دستور خاص امام عصر(عج) بر تاسیس مسجدمقدس جمکران

مسجدمقدس جمکران در 17 رمضان سال 373 هجری قمری یعنی بعد از گذشت 113 سال از شروع غیبت (صغری و کبری) به دستور امام زمان(عج) در کنار روستایی به نام جمکران ساخته شد . . .

خبرگزاری شبستان: در این شکی نیست که دستور ساخت مسجد مقدس جمکران توسط امام زمان(عج) در بیداری، نه در خواب به حسن بن مثله جمکرانی داده شده است که به این مطلب در کتب معتبری تاکید شده است و شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفه الحق والیقین "از تالیفات شیخ صدوق " که تاریخچه مسجد مقدس جمکران را به تفصیل بیان کرده است بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: شب سه‌شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سال 373 هجری، در سرای خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند. نصفی از شب گذشته بود، "مرا بیدار کردند " و گفتند: "برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب‌الزمان "صلوات الله علیه " را اجابت کن که تو را می‌خواند ".
حسن بن مثله می‌گوید: "من برخاستم و آماده شدم " چون به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم، سلام کردم. جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران) است، آوردند.
چون‌ نیک‌ نگاه‌ کردم‌، دیدم‌ تختی‌ نهاده‌ و فرشی‌ نیکو بر آن‌ تخت‌ گسترده‌ و بالش‌های‌ نیکو نهاده‌ و جوانی‌ سی‌ ساله‌، بر روی‌ تخت‌، بر چهار بالش‌، تکیه‌ کرده‌، پیر مردی‌ در مقابل‌ او نشسته‌، کتابی‌ در دست‌ گرفته‌، بر آن‌ جوان‌ می‌خواند.
بیش‌ از 60 مرد که‌ برخی‌ جامه‌ سفید و برخی‌ جامه‌ سبز بر تن‌ داشتند، برگرد او روی‌ زمین‌ نماز می‌خواندند.
آن‌ پیر مرد که‌ حضرت‌ خضر(ع) بود، مرا نشاند و حضرت‌ امام‌ (ع) مرا به‌ نام‌ خود خواند و فرمود: "برو به‌ حسن‌ بن‌ مسلم‌ بگو که "تو، چند سال‌ است‌ که‌ این‌ زمین‌ را عمارت‌ می‌کنی‌ و ما خراب‌ می‌کنیم‌. پنج‌ سال‌ زراعت‌ کردی‌ و امسال‌ دیگر باره‌ شروع‌ کردی‌، عمارت‌ می‌کنی‌، رخصت‌ نیست‌ که‌ تو دیگر در این‌ زمین‌ زراعت‌ کنی‌، باید هرچه‌ از این‌ زمین‌ منفعت‌ برده‌ای‌، برگردانی‌ تا در این‌ موضع‌ مسجد بنا کنند ".
به‌ حسن‌ بن‌ مسلم‌ بگو که "اینجا، زمین‌ شریفی‌ است‌ و حق‌ تعالی‌ این‌ زمین‌ را از زمین‌های‌ دیگر برگزیده‌ و شریف‌ کرده‌ است‌، تو آن‌ را گرفته‌ به‌ زمین‌ خود ملحق‌ کرده‌ای‌! خداوند، دو پسر جوان‌ از تو گرفت‌ و هنوز هم‌ متنبه‌ نشده‌ای‌! اگر از این‌ کار بر حذر نشوی‌، نقمت‌ خداوند، از ناحیه‌ای‌ که‌ گمان‌ نمی‌بری‌ بر تو فرو می‌ریزد ".
حسن‌ بن‌ مثله‌ عرض‌ کرد: "سیّد و مولای‌ من‌! مرا در این‌ باره‌، نشانی‌ لازم‌ است‌؛ زیرا مردم‌ سخن‌ مرا بدون‌ نشانه‌ و دلیل‌ نمی‌پذیرند ".
امام‌ (ع) فرمود: "تو برو رسالت‌ خود را انجام‌ بده‌، ما در اینجا علامتی‌ می‌گذاریم‌ که‌ گواه‌ گفتار تو باشد. برو به‌ نزد سید ابوالحسن‌، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن‌ مرد را بیاورد و منفعت‌ چند ساله‌ را از او بگیرد و به‌ دیگران‌ دهد تا بنای‌ مسجد بنهند، و باقی‌ وجوه‌ را از رهق به‌ ناحیه‌ اردهال‌ که‌ ملک‌ ما است‌، بیاورد، و مسجد را تمام‌ کند، و نصف رهق‌ را بر این‌ مسجد وقف‌ کردیم‌ که‌ هر ساله‌ وجوه‌ آن‌ را بیاورند و صرف‌ عمارت‌ مسجد کنند.
"مردم‌ را بگو تا به‌ این‌ موضع‌ رغبت‌ کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت‌ نماز در اینجا بگذارند: دو رکعت‌ تحیت‌ مسجد، در هر رکعتی‌، یک‌ بار "سورة‌ حمد " و هفت‌ بار سورة‌ "قل‌ هو الله احد " (بخوانند) و تسبیح‌ رکوع‌ و سجود را، هفت‌ بار بگویند. و دو رکعت‌ نماز صاحب‌ الزمان‌ بگذارند، به این صورت که‌ در (هنگام‌ خواندن‌ سوره‌) حمد چون‌ به‌ "ایّاک‌ نعبد و ایّاک‌ نستعین‌ " برسند، آن‌ را 100 بار بگویند، و بعد از آن‌، فاتحه‌ را تا آخر بخوانند. رکعت‌ دوم‌ را نیز به‌ همین‌ طریق‌ انجام‌ دهند. تسبیح‌ رکوع‌ و سجود را نیز هفت‌ بار بگویند. هنگامی‌که‌ نماز تمام‌ شد، تهلیل‌ (یعنی‌، لا إله‌ الاّ الله) بگویند و تسبیح‌ فاطمة‌ زهرا(س) را بگویند. آنگاه‌ سر بر سجده‌ نهاده‌، صد بار صلوات‌ بر پیغمبر و آلش‌(ص) بفرستند ".
و این‌ نقل‌، از لفظ‌ مبارک‌ امام‌ (ع) است‌ که‌ فرمود:
"فَمَنْ صلاّهما، فکأنّما صلّی‌ فی‌ البیت‌ العتیق‌ "
*هرکس‌، این‌ دو رکعت‌ (یا این‌ دو نماز) را بخواند، گویی‌ در خانه‌ کعبه‌ آن‌ را خوانده‌ است‌.
حسن‌ بن‌ مثله‌ می‌گوید: "در دل‌ خود گفتم‌ که‌ تو این‌ جا را یک‌ زمین‌ عادی‌ خیال‌ می‌کنی‌، اینجا مسجد حضرت‌ صاحب‌ الزمان‌ (ع) است‌ ".
پس‌ آن‌ حضرت‌ به‌ من‌ اشاره‌ کردند که‌ برو! چون‌ مقداری‌ راه‌ پیمودم‌، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: "در گلّه‌ جعفر کاشانی‌ (چوپان) بُزی‌ است‌، باید آن‌ بز را بخری‌. اگر مردم‌ پولش‌ را دادند، با پول‌ آن‌ خریداری‌ کن‌، و گرنه‌ پولش‌ را خودت‌ پرداخت‌ کن‌. فردا شب‌ آن‌ بُز را بیاور و در این‌ موضع‌ ذبح‌ کن‌. آنگاه‌ روز چهارشنبه‌ هجدهم‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌، گوشت‌ آن‌ بُز را بر بیماران‌ و کسانی‌ که‌ مرض‌ صعب‌ العلاج‌ دارند، انفاق‌ کن‌ که‌ حق‌ تعالی‌ همه‌ را شفا دهد.آن‌ بُز، ابلق‌ است‌. موهای‌ بسیار دارد. هفت‌ نشان‌ سفید و سیاه‌، هر یکی‌ به‌ اندازة‌ یک‌ درهم‌، در دو طرف‌ آن‌ است‌ که‌ سه‌ نشان‌ در یک‌ طرف‌ و چهار نشان‌ در طرف‌ دیگر آن‌ است‌ ".
آنگاه‌ به‌ راه‌ افتادم‌. یک‌ بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: "هفت‌ روز یا هفتاد روز ما در اینجاییم ".
حسن‌ بن‌ مثله‌ می‌گوید: "من‌ به‌ خانه‌ رفتم‌ و همه‌ شب‌ را در اندیشه‌ بودم‌ تا صبح‌ طلوع‌ کرد. نماز صبح‌ خواندم‌ و به‌ نزد علی‌ منذر رفتم‌ و آن‌ داستان‌ را با او در میان‌ نهادم‌.
همراه‌ علی‌ منذر، به‌ جایگاه‌ دیشب‌ رفتیم‌. پس‌ او گفت‌: "به‌ خدا سوگند که‌ نشان‌ و علامتی‌ که‌ امام‌ (ع) فرموده‌ بود، اینجا نهاده‌ است‌ و آن‌، این‌ که‌ حدود مسجد، با میخ‌ها و زنجیرها مشخص‌ شده‌ است‌ ".
آنگاه‌ به‌ نزد سیّد ابوالحسن‌ الرضا رفتیم‌. چون‌ به‌ سرای‌ وی‌ رسیدیم‌ غلامان‌ و خادمان‌ ایشان‌ گفتند:
"شما از جمکران‌ هستید؟ " گفتیم‌: "آری‌ ". پس‌ گفتند: "از اول‌ بامداد، سید ابوالحسن‌ در انتظار شما است‌ ".
پس‌ وارد شدم‌ و سلام‌ گفتم‌. جواب‌ نیکو داد و بسیار احترام‌ کرد و مرا در جای‌ نیکو نشانید. پیش‌ از آن‌ که‌ من‌ سخن‌ بگویم‌، او سخن‌ آغاز کرد و گفت‌: "ای‌ حسن‌ بن‌ مثله‌! من‌ خوابیده‌ بودم‌. شخصی‌ در عالم‌ رویا به‌ من‌ گفت‌: "شخصی‌ به‌ نام‌ حسن‌ بن‌ مثله‌، بامدادان‌ از جمکران‌ پیش‌ تو خواهد آمد، آن‌ چه‌ بگوید اعتماد کن‌ و گفتارش‌ را تصدیق‌ کن‌ که‌ سخن‌ او، سخن‌ ما است‌. هرگز، سخن‌ او را رد نکن‌ ". از خواب‌ بیدار شدم‌ و تا این‌ ساعت‌ در انتظار تو بودم‌.
حسن بن‌ مثله‌، داستان‌ را مشروحاً برای‌ او نقل‌ کرد. سید ابوالحسن‌، دستور داد بر اسب‌ها زین‌ نهادند. سوار شدند. به‌ سوی‌ دِه‌ (جمکران‌) رهسپار شدند.
چون‌ به‌ نزدیک‌ دِه‌ رسیدند، جعفر شبان‌ را دیدند که‌ گله‌اش‌ را در کنار راه‌ به‌ چرا آورده‌ بود. حسن‌ بن‌ مثله‌، به‌ میان‌ گله‌ رفت‌ آن‌ بز که‌ از پشت‌ سر گله‌ من‌ آمد، به‌ سویش‌ دوید. حسن‌ بن‌ مثله‌، آن‌ بُز را گرفت‌ و خواست‌ پولش‌ را پرداخت‌ کند که‌ جعفر گفت‌: "به‌ خدا سوگند! تا به‌ امروز، من‌ این‌ بز را ندیده‌ بودم‌ و هرگز در گله‌ من‌ نبود، جز امروز که‌ در میان‌ گله‌، آن‌ را دیدم‌ و هرچند خواستم‌ که‌ آن‌ را بگیرم، میسّر نشد ".
پس‌ آن‌ بُز را به‌ جایگاه‌ آوردند و در آن‌ جا سر بریدند.
سید ابوالحسن‌ الرضا به‌ آن‌ محل‌ معهود آمد و حسن‌ بن‌ مسلم‌ را احضار کرد و منافع‌ زمین‌ را از او گرفت‌.
آنگاه‌ وجوه‌ رهق‌ را نیز از اهالی‌ آن‌ جا گرفتند و به‌ ساختمان‌ مسجد پرداختند و سقف‌ مسجد را با چوب‌ پوشانیدند.
سید ابوالحسن‌ الرضا، زنجیرها و میخ‌ها را به‌ قم‌ آورد و در خانه‌ خود نگهداری‌ کرد. هر بیماری‌ صعب‌ العلاجی‌ که‌ خود را به‌ این‌ زنجیرها می‌مالید، در حال‌، شفا می‌یافت‌.
ابوالحسن‌ الرضا وفات‌ کرد و در محله‌ موسویان‌ (خیابان‌ آذر فعلی در قم‌) مدفون‌ شد، یکی‌ از فرزندانش‌ بیمار شد. داخل‌ اطاق‌ شده‌ سر صندوق‌ را برداشت‌ زنجیرها و میخ‌ها را نیافت‌ ".
این قسمت مفصلی از نحوه و چگونگی دستور امام (ع) به حسن بن مثله جمکرانی برای ساخت مسجد جمکران است که در منابع معتبری به این موضوع پرداخته شده است.
نخستین کسی که این داستان را مطرح کرده است شیخ صدوق بوده است که مطالب مفصلی را با توجه به هم عصر بودن با زمان ساخت مسجد جمکران در کتاب مونس الحزین خود آورده است اما این کتاب با گذر زمان از بین رفته است و به دست ما نرسیده است.
لازم به ذکر است تاکید موکد مراجع عظام تقلید مخصوصا مقام معظم رهبری به حضور در مسجد مقدس جمکران و استفاده از فیوضات معنوی و حضور مکرر خود ایشان در این مکان مقدس دلیل دیگری بر حقانیت یادگار امام عصر است.


پایان پیام/

کد خبر 276256

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha