقط عدالت در مسائل اقتصادى نیست، یک بخش عمده‌‌‌‌‌‌اش مسئله‌‌‌‌‌‌ى اقتصاد است. در قضاوتها، در داورى‌‌‌‌‌‌ها، در نگاه‌‌‌‌‌‌ها، در نظرها، در اظهارات، در موضعگیرى‌‌‌‌‌‌ها، همه بایستى شاخص عدالت را در نظر داشته باشیم. از همه مبتلابه‌‌‌‌‌‌تر، همین مسئله‌‌‌‌‌‌ى عدالت اقتصادى و عدم توزیع عادلانه‌‌‌‌‌‌ى ثروت عمومى و درآمد عمومى ملى بین آحاد جامعه است که نمونه‌‌‌‌‌‌هاى فراوانى دارد که زیاد است و یکى‌‌‌‌‌‌اش همین یارانه‌‌‌‌‌‌هاست که ما خودمان یارانه میدهیم؛ به فقیر کمتر میدهیم، به غنى بیشتر میدهیم! الان اینجور است دیگر. الان یارانه‌‌‌‌‌‌هائى که دولت دارد میدهد، بیت‌‌‌‌‌‌المال دارد میدهد، به فقرا داریم کمتر یارانه میدهیم، به اغنیاء بیشتر داریم میدهیم. این هدفمند کردن یارانه‌‌‌‌‌‌ها که مطرح شده، واقعاً یک امر مهمى است. سالهاست که این جزو آرزوهاست، جزو کارهاست. بنده در دولتهاى قبل دو سه مرتبه کتباً و شفاهاً به دولتها گفته‌‌‌‌‌‌ام، منتها دنبال این نمیرفتند؛ کار سختى است، کار پردردسرى است. همین طور ترجیح میدادند که بماند. خوب، حالا این دولت دنبال این کار رفته. بالاخره باید این را دنبال کنید، که کار ظریفى هم هست. در این باره، توصیه‌‌‌‌‌‌هائى داریم، که بعد شاید اگر وقت شد، عرض میکنم.

غرض، در باب عدالت، یکى این جهت مورد نظر باشد، یکى هم اینکه در عدالت، هم عقلانیت بایستى مورد توجه باشد، هم معنویت. این را ما قبلاً هم عرض کرده‌‌‌‌‌‌ایم. اگر معنویت با عدالت همراه نباشد، عدالت میشود یک شعار توخالى. خیلى‌‌‌‌‌‌ها حرف عدالت را میزنند، اما چون معنویت و آن نگاه معنوى نیست، بیشتر جنبه‌‌‌‌‌‌ى سیاسى و شکلى پیدا میکند. دوم، عقلانیت. اگر عقلانیت در عدالت نباشد، گاهى اوقات عدالت به ضد خودش تبدیل میشود؛ اگر درست در باب عدالت محاسبه نباشد. خیلى از کارها را گاهى بعضى از این گروه‌‌‌‌‌‌هاى تند و افراطى توى این کشور به عنوان عدالت کرده‌‌‌‌‌‌اند، که ضد عدالت شده. اتفاقاً حالا همان تندى‌‌‌‌‌‌هاى آن حضرات موجب شده که خود آنها صد و هشتاد درجه گرایشهایشان عوض بشود! جور دیگرى حرف بزنند، جور دیگرى فکر کنند، جور دیگرى عمل بکنند. بنابراین در عدالت، عقلانیت شرط اول است؛ این هم توصیه‌‌‌‌‌‌ى دوم.
توصیه‌‌‌‌‌‌ى سوم؛ جهتگیرى‌‌‌‌‌‌هاى برنامه‌‌‌‌‌‌اى و کارى دولت را با شاخص سند چشم‌‌‌‌‌‌انداز بسنجید. این سند چشم‌‌‌‌‌‌انداز چیز مهمى است؛ این را دست‌‌‌‌‌‌کم نباید گرفت. شاید بتوان گفت که بعد از قانون اساسى، ما هیچ سندى را در کشور به این اهمیت نداریم. یک نگاه کلان و بلندمدت است. سند چشم‌‌‌‌‌‌انداز مهم است. نگاه کنید ببینید الان چهار سال از سند چشم‌‌‌‌‌‌انداز گذشته، یعنى ما شانزده سال به پایان این چشم‌‌‌‌‌‌انداز داریم. چقدر پیش رفته‌‌‌‌‌‌ایم؟ یک ادعا این است که از چهار سال بیشتر پیش رفته‌‌‌‌‌‌ایم؛ یک ادعا این است که نه، کمتر پیش رفته‌‌‌‌‌‌ایم؛ نصف این چهار سال پیش رفته‌‌‌‌‌‌ایم. اینها باید درست سنجیده بشود؛ درست باید ملاحظه بشود. در این سند چشم‌‌‌‌‌‌انداز، آینده‌‌‌‌‌‌اى در نظر گرفته شده که براى ملت ایران این آینده لازم و شایسته است. اگر به آن آینده نرسیم، عقب میمانیم. آن وقت باید هم بدانیم که همین طور که ما داریم به سمت آن هدف حرکت میکنیم، اطراف ما هم همه ثوابت نیستند؛ آنها هم دارند حرکت میکنند. باید سرعت را تنظیم کنیم، زمان‌‌‌‌‌‌بندى‌‌‌‌‌‌هاى برنامه‌‌‌‌‌‌ها را تنظیم کنیم؛ جورى این سرعت را تنظیم کنیم که بتوانیم واقعاً به هدف چشم‌‌‌‌‌‌انداز برسیم. یعنى این دولت در سهم خود کار درست خودش را انجام داده باشد.

توصیه‌‌‌‌‌‌‌ى چهارم ما، اجراى کامل سیاستهاى اصل 44 است. این هم بسیار مهم است. این سیاستهاى اصل 44 آن روزى که مطرح شد، همه‌‌‌‌‌‌ى دست‌‌‌‌‌‌اندرکاران اقتصادى و خبرگان مسائل گوناگون مدیریتى کشور اعتراف کردند، اقرار کردند که اگر چنانچه این کار انجام بگیرد، یک تحول عظیم اقتصادى در کشور انجام خواهد گرفت. خوب، باید این سیاستها به طور کامل اجرا بشود. کارهائى شده، من گزارشهائى هم از آقاى رئیس جمهور، هم از بعضى از مسئولین دیگر شنفته‌‌‌‌‌‌ام، لکن آنچه که انجام گرفته، همه‌‌‌‌‌‌ى ظرفیت سیاستهاى اصل 44 نیست. یعنى همه که میگوئیم، شاید بخش عمده‌‌‌‌‌‌اى از این ظرفیت هنوز بر زمین مانده است. یک چیزهائى باید مدیریتهایش واگذار میشده، نشده؛ یک چیزهائى بایستى دولت از تصدى‌‌‌‌‌‌گرى در آنها اجتناب میکرده، نشده؛ کارهاى لازم انجام نگرفته. حالا میتوانیم همین طور که آقاى رئیس جمهور اشاره کردند، بگوئیم زیرساختها و ساز و کارها و موجودى در نظام اقتصادى کشور جواب نمیدهد. پس باید اول این طرح تحول اقتصادى انجام بگیرد. من این را نفى نمیکنم؛ ممکن است همین جور باشد. لیکن اینجور نیست که ما کار را بن‌‌‌‌‌‌بست بدانیم؛ در را قفل‌‌‌‌‌‌شده بدانیم. نه، بالاخره باید حرکت کرد و پیش رفت. حالا این طرح تحول، لابد یک روزى از مجلس درمى‌‌‌‌‌‌آید؛ ممکن است با تغییراتى بیاید؛ ممکن است خصوصیاتى در آن لحاظ شده باشد؛ بالاخره باید کار را پیش برد. قوانین هم که زیاد دارید و سیاستهاى اصل 44 را باید رصد بکنید، ببینید چقدر واقعاً پیش دارد میرود. خود دولت، دستگاه ریاست جمهورى، این کار را بکند.

توصیه‌‌‌‌‌‌ى پنجم که دنباله‌‌‌‌‌‌ى همینهاست، حل مشکلات اقتصادى مردم و کشور است. همین مسئله‌‌‌‌‌‌ى تورم که اشاره کردند - که مهمترینش تورم و اشتغال است - اینها مهمترین است. نکته‌‌‌‌‌‌ى بسیار خوبى توى بیانات آقاى رئیس جمهور بود که من هم روى آن تکیه میکنم؛ دولت بایستى جورى برنامه‌‌‌‌‌‌ریزى کند که از ناحیه‌‌‌‌‌‌ى دولت، فشار تورمى روى مردم زیاد نشود. حالا یک وقت از ناحیه‌‌‌‌‌‌ى بیرون است، یک وقت از ناحیه‌‌‌‌‌‌ى بعضى از قوانین است. حالا مسئله‌‌‌‌‌‌ى خدمات را مطرح کردند. خوب، خیلى از خدمات به وسیله‌‌‌‌‌‌ى دولت انجام میگیرد؛ بسیارى از این خدماتى که میگوئید سهمش در تورم از سى درصد رسیده به هفتاد درصد، این خدمات را خود دولت دارد انجام میدهد. بنابراین، سهم خودتان را در ایجاد فشار تورمى کم کنید؛ هر چه که ممکن است. این جزو کارهاى اساسى و مهم است.

در طرحهاى اقتصادى مراقب باشیم - این، دنباله‌‌‌‌‌‌ى همین مسئله‌‌‌‌‌‌ى حل مشکلات اقتصادى مردم است - که شتاب‌‌‌‌‌‌زدگى گریبانگیر دولت نشود. شتاب‌‌‌‌‌‌زدگى در تصمیم‌‌‌‌‌‌گیرى‌‌‌‌‌‌ها یا احیاناً عدم بهره‌‌‌‌‌‌گیرى مناسب از نظرات کارشناسى اقتصادى، ممکن است ضربه‌‌‌‌‌‌هائى وارد کند. البته ادعاى دولت این نیست. مخالفین دولت ادعا میکنند، دولت هم انکار میکند. آنها میگویند که از کارشناسان اقتصادى استفاده نمیشود، دولت هم میگوید چرا، ما استفاده کردیم. لیکن به‌‌‌‌‌‌هرحال فارغ از این هیاهوئى که مدعى و منکرى دارد، توصیه‌‌‌‌‌‌ى من به دولت این است: این کار را بکنید؛ از حداکثر نظرات کارشناسى استفاده کنید. من توصیه نمیکنم همه‌‌‌‌‌‌ى آن فرمولها و شیوه‌‌‌‌‌‌هاى اقتصادى را که امروز اقتصاد بین‌‌‌‌‌‌المللى دارد به کشورها دیکته میکند، شما از آنها پیروى کنید؛ نه، اینکه درست عکس نظر ماست. نه، دنبال راه‌‌‌‌‌‌هاى درست باشید، اما از نظرات کارشناسى علمى و دقیق حتماً باید پیروى بشود؛ بخصوص در مسائل پولى و بانکى. هیچ نمیشود بى‌‌‌‌‌‌احتیاطى کرد. یعنى اینها چیزهاى بسیار ظریفى است. ناگهان یک اقدام نابجا و نسنجیده، شما مى‌‌‌‌‌‌بینید که دره‌‌‌‌‌‌ى هولناکى درست میکند که تا بخواهیم آن را پر کنیم و درست کنیم، مبالغى باید هزینه کنیم و زمان از دست بدهیم. به این نکته خیلى توجه داشته باشید.

در مسائل اقتصادى از بى‌‌‌‌‌‌حساب و کتابى خیلى باید ترسید. البته بى‌‌‌‌‌‌حساب و کتابى در همه جا بد است، اما در مسائل اقتصادى آثارش خیلى زود بروز میکند و گاهى اثرات سنگینى را میگذارد. این نکته‌‌‌‌‌‌اى است که خیلى بایستى به آن توجه کرد. البته در مسائل اقتصادى اگرچه که محور فعالیت اقتصادى و تصمیم‌‌‌‌‌‌گیرى‌‌‌‌‌‌هاى اقتصادى دولت است، اما بقیه‌‌‌‌‌‌ى قوا هم خیلى نقش دارند؛ قوه‌‌‌‌‌‌ى قضائیه هم نقش دارد، قوه‌‌‌‌‌‌ى مقننه هم نقش دارد. آنها باید به وظائفشان در این زمینه‌‌‌‌‌‌ها عمل کنند؛ کمک کنند. بخش خصوصى و دستگاه‌‌‌‌‌‌هاى مرتبط با بخش خصوصى مثل اتاقهاى بازرگانى و امثال اینها و بعضى از بنیادهائى که هستند، اینها همه بایستى در این جهت همراه باشند و با دولت همکارى کنند و کمک کنند.

توصیه‌‌‌‌‌‌ى ششم ما در مورد فرهنگ است، که اشاره شد مسئله‌‌‌‌‌‌ى فرهنگ بسیار مسئله‌‌‌‌‌‌ى مهمى است. ما در زمینه‌‌‌‌‌‌ى فرهنگ و پرداختن به فرهنگ چه کار میخواهیم بکنیم؟ اول، تکلیف این را روشن کنیم. یک وقت هست که یک دستگاهى به امور فرهنگى بى‌‌‌‌‌‌اعتناء است، یک وقت نه، یک دستگاهى اعتناء و اهتمام به امور فرهنگى دارد، لیکن هدفگذارى‌‌‌‌‌‌هاى فرهنگى‌‌‌‌‌‌اش دچار اختلال یا دچار خدشه است. این هدفگذارى‌‌‌‌‌‌ها خیلى مهم است؛ از این نبایستى غفلت کرد. ما چه میخواهیم بکنیم با اخلاق مردم، با فرهنگ مردم؟ آیا ما به عنوان دولت اسلامى میتوانیم هدایتِ فرهنگى جامعه‌‌‌‌‌‌ى خودمان را رها کنیم؟ قطعاً نه، جزو وظائف ماست. حالا مخالفین، معترضین حرفهائى میزنند، نقد میکنند، گاهى مسخره میکنند، گاهى اهانت میکنند، بکنند؛ ما که نمیتوانیم تکلیف الهى را با این چیزها فراموش کنیم. ما وظیفه داریم مردم خودمان را هدایت بکنیم؛ هدایت. ریاست در جامعه‌‌‌‌‌‌ى اسلامى، ریاست مادى محض و صرف نیست؛ اداره‌‌‌‌‌‌ى امور زندگى مردم هست، همراه با هدایت. تا آنجائى که میتوانیم، باید راه هدایت مردم را باز کنیم و مردم را هدایت کنیم. خیلى از ابزارهاى هدایت در اختیار دستگاه‌‌‌‌‌‌هاى حکومتى است؛ حالا یک نمونه‌‌‌‌‌‌اش صدا و سیماست و نمونه‌‌‌‌‌‌هاى فراوان دیگر هم دارد؛ یک نمونه وزارت ارشاد است، یک نمونه وزارت علوم است، یک نمونه وزارت آموزش و پرورش است؛ اینها همه دستگاه‌‌‌‌‌‌هاى خدماتىِ هدایتى است. ما از اینها چگونه استفاده میکنیم؟ باید در جهتى حرکت کنیم که مردم متدین بار بیایند، متدین عمل بکنند، به مبانى دینى معتقد بشوند، عملاً پایبند بشوند؛ جهتگیرى ما در همه‌‌‌‌‌‌ى زمینه‌‌‌‌‌‌ها باید این باشد.

حالا در وزارت ارشاد، مسئله‌‌‌‌‌‌ى کتاب هست، مسئله‌‌‌‌‌‌ى هنرهاى تجسمى هست، مسئله‌‌‌‌‌‌ى هنرهاى گوناگون صوتى، تصویرى هست، در همه‌‌‌‌‌‌ى این جهتگیرى‌‌‌‌‌‌ها، بایستى ما جهتمان این باشد که مردم به سمت دین، به سمت خدا حرکت بکنند. والّا اگر قرار باشد که نگاه کنیم، ببینیم بیگانگان ما را بر چى ملامت میکنند - اگر این را بخواهیم رعایت بکنیم - خیلى کارها انجام نخواهد شد. ریشى هم که شما میگذارید، دنیا قبول ندارد. کراواتى هم که شما نمى‌‌‌‌‌‌بندید، دنیا قبول ندارد. خیلى از اطعمه و اشربه‌‌‌‌‌‌اى هم که شما حاضر نیستید استفاده کنید، دنیا اینها را قبول ندارد. حجابى که خانمهایتان دارند، دنیا قبول ندارد. این حرفها یعنى چه؟ یک وقتى یک کسى سر قضیه‌‌‌‌‌‌اى در این دیدارهاى دانشجوئى - حدود بیست و هفت هشت سال قبل - تو همین دانشگاه، از من پرسید: آقا ! شما درباره‌‌‌‌‌‌ى فلان قضیه چه دفاعى دارید؟ من گفتم: ما هیچ دفاعى نداریم، ما در این قضیه حمله داریم. چه دفاعى؟ ما موضعمان، موضع دفاع نیست. در قضیه‌‌‌‌‌‌ى زن، در قضایاى گوناگون دیگر، موضع ما، موضع تهاجم است؛ ما از دنیا طلبگاریم. دنیاى مادى است که دارد در این زمینه راه خطا میرود. حالا خودهاشان هم - عقلاشان - دارند میفهمند؛ دارند تصدیق میکنند؛ تأیید میکنند آثار و تبعات زشتى که بر کارهایشان مترتب شده. دارند دانه دانه خودشان میفهمند، یواش یواش میگویند، عده‌‌‌‌‌‌اى هم زیرسبیلى رد میکنند. ما حالا تازه بیائیم از آنها خجالت بکشیم که آنها اینجورى میگویند. این حرفها را در باب فرهنگ بکلى کنار بگذارید و بروید سراغ آنچه که متن است. البته گرایشهاى بى‌‌‌‌‌‌مبنا و بى‌‌‌‌‌‌پایه‌‌‌‌‌‌ى افراطى را من قبول ندارم. توصیه هم هیچ وقت نکردم، باز هم نمیکنم؛ اما آن چیزهائى که مبناى شرعى و دینى دارد، آنها را محکم بایستید، افتخار هم بکنید و عمل بکنید.

نکته‌‌‌‌‌‌ى هفتمى که میخواهم توصیه بکنم، این است که دولت به قانون اهمیت بدهد. بله اینى که آقاى رئیس جمهور گفتند که همه باید قانون را رعایت کنند، بله مسلم است؛ مجلس، قوه‌‌‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون، باید قانون را رعایت کنند؛ به آنها هم ما توصیه‌‌‌‌‌‌ى این را میکنیم، به شما هم توصیه میکنیم. قانون را دقیق رعایت کنید. خوب، حالا بعضى از منتقدین دولت گفتند که دولت قانون را رعایت نمیکند. آقاى رئیس جمهور هم در جواب گفتند که نه، این دولت قانون‌‌‌‌‌‌گراترین دولتهاست. این، دو تا ادعا شد؛ دو طرف قضیه. باز من این جا کار ندارم که کدام طرف ترجیح دارد، کدام طرف ترجیح ندارد. من میخواهم به شما عنوان مسئولین مجریه‌‌‌‌‌‌ى کشور سفارش اکید بکنم که به قانون اهمیت بدهید. اگر چنانچه ما اینجا قانون را در مسئله‌‌‌‌‌‌اى خاص شکستیم و عمل نکردیم، صرفاً این نیست که یک قانون نقض شده باشد؛ بلکه معنایش این است که یک راهى، یک خطى باز شد که این خط، دنباله خواهد داشت. کارِ قانون‌‌‌‌‌‌شکنى اینجورى است. اینجا که قانون نقض شد، نقض قانون یک فرصت تازه‌‌‌‌‌‌اى پیدا کرد که به وسیله‌‌‌‌‌‌ى دیگران انجام بگیرد. لذاست که به مسئله‌‌‌‌‌‌ى قانون، خیلى اهمیت بدهید.

نکته‌‌‌‌‌‌ى بعدى. براى شنیدن نقد، سینه‌‌‌‌‌‌ى گشاده و روى باز و گوش شنوا داشته باشید. هیچ ضرر نمیکنید از اینکه از شما انتقاد کنند. البته این انتقادهائى که میشود، همه یک جور نیست. بعضى‌‌‌‌‌‌ها به قصد اصلاح نیست، بلکه به قصد تخریب است؛ داریم مى‌‌‌‌‌‌بینیم دیگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم پشتوانه‌‌‌‌‌‌ى آنها. ده‌‌‌‌‌‌ها رادیو و تلویزیون بیگانه و رسانه‌‌‌‌‌‌ى عمومى و بین‌‌‌‌‌‌المللى در اختیار حرفها و افکارى هست که بنایش بر تخریب است؛ یعنى هیچ بناى اصلاح ندارند. آنچه که نقل میکنند و ذکر میکنند، براى تخریب است. لذاست که واقعیت و غیر واقعیت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چیز تویش است. گاهى یک چیز کوچک را بزرگ میکنند، گاهى یک چیزى که نبوده، به عنوان یک حقیقت مسلّم جلوه میدهند. اینها البته هست. این، تخریب است. لیکن در کنار اینها، نقد هم وجود دارد؛ نقدهاى مصلحانه، خیرخواهانه. گاهى از سوى دوستان شماست، گاهى حتّى از سوى کسانى است که دوست شما و طرفدار شما هم نیستند؛ گاهى اینجورى است. به انسان یک نقدى میشود؛ عیبجوئى‌‌‌‌‌‌اى از انسان میشود، انتقادى میشود، که آن طرف هم دوست آدم نیست که آدم به اعتماد دوستى او بخواهد بگوید که خوب، ما گوش میکنیم. نه، دوست هم نیست، اما دشمن هم نیست؛ دشمنى‌‌‌‌‌‌اش هم ثابت نشده. لیکن نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتّى باید گوش کرد. شاید در خلال این نقدها حرفى وجود داشته باشد که به درد ما بخورد و باید به هر حال با سعه‌‌‌‌‌‌ى صدر برخورد بشود.

این چند سال، خیلى اهانتها به شما شد، کینه‌‌‌‌‌‌توزى شد، اهانت شد. اینها را تحمل کردید. این تحملها هم پیش خداى متعال اجر دارد. لیکن این موجب نشود که حالا ما سینه‌‌‌‌‌‌مان تنگ بشود، بگوئیم ما دیگر انتقاد را گوش نمیکنیم، یا اگر کسى اندک انتقادى در فلان گوشه از ما کرد، این را حمل بر دشمنى بکنیم؛ نه، نخیر؛ انتقاد را گوش کنیم؛ انتقاد خوب است. همین طور که گفته شده، این یک هدیه‌‌‌‌‌‌اى است که به انسان داده میشود؛ نقدهاى غیر مغرضانه‌‌‌‌‌‌ى بخصوص برخى نخبگان.

من این را اینجا خوب است عرض بکنم: نصیحت علماى دینى را قدر بدانید، مغتنم بشمارید. گاهى علماى دین، بزرگان دین، مراجع حتّى، نصایحى میکنند، درباره‌‌‌‌‌‌ى مسائلى توصیه‌‌‌‌‌‌هائى میکنند؛ این را مغتنم بشمرید؛ اینها را حمل بر محبت و علاقه‌‌‌‌‌‌مندى بکنید. ما میدانیم، آقایان، بزرگان علمائى که هستند - حالا گوشه کنار کسانى بر خلاف این معنا باشند، او مورد محاسبه‌‌‌‌‌‌ى ما نیست - و امروز در مناطق مختلف، در مراکز حوزه‌‌‌‌‌‌هاى علمیه‌‌‌‌‌‌ى بزرگ و در شهرستانها هستند، اینها همه طرفدار نظام جمهورى اسلامى و قدردان نظام جمهورى اسلامى‌‌‌‌‌‌اند. مى‌‌‌‌‌‌بینند که نظام جمهورى اسلامى چقدر در جهت پیشرفت اهداف اسلامى کار کرده و دارد کار میکند و تلاش میکند، تلاشهاى شما را هم مى‌‌‌‌‌‌بینند، کمکهاى شما و خدمات شماها را هم دارند مشاهده میکنند. یک وقت توصیه‌‌‌‌‌‌اى میکنند، از روى علاقه‌‌‌‌‌‌مندى است، از روى دلسوزى است؛ اینها را خیلى باید قدر دانست. همچنین نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها هم همین جور. بعضى از نخبگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌ها مردمان خیرخواهى هستند؛ ما مى‌‌‌‌‌‌بینیم. به بنده گاهى نامه‌‌‌‌‌‌هائى مینویسند، من هم بحمداللَّه توفیق دارم، خیلى از این نامه‌‌‌‌‌‌هائى که نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مینویسند، نگاه میکنم و خودم میخوانم. اگر چه که نامه زیاد است، همه‌‌‌‌‌‌ى نامه‌‌‌‌‌‌ها را هم انسان نمیتواند بخواند، اما بسیارى از این نامه‌‌‌‌‌‌هاى خاص را من بحمداللَّه توفیق پیدا کرده‌‌‌‌‌‌ام و خوانده‌‌‌‌‌‌ام؛ نگاه کرده‌‌‌‌‌‌ام و مى‌‌‌‌‌‌بینم. انتقاد دارند؛ به بنده، به شما، به فلان کار، به فلان اقدام، به فلان تصمیم. ممکن است ایراد داشته باشند، اعتراض داشته باشند. ممکن است آن اعتراض به نظر ما وارد هم نباشد. یعنى حتّى انسان گاهى نامه‌‌‌‌‌‌اى را که میخواند، مى‌‌‌‌‌‌بیند که نه، این اشکالش وارد نیست؛ بر اثر بى‌‌‌‌‌‌اطلاعى از مثلاً فلان موضوع این اعتراض را کرده است که اگر اطلاع داشت، این اعتراض را نمیکرد. اما یک جا هم در خلال حرفها انسان مى‌‌‌‌‌‌بیند که نه، یک نکته‌‌‌‌‌‌ى روشنى، یک حرف خوبى هست، انسان استفاده میکند. این ذهن فعالِ این انسان نخبه را، انسان براى خودش نگه دارد. شما وقتى از انتقاد او، از تذکر او استقبال کردى، در واقع ذهن او و فکر او را به عنوان یک پشتوانه‌‌‌‌‌‌اى براى خودتان نگه میدارى. او احساس میکند که میتواند کمک فکرى براى شما باشد. این همان راهى است که ما همیشه گفتیم بین خودتان و نخبگان باز کنید.

یک نکته‌‌‌‌‌‌ى دیگر هم اینکه - که قبلاً اشاره هم کردم - این طراحى و تدوین الگوى پیشرفت اسلامى ایرانى، به نظر من در هیچ جائى جز دولت وجود ندارد. هر چه انسان فکر میکند که کجا این کار را میشود انجام داد، به نظر میرسد تنها جائى که میتواند این را انجام بدهد، همین دستگاه‌‌‌‌‌‌هاى دولتى است. واقعاً از افراد متفکر هم استفاده بشود و بنشینند الگوى پیشرفت را طراحى کنند. چون این دهه، دهه‌‌‌‌‌‌ى پیشرفت و عدالت است. ما پیشرفت را با عدالت با هم آوردیم؛ یعنى درست نقطه‌‌‌‌‌‌ى مقابل آن چیزى که در دنیاى مادىِ امروز مطرح است. آنها میگویند ما اگر بخواهیم در پیشرفت، رعایت این مسائل عدالتى را بکنیم، آن پیشرفت به دست نخواهد آمد، بنابراین عدالت را میگذاریم بعد از آنکه پیشرفت را حاصل کردیم. آن وقت با راه‌‌‌‌‌‌هاى جبرانى مثل همین بیمه‌‌‌‌‌‌ها و کمکها، تا آن حدى که بشود - که غالباً هم نمیشود - جبران میکنیم. ما میگوئیم نه، پیشرفتِ همراه با عدالت. در ذات این پیشرفت، عدالت بایستى ملحوظ شده باشد. خوب، این الگو لازم دارد؛ بنشینید الگویش را ترسیم کنید. این، نگاه کلانى خواهد بود به آینده‌‌‌‌‌‌ى کشور. و شما چهار سال فرصت دارید؛ این چهار سال میتواند یک پایه‌‌‌‌‌‌گذارى باشد که هر کسى هم بعد از شما آمد، این پایه‌‌‌‌‌‌گذارى شما راهنماى او باشد.

و آخرین مطلب هم این است که - همین طور که عرض کردیم - عدالت صرفاً در اقتصاد نیست؛ در همه‌‌‌‌‌‌ى امور بایستى انسان از خداى متعال بخواهد که عادلانه عمل کند؛ با خودش هم انسان با عدالت رفتار کند؛ با نزدیکانتان با عدالت رفتار کنید؛ با زن و فرزندتان با عدالت رفتار کنید. گاهى بعضى از مسئولین دیدیم آنچنان غرق در کار میشوند که یادشان میرود از وجود همسرانشان و فرزندانشان؛ و این ضایعاتى را درست میکند. یعنى اینجور نیست که ما پاى تعارف باشد، بگوئیم: آقا ! خواهش میکنیم بیشتر شما به خودتان برسید، شما هم بگوئید نه، اشکال ندارد. اینجورى نیست. این یک تکلیفى است که انسان بایستى همسرش، فرزندانش، خانواده‌‌‌‌‌‌اش و کانون خانوادگى را حفاظت بکند. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها النّاس و الحجارة»؛(7) خودتان و اهلتان را حفظ کنید. یعنى در کنار خود انسان ذکر شده. خداى متعال به پیغمبرش فرمود که: «و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کلّ البسط»؛(8) نه دستهایت را به گردن خودت غل و زنجیر کن - یعنى امساک بیش از حد. معنایش امساک بیش از حد است - نه این کار را بکن؛ و نه «تبسطها کلّ البسط»؛ بکلى بازِ باز کن. یک وقت انسان دستش را جمعِ جمع میکند، یک وقت بازِ باز؛ نه، هیچکدام از اینها نباشد. منظور این است که در امور مادى و مالى و اقتصادى، نه مشت بسته داشته باش، نه ولخرجى داشته باش. به پیغمبرش خداى متعال اینجورى سفارش میکند. «و الّذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما»(9) - آخر سوره‌‌‌‌‌‌ى فرقان - یعنى میانه‌‌‌‌‌‌رو در همه‌‌‌‌‌‌ى امور. انسان از افراط و تفریط باید بپرهیزد.

ان‌‌‌‌‌‌شاءاللَّه که آنچه که گفتیم، براى خدا باشد و خداى متعال آن را به کرم خودش، به فضل خودش قبول کند و براى خودش قرار بدهد و آنچه که عرض کردیم، ان‌‌‌‌‌‌شاءاللَّه مورد استفاده و بهره‌‌‌‌‌‌گیرى دوستانمان، برادرانمان و خواهرانمان ان‌‌‌‌‌‌شاءاللَّه قرار بگیرد، که بتوانیم حرکت قویترى را شاهد باشیم؛ همچنانى که در گذشته بحمداللَّه خوب حرکت کردید، قوى حرکت کردید، باز هم یک حرکت قویتر از گذشته، حتّى در همه‌‌‌‌‌‌ى زمینه‌‌‌‌‌‌ها داشته باشید و خدا هم کمکتان بکند و روزبه‌‌‌‌‌‌روز پیشرفت کنید.
مردادسال 92، جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری
این است که کارها را با صبر و بدون شتابزدگى انجام دهند؛ گامها را محکم و مطمئن بردارند. در همهى زمینهها ظرفیت کار وجود دارد، اهداف بلند هم وجود دارد، نشانهها و بشارتها هم در کشور ما کم نیست. البته جبههى دشمنان برخوردهاى خصمانهاى دارند. رئیس جمهور محترم اشاره کردند به تحریمها و فشارهائى که دشمنان ملت ایران - که البته در رأس آنها آمریکا است - بر کشور وارد میکنند. من میخواهم بگویم درست است که فشارهاى دشمنان براى مردم مشکلاتى را بهوجود مىآورد، اما تجربههاى باارزشى هم در اختیار مسئولان و در اختیار مردم میگذارد. درس بزرگى که ما از این فشارهاى اقتصادى دریافت کردیم، این است که هرچه میتوانیم، باید به استحکام ساخت داخلى قدرت بپردازیم؛ هرچه میتوانیم، در درون، خودمان را مقتدر کنیم؛ دل به بیرون نبندیم. آنهائى که دل به بیرون ظرفیت ملت ایران میبندند، وقتى با یک چنین مشکلاتى مواجه شوند، خلع سلاح خواهند شد. ظرفیتهاى ملت ایران خیلى زیاد است. ما باید بپردازیم به استحکام ساخت درونى اقتدار ملى؛ که آن روز به مسئولان کشور عرض کردیم: در درجهى اول، مسائل اقتصادى و مسائل علمى است؛ که باید با جدیت دنبال شود.
مسائل سیاسى هم مسائل مهمى است. من تأیید میکنم نظرى را که رئیس جمهور محترم ابراز کردند در زمینهى برخورد حکمتآمیز با مسائل گوناگون بینالمللى و مسائل سیاسى و مسائل ارتباطات بینالمللى و اینها. حتماً باید برخوردِ حکمتآمیز و عاقلانه باشد. البته ما دشمنانى داریم که اینها زبان عقلائى هم خیلى سرشان نمیشود؛ لیکن آنچه که ما وظیفه داریم، این است که با استحکام، با توجه به اهداف والاى جمهورى اسلامى، بدانیم چه کار داریم میکنیم؛ اهداف خودمان را بشناسیم، آن اهداف را هم در نظر داشته باشیم و آنها را با جدیت دنبال کنیم.

بله، همین جور که گفتند، «امت وسط» خصوصیت جامعهى اسلامى است؛ «و کذلک جعلناکم امّة وسطا لتکونوا شهداء على النّاس و یکون الرّسول علیکم شهیدا».(1) راه وسط، همان راه اسلام است؛ نگاه کنیم ببینیم اسلام به ما چه میگوید، اسلام از ما چه میخواهد. راه موفقیت این است که دنبال رضاى الهى و دنبال انجام تکلیف الهى باشیم. خداى متعال راهها را براى ما مشخص کرده است؛ اگر از این راهها سلوک کنیم، مشى کنیم، به توفیق خواهیم رسید. فراموش نکنیم از روز اوّلى که این انقلاب پیروز شد، دشمنانى بودند که صریحاً اعلام دشمنى کردند و گفتند میخواهند این انقلاب را از بین ببرند و نظام جمهورى اسلامى را محو کنند. از آن روز تا امروز که سى و چهار سال میگذرد، روزبهروز علىرغم دشمنان، ملت ایران پیشرفت کرده است. نه فقط نتوانستند نظام اسلامى را متزلزل کنند، بلکه حتّى نتوانستند جلوى رشد نظام اسلامى را هم بگیرند. ما امروز در زمینههائى پیشرفت کردهایم که در سالهاى اول انقلاب تصورش را هم نمیکردیم؛ این مربوط به الطاف الهى و کمک الهى و حضور قوى مردم و تلاش مسئولینى است که در این مدت مشغول تلاش و کار بودند. راه موفقیت این کشور و این ملت عبارت است از راه اسلام، پایبندى به مبانى اسلام، پایبندى به ارزشهاى اسلامى، و پایبندى به آنچه که امام بزرگوار ما براى ما به یادگار گذاشته است از نصایح و از رهنمودها و خطوط روشنى که در اختیار ما قرار دارد.
من به همهى مسئولین محترم توصیه میکنم که انشاءالله همکارىهاى خودشان را در زمینهى برطرف کردن مشکلات کشور بیش از پیش کنند؛ قواى مجریه، مقننه و قضائیه حداکثر همکارى را بکنند. وضع عمومى در دنیاى اسلام، در منطقه و در کل جهان با مشکلاتى همراه است؛ یعنى وضع ناآرامى بر همهى اطراف عالم در زمینههاى اقتصادى، در زمینههاى سیاسى، در زمینههاى امنیتى حاکم است. در منطقهى ما هم که مشکلات الى ماشاءالله وجود دارد؛ از آن طرف، مشکلاتى که در برخى از کشورهاى اسلامى است؛ از آن طرف، حضور ظالمانهى رژیم صهیونیستى است که شصتوپنج سال است این رژیم مشغول ظلم به مردم و مشغول جنایت نسبت به صاحبان اصلى فلسطین است. این مشکلات مربوط به شصتوپنج سال قبل نیست؛ تا امروز ادامه دارد: خانههاى مردم را ویران میکنند؛ بچه را در آغوش پدرش میکُشند؛ نوجوان را از خانهى خودش بیرون میکشند و به زندان میبرند؛ سالها افراد را بدون محاکمه یا بیش از اندازهاى که محکوم به زندان شدند، نگه میدارند؛ روزانه به مردم فشار وارد میکنند؛ مردمى که صاحبان اصلى سرزمین هستند. اینها جنایت نیست؟ اینها ظلم نیست؟ این یکى از خصوصیاتى است که در منطقه مشاهده میشود، و متأسفانه کمک و حمایت برخى از قدرتهاى جهانى از این عنصر ظالم در منطقه. اینها اوضاعى است که بر منطقهى ما حاکم است.
جمهورى اسلامى با مواضع روشن، با امکانات فراوان، با آیندهاى که همراه با بشارتهاى فراوانى است، باید کارهاى بزرگى را انجام دهد؛ در درجهى اول، مسائل مربوط به مشکلات داخلى است. زحمات زیادى کشیدند. من لازم است از دولت جناب آقاى احمدىنژاد که خدمات فراوانى کردند و کارهاى مهمى انجام دادند، تشکر کنم. کارهاى فراوانى هم وجود دارد که مسئولین از حالا به بعد انشاءالله باید انجام دهند. جریان پیشرفت کشور و پیشرفت ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى توقفپذیر نیست. انشاءالله به توفیق الهى کارها پیش خواهد رفت.
جناب آقاى روحانى - همانطور که اشاره کردند - جزو عناصر خدمتگزار قدیمى به نظام اسلامى در بخشهاى مختلف هستند؛ یک فرد آزموده شدهاى در نظام جمهورى اسلامى هستند؛ چه در دورهى دفاع مقدس، چه در مجلس شوراى اسلامى، چه در شوراى عالى امنیت ملى، کارهاى فراوانى بر دوش ایشان بوده است، که آن خدمات بزرگ را انجام دادند؛ امروز هم به عنوان رئیس جمهور بحمدالله مفتخرند به این که آراء مردم ایشان را به این سِمت منصوب کرده است. امیدواریم انشاءالله خداى متعال به ایشان کمک کند، از ایشان دستگیرى کند، هدایت کند.
و همه سعى کنند کمک کنند. من از همه‌ى جریانهاى گوناگون سیاسى درخواست میکنم و اصرار دارم، و همچنین از همهى شخصیتهاى متنفذى که داراى نفوذ کلمه هستند، داراى حوزهى تأثیرگذارى در میان ملت هستند، درخواست میکنم به مسئولین، به دولت، به رئیس جمهور کمک کنند تا انشاءالله بتوانند وظائف سنگینى را که برعهده دارند، بخوبى انجام دهند و توقعاتى را که وجود دارد و مردم دارند، انشاءالله به بهترین وجهى برآورده کنند.
از خداوند متعال توفیقات را براى همهى حضار محترم، براى همهى ملت ایران، براى همهى برادران مسلمان در سراسر جهان مسئلت میکنم و امیدوارم انشاءالله برکات الهى در این ایام ماه مبارک رمضان شامل حال همه باشد و روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طیبهى شهیدان از ما راضى باشند.

پایان پیام/
 

کد خبر 285860

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha